رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > خرمشاهی: اصلاحگران دینی اصول اعتقادی را خدشه دار کرده اند | ||
خرمشاهی: اصلاحگران دینی اصول اعتقادی را خدشه دار کرده اندخبرگزاری فارس مجموعه ای را در پاسخ به تاملات اخیر دکتر سروش منتشر می کند که پایه اصلی آن را ستیز با اندیشه ای می شمارد که از سوی دکتر سروش مطرح شده است: بشری بودن قرآن با اعتراف به اینکه قرآن کلام محمد است. از آنجا که زمانه ناشر ترجمه فارسی «کلام محمد» از دکتر سروش بوده است (+)، از میان 4 پاسخی که تا کنون این خبرگزاری منتشر کرده است مطلبی از بهاء الدین خرمشاهی را در پاسخ به آن مطلب برگزیده است که در آن نویسنده بدون نام بردن از صاحب رای به رای او می تازد و آن را مخدوش و نامستدل و دارای تالی فاسد می شمارد و سرانجام او را از ایمان بی بهره می پندارد. - زمانه 1) مراد از قرآنستيزان تجددگرايان غربگراي تأويلكننده قرآن در عصر جديد است. اينان چون از حد تأويل مجاز فراتر رفته و حقانيت و وحيانيت قرآن كريم و به همراه آن صحت نبوت پيامبر اسلام (ص) را زير سوال برده، بلكه تا حد انكار اين دو عقيده ضروري اسلامي پيش رفتهاند، ناگزير تعبير و نامي مناسبتر از «قرآنستيزان» براي آنان در فرصت كوتاه و مجال اندك حاضر نداريم. 2) اين تجددگرايان كه خود يا ديگران آنان را اصلاحگر ديني ميشمارند به جاي دفع شبهات يا رفع خرافات كه در پيرامون و حوزه هر ديني خواه و ناخواه پديد ميآيد، اساس و اصول اعتقادي اسلامي را تحت عنوان نقد ادبي/ زبانشناسانه و روانشناسانه و جامعهشناسانه به كلي خدشهدار ساختهاند. در اينجا طبعاً پاسخهاي كوتاه مطرح ميگردد، پاسخهاي مفصلتر را به مقالاتي كه تحت عنوان «تحليلناپذيري وحي» و «اجتهاد در مقابل نص» هر دو در كتاب «فرصت سبز حيات» (چاپ نشر قطره، 1379) نيز كتابي كه با عنوان همين مقاله در دست تحرير و تكميل است احاله ميدهيم. 3) تأويل به تصريح خداوند در قرآن كريم (صريحتر از همه در آيه هفتم سوره آلعمران)، نه فقط روا بلكه در مواردي از آيات متشابهات واجب است. تعداد اين گونه آيات به برآورد شادروان آيتالله محمدهادي معرفت در كتاب «التمهيد» او در حدود 200 مورد است. اما تأويل تجديدگرايان نه اين آيات بلكه حقيقت و حقانيت و وحيانيت كل قرآن را به نحوي غيرمجاز و خارق اجماع و اعتقاد بيش از 2 ميليارد مسلمان (در حدود يك ميليارد از مسلمانان در طي 14 قرن تاريخ اسلام و بيش از يك ميليارد در جهان معاصر) انكار ميكند، كه خواهيم ديد. 1/4) سرسلسله اين تجديدگرايان بيمحابا سرسيد احمدخان هندي (1817 - 1898م) است كه تفسير ناتمامي هم بر قرآن كريم نوشته است. او معتقد بود «نبوت يك ملكه طبيعي خاص، نظير ساير قواي بشري است كه به هنگام اقتضاي وقت و محيط شكوفا ميشود، چنانكه ميوه و گل درختان به موقع خويش ميشكفند و ميرسند... به نظر او پيامبر(ص) وحي را مستقيماً از خداوند دريافت ميكند. جبرئيل فيالواقع جلوه مجازي و كنايي قوه يا ملكه پيامبري است. به نظر او وحي چيزي نيست كه از بيرون به پيامبر برسد، بلكه همانا فعاليت عقل الوهي در نفس و عقل قدسي بشري اوست... سيد احمدخان براي تأييد اين نظريه، به اين واقعيت كه قرآن نه يكباره بلكه به تدريج و تنجيم و اقتضاي موقعيت بر پيامبر (ص) نازل شده استناد ميكرد. وي معتقد بود كه قوه نبوت بدون استثنا و تبعيض در همه انسانها هست، اگرچه ممكن است درجاتش فرق داشته باشد...» (تفسير و تفاسير جديد، نوشته بهاءالدين خرمشاهي، 1364، ص 60). «سرسيد احمدخان مدافع اين نظر بود كه باب اجتهاد بايد به روي كساني كه صاحب صلاحيتاند باز باشد، چرا كه از اين طريق ميتوان مسايل مستحدث عرفي و شرعي را با رعايت شرايط زمانه بازانديشي كرد و تفسير و برداشت تازهاي از آنها به عمل آورد» (پيشين، ص 62). ولي همين سيداحمدخان در مقدمه تفسيرش ميگويد: "و اما اينكه بعضيها گفتهاند كه بر پيغمبر صرف معاني و مضامين قرآن القاء شده ليكن الفاظ و عبارات آن از خود آن حضرت است كه در زبان عربي - كه زبان خودش بوده - بيان فرموده است، من جداً با آن مخالف ميباشم... شاه وليالله (دهلوي) در زير عنوان تدلي ميگويد كه قرآن فقط مضامين و معاني آن به قلب پيغمبر نازل شده و بعد خودش آنها را در مقام تعليم و تفهيم عباد، چون زبانش عربي بود، بدين عبارت و الفاظ بيان فرموده است. ولي اين قول فاضل مشاراليه مخالف با نقل و عقل هر دو هست، چه اولاً در خود قرآن درج است كه: «و انه لتنزيل من ربالعالمين. نزل به الروح الامين. علي قلبك لتكون منالمنذرين. بلسان عربي مبين" (سوره شعراء، 192- 194) و در مورد ديگر فرموده است كه: «انا انزلنا قرآناً عربياً لعلكم تعقلون» (سوره يوسف، ايه 3) و از اين ظاهر و هويداست كه نزول قرآن بر قلب آن حضرت در زبان عربي بوده است، نه اينكه صرف معاني بر وي القا شده و قوالب و الفاظ از خود آن حضرت باشد.» (پيشين، ص 68). 2/4) سيدجمالالدين اسدآبادي رديهاي بر تفسير و آراء سيداحمد خان نوشته و ميگويد«... [او] همت خود را بر اين گماشته است كه هر آيهاي كه در آن ذكري از ملك و يا جن و يا روحالامين و يا وحي و يا جنت و يا نار [دوزخ] و يا معجزهاي از معجزات انبيا - عليهمالسلام- ميرود آن آيه را از ظاهر خود برآورده به تاويلات با رده زنديقهاي قرون سابقه مسلمانان تاويل نمايد...» (مقالات جماليه، ص 97 و بعد، منقول در «تفسير و تفاسير جديد»، پيشگفته، ص 73) همو مينويسد كه فرق سيداحمدخان با زنادقه پيشين در اين است كه آنها دانشمند بودند، و او عامي است. و عجب تر اين است كه رتبه مقدسه الاهيه نبوت را به حد اصلاحگر فرود آورده است و مينويسد: «اينك [اي] نهليست تأملنما! اگر بياعتقادي موجب ترقي امم ميشد، ميبايست كه عربهاي زمان جاهليت در مدنيت گوي سبقت را ربوده باشند. چونكه ايشان غالبا رهسپار طريقه دهريه بودند...» (پيشين، ص 73). 5) سپس امين الخولي (1904_ 1969 م ) استاد دانشگاه قاهره و قرآنپژوه مصري با همكاري چند تن از همفكرانش مكتب تفسيري زبانشناسانه قرآن را پيريزي كرد، و اگرچه آثار و آراء او، در عين نوظهوري، از ارتدكسي (مذهب اعتقادات رسمي) مسلماني، چندان دور نشد، ولي با نقد ادبي بيپروا شاگرداني چون نصر حامد ابوزيد پرورش داد. 6) نصر حامد ابوزيد (متولد 1943 م ) متفكر نوانديش و قرآنپژوه مصري، از نقد ادبي فراتر رفت و پا به عرصه نقد فلسفي، جامعه شناسانه، روانشناسانه و تاويلگرانه بيمحابا نهاد و پارهاي از آرای قرآنپژوهي كمسابقه و بيپروايش در سالهاي 1993 تا 1996 سبب جنجال بسيار در مصر و سرانجام صدور حكم ارتداد وي از سوي جامع و جامعه الازهر گرديد. او قرآن را متني تاريخي و فرهنگمند و متأثر از زمانه و زمينه نزول تدريجي (23 ساله) آن شمرد. و آن را متني دانست كه در همكنشي دوسويه هم از زمانه اثر ميبرد و هم بر آن اثر ميگذارد: و ذهن و ضمير پيامبر (ص) را در چنين تعاملي دخيل در شكلگيري قرآن كريم شمرد. (براي ملاحظه زندگينامه و پاره از آراء و آثار او يا درباره او نگاه كنيد به مقالهاي ذيل نام او در «دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي»، به كوشش بهاءالدين خرمشاهي). 7) او همتايان و همفكران تندروتري در جهان اسلام، نيز در ميان تجديدگرايان اصلاحگراي ايران پيدا كرد نظير محمد ارغون و حسن حنفي و ديگران، كه ملغمهاي ناگوار و به شدت مخالف اعتقادات و ضروريات اسلامي درباره قرآن گفتند و نوشتند و ميگويند و مينويسند. آراء اينان كه كپيهبرداري از اقوال خارق اجماع سرسيد احمدخان هندي و ابوزيد است، تأويلات جسورانه و بيمحابا و بي در و پيكر و بي منطق و استدلال درباره وحي و نبوت است. اينان 1) وحي را نه آسماني، و قرآن را نه وحياني (طبق اعتقاد رسمي اسلامي)، بلكه الهامي ميدانند. آن را چيزي شبيه شعر و 2) حضرت پيامبر (ص) را نه برگزيده خداوند، بلكه همانند شاعر و عارف ميشمارند و ميگويند او از شدت تقرب و اتصال با خداوند به مقامي رسيده بود كه تقدس و قدسيت يافته بود. و لذا «صورت» [؟] وحي را از سوي خداوند به او الهام مي شد و او در عين ارتباط با زمينه فرهنگي زمانه، به آن «محتوا» ميداد. 8) ميگويند اين حرفها در تاريخ اسلام سابقه دارد. و براي دست و پا كردن پشتيبان و پشتوانه، به نحوي مبهم و سطحي ادعا ميكنند كه بعضي از عرفا، مانند مولوي و معتزليان هم همين حرفها را زدهاند. ميگويند معتزله، همانند شيعه قائل به حادث بودن يا مخلوق بودن قرآن بودهاند، و شيعه هنوز هم بر اين اعتقاد است. البته ظاهر حرف اخير در اينكه معتزله و شيعه قرآن را حادث/ مخلوق ميدانند درست است. اما باطن آن درست نيست كه در ادامه بحث به اين مسئله بيشتر ميپردازيم. 9) اما عارف عظيمالشأن و متفكر بزرگ مولانا جلالالدين بيش از هر شاعر و عارف و متفكر ايراني و مسلمان، اعتقاد راست و درست درباره قرآن دارد. كتاب قرآن و مثنوي: فرهنگواره تأثير آيات قرآن در ادبيات مثنوي (تدوين سيامك مختاري - حافظ كل قرآن مجيد- و بهاءالدين خرمشاهي (چاپ و تجديد چاپ شده از سوي نشر قطره) در حدود 3 هزار آيه و عبارت قرآني را كه مولوي در مثنوي آنها را تضمين يا تلميح و تلويح كرده است، نشان ميدهد. در اينجا بدون مراجعه به منابع چند بيت از او را در تكريم و پاسداشت حريم حرمت قرآن، از حافظه نقل ميكنم، بقيه را در آن كتاب ميتوان ملاحظه كرد: گرچه قرآن از لب پيغمبر است معني قرآن ز قرآن پرس و بس اينهمه آوازها از شه بود [گفتني است كه مراد از شه/شاه در سراسر آثار عرفان/تصوف اسلامي فارسي حضرت حق است] كرده اي تأويل حرف بكر را و بيش از يكصد بيت با مضامين و راهبرد مشابه با اين ابيات در مثنوي و همين تعداد در غزليات او ميتوان يافت. در تعظيم و تكريم حضرت ختمي مرتبت(ص) هم چه بسيار حرف و بيش از يكهزار نقل و اشاره به حديث دارد. اين چه بهتاني است كه به اين بزرگمرد عرصه عرفان اسلامي ميزنند؟ 10) اما مسئله حادث/ مخلوق بودن قرآن. «كلام» الهي از مهمترين و دشوارترين مسائل در تاريخ اديان الهي و اسلام است. اصلاً نظر به اهميت اين بحث بوده است كه نام علم كلام را «كلام» گذاشتهاند. اشعريان كه بدنه اصلي تسنن را تشكيل ميدهند معتقد بودند كه كلام الله قديم/ ازلي است و قائل به كلام نفسي يا تسامحاً درون ذاتي براي خداوند شدند. معتزله و شيعه 11) تأويل اين چند تن تجددگراي بيپروا، هرچه باشد از جنس «نظر» است و حكما گفتهاند: «النظر كالخبر يحتمل الصدق و الكذب» (نظر مانند خبر است و احتمال دارد كه درست و احتمال دارد كه نادرست باشد). اينان جز صرف ادعا، هيچ گونه استدلال عقل و شرعپسندي ارائه نكردهاند. 12) هر كس ادعايي ميكند طبق قانون فقه/ حقوق اسلامي (بلكه جهاني) بر عهده اوست كه «بينه» (دليل) بياورد. چنانكه اين گفته اميرالمؤمنين علي (ع) در حكم قاعده مهمي در اين حوزه درآمده است: «البينة علي المدعي و اليمين علي من انكر» (كسي كه ادعاي داشتن حقي ميكند بر عهده اوست كه دليل بياورد، و اگر نياورد براي طرف ديگر با سوگند ياد كردن او، حق ثابت ميشود). 13) آري قرآن پرورده و پرداخته هيچ فرهنگ و تمدني نيست، اما همچنان به شهادت تاريخ پرورنده فرهنگ و تمدن عظيم اسلامي است. 14) اين گروه اندكشمار تجددگرايان قرآننشناس و خارق اجماع، حتي به قيمت آلوده شدن به ارتداد (برگشت/خارج شدن از اسلام) اين تأويلات بنيان كن را كه مشكل افزاست نه مشكل گشا، بر هم بافتهاند. به اميد حل كدام مشكل، اين همه مشكل در ميان آورده اند؟ مسلمان نبودن ابتدايي براي كسي گناه نيست. اما ادعاي مسلماني، به قاعده «اخذ به شئ اخذ به لوازم آن است»، با اين پراكندهگوييهاي ضد اصول و ضروريات اسلام، جمع نمي شود. اين تأويلات غيرقانوني، بلكه قانون شكن، از مقوله تأويل «بما لايرضي صاحبه» (مخالف نظر صاحب قرآن) است. اينان به وفق گفته اي از اونامونو، فيلسوف و متكلم بزرگ معاصر اسپانيايي: براي قطع تب، ريشه حيات انسان را قطع ميكنند. 15) مسيحيت كه اسلام را رقيب خود ميانگاشته پس از جنگهاي 200 ساله صليبي سرانجام به پيشنهاد پاپ وقت، شوراي واتيكان در سال 1965 اسلام را دين الهي شمرده است. از سوي ديگر بعضي از فرقههاي منشعب از اسلام، كه علماي مسلمان آنها را خارج از اسلام اعلام كرده اند همچون فرقه احمديه/ قاديانيه و ديگرها، هنوز همچنان قرآن را وحياني مي شمارند و به آن استناد ميكنند و ترجمههاي گاه بسيار درست و دقيق بي يك كلمه افزود و كاست از قرآن به زبانهاي انگليسي و اروپايي ديگر و فارسي عرضه ميدارند. از سوي ديگر گروههاي اصولگرايي در عالم مسيحيت پيدا شدهاند كه كتاب مقدس (Bible) را كه كتاب مقدس يهوديت و مسيحيت است و حتي بزرگترين علماي دين پژوه و روحانيان بزرگ مسيحي آن را عيناً وحي نميدانند، عيناً وحي تلقي كردهاند. آري در چنين شرايطي، زير سوال بردن و خدشهدار كردن حقانيت پيامبر اسلام (ص) و وحيانيت قرآن، چه سودي دارد، يا چه مشكلي حل مي كند؟ كاري كه نه فقط بي فايده است بلكه دهها توالي فاسد دارد و به منزله "يكي بر سر شاخ بن مي بريد" است. 16) سخن ما قبل آخر اينكه قبل از آغاز نوشتن اين مقاله، وقتي قرآن كريم را براي خواندن 2 صفحه روزانه از آن باز كردم چنين آمد: «بيگمان كساني كه قرآن را چون بر آنان نازل شد انكار ميكنند [از ما پوشيده و پنهان نيستند] و آن كتابي است گرامي كه در اكنون يا آيندهاش باطل در آن راه نمييابد؛ فرو فرستادهاي از سوي [خداوند] فرزانه ستوده است... بگو انديشه كنيد اگر [قرآن] از سوي خدا باشد سپس شما منكرش شويد ديگر چه كسي از كسي كه چنين ستيزه دور و درازي دارد گمراهتر خواهد بود؟» (فصلت، آيات 41، 42 و 52) ارزش برهاني آيه اخير در رساله مطرح خواهد شد. سخن آخر گو برو و آستين به خون جگر شوي نيز به گفته او: آري ايمان تنها راه است، و در حد طاقت بشري است اين مسئله علم بردار نيست و آنچه تاكنون مدعيان تجدد و تأويلگراي قديم و جديد به دست دادهاند نه علمي است نه منطقي، نه ايماني. مشكل عشق نه در حوصله دانش ماست ----------------------- در سایت دکتر سروش مجموعه نقدها گرداوری شده است (+) و نیز ایضاحی از دکتر سروش در باره نظرش در باب نسبت پیامبر و قرآن که در آن می گوید: این که بگوئیم قرآن کلام محمد(ص) است، درست مانند این است که بگوئیم قرآن معجزه محمد (ص) است. هر دو به یک اندازه به محمد(ص) و به خدا انتساب دارند. و تاکید بر یکی به معنی نفی دیگری نیست. هر چه در عالم رخ می دهد به علم و اذن و اراده باری است. یک موحد در این شکی ندارد. با این حال همه می گوئیم آلبالو، میوه درخت آلبالو است، آیا باید بگوئیم خدا میوه آلبالو می دهد تا موحد باشیم؟ این اشعریت کهن را جامه تقدس نوین نپوشانیم. و سخن بقاعده بگوئیم و معنی سخنان دقیق و راز آلود را نیز نیکو دریابیم. قرآن میوه شجره طیبه شخصیت محمد (ص) بود که باذن خدا ثمر بخشی می کرد(توتی اکلها کل حین باذن ربها) و این عین نزول وحی و تصرف الهی است. |
نظرهای خوانندگان
این آقای خرمشاهی با چه زبانی به شما بقبولاند که کار و کاسبی این بابا را خراب نکنید! ایشان نه تنها از آوردن کمترین ادله و برهان بحث پسند در اثبات وحیانی بودن قرآن عاجز هستند (است،ایشان خود را با افعال جمع بیان میدارند) بلکه فقط از این شاخه به آن شاخه می پرنند، یا خوانندگان را حواله به حلوای نسیه که در دست طبخ است میدهند (کتابهایی که در حال نوشتن یا چاب است) یا در چند جا التماس وار میپرسند : از مطرح کردن اینگونه بحثها در این موقعیت (حتما ایشان نگران انتخابات مجلس هستند) چه سودی حاصل میشود. لپ کلام ایشان این است،خواهشا از گرفتن اینگونه ایرادات به قرآن بپرهیزید که شاید دکان عده ای در این بازار میلیارد نفری مسلمین تخته نشود!
-- قاسم ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AMآقای خرمشاهی حافظ شناسی و حافظ دانی شان خیلی خوب است و مترجم خوبی هم هستند اما من مانده ام که چطور ممکن است کسی بتواند تفکر کند، بخواند و بنویسد و بداند اما در عین حال اینهمه متعصب و فروبسته ذهنی باشد.
-- از دیار نارنجستان ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AMجناب خرمشاهي گرامي، صرفنظر از مباحثي كه مطرح فرموده ايد و در جاي خود محل مناقشه و بحث است، چرا شمشير تكفير و ارتداد بركشيده ايد آنهم در زمانه اي كه بجاي انديشه ورزي، بازار هوچي گري سخت گرم است، مگر موضوع دكتر آغاجري را فراموش فرموده ايد كه صرفا براي گرفتن سهمي از كيك عفن دلارهاي نفتي، حكم به قتل و ارتداد ايشان صادر كردند؟ حضرتعالي خودتان به ما آموخته ايد كه ورود در حوزهء مباحث پيچيده و دقيق كلام و فلسفه، مستلزم دانش وسيع و ژرف و مهمتر از آن همانا سعه صدر است، نه آوازه گري و بهانه دادن به دست يك مشت كم سواد نان به روز خور.
-- سهراب ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AMبهتر بود فردی که در مقدمه و موءخره به شیوه ای رندانه از دکتر سروش دفاع کرده است؛ اسم و رسمش را نیز می نوشت.
-- علی رضا ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AM----------------------
زمانه: آقای دکتر سروش به اندازه کافی توان دفاع از خود را دارند. هدف از افزودن مطلب تازه آقای سروش به پایان بحث روشن کردن مساله ای است از نظر ایشان که مورد نقد دیگران است و چون زمانه رسانه منتقل کننده متن اول بوده است متن توضیحی را هم باید ارجاع دهد. باقی با مخاطبان است.
من به هیچ روی نشانی از تعصب و بسته نگری در این نوشتار نیکوی استاد خرمشاهی نمی بینم.ایشان تنها خواسته است تناقض های فراوانی را که در ساحت اندیشه و شناخت روشن فکران دینی موج می زند نمایان سازد.چرا ارادتمندان جناب آقای سروش از اعلام این حقیقت روشن که اندیشه ی او راهی به ساحت نبوی و دینی ندارد هراسان می شوند؟مگر ما اندک اندیشمندانی داریم که بالصراحه و آگاهانه سکولارند و به هیچ آیین و کیشی دل بسته نیستند؟چرا این همه تزویر و ریا در کار اینان است؟اینان که مدعی مدرنیته و دین داری به گونه ای توامان و هم هنگام اند باید کمترین لوازم دین داری را که صداقت و راست سخنی است بپذیرند؟یا دست کم کوچکترین پیام مدرنیته را که تحمل مخالف است بر خود هموار کنند.دیگر زمانه ی التقاط و سخن به نجوا و خفا گفتن در گذشته است.اگر دین ورزند، لوازم و پی آمدهای آن را برتابند و اگر نیستند مردانه و صادقانه اعلام کنند.و تازه.مگر نقدپذیری عیار روشن فکری نیست؟چرا جناب استاد مخالفان خویش را به اشعری گری و خشک سری متهم می کنند؟نیک می بینم دوستان را به نوشته ی جناب آقای جامی در سیبستان پیرامون نقدپذیری(!) و رواداری دکتر سروش حواله دهم.امیدوارم شاگردان دکتر، طریق نامیمون استادشان را در اتهام مخالفان و سرکوب دوستان نپیمایند.
-- علیرضا ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AMwww.rendane.blogfa.com
به راستی چه تفاوتی میان آرای کسانی چون خرمشاهی و مصباح یزدی از یک طرف و آرامش دوستدار و جواد طباطبایی از طرف دیگر وجود دارد؟
-- بهروز علیخانی ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AMآیا این گونه نیست که هر دوی این گروه ها یک برداشت مطلق و ایستا از آنچه آنان نام «اسلام» بر آن می نهند دارند؟
اسلامی که فرای همه ی زمان ها و مکان هاست و هیچ ارتباطی با انسان هایی که به آن اعتقاد دارند و همواره در حال تغییر هستند، ندارد.
آدمهای بزرگ اشتباهات بزرگ دارند.
-- رضا ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AMاز خواندن مقاله آقای خرمشاهی حسی از گشودگی و انفتاح فکری برای من نوعی دست نداد. از ایشان که قرآن پژوه فاضلی است انتظار می رفت فراتر از منطقی جدلی-تکفیری که توام با طرح ادعاهای نامعلوم است به ارایه استدلال های خود می پرداخت و بدین گونه راه گفت و گوی انتقادی در باره متن مرکزی اسلام ار باز نگه می داشت. این نوشته ایشان به هرحال گرچه حاوی نکاتی مهم است اما بیشتر نشان از خشم و عصبانیت دارد تا طرح سخنی برهانی و نیکو.
-- حسن رضایی ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AMدر مجموع اما بر کسی پوشیده نیست، این بحث بسیار اساسی است و دارای پیامدهای دامنه داری در فهم شریعت است. اگر بعضی از جنبههای قرآن (همچون احکام جزایی آن)، آنگونه که به صراحت از سوی آقایان سروش و شبستری مطرح می شود، شکل تاریخی و فرهنگی و عصری و خطاپذیرانه دارند، بنابراین امروز دیگر آنها موضوعیت ندارند و ما نباید با فرض عدم وجود خطا در متن قرآن وقت خود را صرف تفسیر این آیات و درک حکم موجود در آنها کنیم. اما آیا مساله واقعاً به همین سادگی هاست؟
پرسش از چگونگی تکوین "شکل" و "محتوا" ی متن مرکزی اسلام ، یعنی قرآن، -هرچند عملا و با تاسف باید گفت با اصول فقه فعلی در واقع این مجموعه های حدیث است که به مثابه متن مرکزی عمل می کنند- یک پرسش بین رشته ای اساسی و تودرتوست. آقای خرمشاهی باز به نظر می رسد خودش را در دوگانه اشعری -اعتزالی گرفتار کرده است و به خودش و عقلش مجال خلاقیت انتقادی نمی دهد.
به نظرم به طور مقایسه ای می توان در این باره سه رویکرد متفاوت را پیدا کرد: 1. رویکردهای زبان شناسانه و تحققی ای همچون کاری که کریستف لوکزمبرگ در باره روایت آرامی-سورایی قران کرده است و به نوعی اصالت معهود در بخش هایی از متن قرآن را با تردید جدی مواجه ساخته است 2. رویکردهای کلامی سنتی همچون رویکرد اشعری، اعتزالی و اخیرا نواعتزالی 3آقایان سروش و شبستری. 3. رویکرد پدیدارشناسانه وحی که در وهله اول به پدیدارشناسی خود مساله "خلق" می پردازد و از این منظر به طرح این پرسش می رسد که آیا خالق در زمان خلق، شکل و محتوا هر دو را طبیعتاً می آفریند یا اصلاً خلق محتوا بدون خلق شکل معقول است؟ تا آنجا که من مطالعه کرده ام این منظر سوم از همه بیشتر در اثار دکتر ابوالحسن بنی صدر دیده می شود. حود او از آن تعبیر به "قران به مثابه بیان آزادی" می کند. او قرآن را بیان ازادی نابی می بیند که طبیعتاً آن را هم در شکل و هم در محتوا از آن خالق مطلق یعنی خدا می داند. این منظر در زبان اقای بنی صدر به اندیشه آزادی بر اصل موازنه عدمی (=عقلی که رها از روابط قدرت است و بدین دلیل با هستی این همانی می جوید) معروف است. او در کتاب "عقل آزاد" معرفت شناسی مفصلی در باره این نوع عقل در حوزه دین پیش می کشد.
این رویکرد نه با تفکر سنتی اسلامی در باره قرآن سازگار است، زیرا در تلقی سنتی (چه روایت اشعری -سنی و چه شیعی-اعتزالی آن) اصلاً بحث از گفتمان آزادی بر اصل موازنه عدمی طرح نمی شود و در عین حال در مقابل رویکرد روشنفکران دینی ای چون آقای شبستری و سروش است که ذکر و بیان قرآن را نه بیان آزادی بلکه آمیزه ای از بیان بی خطا و با خطای محمد عربی حجازی قرن 7 میلادی ذکر می کنند. این دیدگاه (=قرآن به مثابه بیان ازادی) بی تردید دیدگاه سومی است که بررسی مقایسه ای آن با این دو دیدگاه رایج دیگر می تواند برای بسیاری از اسلام و قرآن پژوهان که نه از تلقی سنتی خرسندند و نه توضیحات تاکنونی آقایان سروش و شبستری را قانع کننده می یابند، آموزنده وخواندنی باشد.
امیدوارم به همت زمانه در فرصتی دیگر به طور تفصیلی به زوایای مختلف این دیدگاه در خصوص تکوین قرآن پرداخته شود.
sort of wasting time to read such articles.
-- dara ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AMنزد دين خويان، مهمترين «استدلال» براي وحداني بودن يک متن، رجوع به ادعاهاي خود آن متن است! يعني چيزي که در اصل برسر آن مناقشه درگرفته است. متن آقاي خرمشاهي، مانند ديگر نوشته هاي ايشان، جلوهء بارزي است از آن چيزي که آرامش دوستدار نامش را «دين خويي» گذاشته است. دقت کنيد، آقاي خرمشاهي نمي گويد با علوم انساني مدرن مخالف است. او مشکلي با زبان شناسي، نقد ادبي، فن تأويل (هرمنوتيکز)، روانشناسي و جامعه شناسي ندارد. او يافته هاي آنها را مي پذيرد ـ فقط و فقط ـ تا جايي که ايمان اوليه (نص) را زير سوآل نبرند. تقدم همواره با «علم» کلام است. علوم جديد بايد حد خودشان را بشناسند و وراي آن فضولي نکنند، تا به دامن ارتداد و کفر درنغلطند.
-- عبدی کلانتری ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AM.
همين دوراههء ناخوشايند ــ انتخاب ميان روال عقلي و دينخويي ــ پيش پاي متفکران دورهء طلايي فلسفهء اسلامي بود که براي نخستين بار فکر يوناني يا فلسفه را به زبان خود (عربي) ترجمه مي کردند، و اکثر آنها نيز راه دوم را برگزيدند. با آنکه نبوغ و برد فکري کساني چون فارابي، ابن سينا، ناصرخسرو و ديگران، به مراتب از اصولگرايان امروزي نظير آقاي خرمشاهي بيشتر بود، اما همان روال دينخويانه منجر به «امتناع تفکر» نزد آنها نيز شد. تحليل دقيق متون اينان را (در تقابل با کار زکرياي رازي) در دو کتاب آرامش دوستدار (امتناع تفکر و درخششهاي تيره) خوانده ايم.
.
متن آقاي خرمشاهي فاقد استدلال عقلي است اما با انبان بزرگي از معلومات و محفوظات تاريخي و متني، و تکرار آنها، مي خواهد صداي مخالف را به سکوت بکشاند. حافظ شناسي او نيز از همين قماش است؛ جامع و همه چيز دان اما همواره ناپرسا. او ارتباط دروني و گسست ناپدير قرآن را با متون حافظ و مولوي براي ما شرح مي دهد ــ و از اين نظر بايد ممنون او باشيم زيرا با کفايت و درايت اين کار را انجام مي دهد ــ اما از آنجا که خود او با پرسش و شک بيگانه است، چنين روالي را نه نزد حافظ و مولوي برمي تابد و نه نزد محمد آرکون و حامد ابوزيد. حافظ و مولوي او نيز همان اندازه دين خويند که خود او. کار تخصصي آقاي خرمشاهي تنها از اين نظر ارزشمند است که اجازه مي دهد نقد جديد، نمونهء برتري از آنچه را که در مقابل خود دارد به درستي بشناسد.
.
دعواي بومي گرايان اصولگرا نظير آقاي خرمشاهي با «معتزلي هاي جديد»، براي روشنفکران سکولار از اين لحاظ کسالت بار است که مي دانند در غرب اين درام صدها سال پيش ـ دست کم از زمان سپينوزا ـ به روي صحنه رفته و پايين آمده؛ و دوره اش به پايان رسيده است. فقط در جهان فرهنگي ما است که الله پرستان، يک پاي شان در دنياي رازآلود حکمت و عرفان و پاي ديگرشان در جهان مدرن گيرکرده و تشنج اين زيست دوگانه را تجربه مي کنند. در عصر مدرن، راه اصولگرايانه، جنبهء ابزاري عقلانيت را مي پذيرد (علوم دقيقه و تکنولوژي) اما از عقلانيت انتقادي هراس دارد و آن را پس مي زند.
.
نکتهء آخر، نبايد از «کارکرد ايدئولوژيک» متوني شبيه به مقالهء آقاي خرمشاهي غافل بمانيم. ترديدي نيست که متوني از اين دست، هراندازه «آکادميک» و «غيرسياسي» هم که به نظر رسند، در خدمت مشروعيت بخشي به تئوکراسي هاي فاشيستي و غرب ستيز در جهان سوم عمل مي کنند. از اين زاويه، آنها با شالوده شکني هاي اصحاب «کيهان»، و نگاههاي «فراساختاري» فاطمه کوماندوهاي آکادميک و برادران جهادي پٌست کولونيال، زير يک چتر ــ بومي گرايي جديد ــ قرار مي گيرند. پرسش آن است که آيا براي رسيدن به آزادي و دموکراسي، نخست بايد جريان روشنفکري ديني از لحاظ «فلسفي»، اردوي مخالف را خلع سلاح کند؛ يا برعکس، تنها پس از «حل سياسي» بحران و برقراري دموکراسي است که مي توان يک بحث آزاد، جدي، و پربار در همهء سطوح، ميان آقاي خرمشاهي و همفکران شان با ديدگاههاي انتقادي جديد دربگيرد. /// عبدی کلانتری
آقای کلانتری دو نکته در اینجا به ذهن من می رسد:
-- بهروز علیخانی ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AM1- «دین خویی» هم مانند ایدئولوژیک بودن عیارهای مختلفی دارد.
2- بطور کلی می توان گفت هر پژوهشی که در آن موازنه ی میان علقه های اعتقادی، ترسها و نفرت ها و ایده آل های پژوهشگر از یک طرف و واقعیت از طرف دیگر به سمت اولی سنگینی کند، پژوهشی ایدئولوژیک یا به تعبیر شما «دین خو» است. (هر چند اصطلاح دین خو تنها به یکی از جنبه های ائدئولوژیک بودن اشاره می کند و این جزء را به کل تعمیم می دهد...). حال فرقی نمی کند که این پژوهش توسط یک فرد سکولار انجام بگیرد یا یک فرد مذهبی.
به بیان دیگر هم در میان سکولارها و هم در میان مذهبی ها شاهد طیف های مختلفی میان دو قطب این موازنه هستیم.
راستی خود شما در کجای این موازنه قرار دارید؟
نفرت ها، ترس ها و ایده آل های شما از چه جنسی هستند؟
آیا ممکن است که فردی از منظر یک ایدوئولوژی به ایدولوژی های دیگر بتازد؟
همه ی این بحث ها نشان می دهد که دین باید امروزی و مدرن شود همان طور که در غرب شده.سخن کسانی چون آرامش دوستدار راه به جایی نمی برد و نه عملی است و نه مطلوب.هیچ جامعه ی بدون دینی وجود ندارد. مهم طرز تلقی از دین و حد و حدود آن است.
-- آرش کرامتیان ، Feb 13, 2008 در ساعت 01:25 AMسلام
-- کورش خردپژوه ، Feb 14, 2008 در ساعت 01:25 AMاز آقای خرمشاهی که اهل فرهنگ وقلم هستند
اینگونه نوشتن بسیار بعید ومایه تاسف است
کورش خرد پژوه
خرمشاهی دین خو که در ان فرهنگ بیشتر نفس میکشد و سروش دین خو که دم را انجاو بازدمش را اینجا زیاد تفاوتی ندارند/ متعاقبن نسل جدید هنوز خو گرفتان به فرهنگ اسلامی که احترام درونی انها را به این پدیده غیر قابل ممکن میسازد درنیافته اند که پدید ه ای مانند اسلام و فرهنگ بر امده از ان میتواند از نگاه غیر ایدوولوگیک و ازاد به تعبیری دیگر با ابزار فکری انتقاد گردد که شالوده های ان بهم ریزد. این ازادی و فکربرای این خو گرفتن قابل درک نیست ازینرو نیز حداکثر به دوزیستان فرهنگی تبدیل گشته اند که فقط به عامیت بخشیدن بهر تحلیلی دست میورزند. از قابلیت های این دو زیستان فرهنگی ( فرهنگی ایرانی) نیز توازن یا موازنه بخشی انها به پدیده هاست. شاید بد نباشد این اعجوبگان بر امده ازشرق عرفانی یک دفترچه بردارندو سمت چپ و راست انرا با خصوصیات فرهنگی دوزیستی خود لیست کنند انگاه شاید قبل از سخن از توازن دفترچه ای از شخصیت پارادکسا ل خود پیش رو داشته باشند.
-- علیرضا ، Feb 14, 2008 در ساعت 01:25 AM(علیرضا)
سلام بر همه ی نظر دهندگان.
توجه همگان را به مقاله ی کوتاه م. ر. نیکفر در همین سایت جلب می کنم.
مطمئنم که اگر مقاله را خوب بخوانیم. و پس از آن به بررسی ی مدعیاتش در متن مقدس بپردازیم، بسیاری از اختلافاتی که در نظرات دوستان کامنت گذار و نیز نظرات این و آن صاحب نظر قرآنی یا روشنفکری دینی؛ از میان برخواهد خواست.
بخوانید و در آن جا و همین جا و هر جا نظر دهید.
http://www.radiozamaneh.org/idea/2007/11/post_191.html
-- R ، Feb 14, 2008 در ساعت 01:25 AMعبدی کلانتری از زاویه ی دید روشنفکران غیر دینی استدلالش درست است و اگر طرف صحبت خرمشاهی روشنفکران غیر دینی بودند می بایست استدلال های خرمشاهی خارج از متون مقدس آورده می شد. اما به نظر می رسد طرف صحبت خرمشاهی روشنفکران دینی هستند که دین را به نحوی پذیرفته اند و بخشی از مواد استدلالی خود را از دین گرفته و بر پایه ی آن نظریات خود را استوار کرده اند که در این تقابل (روشنفکر دینی- سنت گرای دینی) به نظر می رسد، شواهد و دلایل خرمشاهی بر سروش می چربد. باید پذیرفت که پروژه ی روشنفکر دینی شکست خورده و هم در عمل و هم در نظر و تئوری راه به جایی نبرده است. روشنفکر دینی تلاش خود را برای نجات دین انجام داد و خواست، دین را که استدلال هایش در حال رنگ باختن بود نجات دهد، ولی جز پیچیده کردن مسائل و گره در گره کردن آن کاری از پیش نبرد.
-- فرزان ، Feb 15, 2008 در ساعت 01:25 AMاین که یکی از دوستان کار دوستدار را غیر عملی می خواند باید دید هدف دوستدار چیست مسلمن دوستدار خیلی بهتر از ایشان می دانند که دین برچیده نخواهد شد ولی به نظر می رسد تا کلیت دین به صورت امری مقدس و تابو پابرجاست مسئله ی امتناع تفکر نیز در نزد دین باوران وجود دارد. در اروپا هم اگر تابوی دین فرو نمی ریخت راه تفکر باز نمی شد. دین موجود در غرب با پتک الحاد سر جای خود نشست و احتمالن از این زاویه است که آرامش دوستدار نظریات خود را مطرح می کند.
به جای وحيانی، وحدانی تايپ کردم. می بخشيد. /// ع کلانتری
-- ع کلانتری ، Feb 15, 2008 در ساعت 01:25 AM