رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > نگرش فقهی، تاریخمندی و اجتهاد در اصول | ||
نگرش فقهی، تاریخمندی و اجتهاد در اصولمهدی خلجیاحمد قابل، فتوایی تازه درباره ارتداد را پیش میکشد: حکم ارتداد حکمی سیاسی است و محدود به دوران تثبیت ایمان مومنان. حکم ارتداد ربطی به تغییر عقیده ندارد. در اسلام تغییر عقیده، مجازاتی دنیوی در پی ندارد. دین تقلیدی از نظر شریعت محمدی واجد ارزش نیست و در قرآن آیاتی در مذمت تقلید دینی از پدران و نیاکان آمده است. «حکم سیاسی»، اصطلاح شناخته شدهای در فقه اسلامی نیست و هیچ فقیهی تا کنون حکمی را به سبب آنکه حکمی سیاسی بوده، محدود به زمان پیامبر نکرده و اعتبار امروزیناش را نفی ننموده است. ایشان باید شرح دهند مرادشان از «حکم سیاسی» چیست و معبار سیاسی بودن = غیردینی بودن = موقت بودن یک حکم چیست. اگر محکی شفاف برای تشخیص سیاسی بودن یک حکم وجود نداشته باشد، چرا نتوان گفت که بخش عمده شریعت، معاملات، عقود و ایقاعات و دیه و قصاص و خلاصه اجتماعیات و سیاسیات شریعت اسلام، همه «سیاسی» هستند و محدود و منحصر به عصر پیامبر و مقتضیات قبیلهای جامعه او؟ چرا نتوان گفت که بخش عمدهای از احکام فقهی به ويژه در زمینه اقتصادی با هدف ضربه زدن به اقتصاد کافران و مشرکان پدید آمده و در نتیجه در زمانه ما معنی ندارد؟(۱) مثلاً چرا نگوییم شراب حرام شد، چون تجارت شراب در مکه به دست کافران بود و تحریم شراب میتوانست ضربهای کاری به دشمنان پیامبر بزند (قولی که از نظر تاریخی قابل بحث و توجیه است)؟ آنچه پیامبر گفت و کرد یا بدان اعتراضی ننمود (قول، فعل و تقریر پیامبر) در تاریخ فکر اسلامی یا «سنت» خوانده شده یا «سیره». معمولاً سنت آن دسته از اقوال و افعال و تقاریر پیامبر است که برای همه مسلمانان در همه ادوار حجت و فریضه است. سنت به این معنا دومین منبع فقه اسلامی پس از قرآن است. «سیره» آن دسته از گفتار و کردار پیامبر است که یا به منش پیامبرانه او پیوند دارد – مانند شمار همسران پیامبر – یا احوال شخصیهای که به زندگی روزمره مربوط اند و ارزش هنجاری برای مسلمانان ندارند (مثلاً این که پیامبر چه نوع غذایی را دوست داشته یا چه رنگی را)(۲). بنابراین دو چیز در تاریخ زندگی پیامبر وجود دارد که الگو نیست: یکی آن چه محمد در مقام پیامبر انجام میداد و فقط منحصر به پیامبر است و دوم آنچه در مقام فردی عادی انجام میداد. اما پیامبر تنها پیامبر نبود. بیانگر شریعت، قاضی و حاکم یا رییس حکومت نیز بود. معمولاً مسلمانان باور دارند محمد دراین شوون خود اسوه و الگو است: معیار احکام فقهی است؛ یعنی مسلمانان باید از پیامبر تقلید کنند(۳). میدانیم که هر یک از آیههای قرآن در شرایط تاریخی مشخصی «نازل» شدهاند؛ هر یک شأن نزولی داشتهاند. همچنین اقوال و افعال و تقاریر پیامبر نیز هر یک به مناسبت پیشامدی روی داده یا گفته شده است. این موضوع متألهان اسلامی را برانگیخته تا نسبت میان موقعیت تاریخی و حجیت یا اعتبار فراتاریخی احکام قرآنی یا نبوی را روشن کنند. تقریبا اغلب متألهان در تاریخ اسلامی باور داشتهاند که موقعیت تاریخی نزول آیه یا بیان حدیث، حکم آمده در آیه یا حدیث را محدود به زمان نمیکند. به سخن دیگر درست است که این آیات و روایات در موقعیتی تاریخی آمدهاند، اما اعتباری همیشگی دارند و حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة. تنها در صورتی حکم محدود و منحصر به موقعیت تاریخی خود میشود که دلیل و قرینه روشن و محکمی وجود داشته باشد. به اصطلاح علم اصول فقه، احکام فقهی از نوع قضایای حقیقیه است نه خارجیه(۴). بنابراین، وقتی پیامبر گفت «مرتد را بکشید». اصل این است که سخناش بیان حکمی فراتاریخی و همیشگی است. اگر کسی مدعی شود که این حکم تاریخی است؛ یعنی فقط در زمان پیامبر و در مورد مرتد یا مرتدان خاصی صدق میکند، باید دلایلی قوی و قراینی محکم در پشتیبانی دعوی خود بیاورد. شاید آقای قابل به پیامد سخن خود کاملاً آگاه نباشد. «سیاسی» دانستن برخی احکام در زمانه پیامبر راه را برای این قول میگشاید که بخش عمدهای از احکام شریعت در عصر امروز منسوخ هستند. این سخن را با رویکردهای مختلفی میتوان توجیه کرد جز با رویکرد فقه سنتی که آقای قابل مبانی خود را وام دار آن است. مبانی موجو فقهی به هیچ روی تاریخمندی احکام شریعت را به در مقام یک اصل پایه برنمیتابند. هر کس در هر شاخه علمی میتواند سخن تازهای بیاورد. برای اینکه آن سخن در جامعه عالمان آن رشته مقبول و موجه باشد، نوآور ناگزیر است شرح دهد چرا پیش از او، کسی چنین قولی نیاورده است؛ به ويژه در زمینههایی چون فقه که سنتی هزار و اندی ساله در پشت دارند. آقای قابل، به قاعده، باید بتواند تبیین کند چرا این قول بدیع در تاریخ فقه غایب است و چگونه ناگهان نظری مانند فتوای آقای قابل میتواند از پی «اجماعی» کمنظیر بر سر حکم ارتداد پدیدآید. باید روشن کرد چرا طی سدههای پیاپی از دوران پیامبر تا کنون، هیچ کس به چنین درکی از مسأله ارتداد دست نیافته است. آقای قابل یا باید به اسناد فقهی و روایی تازهای دست یافته باشد یا به روش تازهای در فهم اسناد موجود. سخنان ایشان از هیچ کدام گواهی نمیکند. ایشان به آسانی تاریخ فقه را یکسو مینهد. هر امر نویی باید نسبت خود را تاریخ کهنه بازنماید. اسلام، تقلید و اجبار آنچه اجبار بدان ممکن نیست ایمان است نه اسلام. در سطور بالا آوردم که قرآن این تمایز را به روشنی تصریح میکند. اما ایمان مسأله حکومت و فقه نیست. مسأله فقه هماره اسلام آوردن بوده است. در نتیجه پیامبر خود با کافران و مشرکان آن قدر نبرد میکرده و شمشیر میزده که اظهار اسلام میکردند؛ یعنی پیامبر برای مسلمان کردن کافران با آنان جنگ میکرده است. اینکه در روایتهای بسیاری پیامبر به یاران خود در جنگ گفت کسی را که اظهار اسلام میکند نکشید ولو این که میدانید او دروغ میگوید از همین روست. در روزگار ما آیه «لا اکراه فی الدین» به ضرب المثل نفی اجبار در دینداری بدل شده است. مفسرانی مانند محمد حسین طباطبایی یا محمود طالقانی زیر تأثیر انتقادهای مستشرقان به اسلام این آیه را بر خلاف سنت تفسیری، معنا کردهاند. گذشته از آن که شمار فراوانی از مفسران این آیه را با آیات قتال و جهاد منسوخ میدانند؛ حتا علامه فقید طباطبایی نیز به عدم تضاد این آیه با آیات جهاد اشاره دارد. وی مینویسد: «این یکی از آیاتی است که دلالت میکند بر استوار نبودن اسلام بر شمشیر و خون. بر خلاف محققان جعلی و غیره ]مستشرقان[ که پنداشتهاند اسلام دین شمشیر است و استدلال کردهاند به این که جهاد یکی از ارکان این دین است؛ اسلام خواستار اکراه و اجبار به دین نشده است. در ضمن بحث از آیات قتال به این زعم جواب دادیم و آوردیم جنگی که اسلام بدان فرامیخواند برای پیشبرد و گسترش دین با زور و اکراه نبود؛ بلکه برای احیای حق و دفاع از نفیسترین کالای فطرت یعنی توحید بود. ولی پس از آنکه توحید به اندازه کافی در میان مردم رواج یافت و مردم به دین نبوت گردن نهادند، ولو با گرویدن به یهودیت و مسیحیت، دیگر میان مسلمان و موحد جنگی نیست»(۵). آیت الله منتظری از جمله فقیهانی است که باور دارد در اسلام هر جهاد ابتدائی در نهایت جهاد دفاعی است. ایشان در مسأله 1935 رساله عملیه خود آورده است: «در حقیقت هدف از جهاد ابتدایی، کشورگشایی نیست؛ بلکه دفاع از حقوق فطری ملتهایی است که توسط قدرتهای کفر و شرک و طغیان، از خداپرستی و توحید و عدالت محروم شدهاند.» در نتیجه ایشان و بلکه قاطبه مفسران قدیم قبول دارند که جهاد برای موحد کردن مردم معنی دارد و در اسلام مشروع و حتا ضروری است(۶). همه روایتهایی که در ذیل آیه لااکراه فی الدین برای بیان شأن نزول آن آمده، اشاره به سعی در مسلمان کردن کافر دارد. هیچ مفسری (حتا طباطبایی) در بحث ارتداد از این آیه بهره نمیگرفته است. یعنی اجبار کسی به دین دار شدن و ترک دین دو مسأله جدا هستند. بررسی دقیق آیهها و روایتها در باب اسلام آوردن، تقلید کردن و اجبار به دین، گواهی میکند که اسلام تقلیدی یا اجباری هیچ یک مذموم نیستند؛ بلکه از درجات سافل ایماناند. هرگز در اسلام کسی به خاطر آنکه به تقلید از پدر خود مسلمان شده، نکوهش نشده است. آیات مربوط به مذمت تقلید از پدران مربوط به کافران است نه مومنان. اساساً در فقه اسلامی مهم نیست شما به چه دلیل مسلمان شدهاید. وقتی شهادتین را بگویید، مسلمانید و همه احکام فقهی مسلمانی بر شما جاری است. در هیچ کجای تاریخ فقه ارتداد به از دین برگشتن هوسبازانه و از دین برگشتن محققانه تقسیم نشده است. بسیاری از مرتدان (اگر نه اکثریت نزدیک به همه آنها) در تاریخ ارتداد در اسلام اهل فکر و ادب یا عرفان و فلسفه بودهاند. بر دار رفتهگان تاریخ ارتداد را بنگرید: حلاج و شیخ اشراق و ابن مقفع. زندیقان جهان اسلام از درخشانترین ذهنهای فرهنگ اسلامی بودهاند. امتناع اجتهاد در فروع بدون اجتهاد در اصول به نظر میرسد این فقیه ارجمند بیش از آنکه دغدغه روششناختی و معرفتشناختی داشته باشد، میکوشد پارهای از احکام فقهی را با عرف سازگار کند همان طور که فقهیانی چون یوسف صانعی و ابراهیم جناتی این راه را میروند. فرایند سازگارکردن شرع و عرف اگر بر مبانی استواری پی ریخته نشود، به معیارهایی دلبخواهی وابسته خواهد شد. آقای قابل تلاش میکند از مبانی قدیم فقه نتایج جدید بیاورد. فقه قدیم همه فرزندان خود را زاییده و دیرزمانی است که سترون است. اگر کسی خواستار نتایج تازه است نه در فروع که باید در اصول دین اجتهاد کند. اگر کسی آهنگ عقلانی کردن دین را دارد، ناگزیر است از پایگاه علوم انسانی مدرن، روشها و فراوردههایش، به فقه و الاهیات بنگرد. بدون اجتهاد در اصول دین، سخن تازه فقهی جز از آشوب روششناختی پرده برنمیگیرد. ---------------------------- ۱. درباره زمینه اقتصادی پیدایش احکام شریعت بنگرید به: النابلسی، شاکر، المال و الهلال؛ الموانع و الدافع الاقتصادیة لظهور الاسلام، دارالساقی، لندن، 2002 ۲. Hallaq, Wael B. A history of Islamic Legal Theories; An Introduction to Sunni usul al-fiqh, Cambridge University Press, 1997, p. 10 ۳. مرتضی مطهری از کسانی است که شئوون سه گانه رسالت، قضاوت و حکومت را کاویده است: ۴. همان. 285-288 ۵. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمية فی قم المقدسة، قم، 1417، جلد دوم ص. 343 ۶. درباب جهاد، تاریخ و نظریه آن از جمله به دو کتاب زیر بنگرید: ---------------------------- مرتبط: |
نظرهای خوانندگان
آقاي قابل به اين منطقي رسيده اند كه ديني كه ادعاي مهرورزي دارد نبايد وحشي گري در درونش باشد
اما ايشان مانند بقيه اسلام گرايان هر جا به مشكلي برخوردند از تكنيك ماست مالي استفاده ميكنند.
انسان در اسلام، چه راستين و چه غير آن، بى حقوق و بى حرمت است. راستش همه اديان همينند، اما بيشتر اديان را بشريت آزاد انديش و آزاديخواه در طول صدها سال در قفس کرده است. اين يکى را هرگز نگرفتند و مهار نکردند. چرخ مى زند و نکبت مى آفريند.
-- فرخ ، Oct 16, 2007 در ساعت 06:31 PMمتاسفانه امثال آقای قابل با اینکه سعی میکنند اسلام رو زیبا جلوه بدهند اما موفق نخواهند شد چون امروزه دیگه نسل های جدید با گسترش منابع و امکان مطالعه براحتی فرق بین جنس اصل و جنس تقلبی رو تشخیص میدهند و بزک کردن خیلی چیزها به سادگی 1400 سال گذشته نیست . چه بهتر بود این آقایان و بیشتر متفکرین ما شجاعت گفتن حقیقت را داشتند و با صراحت اعتراف به خروج از اسلام میکردند و اتهام زندیق و کافر بودن را به دروغگو بودن و ماله کش بودن ترجیح میدادند .
-- احسان از ، Oct 16, 2007 در ساعت 06:31 PMدر فقه از دوگونه اصول ميتوان سخن گفت: نخست اصولي كه برآمده و براي توجيه فقه موجود است، و دوم اصولي كه فقه از آن بيرون ميآيد. اصول كنوني در فقه شيعه بيشتر از نوع نخست است؛ يعني نوعي توجيه اصولي براي فتواهاي مشهور و مجمعٌعليه. پس اول فتواها سربرآوردند و سپس اصولي براي آنها ساخته شد. شايد همچنان بايد در را بر همان پاشنه گرداند. يعني نخست فتواهايي را كه برآمده از عقل عرفي و اجماعات بشري است، اعلام كرد و سپس به فكر ساختن و يافتن مباني اصولي آنها بود. ميدانم كه اين مسير توجيه روششناختي ندارد؛ اما در عوض بنيان معرفتشناسي آن سست نيست. ميماند اينكه فتواهاي جديد بايد بر چه اساسي استوار باشند. مسلمانان ميتوانند در توليد فتواهاي جديد به پارهاي از نصوص و سيره (سيره بسيار راهگشاتر از احاديث مروي است) استناد كنند؛ همچنان كه فقه سنتي نيز همينگونه پديد آمد. پس از ابتناي فتواهاي جديد بر پايه نصوص گزينشي، ميتوان به سمت اصول فني و نظاممند هم رفت. عيب اين راه اين است كه درهاي متعدد و خرد و كلان دين را براي هميشه به روي بنيادگرايي نميبندد؛ اما در ميانمدت، زهر بسياري از مشكلات خطرساز را ميگيرد. فراموش نكنيد كه ما بر سر دوراهي هستيم نه چندراهي.
-- reza ، Oct 18, 2007 در ساعت 06:31 PMتلاش برای خوشگل کردن اسلام، امکان ناپذیر نیست.نه فقط به خاطر وجود عقب ماندگان از روزگار که واژه هایی مثل حقوق بشر را بر نمی تابند، بلکه به خاطر اینکه اصولا اسلامی که من می شناسم، ظرفیت اش را بیش از این که می بینیم ندارد.
-- ویان ، Oct 19, 2007 در ساعت 06:31 PM