رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > ارتداد، نتیجه دیدگاههای خوارجگونه | ||
ارتداد، نتیجه دیدگاههای خوارجگونهاحمد قابلبررسی روایات الف) در بین اصحاب ائمهی هدی (ع) در مورد «مفهوم کفر و شرکی که موجب ارتدادند» اختلاف نظر جدی وجود داشته است. برخی از آنان دیدگاهی همچون دیدگاه خوارج داشتهاند و هرفردی را که مخالف اندیشههای مذهبی خویش مییافتند، تکفیر کرده و او را مرتد میخواندند. در برابر این گروه، کسانی بودند که تنها مخالفان بیخبر و غیرمطلع از دلایل خود را مجاز به «دگرباشی و دگراندیشی» میدانستند و دیگران را تکفیر میکردند. گروه سوم (که نظریهی آنان مورد تأیید و محصول نهایی روایات است) معتقد بودند که: «تنها افرادی که حقیقت را یافته و از روی عناد و ستم آن را انکار کرده و بر خلاف حق رفتار میکنند، کافر محسوب میشوند و بر بقیهی افراد، عنوان «کافر» صدق نمیکند.» این اختلاف شدید در زمان ائمهی هدی (ع) نسبت به درک «مفهوم کفر و ارتداد» اساس تفکری که میخواهد «غیر اختلافی بودن مفهوم ارتداد بین تمامی عالمان مسلمان» را ادعا کند و راه هرگونه «اصلاح» در تفکر دینی و شرعی را «به بهانهی اجماعی بودن» (که ادعایی ناروا است) مسدود کند، از بیخ و بن منهدم میکند. لازمهی این روایت، آن است که از دوقطبی کردن ساحت اندیشه و عمل (ایمان و کفر) به «سه قطبی: ایمان، توقف (سرگردانی و تحقیق) و کفر» باور پیدا کنیم و سهم بخش میانی را نیز در نظر بگیریم. «گزارش نخست» از امام صادق (ع) نقل میکند که «شک در خدا و رسول، موجب کفر است.» همین مطلب در «گزارش دوم» نیز آمده است. تنها تفاوتی که بین این دو روایت وجود دارد این است که: «بخش دیگری از حقیقت» تنها در گزارش دوم آمده است؛ حال آن که در گزارش نخست، یادی از آن نشده است. یعنی تا آنجا که «شک در خدا و رسول را موجب کفر میداند» هر دو روایت آن را تأیید میکنند؛ ولی در گزارش دوم آمده است که: «مقصود انحصاری از شک، جحد و انکار است.» توضیحی که در گزارش دوم آمده است، به یکباره تمامی مقصود را تغییر میدهد و آن را مفهومی متفاوت میبخشد. این بخش تعیینکننده، در گزارش نخست، وجود ندارد و به همین دلیل، کسانی که از گزارش دوم «غافل» بودهاند، توسعهای عجیب و غیرمنطقی به مفهوم کفر دادهاند که متأسفانه آثار مخرب آن را در چهرهی «گرایش فقهی رایج» میتوان مشاهده کرد. رویکردی که با توجه به مبانی کلامی و اصولی در مورد «شک» (به عنوان امری غیرارادی) کاملاً نامعقول است و چهرهی شریعت محمدی (ص) را در مجامع علمی و حقوقی، شدیداً مخدوش کرده و میکند. سخن از این است که: «حکم به انحصار کفر در جحد و انکار» اگر چه در روایتی متفاوت بیان شده باشد، برای آنانی که از پس اعصار و قرون به «مجموعهی دلایل منقول» مراجعه میکنند، در حکم گزارش متفاوت از یک واقعه نیست. یعنی: نمیتوان به روایتی که تنها «بخشی از حقیقت» در آن مندرج است و بخش دیگر آن مفقود است (و بخش مفقود آن در روایت دیگر موجود است) برای اثبات حکم شرعی «استناد» کرد. این مقتضای «حمل مطلق بر مقید و یا حمل عام بر خاص» است، که روش پذیرفته شدهی علمی است. پ) هر دو دستهی روایات وارده در مورد «کفر و ایمان» را باید در سایهی مجموعهی روایاتی که در مورد چگونگی «معرفت: شناخت و پذیرش» گزارش شد، ارزیابی کنیم. یعنی در همه حال باید متوجه باشیم که «پذیرش یا عدم پذیرش ذهنی و قلبی اندیشهها، اموری غیرارادی و غیراختیاریاند.» در آن روایات معتبره (که منطبق با رویکرد عقلانی نیز بودند و در حقیقت مؤیداتی برای حکم عقل، به شمار میآمدند) تأکید و تأیید شده بود که آدمیان، نسبت به پذیرش یا عدم پذیرش درونی پدیدهها، هیچ نقشی ندارند و کاملاً «منفعل»اند و این خداست (یا سرشت و طبیعت آدمی که او بنیاد نهاده است) که در مسألهی معرفت، تأثیرگذار است. بنابراین، هرگز نمیتوان بحث دقیق «تغییر عقیده» (که متأسفانه با بحث «ارتداد» یکسان شمرده شده است) را بدون توجه به آن «بحث کلیدی» پیگیری کرد و انتظار نتایج علمی و اطمینان آور را داشت. ت) از بررسی این روایات (در کنار دلیل یا دلایل عقلی) باید برای کشف «مبنای فقهی» بهره گرفت و پس از تعیین مبنای مشخص کلامی و فقهی در خصوص «کفر و ایمان» به بحث «تغییر عقیده» و چند و چون آن از منظر شریعت محمدی (ص) و ارتباط یا تفکیک آن از «بحث ارتداد» پرداخت. ث) در این روایات، با پدیدهای به نام «مشترکات لفظی» نیز مواجه بودیم. با دقتهای علمی لازم، باید از دام آنها رها شده و از «توسعهی عناوین کیفری» شدیداً پرهیز شود. ضمنا نباید از رویکردهای مشهور و رایج، مانعی بر سر راه بررسیهای علمی دقیق ساخته شود. هر غیرمؤمنی یا غیر مسلمانی کافر نیست چگونه ممکن است به تفسیر و تبیین «مقصود شارع» پرداخت و اینگونه نسبت به گزارشهای دقیق و تاریخی و تصریحات مفسران اصلی شریعت، بیتفاوت بود!؟ اکنون به بررسی این گزارشها در بیان ائمهی هدی (ع) میپردازم تا معلوم گردد که «این گزارشهای جانبدارانه و تأکید حجج الهی بر پذیرش واقعیت، چگونه بر تصورات غیرواقعگرایانهی رایج فقهی، خط بطلان میکشد.» این مطلب، چیزی جز رسمیت بخشیدن به «چندگانگی رویکرد آدمیان نسبت به آموزههای شریعت» و باطل دانستن اصرار بر «دوگانهی کفر و ایمان» نیست. نگاه دقیق و مؤثر به این گزارشهای صادقانه و کارشناسانهی حجج الهی (ع) به عنوان «تعیین و تفسیر موضوع بحث» و «نگاه نهایی» به مصادیق مورد نظر در بحث «ارتداد» نه تنها لازم است که نادیده گرفتن آن از سوی محققان و فقهای شیعه، هیچ وجه علمی و شرعی نداشته و نخواهد داشت. نمونههایی از این گزارشها را از نظر میگذرانیم: ۱- در روایتی معتبر (صحیحة) «زرارة بن اعین» نقل کرده است که: من با یکی از برادرانم نزد امام باقر (ع) رفتیم. من به امام گفتم که: ... هر کس با عقیدهی ما موافق باشد، او را دوست میداریم و هر کس مخالف ما باشد، از او دوری میگزینیم. امام (ع) گفت: ای زرارة، سخن خدا از سخن تو درستتر است. پس کجاست جایگاه آنانی که خداوند در بارهی ایشان گفته است «الا المستضعفین ... مگر افراد ضعیف نگه داشته شدهای که نه چارهای به کفر مییابند و نه راه هدایتی به ایمان میبرند؟» کجا است جایگاه آنانی که «مرجون لأمرالله: امیدوار به رحمت خدایند، کسانی که کارهای نیک و بد را به هم درآمیختند»؟ کجا است جایگاه «اصحاب اعراف»؟ و کجاست جایگاه «مؤلفة قلوبهم»؟ (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ حُمْرَانُ أَوْ أَنَا وَ بُکَیْرٌ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع. قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّا نَمُدُّ الْمِطْمَارَ. قَالَ: وَ مَا الْمِطْمَارُ؟ قُلْتُ: التُّرُّ. َمَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ تَوَلَّیْنَاهُ وَ مَنْ خَالَفَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ بَرِئْنَا مِنْهُ. فَقَالَ لِی: یَا زُرَارَةُ، قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِکَ. فَأَیْنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا؟ أَیْنَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ؟ أَیْنَ الَّذِینَ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً؟ أَیْنَ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ؟ أَیْنَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ؟ – الکافی ۲ - ۳۸۲) امام باقر (ع) رفتار و اندیشهی «زرارة» در دوگانه دیدن رویکرد بشر نسبت به حقیقت (ایمان یا کفر) و محبت یا نفرت نسبت به آن دو گزینه را شدیداً مورد توبیخ و سرزنش قرار دادهاند و رسماً از حضور واقعی «رویکردهای غیرجانبدارانه و میانه» یاد کردهاند و انکار آنها را به منزلهی «گمراهی» و «بیاعتنایی به سخن خدای سبحان» دانستهاند. ۲- در این موضوع، روایت دیگری وجود دارد که با صراحت از «شش گروه» بودن مردم در خصوص گرایشات فکری، یاد کرده است (النَّاسُ عَلَى سِتَّةِ أَصْنَافٍ) و در خصوص «مستضعفین» و آیهای که در روایت پیشین، امام باقر (ع) به آن استناد کردهاند، امام صادق (ع) نیز در این روایت گفتهاند که: «لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً إِلَى الْکُفْرِ وَ لَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا إِلَى الْإِیمَانِ: نه چارهای به کفر مییابند و نه راه هدایتی به ایمان میبرند» (کافی ۲ / ۳۸۱) ۳- در روایتی (معتبر و طولانی) زرارة بن اعین در بخشی از گفت و گوی خویش با امام باقر (ع) میگوید که: « ... امام (ع) پرسید: چه میگویی در مورد این سخن خدا: «مستضعفینی که نه چارهای دارند و نه به راه ایمان هدایت میشوند؟» گفتم: «آنان یا مؤمناند و یا کافر.» پس امام (ع) گفت: قسم به خدا، آنان نه مؤمناند و نه کافر. سپس امام (ع) رو به من کرده و پرسید: چه میگویی در مورد اصحاب اعراف؟ گفتم: آنان یا مؤمناند و یا کافر، اگر داخل بهشت شوند، مؤمناند و اگر داخل آتش بشوند، کافرند. پس امام (ع) گفت: قسم به خدا که آنان نه مؤمناند و نه کافر ...» ( ... فَقَالَ: مَا تَقُولُ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا » إِلَى الْإِیمَانِ؟ فَقُلْتُ: مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنِینَ أَوْ کَافِرِینَ. فَقَالَ: وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ وَ لَا کَافِرِینَ. ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ: مَا تَقُولُ فِی أَصْحَابِ الْأَعْرَافِ؟ فَقُلْتُ: مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنِینَ أَوْ کَافِرِینَ، إِنْ دَخَلُوا الْجَنَّةَ فَهُمْ مُؤْمِنُونَ وَ إِنْ دَخَلُوا النَّارَ فَهُمْ کَافِرُونَ. فَقَالَ: وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ وَ لَا کَافِرِینَ ... – کافی ۲ - ۴۰۳) در این روایت نیز از رویکرد جزمی «تقسیم بر دو کردن» آدمیان و «مؤمن یا کافر دانستن خلق خدا» شدیداً پرهیز داده شده و «حجت خدا» با «قسم به خدا» (که شدیدترین نوع تأکید را میرساند) این رویکرد جزمی و تنگ «دوگانگی» را «مردود» میداند. ۴- در روایتی دیگر با سند صحیح از امام باقر (ع) نقل شده است که: «مستضعفان، کسانیاند که نه حیلهای به ایمان دارند و نه کفر میورزند، کودکان و مردان و زنان بزرگسالی که عقل و درکی شبیه کودکان دارند (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ الْمُسْتَضْعَفُونَ الَّذِینَ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا قَالَ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً إِلَى الْإِیمَانِ وَ لَا یَکْفُرُونَ، الصِّبْیَانُ وَ أَشْبَاهُ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ – کافی ۲ - ۴۰۴) همین مضمون در دو روایت دیگر (که با سند معتبر در همین باب اصول کافی، شمارههای ۱ و ۳ نقل شده است) تکرار شده است تا معلوم گردد که سخن از یک یا دو روایت غیرمعتبر نیست؛ بلکه روایات بسیاری بر این موضوع دلالت میکنند. این روایات به واقعیت غیر قابل انکاری اشاره میکنند که نفیکنندهی رویکرد رایج فقهی نسبت به دوگانه بودن نسبت آدمیان در برابر حقیقت، یعنی «کفر یا ایمان» است و صریحاً از وجود گروههای دیگری همچون «مستضعفان فکری» (که نه مؤمناند و نه کافر) خبر میدهد. مطلب بسیار مهم دیگری که در این روایت صحیحه وجود دارد و دقیقاً بر خلاف برداشت فقهی رایج است، مسألهی ایمان کودکان و بزرگسالانی است که درک و فهمشان به اندازهی فهم کودکان است (و رشد فکری و علمی ندارند) امام باقر (ع) این گروهها را «نه مؤمن و نه کافر» دانسته است. یعنی: «ایمان نا آگاهانه و تقلیدی، در حقیقت عدم ایمان است.» عنوان حقیقی این گروههای انسانی را «مستضعف» باید گذاشت؛ خواه نام ادعایی شان مسلمان باشد یا مسیحی یا بودایی یا هر عنوان دیگر. در ادامهی بحث آشکار خواهد شد که: «از نظر امام صادق (ع) اکثریت مردم دنیا را گروههای مستضعف فکری تشکیل می دهند!» یعنی آنانی که در شک و تحیر به سر میبرند. در مورد تعریف مستضعف نیز روایات معتبری وجود دارند که میگویند: «هر کس که تفاوت اندیشهها و عقاید مختلف را نداند و راهی برای اثبات یا رد آنها نشناسد، مستضعف شمرده میشود.» (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ - کافی ۲ - ۴۰۵ # نگا، کافی ۲ - ۴۰۶، روایات شمارهی ۱۰ و ۱۱ - عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الضُّعَفَاءِ؟ فَکَتَبَ إِلَیَّ: الضَّعِیفُ مَنْ لَمْ تُرْفَعْ إِلَیْهِ حُجَّةٌ وَ لَمْ یَعْرِفِ الِاخْتِلَافَ، فَإِذَا عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ) بسیاری از مردم دنیا در همهی زمانها، آشنایی چندانی با دلایل اندیشههای مطرح در شرایع الهی و یا اندیشههای بشری ندارند و از مباحث فلسفی و کلامی دنیای قدیم و جدید، دور ماندهاند. به همین خاطر، قدرت سره و ناسره کردن اندیشهها را نداشته و اگر در معرض اندیشههای متفاوت قرار گیرند، متحیر و مردد میگردند. این گونه افراد، نه مؤمن حقیقیاند و نه کافر شمرده میشوند، بلکه ایشان را «مستضعفان فکری» خواندهاند و حقیقتاً نیز چنین است (حتی اگر به صورت تقلیدی، به انجام مناسک و مراسم رسمی یک شریعت بپردازند ولی به هنگام پرسش از چرایی آن رفتار ، نسبت به دلیل انجام آنها دچار تردید باشند) اقرار بزرگ حجج الهی به قرار گرفتن این اکثریت کمنظیر آدمیان در حد فاصل بین ایمان و کفر و «دایرهی تردید و شک» و پرهیز دادن فقیهان بزرگی چون «زرارة بن اعین» از رویکرد «کافر خواندن هر غیرمؤمن» و تصریح بر «کافر نبودن آنان» بزرگترین نشانه و دلیل از رویکرد حقیقی شریعت محمدی (ص) بر لزوم پذیرش موجودیت این «گروه بزرگ انسانی» در جامعهی اسلامی و لزوم تحمل آن از سوی مؤمنان است. بنابراین، هرگونه رویکرد سختگیرانه و گرایش حذفی، مطابق گزارش امام باقر (ع) رویکردی «خوارجگونه» ارزیابی میشود (الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الدِّینِ الَّذِی لَا یَسَعُ الْعِبَادَ جَهْلُهُ؟ فَقَالَ: الدِّینُ وَاسِعٌ وَ لَکِنَّ الْخَوَارِجَ ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ مِنْ جَهْلِهِمْ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، فَأُحَدِّثُکَ بِدِینِیَ الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ؟ فَقَالَ: بَلَى. فَقُلْتُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَتَوَلَّاکُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ مَنْ رَکِبَ رِقَابَکُمْ وَ تَأَمَّرَ عَلَیْکُمْ وَ ظَلَمَکُمْ حَقَّکُمْ. فَقَالَ: مَا جَهِلْتَ شَیْئاً هُوَ وَ اللَّهِ الَّذِی نَحْنُ عَلَیْهِ. قُلْتُ: فَهَلْ سَلِمَ أَحَدٌ لَا یَعْرِفُ هَذَا الْأَمْرَ؟ فَقَالَ: لَا، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ. قُلْتُ: مَنْ هُمْ؟ قَالَ: نِسَاؤُکُمْ وَ أَوْلَادُکُمْ. ثُمَّ قَالَ: أَ رَأَیْتَ أُمَّ أَیْمَنَ؟ فَإِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَا کَانَتْ تَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ # الکافی ۲ - ۴۰۵) ۵- روایات دیگری نیز وجود دارند که گروههای «مرجون لأمرالله: امیدواران رحمت خدا» و «مؤلفة قلوبهم: دلجویی شدگان» را نیز جزء آدمیانی میشمارند که «به نبوت نبی خاتم ایمان نداشتهاند» و در مورد آن «دچار تردید و شک» بودهاند. اگر چه نسبت به خدا، ایمان داشتهاند. چند روایت معتبره را در این زمینه مورد بررسی قرار میدهیم: الف) در مورد «مرجون لأمرالله» در روایتی معتبره، آمده است: «آنان کسانیاند که اسلام را ظاهراً پذیرفتهاند؛ خدا را به یگانگی پذیرفته، ولی ایمانی به بقیهی امور ندارند تا مؤمن شمرده شوند و البته چیزی را انکار هم نمیکنند تا کافر شمرده شوند.» (احَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ قَالَ قَوْمٌ کَانُوا مُشْرِکِینَ فَقَتَلُوا مِثْلَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ أَشْبَاهَهُمَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ إِنَّهُمْ دَخَلُوا فِی الْإِسْلَامِ فَوَحَّدُوا اللَّهَ وَ تَرَکُوا الشِّرْکَ وَ لَمْ یَعْرِفُوا الْإِیمَانَ بِقُلُوبِهِمْ فَیَکُونُوا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَتَجِبَ لَهُمُ الْجَنَّةُ وَ لَمْ یَکُونُوا عَلَى جُحُودِهِمْ فَیَکْفُرُوا فَتَجِبَ لَهُمُ النَّارُ فَهُمْ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ - کافی ۲ - ۴۰۷ روایت شمارهی ۱. در روایت شمارهی ۲ نیز همین مضمون با اندک تفاوتی در عبارات، گزارش شده است) این گروه، نه ایمان به پیامبر خدا و آموزههای شریعت دارند و نه ادعای پیامبری و ازجانب خدا بودن آنها را انکار میکنند. بنابراین، نه مؤمناند و نه کافر، بلکه در حد فاصل این دو گروه قرار میگیرند. ب) در مورد «مؤلفة قلوبهم» نیز روایات معتبرهای وجود دارند که بر «عدم ایمان و کفر» ایشان تأکید میکنند. گزارش زرارة از امام باقر (ع) میگوید: «آنان گروهیاند که خدا را به یگانگی پذیرفتهاند و از عبادت غیر خدا پرهیز میکنند ولی نبوت محمدبن عبدالله (ص) را نپذیرفتهاند. پیامبر خدا این افراد را مورد مهربانی قرار داده و اندیشههای خویش را به آنان آموزش میداد تا آنان آگاهی یافته و حقیقت را بشناسند.» (مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُلٍ جَمِیعاً عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَمْ تَدْخُلِ الْمَعْرِفَةُ قُلُوبَهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَتَأَلَّفُهُمْ وَ یُعَرِّفُهُمْ لِکَیْمَا یَعْرِفُوا وَ یُعَلِّمُهُمْ - الکافی ۲ - ۴۱۱) پ) مشابه این گزارش را در روایت شمارهی ۵ همین باب از کتاب «کافی» نیز میتوان دید. البته روایت دیگری نیز با همین مضمون وجود دارد (شمارهی ۲) که در آن به مسألهی «شک» تصریح کرده است. در این روایت از قول امام باقر (با سند صحیح) آمده است: «آنان گروهیاند که شهادت به یگانگی خدا و نبوت محمد بن عبدالله (ص) دادهاند ولی در این مطلب دچار شک و تردیدند و در مورد احکامی که از سوی پیامبر خدا آورده شده نیز دچار شک و تردیدند» (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ؟ قَالَ: هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُمْ فِی ذَلِکَ شُکَّاکٌ فِی بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص ... – الکافی ۲ - ۴۱۱) ت) در همین باب گزارشهایی از ائمهی هدی (ع) در مورد «تعداد این گروه» آمده است که با دیدهی اعتبار باید به آن نگریست و آن را نمونهی واقعی «جامعهی اسلامی عصر حضور ائمه» دانست، عصری که شاخصهی آن «امکان دستیابی به حجت الهی برای مردم» (لااقل برای محققان و پژوهشگران) بود. در این خصوص از امام صادق (ع) نقل شده است که: «مؤلفة قلوبهم، بیش از دو سوم مردم را تشکیل میدهند» عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: یَا إِسْحَاقُ، کَمْ تَرَى أَهْلَ هَذِهِ الْآیَةِ-، فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ؟ قَالَ: ثُمَّ قَالَ: هُمْ أَکْثَرُ مِنْ ثُلُثَیِ النَّاسِ. (الکافی ۲ - ۴۱۲) از امام باقر (ع) نقل شده است که: «آنان در هیچ دورهای از دورههای گذشته، بیش از امروز نبودهاند» (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنْ رَجُلٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: مَا کَانَتِ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ قَطُّ أَکْثَرَ مِنْهُمُ الْیَوْمَ وَ هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَرَجُوا مِنَ الشِّرْکِ وَ لَمْ تَدْخُلْ مَعْرِفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ص قُلُوبَهُمْ وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَأَلَّفَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ تَأَلَّفَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص لِکَیْمَا یَعْرِفُوا. (الکافی ۲ - ۴۱۲) یعنی «در عصری که امکان کشف حقایق شریعت از طریق حجج ظاهر الهی وجود داشت، بیش از دو سوم مردم را این گروه تشکیل میدادند.» آیا در عصر ما (که امکان دستیابی به حجت ظاهر الهی موجود نیست) این عدد افزایش یافته و مییابد یا کاهش نشان داده و خواهد داد!؟ از مجموع گزارشهای صادقانهی ائمهی هدی (ع) در خصوص مسلمانان و شهروندان جامعهی اسلامی در عصر حضور پیامبر خدا (ص) و اولیاء او (ع) آشکار میگردد که: «اکثر مسلمانان اسمی در همهی زمانها، جزء مستضعفان و مؤلفة قلوبهم بوده و گرایشهای شرعی آنان با شک و تردید همراه بوده است.» نه خبر چندانی از یقین بوده است و نه این «گرایشهای شکاکانه به اندیشههای دینی» مانع زندگی بشری بوده است. نه اهل ایمان با این گرایشهای شکاکانه بیگانه بودهاند و نه اکثریت مردم، گرایشهای خویش را پنهان میکردند. البته افرادی از متکلمان و فقیهان و برخی متعصبان متأثر از اندیشههای ایشان در همان عصر بودهاند که با گرایشهای سختگیرانه و دیدگاههای انحصارگرا به مقولهی «ایمان و کفر» نگاه میکردند و سعی بسیاری در تئوریزه کردن آن (با استناد به برخی آیات و روایات) داشتند. کار مفسران و معلمان آگاهی چون ائمهی هدی (ع) تبیین و تفسیر حقایق قرآن و وحی بود و طبیعتا در برابر هرگونه برداشت غیر واقعی پیروان خویش از متون اولیهی شریعت واکنش نشان داده و آنان را به حقیقت مقاصد و حد و رسم موضوعات مورد نظر شریعت آگاه میکردند. تأکید بیش از حد ائمهی هدی (ع) بر «عدم کفر آنانی که دچار شک میشوند» با توجه به گرایشهای خوارجگونهای که «ارتکاب برخی گناهان را موجب کفر یا شرک (در برابر ایمان) میدانستند» نشانگر اهمیت این موضوع بود. اهمیتی که ناشی از دغدغهی «اقدامات خشونتبار غیرشرعی برخی پیروان شریعت به نام دفاع از شریعت» در برابر آدمیانی بود که عقلاً و شرعاً هیچ گونه مسئولیتی در برابر شک خویش نداشتند. چرا که شک آنان، امری غیر اختیاری بود و نه با تهدید و اکراه اهل ایمان، درمان میپذیرفت و نه بدون دلیل و برهان، امکان تغییر وضعیت را داشتند. رواج مجدد رویکردهای خشونتبار و دیدگاههای خوارجگونه در تقسیم مردم به دو گروه «مؤمن و کافر» و عدم پذیرش موجودیت «گروههای میانه و دچار شک» نگرانیهای ائمهی هدی (ع) را به خوبی توجیه میکند. گویی آنان از رواج این نظریات و تصورات در میان پیروان خویش (شیعیان) نگران بودند. متأسفانه آن چه نباید اتفاق میافتاد، محقق شد. فقه شیعه، تحتالشعاع اندیشههای خوارجگونهی برخی عالمان اشعریمسلک اهل سنت قرار گرفت و گروهی اندک از عالمان شیعی، همچون «اخباریان» زمام فقه شیعه را در دست گرفتند و «رویکرد بیتوجهی به حقالناس را با تصور غیرواقعی دفاع از حقالله» بر اکثریت فقیهان اصولی شیعه، تحمیل کردند و با پشتوانهی احساسات برانگیختهی متعصبان، آن را به روندی که غیر قابل تغییر مینماید، تبدیل کردند. البته این نمایش غیرواقعی، نباید سبب سکوت و سکون و عدم تلاش عالمان، برای تغییر و بازگشت به مبانی اندیشهی ائمهی هدی (ع) گردد، چرا که امکان منطقی آن کاملاً وجود دارد و متون معتبر اولیهی شریعت نیز شدیداً آن را تأیید میکند. ۶.۴- یکی از عناوین مورد توجه در بحث ارتداد، عنوان «شرک» است. شرک را به عنوان یکی از موجبات ارتداد معرفی کردهاند. تعریفی که از شرک در متون نقلی (قرآن و روایات) ارائه شده، مصادیق گوناگونی را در بر میگیرد. به همین جهت، بررسی و تعیین مصداق «شرک موجب ارتداد» امری لازم و تعیینکننده است. به عبارت دیگر: میخواهیم بدانیم که مقصود شریعت از گزارهی: «شرک، موجب ارتداد» چیست؟ آیا تمامی مصادیقی است که در متون دینی از آن به عنوان شرک، یاد شده است (مثل ریا) یا نوع خاصی از آن مورد توجه بوده است؟ ادامه دارد... مرتبط: |