رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۸ آذر ۱۳۸۶
ارتداد؛ پاسخ احمد قابل به مهدی خلجی - بخش هشتم

یک دین، چند شریعت

احمد قابل

‌ ‌

۹- جناب آقای مهدی خلجی در مقاله‌ی «ارتداد؛ عیارسنج اجتهاد» آورده است: «از آن‌جا که کاویدن مفهوم ارتداد بدون بحث درباره معنی ایمان ممکن نیست، رشته‌ای از مفاهیم کلیدی در کلام اسلامی به میان کشیده می‌شود که همه به درک متألهان از ارتداد پیوند دارد؛ از جمله مسأله رستگاری، هدایت، فطرت، فعل و اراده آدمی، جبر و اختیار، یقین و تردید و سرانجام درک متکلمان از کیفر این‌جهانی و آن‌جهانی.

هر گونه تحولی در دریافت مفهوم ارتداد، سنگی در آرامش برکه مفاهیم یاد شده می‌افکند. کاوش‌گر این مفهوم باید به پیامدهای دامن‌گستر کلامی بازنگری در تعریف ارتداد آگاه باشد. به سخن دیگر، فقیهی اگر عزم بازنگری در حکم ارتداد کند، باید به عواقب نظری تغییر حکمی بیندیشد که کمابیش مقبول و مسلم همه فرقه‌های اسلامی در همه ادوار تاریخی بوده است.

دگردیسی حکم ارتداد، پذیرفتن ضمنی ضرورت بازنگری در مبانی فقه موجود است ... تا آن انسان‌شناسی زیر و زبر نشود، تغییر یک چند حکم فقهی هم با موانع معرفت‌شناختی رویاروست و هم با مشکل پذیرش در جامعه مؤمنان.»

من با «ضرورت پرداختن به مباحث کلامی و اصولی بحث ارتداد» قبل از پرداختن به «حکم رایج فقهی ارتداد» و چند و چون در مورد آن، همراه و موافق بوده و هستم و در نوشته‌های پیشین نیز آن را مراعات کرده‌ام. حتی در مباحثه‌ی مکتوب خود با جناب خلجی در مورد «عقل و شرع» و مقاله‌ی مفصل «فقه، کارکردها و قابلیت‌ها» و «بازبینی نقل با معیار عقل» به پیامدهای بسیار گسترده‌ی نظریه‌ی «شریعت عقلانی» در برداشت از متون اولیه‌ی شریعت، هشدار داده‌ام.

این دیدگاه مبتنی بر «لزوم هماهنگی مبانی کلامی، اخلاقی و فقهی و التزام به آن مبانی» است. لازمه‌ی این رویکرد، بازخوانی تمامی مبانی و نتایج برآمده از آن‌ها است که عملاً به «گزینش اندیشه‌ای مستدل و راهکارهایی هماهنگ و منسجم و عقلانی» می‌انجامد.

پیش از این به «جایگاه انسان در هستی» و «غیراختیاری بودن شکل‌گیری عقیده» و «در دسترس نبودن یقین» پرداختم و مفهوم یابی دقیق «کفر، شرک، جحود، ایمان و شک» را مقدمه‌ی ورود به بحث ارتداد دانستم. از بحث «حق حیات» و «کیفر‌های غیر قابل جبران» به دیدگاه کاملاً عقلانی شریعت محمدی (ص) در «مساوی دانستن قتل یک انسان با کشتن تمامی آدمیان» گذر کردم و از نهی شدید الهی در مورد «اسراف در قتل» مبنایی برای بازبینی «حکم قتل مرتد» ساختم. این «سیر کلامی، اخلاقی و فقهی» در بحث‌های رایج فقهی در مورد ارتداد و در نگاه فقهی بسیاری از فقهاء، یک‌سره غایب است و تنها بخشی از آن مورد توجه برخی فقهاء قرار گرفته است.

ناقد محترم می‌داند که «ضرورت‌های مورد نظر ایشان در بحث ارتداد» ناشی از لوازم علمی و منطقی این بحث کلامی و فقهی است. بنا بر این، عدم توجه فقیهان گذشته و حال شیعه و سنی به این ضرورت‌ها و توجه افرادی مثل احمد قابل به آن‌ها، نمی‌تواند به عنوان « نقطه‌ی ضعف دیدگاه امثال من» تلقی شود و نظریات رایج را از نقائص یک بحث علمی، مبرّا سازد.

این در حالی است که در همین مقالات اخیر ایشان، بازهم به گونه‌ای اظهار نظر شده است که گویا: «نظر احمد قابل، سخنی روش‌مند و علمی نیست و مبتنی بر استحسان و بدون دلیل است!» به این بخش از مقاله‌ی ایشان توجه کنید: «آن‌چه آقای منتظری در رساله عملیه با تعبیر «بعید نیست گفته شود» به گواه متن، حدسی نامطمئن و از قبیل استحسان است. اما آن‌چه برای آقای منتظری گمان نااستوار است، برای آقای قابل فتوا و نظر فقهی است.»

به هر حال، اگر پرداختن به همه‌ی آن ضروریات مورد نظر ناقد محترم، مقتضای علم کلام و فقه است، احمد قابل به آن پرداخته است (و نظریات رایج فقهی یا اصلاً به آن نپرداخته‌اند و یا به بخش‌های کوچکی از آن پرداخته‌اند) و علی القاعده، باید به عنوان «بحثی علمی و روش‌مند و مبتنی بر مبانی و دلائل» ارزیابی شود و نه مبتنی بر «حدس نامطمئن، گمان نا استوار و یا استحسان!؟»

۱۰- آقای خلجی در پاراگراف آخر مقاله‌ی «نگرش فقهی، تاریخ‌مندی و اجتهاد در اصول» نوشته است: «(احمد قابل) بیش از آن‌که دغدغه روش‌شناختی و معرفت‌شناختی داشته باشد، می‌کوشد پاره‌ای از احکام فقهی را با عرف سازگار کند. همان طور که فقهیانی چون یوسف صانعی و ابراهیم جناتی این راه را می‌روند. فرآیند سازگار کردن شرع و عرف اگر بر مبانی استواری پی ریخته نشود، به معیارهایی دل‌بخواهی وابسته خواهد شد.

آقای قابل تلاش می‌کند از مبانی قدیم فقه، نتایج جدید بیاورد. فقه قدیم همه فرزندان خود را زاییده و دیرزمانی است که سترون است. اگر کسی خواستار نتایج تازه است، نه در فروع، که باید در اصول دین اجتهاد کند. اگر کسی آهنگ عقلانی کردن دین را دارد، ناگزیر است از پایگاه علوم انسانی مدرن، روش‌ها و فراورده‌هایش، به فقه و الهیات بنگرد. بدون اجتهاد در اصول دین، سخن تازه فقهی جز از آشوب روش‌شناختی پرده بر نمی‌گیرد»

من از مبانی مورد نظر آقایان: آیت‌الله صانعی و آیت‌الله جناتی در مورد آرای فقهی‌شان، اطلاع کاملی ندارم. وکالت خاصی نیز برای پاسخ‌گویی از جانب ایشان ندارم. فقط می‌توانم از نظریات خود دفاع کنم و به نقدهای ناقد محترم در مورد آن‌ها پاسخ دهم.

در مقدمه‌ی این بحث یادآوری کردم که دو گونه می‌توان بحث کرد. یکم: طرح نظر خود و بیان دلائل اثباتی آن. دوم: طرح نظر دیگران و بیان دلایل ایشان و دفاع یا رد آن‌ها، مبتنی بر مبانی خود آنان (جدال احسن) که از آن به عنوان «بحث علی المبنی» تعبیر آورده می‌شود.

به گمان من، در هر دو مورد می‌توان به نتایجی بر خلاف نظریه‌ی رایج رسید و هر کدام از این دو بحث، نتایج ارزنده‌ی خود را دارد.

در بحث‌های «عقل و شرع» نیز جناب خلجی اصرار داشتند که: «فقه، سترون است و دوران آن پایان یافته» و من توضیح دادم که با این برداشت ایشان، موافق نیستم. اکنون نیز معتقدم که: «اگر فقه رایج، به مبانی کلامی، اخلاقی و فقهی خود وفادار بماند و از پذیرفتن نتایج و لوازم علمی و عقلانی آن مبانی، طفره نرود، فقهی بسیار متفاوت با فقه رایج را تجربه خواهیم کرد که حقیقتاً کمترین اصطکاک را با اندیشه‌های عقلانی بشری خواهد داشت.»

این نتیجه‌ی شگفت‌آور، نباید کم‌ارزش جلوه داده شود؛ چرا که مطمئناً فقیه: سنتی محتاط در امر «دماء، أعراض، اموال و نفوس» با فقیه: غیرمحتاط در این امور (و دست و دل‌باز در دادن حکم قتل و هتک و مصادره و ...) نتایج یکسانی را رقم نمی‌زنند.

یکی فرهنگ‌ساز می‌شود و یکی فرهنگ‌سوز. یکی از رحمت الهی بهره می‌گیرد و دیگری گرفتار خشم و خشونت است. یکی به مدارا و صلح و هم‌زیستی با همه‌ی آدمیانی فرا می‌خواند که اهل مسالمت و آرامش و امنیت‌اند و دیگری به جنگ و تهدید و تحقیر همه‌ی آنانی می‌پردازد که با او و اندیشه‌های سخت‌گیرانه و نامنسجم او و یارانش همراهی نمی‌کنند.

گر چه رویکرد «شریعت عقلانی، همان کمترین اصطاک با عقلانیت بشری را هم بر نمی‌تابد و تردیدی در انطباق کامل شریعت با «عقلانیت نظری و عملی» ندارد (مقوّمات «عقلانیت نظری و عملی» را در پاسخ سوم نقد آقای خلجی بر مباحث «عقل و شرع» توضیح داده‌ام)

اما در مورد «لزوم پی ریختن مبانی استوار» با ایشان موافقم و پیش از این، مکررا به آن‌ها پرداخته شد.

۱۱- جناب خلجی در مقاله‌ی «ارتداد؛ عیارسنج اجتهاد» آورده است: «اگر چیزی به نام «فطرت» وجود داشته باشد که لزوماً سرشتی دینی دارد و هر کودکی با فطرت {اسلامی} خود زاده می‌شود و این پدر و مادر هستند که {بر خلاف فطرت کودک} او را یهودی، مسیحی یا زرتشتی می‌کنند (کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه) ارتداد عملی خلاف فطرت و طبیعت آدمی است. از سوی دیگر، اگر اسلام برترین دین و تنها دین «حق» است (ان الدین عندالله الاسلام) و دیگر ادیان منسوخ یا باطل، ارتداد روی‌گردانی از حق و رویکرد به باطل است و مرتد روی رستگاری را در این جهان و آن جهان نمی‌بیند.»

توجه ناقد محترم و سایر خوانندگان را به چند مطلب جلب می‌کنم:

الف) اساس دین یگانه‌ی خدای یکتا، که تمامی پیروان شرایع: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (درود و سلام خدا بر همه‌ی آنان) و تمامی کتب آسمانی آن‌ها (صحیفه‌ی نوح، صحف ابراهیم، اوستا، تورات، زبور داود، انجیل و قرآن) به آن فرا خوانده و می‌خوانند، چیزی جز: «ایمان به خدا، ایمان به آخرت (پندار نیک) و عمل صالح (گفتار و کردار نیک)» نبوده و نیست.

این سخنی است که به فراوانی در قرآن کریم آمده است. در یکی از این آیات آمده است که: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ : کسانی که ایمان آورده‌اند (پیروان شریعت محمدی) و یهودیان و صابئیان (معروف به: ستاره پرستان) و مسیحیان، هرکس که به خدا و آخرت ایمان آورده باشد و رفتار نیک داشته باشد، هیچ خوفی بر آنان نیست و هیچ اندوهی نخواهند داشت» (مائدة - ۶۹)

همین عبارات (با اندکی تفاوت) در «آیه‌ی ۶۲ سوره‌ی بقرة» نیز تکرار شده است (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ)

بنا بر این، دین خدای یکتا «دینی یگانه» و مبتنی بر دو اصل نظری (ایمان به خدا و آخرت) و یک اصل عملی (عمل صالح) است. تمامی کسانی که به این سه اصل، خود را ملتزم می‌شمارند، متدین به «یک دین»اند؛ هرچند به شرایع گوناگون، وابسته باشند.

شرایع گوناگون، در پی معرفی راهکارهای نظری و عملی برای رسیدن به «اهداف دین یگانه‌ی خدای یکتا» بوده و هستند. آن‌چه در قرآن کریم آمده است که: «إن الدّین عند الله الإسلام : همانا دین در نزد خدا، اسلام است» (آل عمران - ۱۹) و یا «فمن یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه : کسی که جز اسلام را به عنوان دین خود بپذیرد، از او پذیرفته نمی‌شود» (آل عمران - ۸۵) به اقرار خود قرآن، مفهوم آن مرادف با عنوان اختصاصی «شریعت محمدی (ص)» نیست، گرچه این شریعت، مصداق کاملی از آن است.

وقتی در قرآن کریم، به نقل از حضرت ابراهیم (ع) می‌خوانیم که: «وَ وَصَّى بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ : توصیه کرد ابراهیم به فرزندان خویش و نوه‌اش یعقوب که: ای فرزندان من، خداوند برای شما این دین را برگزید، پس نمیرید مگر آن‌که مسلمان باشید» (البقرة: ۱۳۲) و بدون فاصله از یعقوب (اسراییل) و فرزندانش (بنی اسراییل) نقل می‌کند که: «أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ : آیا شما حضور داشتید و شاهد بودید که یعقوب در هنگامه‌ی مرگ خویش از فرزندانش پرسید: چه چیزی را پس از مرگ من می‌پرستید؟ و آنان گفتند: خدای تو و پدران تو: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم، خدایی یگانه و ما به او تسلیم شده‌ایم و مسلمانیم» (البقرة: ۱۳۳) آیا هیچ کس تصور می‌کند که مقصود آنان از «مسلمانی» پیروی از شریعت محمدی (ص) باشد که هزار و چند صد سال بعد پدیدار می‌شود!؟

همین عنوان در باره‌ی: «نوح، لوط، موسی، عیسی، حواریون، سلیمان، بلقیس، فرعون و ...» آمده است که با عبارات «اسلمت : اسلام آوردم یا تسلیم حق شدم» یا «انا من المسلمین : من از مسلمانانم» یا «توفنی مسلما : مرا مسلمان بمیران» و ... از آن‌ها یاد شده است (نگاه کنید به: آل‏عمران: ۵۲. المائدة: ۱۱۱. یونس: ۸۴ و ۹۰. یوسف: ۱۰۱. النمل: ۴۴. الذاریات: ۳۶. و ...)

در دو آیه‌ی قرآن، با صراحت آمده است که «ما كانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لكِنْ كانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكینَ : ابراهیم، نه یهودی بود و نه مسیحی، ولیکن بدون انحراف از نسخه‌ی فطری دین خدا و مسلمان بود و از مشرکان نبود» (آل‏عمران: ۶۷) در حقیقت، وقتی ابراهیم، یهودی می‌شود که از شریعت موسی (ع) پیروی کند و حال آن‌که چنین امری محال است؛ چرا که او قرن‌ها قبل از موسی از دنیا رفته است و به طریق اولی نمی‌توانست مسیحی شمرده شود و قطعاً نمی‌توانست تابع شریعت محمدی (ص) شمرده شود.

ولی با تمامی این مسائل، او را «حنیفاً مسلما» می‌شمارد. این به آن خاطر است که «اسلام» نام «دین یگانه»ای بوده است که تمامی پیامبران خدا از ابتدای خلقت تا انتها، به آن دعوت می‌کرده‌اند و به همین جهت، گاه خدای رحمان آنان را «مسلمان» خوانده است و گاه از قول آنان آمده است که «مسلمان»اند.

در آیه‌ی دیگر می‌گوید: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیكُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ : خداوند برای شما در دین، بیچارگی قرار نداده است، این آیین پدر شما ابراهیم است، او شما را مسلمان نامیده است، قبل از آن‌که این شریعت آمده باشد» (حج - ۷۸)

تصریح به این‌که ابراهیم (ع) پیروان آیین خویش را «مسلمان» نامیده است و آگاهی قبلی از این نکته که «همه‌ی شرایع پس از او تابع شریعت ابراهیم بوده‌اند» و محمد مصطفی (ص) با دستور قرآنی: «اتّبع ملّة ابراهیم حنیفا : از آیین ابراهیم، که منطبق بر فطرت بشری است و انحرافی از آن ندارد، پیروی کن» (نحل - ۱۲۳) نیز موظف به پیروی از او بوده است، روشن می‌کند که: «از نظر قرآن، تمامی پیروان شرایع الهی، حقیقتا مسلمان شمرده می‌شوند» هرچند نام خود را «یهودی، زرتشتی، صابئی، بودایی، مسیحی، یا چیز دیگری» بگذارند.

ب) در آیه‌ی ۴۸ سوره‌ی مائدة و پس از دستور به یهودیان که باید به تورات عمل کنند و مسیحیان که باید به انجیل عمل کنند و دستور به پیروان شریعت محمدی (ص) که باید به قرآن عمل کنند، رسماً تصریح می‌کند که: «برای هر کدام از شما شریعت و راه آشکاری را قرار دادیم؛ و اگر خدا می‌خواست، همه‌ی شما را گروهی هماهنگ و یگانه قرار می‌داد. لیکن چنین نکرد تا شما را بیازماید در باره‌ی دستوراتی که به شما داده است. پس همه‌ی شما در مسابقه به سوی کارهای نیک از یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت همه‌ی شما به سوی خدا است. پس در آن هنگام شما را باخبر خواهد ساخت نسبت به آن‌چه در آن اختلاف داشتید : لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلكم أمّة واحدة و لكن لیبلوكم فی ما آتاكم فاستبقوا الخیرات إلى الله مرجعكم جمیعا فینبّئكم بما كنتم فیه تختلفون.»

تصریح به این‌که: «خداوند خود اراده نکرده است که همه‌ی گروه‌های انسانی پیرو شرایع الهی، با هم یگانه شوند و این اختلاف را خود پسندیده است و برای هر گروهی، شریعت و راه خاصی را در نظر گرفته است» البته منافاتی با «وحدت دین الهی» (که در زبان عربی و قرآن از آن با نام «اسلام» یاد می‌شود) ندارد. چرا که «دین یگانه» با «گوناگونی شرایع» منافاتی ندارد. شریعت‌ها، راه‌هایی برای رسیدن به اهداف «دین یگانه» اند. مگر از نظر منطقی، امتناعی دارد که «مقصد یگانه» از «راه‌های متعدد» قابل دسترسی باشد!؟

پ) به گمان من، متون کتب آسمانی پیشین، برای پیروان فعلی آن شرایع نسخ نشده است. بنابر این، اگر پیروان امروزین شرایع پیشین، به حقانیت ادعای پیامبر خدا محمد بن عبدالله (ص) پی نبرده باشند و در مقام «جحد و انکار حقایق» نباشند و در برابر حقایقی که احتمالاً به آنان عرضه می‌شود «تسلیم» باشند، وظیفه‌ای جز «عمل به دستورات الهی موجود در کتب آسمانی و شریعت خودشان» ندارند.

آخرین آیات نازل شده بر پیامبر خدا محمد مصطفی (ص) در «سوره‌ی مائدة» با صراحتی کم‌نظیر می‌گوید: «چگونه از تو حکم می‌خواهند درحالی که تورات پیش آنان است و حکم خدا در آن ... ما تورات را فرستادیم و در آن هدایت و نور است ... و هر کس به آن‌چه خدا (در تورات) نازل کرده حکم نکند، کافر است ... و هر کس به آن‌چه خدا (در تورات) نازل کرده، حکم نکند، ستم‌گر است ... و باید اهل انجیل، به آن‌چه خداوند در آن نازل کرده است، عمل کنند. و اگر چنین نکنند، فاسق‌اند. و ما قرآن را به سوی تو فرستادیم مبتنی بر حق و تأییدکننده‌ی کتاب‌های پیش از آن و در بر دارنده‌ی مطالب آن‌ها، پس حکم کن بین ایشان به آن‌چه خدا حکم کرده است ...»

(آیات ۴۳ تا ۴۸ - و كیف یحكّمونك و عندهم التّوراة فیها حكم الله ثم یتولّون من بعد ذلك و ما أولئك بالمؤمنین - ۴۳ - إنّا أنزلنا التّوراة فیها هدى و نور یحكم بها النّبیّون الّذین أسلموا للّذین هادوا و الرّبّانیّون و الأحبار بما استحفظوا من كتاب الله و كانوا علیه شهداء فلا تخشوا النّاس و اخشون و لا تشتروا بآیاتی ثمنا قلیلا و من لم یحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون - ۴۴- و كتبنا علیهم فیها أن النّفس بالنّفس و العین بالعین و الأنف بالأنف و الأذن بالأذن و السّنّ بالسّنّ و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو كفّارة له و من لم یحكم بما أنزل الله فأولئك هم الظّالمون - ۴۵ - و قفینا على آثارهم بعیسى ابن مریم مصدقا لما بین یدیه من التّوراة و آتیناه الإنجیل فیه هدى و نور و مصدّقا لما بین یدیه من التّوراة و هدى و موعظة للمتّقین ۴۶ و لیحكم أهل الإنجیل بما أنزل الله فیه و من لم یحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون - ۴۷ - و أنزلنا إلیك الكتاب بالحق مصدّقا لما بین یدیه من الكتاب و مهیمنا علیه فاحكم بینهم بما أنزل الله و لا تتّبع أهواءهم عمّا جاءك من الحقّ لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلكم أمّة واحدة و لكن لیبلوكم فی ما آتاكم فاستبقوا الخیرات إلى الله مرجعكم جمیعا فینبّئكم بما كنتم فیه تختلفون - ۴۸)

از عبارت «عندهم التوراة فیها حکم الله : تورات نزد آنان است و در آن حکم خدا است» معلوم می‌شود که «تورات موجود در دسترس یهودیان زمان پیامبر اسلام (ص) هر چه بوده، در بر دارنده‌ی حکم خدا و از نظر قرآن، برای یهودیان معتبر شمرده شده است.» یعنی «وظیفه‌ی الهی یهودیان آن زمان، عمل کردن به تورات موجود بوده و انجام وظیفه‌ی الهی مکتوب در آن، موجب رستگاری و هدایت و نور بوده است (فیها هدی و نور) و سرپیچی از آن، موجب عذاب الهی و تحقق کفر و ظلم بوده است (فاولئک هم الکافرون ... فاولئک هم الظالمون)»

بنابر این، قرآن کریم بر «معتبر بودن تورات موجود در عصر حضور پیامبر اسلام» (علیرغم تحقق برخی تحریفات) تأکید می‌کند و «عمل به آن را برای یهودیان، موجب رضای خدا و سرپیچی از آن را موجب کفر و ظلم و عذاب الهی می‌داند.»

فراموش نکنیم که نظریه‌ی رایج بین علمای اسلام در مورد «تورات موجود در عصر حضور پیامبر اسلام (ص)» همان است که امروزه می‌گویند و آن را «تحریف شده و منسوخ» و در نتیجه «بی اعتبار» می‌شمارند. یعنی «عمل به آن را انحراف از حق و موجب گمراهی می‌دانند!»

این «دوگانگی» بین بیان قرآن و برداشت رایج مفسران قرآن و عالمان شریعت محمدی (ص)، تعجب‌آور است. گر چه برخی از عالمان و مفسران قرآن، با توجیهات خلاف ظاهر و غیرعلمی، سعی کرده‌اند که این «تضاد بین نظریه‌ی قرآن با نظریه‌ی رایج» را توجیه کنند.

عبارت «و لیحکم اهل الإنجیل بما انزل الله فیه، و من لم یحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون : باید اهل انجیل به آن‌چه خداوند در آن نازل کرده است، حکم کنند؛ و اگر چنین نکنند، فاسق‌اند» نیز متوجه به مسیحیان و «انجیل موجود در زمان حضور پیامبر اسلام» است.

از یاد نبریم که نظریه‌ی رایج بین عالمان اسلامی، تفاوتی بین انجیل موجود در زمان حضور محمد بن عبدالله (ص) با این زمان نمی‌گذارد و تمامی آن‌ها را «تحریف‌شده و منسوخ» می‌داند.

چگونه است که «قرآن، مسیحیان را موظف به پیروی از انجیل آن زمان می‌کند و عدم پیروی از آن را برای مسیحیان، موجب فسق می‌داند» و علمای اسلام، مدعی «تحریف کلی و نسخ مطلق همان انجیل» می‌شوند!؟

از یاد نبریم که: آیات سوره‌ی مائدة در سه ماهه‌ی پایانی زندگی پیامبر (ص) نازل شده‌اند و جزو آخرین آیات نازل شده بر پیامبر خدا شمرده می‌شوند. بنابراین هیچ حکمی از آن نسخ نشده است، بلکه اگر احکامی بر خلاف آیات سوره‌ی مائدة در قرآن باشند، منسوخ شمرده می‌شوند.

بنابراین، وقتی در ماه‌های پایانی زندگی پیامبر (ص) دستور داده می‌شود که: «اهل تورات به تورات عمل کنند و اهل انجیل باید به انجیل عمل کنند» آشکار می‌گردد که از نگاه قرآن و شریعت محمدی (ص) مسئولیت الهی یهودیان و مسیحیان (و پیروان سایر شرایع) رفتار بر اساس شریعت خودشان است، و البته برای آنانی که به این مسئولیت الهی ملتزم می‌مانند، اجر و پاداش الهی نیز خواهد بود.

ادامه دارد...

‌ ‌

***

مرتبط:
بخش نخست پاسخ احمد قابل
بخش دوم پاسخ احمد قابل
بخش سوم پاسخ احمد قابل
بخش چهارم پاسخ احمد قابل
بخش پنجم پاسخ احمد قابل
بخش ششم پاسخ احمد قابل - قسمت نخست
بخش ششم پاسخ احمد قابل - قسمت دوم
بخش هفتم پاسخ احمد قابل
بخش نهم پاسخ احمد قابل

نقدی کوتاه بر آموزه حق نزد قابل
در جستجوی راه دیگر
فقه اسلامی و آزادی در دین‌ورزی
نگرش فقهی، تاریخ‌مندی و اجتهاد در اصول
ارتداد؛ عیارسنج اجتهاد
اسلام، خون و آزادی
گفت‌وگو با احمد قابل، بخش نخست: بحت ارتداد ارتباطی به تغییر عقیده ندارد
گفت‌وگو با احمد قابل، بخش دوم: غیرمسلمان شدن مرتد شدن نیست

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سوال من از آقای قابل این است که گیریم قرآن حقوق پیروان اهل کتاب را محترم بشمارد. نظر قرآن در مورد بیخدایان چیست؟ آیا می توانید ثابت کنید که مسلمانان اصلاحگرایی از نوع شما حقوق بیخدایان و حق زندگی آنانی را که پیروی هیچ مذهبی نیستند (گونه ای از کفار) را هم محترم می شمارند؟

اشکال کار این قرآن شما در این است که در دورانی نوشته شده که مفهوم حقوق طبیعی بشری و مفهوم عدم اعتقاد به قدرت های ماورا طبیعی و آزادی بشر از چنین قدرت هایی اصلا وجود خارجی نداشت. حالا شما هر چقدر هم که بخواهید از این کتاب برداشت های امروزانه بکنید هنوز دستتان بسته است.

-- حمیدرضا ، Nov 29, 2007 در ساعت 07:58 PM

با سلام.
مقاله شما را چندین بار خوانده واز آن لذت بردم و در تائید گفته شما باید عرض کنم .
بله دین نزد خدا اسلام است.
سوره ال عمران آیه 19 دین نزد خدا اسلام است......
در رابطه با حضرت نوح سوره یونس آیه 71-72
دررابطه با حضرت ابراهیم سوره ال عمران آیه 67
در رابطه با اسماعیل و اسحق و یعقوب سوره البقره آیه133
در رابطه با یوسف سوره یوسف آیه 101
در رابطه با موسی سوره یونس آیه 84
در رابطه با قوم بنی اسرائیل سوره یونس آیه 90
در رابطه با سلیمان سوره النمل آیات 31-24
در رابطه با ملکه سبا سوره النمل آیه 44
در رابطه با حضرت عیسی سوره ال عمران آیه 52
پس می بینیم دین نزد تمام پیام آوران اسلام بوده و حضرت محمد (ص) اولین عربی است که
به اسلام ایمان می آورد . انعام آیه 14 و 163 الزمر آیه 11-12ودکترین او در رابطه با اسماعیل
در رابطه با اسلام .
کلمه اسلام از شهر اورشلیم گرفته شده ( Urshalem ) چرا که یهود بخاطر نداشتن ( س ) از لغت ( ش )
استفاده مینماید در زمان حضرت ابراهیم سفرپیدایش باب 14 آیه 18
ملکیصدق ملک سالیم نان و شراب بیرون آورد .و او کاهن خدای تعالی بود
کلمه اسلام در زبان عبری به معنی صلح ( peace ) می باشد وآن تائید می شود با عبرائیان باب( 7) آیه 2
همانطور که می بینیم در زمان حضرت ابراهیم Urshalem در زمان حضرت عیسی Jerusalem درزمان حضرت محمد ( ص) Mosalemوهر سه در کلمه سلام مشترک می باشند .
پس همانطور که می بینیم یهودیت و مسیحت و محمدی شاخه ای از اسلام است .
ولی متاسفانه دین خدائی( جهان وطنی ) پس
از فوت حضرت محمد تبدیل به دین عربی (قومی گرائی و ملی گرائی ) شده و به دین عربی تبدیل می شود.دلیل اینکه میبینیم انان تورات و اناجیل را تحریف شده میپندارند برای اینست که بعضی از مباحث که بر تفاسیر قرآنی نوشته شده درست در نمی آید.
بله دوست عزیز بکه مبارکه ال عمران96تبدیل به مکه و سر زمین امن و بیت العتیق را به مکه
تعبیر نموده به شهری که محمد(ص) قسم به
آن شهر نمی خورد چرا آفرید انسان را در رنج؟
اما در رابطه با زمان تحقیقی از این جانب در باره با تقویم قمری وجود دارد که در وبلاکم موجود می باشد که می تواند مورد توجه قرار گیرد.
با تشکر : مهدی

-- محمد رضا-مهدی ، Nov 29, 2007 در ساعت 07:58 PM

آقای محمد رضا اینکه در زبان «یهود» (حتما منظورتان عبری است) «س» وجود ندارد اشتباه است. اگر کمی با زبان یا فرهنگ یهودی آشنایی داشتید حتما لغت «سیدور» را شنیده بودید.

-- رضا ، Nov 29, 2007 در ساعت 07:58 PM