رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳ دی ۱۳۸۷
۱۷۵ سال پس از مرگ گوته

گوته و مشرق‌زمين

خسرو ناقد

۱۷۵ سال پيش از اين، در نخسين روزهای بهار سال ۱۸۳۲ ميلادی، يوهان ولفگانگ فون گوته، شاعر، نويسنده و دولتمرد آلمانی در سن ۸۳ سالگی ديده از جهان فرو‌بست.


يوهان ولفگانگ فون گوته

گوته بی‌گمان پُرآوازه‌ترين شاعر آلمانی‌زبان در همه‌ی دوران‌هاست. او با آفرينش آثارى فراتر از زمان و مكان، از جايگاهی رفيع در عرصه‌ی ادبيات کلاسيک جهان برخوردار است. گوته مظهر آزادانديشی و تجسم آيينِ «جهانْ‏شهری» دوران خود بود. انسانی وارسته‏ كه جهانِ پيرامونش را از دريچه تنگ و تاريكِ ملت‏گرايی (ناسيوناليسم) و برتری قومی و نژادی و مذهبی نمی‏نگريست، بلكه بر بنياد فلسفه اجتماعی والايی كه بر اصل «انسانيت» استوار بود و از همان آغازِ دوران جوانی سرشت او را شكل داده و سرنوشت او را رقم زده ‏بود، دست به‏آفرينش آثاری زد كه چون جام‏جهان‏نما، شرق و غرب و شمال و جنوب را به‏سان طبيعتی رنگارنگ و دريايی مواج در جلو ديدگانِ جهانيان به‏نمايش می‏گذارد و با شكوه تمام وحدت وجود جهان را به‏بينندگانِ راستين نشان می‏دهد.

آغازگر گفت‌وگوى فرهنگ‌ها
گوته را به‌جرات می‌ توان اولين پيشگام و آغازگر «گفت‌وگوى فرهنگ و تمدن‌ها» ناميد. او در روزگارى گام در راه گفت‌وگوى واقعى با فرهنگ‌ها و تمدن‌هاى ديگر گذاشت، كه اثرات منفى پيشداورى‌هاى قرون پيشين در ميان عامه مردم و بخش بزرگى از نخبگان اروپايى هنوز از ميان نرفته بود. با اين همه نمى‌توان از تاثيرات انديشمندان «عصر روشنگرى» بر افكار و آثار گوته غافل ماند. كسانى چون گوتهولد افرائيم لسينگ كه با خلق درام «ناتان حكيم»، قلم بطلان بر مطلق‌گرايى نژادى و قومى و مذهبى كشيد.

لسينگ اعتقاد داشت كه تنها زمانى بر پيشداورى‌هاى شوم و فاجعه‌آميز ناشى از نابردبارى و تعصب مطلق‌گرايانه مذهب‌ها و ملت‌ها مى‌توان غلبه كرد كه هر مذهب و ملت و نژادى، افزون بر احترام متقابل به‌ديگران، اين بينايى و بصيرت را نيز داشته باشد كه تنها از راه آزمون تجربى ايمان و اعتقادات خود و سرفراز بيرون آمدن از اين آزمون است كه مى‌تواند ارزشمندى و حقانيت آنها را به اثبات برساند. پيام نهفته در درام لسينگ را مى‌توان در يك كلام چنين خلاصه كرد: انسانىترين اديان، راستين‌ترين اديانند.

مشرق‌زمين خاستگاه فرهنگ و تمدن بشرى
مشرق‌زمين براى گوته خاستگاه فرهنگ و تمدن بشرى و سرچشمه حيات فكرى و معنوى انسان بود. او خود در دامن معنويت شرقى و با كلام كتاب مقدس، زبان به‌سخن گشوده بود. دلبستگى گوته به سرزمين‌هاى شرق، در ايام كودكى و با شنيدن قصه‌هاى كتاب هزار و يك‌شب آغاز شده و با مطالعه داستان‌هاى كتاب مقدس، ادامه يافته بود. در دوازده سالگى به‌ميل خود نزد استاد به‌فراگيرى زبان عبرى مى‌پردازد تا از اين راه بتواند بی‌هيچ واسطه‌اى با مضمون و معناى كتاب مقدس آشنا شود و از سرزمين‌ها و ملت‌هاى شرق و رويدادهايى كه در طول قرون متمادى اين نقطه از جهان را منزلتى خاص بخشيده است، تصويرى زنده در ذهن خود مجسم كند. در ميان اوراق به‌جا مانده از گوته، دستنوشته‌هايى يافت مى‌شود كه نشان از علاقه او به‌يادگيرى ديگر زبان‌هاى شرقى و به‌خصوص زبان‌هاى عربى و فارسى دارد.

نخستين تماس مؤثر گوته با شعر و ادب شرق، به‌احتمال زياد، با آشنايی او با قصايد هفتگانه‌ی شاعران عرب در دوره‌ی پيش از اسلام، که به «معلقات» شهرت يافته است، می‌بايد آغاز شده باشد. «معلقات» را اولين بار زبانشناس و مترجم شهير انگليسی، «ويليام جونز» در سال ۱۷۷۴ ميلادی در کتابی که به‌زبان لاتين درباره‌ی شعر شرق نوشته بود، به‌اروپاييان معرفی کرد. سه سال بعد، اين کتاب در آلمان تجديد چاپ شد و نسخه‌ای از آن نيز در دسترس گوته قرار گرفت. چيزی نگذشت که جاذبه اين قصايد، گوته را برانگيزاند تا با ياری دوست‌اش هِردِر، آنها را از انگليسی به‌زبان آلمانی ترجمه کند. گرچه گوته در جايی متذکر می‌شود که تعدادی از معلقات را به‌آلمانی ترجمه کرده است، ولی در ميان نوشته‌های او تنها ترجمه‌ی هجده بيتِ نخست از قصيده‌ی هشتاد و شش بيتی منسوب به‌«امرؤالقيس» ديده می‌شود.

از تأثير شعر عرب پيش از اسلام بر گوته و اثرات آن در «ديوان غربی- شرقی» و ديگر آثارش همين بس که او در تقديرنامه‌ای که به‌منظور درج در صفحات اول ديوان آماده کرده بود، از «معلقات ديرينه‌ی کوير» با احترام ياد می‌کنند.


يادمان گوته - حافظ در شهر وايمار آلمان که در سال جهانی گفت‌وگوی فرهنگ‌ها با حضور رييس جمهور آلمان و محمد خاتمی، رييس جمهور وقت ايران، پرده‌برداری شد

آشنايی با فرهنگ و تمدن شرق
گوته براى آگاهى و شناخت از تاريخ و تمدن و فرهنگ و ادبيات مشرق زمين، به‌مطالعه‌ی گسترده و بررسى همه جانبه آثار متفكران و محققان و مترجمان اروپايى پرداخت. بايد دانست كه از اواخر سده هجده تا اوايل سده نوزده ميلادى، دانشمندان و پژوهندگان و خاور شناسان غربى مجموعه‌اى از گنجينه ادبى و تاريخى مشرق زمين را به زبان‌هاى لاتين و انگليسى و آلمانى و فرانسوى ترجمه كرده و انتشار داده بودند و پژوهش‌هايی دامنه‌دار نيز در اين زمينه آغاز شده بود. پس از مطالعات بسيار و بر اثر تأمل و تعمق در اين آثار بود که گوته در راه جست‌و‌جو برای يافتن رمز و رازهای شعر و ادب فارسی افتاد.

او با شناخت هر چه بيشتر فرهنگ و تمدن شرق، قادر به‌درک ارتباط ميان اديان کهن مشرق‌زمين و فلسفه‌ی حيات و طبيعت انسان شرقی شد. گوته در كتاب "حقيقت و مجاز" كه در شمار بزرگ‌ترين و مشهورترين آثار و به‌مثابه زندگينامه اوست، در باره اين دوره از حيات معنوى اش مى‌نويسد: «گرچه آن ديار اعجاب آور بود و طبيعتى وحشى داشت، گرچه قوه تخيل نيرومندى هماره مرا به اين‌سو و آن‌سو مى‌كشاند و گاه اينجا و گاه آنجا راهبر بود (و هر افسانه‌اى گواه اين ادعا است) و گرچه بيم آن مى‌رفت كه آميزه‌اى از افسانه و واقعيت‌هاى تاريخى و آميخته‌اى از اسطوره و دين، مرا سرگردان و متحير گرداند، ولى من با چه اشتياقى به‌سرزمين‌هاى شرق پناه بردم، با چه شور و شوقى خود را در كتاب سفر پيدايش غوطه‌ور كردم و در ميان خيل گسترده شبانان- با وجود تنهايى بزرگ- همزمان خود را در ميان جمعى عظيم يافتم».

گوته با بزرگ‌منشى و گشاده‌دلى و در كمال فروتنى، سفر خيالى خود را به‌سرزمين‌هاى شرق چنين به‌تصوير مى‌كشد: «شاعر اكنون خود را به‌سان مسافرى در نظر مى‌گيرد كه به‌مشرق‌زمين رسيده است. شاد و سرخوش از آشنايى با آداب و رسوم مردمان شرق و مسرور از گفت‌وگو و نشست و برخاست با آنان. او خشنود از شناخت باورهاى مذهبى و افكار و انديشه‌هاى بزرگان آن ديار است، آرى او حتى اين ظن را وا‌نمى‌زند كه مسلمان است.»

گوته و فرهنگ و تمدن ايرانی
گوته در "يادداشت‌ها و رساله‌هايی برای درک بهتر ديوان غربی – شرقی"، بخش درخور توجه‌ای را به‌معرفی دين باستانی ايرانيان و آداب و آيين مذهبی آنان اختصاص داده است و در مجموع بيش از نيمی از فصل «يادداشت‌ها و رساله‌ها» دربرگيرنده‌ی مباحثی است که به‌گونه‌ای با فرهنگ و تاريخ و تمدن ايران و نيز نقد و بررسی شعر و ادب فارسی مربوط است. اما پيش از اين همه، و در آغاز اين فصل، گوته به‌اختصار نظرِ کلی خود را درباره‌ی ايران و ايرانيان چنين بيان می‌کند:

«وقتی که ما نگاهمان را متوجه‌ی ملت صلح‌دوست و با فرهنگ ايران می‌کنيم- و از آنجا که در واقع هنر سرايندگی ايشان انگيزه‌ی نگارش اين کتاب بوده است- نخست بايد به‌زمان‌های دور بازگرديم تا دوران کنونی برايمان قابل درک شود. برای پژوهنده‌ی تاريخ اين نکته همواره غريب و در‌خور تأمل باقی می‌ماند که به‌رغم آنکه سرزمينی بارها مغلوب و مقهورِ دشمن بوده و حتی تا سرحدّ نابودی نيز رفته است، ولی هميشه کانونی پايدار در ميان ملت وجود داشته که سرشت و طبيعت خود را حفظ کرده است؛ و در چشم برهم زدنی، پديده‌ی قومی کهنسالی که تصور می‌شده از ميان رفته است، دوباره ظهور می‌کند».

اظهار نظر و داوری گوته درباره‌ی ايران و ايرانيان دربرگيرنده‌ی چند نکته‌ی مهم است که نشان از باريک‌بينی او دارد. گوته از عقايد رايج در ميان اروپائيان درباره‌ی ملل شرق و به‌ويژه ايرانيان آگاه است. او نيک می‌داند که غربيان تحت تأثير گزارش‌های مغرضانه‌ی مورخان يونانی و همچنين پيشداوری‌های متفکران و مفسران اروپايی، به‌شرقيان به‌چشم حقارت می‌نگرند و ايرانيان را «بَربَر و ملتی جنگ‌طلب و بی‌فرهنگ» می‌انگارند. او با وقوف به‌اين امر و با هدف روشنگری در افکار عمومی، آگاهانه صفات «صلح‌دوست» و «با فرهنگ» را برای معرفی ايرانيان برمی‌گزيند که درست نقطه‌ی مقابل تصوير و تصوری است که مورخان دنيای کهن از ايرانيان در کتاب‌هاي تاريخ ترسيم کرده و از نسلی به‌نسل ديگر انتقال يافته و حداقل تا قرون هفده و هجده ميلادی همچنان افکار و اذهان اروپاييان را تسخير کرده بود.

گوته پس از اين مقدمه‌ی کوتاه، به‌گذشته‌های دور بازمی‌گردد و نخست به‌دين باستانی ايرانيان و بنيانگذار آن زرتشت و ارکان و آيين آن می‌پردازد. سپس تاريخ ايران، از پادشاهی «داريوش بزرگ» تا شکست آخرين پادشاه سلسله ساسانيان، «يزد گرد سوم» را مرور می‌کند تا به‌دربار «سلطان محمود غزنوی» و مقام و منزلت والايی که «عنصری» و «اسدی طوسی» در نزد غزنويان داشتند، برسد.
اکنون اما زمان آن فرارسيده است که گوته به‌عهد خود وفا کند و به‌منظور و هدف اصلی خود که بررسی شعر فارسی و معرفی شاعران ايرانی است، بپردازد. او با حماسه‌سرای نامی ايران «فردوسی» و شاهکار عظيم او آغاز می‌کند. گوته از "شاهنامه" به‌عنوان اثری ارجمند و استوار و بنيادِ عرفانی- تاريخی ملت ايران ياد می‌کند. پس از فردوسی، به‌ترتيب، «انوری»، «نظامی گنجه‌ای»، «جلال‌الدين محمد رومی»، «سعدی»، «حافظ» و «جامی» را در هفت رساله‌ی کوتاه به‌خوانندگان می‌شناساند و آنان را هفت ستاره درخشان آسمان شعر و ادب فارسی می‌خواند. گوته در يادداشت‌های اين فصل، از « عطار نيشابوری» و اثر ارجمندش «منطق‌الطير» سخن به‌ميان می‌آورد و اشاراتی نيز به‌سرايندگان فارسی زبان چون «خاقانی شروانی»، «ظهير فاريابی»، «اثيرالدين محمد اخسيکتی» و «سنايی غزنوی» دارد. او ويژگی‌های شعر شرق را برمی‌شمارد و بحثی دارد پيرامون وزن و قافيه و نقش تمثيل در شعر فارسی.

گوته و دين اسلام
رابطه‌ی گوته با دين اسلام و شناخت او از قرآن و آشنايی‌اش با شخصيت پيامبر اسلام، در زمره‌ی اعجاب‌انگيز‌ترين پديده‌های حيات معنوی شاعر به‌شمار می‌آيد. او در دوران دانشجويی و هنگامی که بيست و يك سال بيش نداشت، با قرآن آشنا شد. گوته در سال ۱۷۷۱ ميلادی، پس از فارغ شدن از تحصيل در رشته‌ی حقوق در دانشگاه «استراسبورگ»، به‏تشويق و ترغيب دوستش «يوهان گوتفريد هِردِر»، به‏مطالعه قرآن روی آورد و از همان آغاز شيفته زبان شعرگونه قرآن شد.

بی‌گُمان ارزشِ ممتازی که زبانِ قرآن داراست، يکی از علل اعجاب و شگفت گوته و تمايل او به‌کتاب مقدس مسلمانان بود؛ اما گرايشات مذهبی‌اش بايد عامل اصلی کشش او به‌سوی قرآن بوده باشد. او پس از آشنايی با قرآن و بيشتر تحت تأثير بافت زبانی آن، آيات ۷۵ تا ۸۰ از سوره انعام را از زبان لاتين به‏زبان‏آلمانی ترجمه كرد. او اعتقاد داشت كه با در نظر داشتن سبك قرآن كه با مضمون و مقصود آن هماهنگی دارد، نبايد از تأثير عظيم قرآن به‏شگفت آمد.

گوته دو سال بعد، در سن بيست و سه سالگی قطعه شعری زيبا در ستايش پيامبر اسلام می‌سرايد که در آن شخصيت «محمدبن عبدالله» به‌عنوان بنيانگذار دين اسلام و رهبر روحانی مسلمانان، به‌تصوير کشيده شده است. اين شعر به‌صورت گفت‌وگويی است ميان «فاطمه زهرا»، دختر پيامبر و «علی‌بن ابی‌طالب»، پسر عم و داماد پيامبر. گوته در «حقيقت و مجاز» طرحی را ارائه می‌دهد که بر بنياد آن قصد داشته است نمايشنامه‌ای را در پنج پرده در باره‌ی زندگی پيامبر اسلام بنويسد؛ نمايشنامه‌ای که با سخنان علی‌‌بن ابی‌طالب بر بستر مرگ پيامبر پايان می‌گيرد.

نکات اصلی تعاليم اسلام، آن گونه که در قرآن آمده است، با اعتقادات مذهبی و باورهای فلسفی گوته ناسازگار نبود. اين نکات، يکی يکتاپرستی، دوم اعتقاد به‌آنکه طبيعت جلوه‌ای از ذات پروردگار است، سوم پذيرش فرستادگانی که پيام خداوند را به‌بشريت می‌رسانند، چهارم رَد وجود «معجزات» و سرانجام اين دريافت که ديانت بايد خود را در نيکوکاری و خيرخواهی به‌اثبات رساند.

آفرينش "ديوان غربى- شرقى"
«ديوان غربی- شرقی» دفتر خاطرات منظومی است که گوته در دو سفر تابستانی‌اش به‌ناحيه «راين- ماين»، يک بار در سال ۱۸۱۴ و آخرين بار به‌سال ۱۸۱۵ ميلادی، سرودن آن را آغاز نمود. اين اثر، در كنار درام مشهور فاوست، از پرآوازه‌ترين آثار گوته به‌شمار مى‌آيد و در زمره‌ی شاهكارهاى ادبيات جهان محسوب مى‌شود.

"ديوان غربی- شرقی" محل تلاقی فرهنگ و ادبيات شرق و غرب است؛ مكان ديدار و گفت‌و‌شنود فرزانگان غرب و شرق. گوته با خلق اين اثر جاودانه، پيش از هر چيز جهان غرب را به‏آشنايی و شناخت عميقِ فرهنگ و تمدن و ادبيات سرزمين‌های شرق دعوت نمود. او بر باور بود كه هر كس فرهنگ خود و فرهنگ ديگر ملت‌های جهان را بشناسد، درخواهد يافت كه شرق و غرب از هم جدا نيستند. او در جايی می‏نويسد: «راستی چه كامكارند آنان كه همواره ميان شرق و غرب در گشت و گذارند و در اين دو جهان نيك می‏نگرند و بهترين‏ها را برمی‏گزينند».

در ميان آثاری که گوته در زمان سرودن "ديوان غربی – شرقی" و همچنين نگارش «يادداشت‌های ديوان» در دسترس داشته و از آنها سود برده است، چند اثر مهم و اساسی را می‌توان نام بُرد که "ديوان حافظ "، بی هيچ گفت‌و‌شنود، در صدر آنها قرار دارد. ديوان حافظ را نخستين بار «يوزف فون هامر- پورگشتال»، دانشمند و محقق و مترجم مشهور اتريشی، به‌طور کامل به‌زبان آلمانی ترجمه کرد و در دو مجلد به‌سال‌های ۱۸۱۲ و ۱۸۱۳ منتشر کرد. گوته در يادداشت‌های ديوان، فصلی را به‌معرفی هامر و ترجمه‌ی ديوان حافظ و همچنين تأثيری که اين ترجمه بر اشعار «ديوان غربی- شرقی» داشته، اختصاص داده است.

گوته در "ديوان غربى- شرقى" آميزه‌اى دلنشين از آثار بزرگان شرق را با تصورات و تخيلات شاعرانه خود در‌هم آميخت و بدين‌سان نخستين «بيان‌نامه منظوم گفت وگوى فرهنگ‌ها» را در سرتاسر جهان انتشار داد. گوته كه در نامه‌اى براى ناشر آثارش نگاشته بود، به هدف اصلى خود در آفرينش "ديوان غربى- شرقى" اشاره مى‌كند و مى‌نويسد: «دير زمانى است كه خود را در خلوت با ادبيات مشرق زمين مشغول داشته و براى آشنايى عميق‌تر با آن، شعرهاى بسيارى نيز به سبك و معناى اشعار شرقى سروده ام. قصدم اين است كه به‌گونه اى دل‌زنده و دلپذير، غرب و شرق، گذشته و حال و فرهنگ ايرانى و آلمانى را با هم پيوند دهم و طرز فكر و آداب و سنن مردمان اين دو جهان را با هم قرين و دمساز كنم.»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

مقاله دلپذیر و روح افزائی است در حکایت کشش گوته به شرق و نیاز به گفتگوی میان شرق و غرب به مثابه سبک زیستن در جهان متکثر. جالب این است که لسینگ و هردر و گوته، هر سه، گرچه فلسفه در قلم کرده اند، اما بیشتر نگاه تصویری-تفسیری آنان است که رهیافت گفتگو را در جان آن ها می پروراند.

-- کوروش برادری ، Mar 28, 2007 در ساعت 05:17 PM

یادداشت خلاصه و مفیدی بود.متشکرم .اگر گزیده هایی از نوشته های گوته را در ادامه ببینیم ممنون می شوم

-- زهرا نعیمی ، Apr 2, 2007 در ساعت 05:17 PM

مقاله بسيار مفيدي بود متشكرم اما از تاثير حافظ بر گوته در ديوان شرقي-غربي خيلي كم برداخته شده است . اگر در اين رابطه مرجعي معرفي گردد ‘ مزيد امتننان است

-- داریوش گلمحمدی ، Apr 3, 2007 در ساعت 05:17 PM

از اين نوشته پرينت گرفته بودم و ديروز در هواپيما خواندمش. مثل آب گوارا از گلوم پائين رفت و به دلم نشست. يکی از امتيازات نوشته های آقای ناقد اينه که روان و روشن می نويسه و آدم مثل بعضی نوشته ها توی دست انداز نمی افته. دست مريزاد!

-- سيمين ، Apr 3, 2007 در ساعت 05:17 PM

من دوست دارم در مورد تاثیری که شیلر از گوته گرفته کمی اطلاعات جمع کنم.نوع ارتباطشون برام مهمه.اگر منبعی می شناسین

-- صدف ، Aug 6, 2007 در ساعت 05:17 PM

از این که به این اندازه با گوته آشنا شدم خوشحالم. کاش راجع به سهره وردی هم بنویسی

-- shenelhaye-sorbi ، Sep 1, 2007 در ساعت 05:17 PM

سلام
گوته فردی روشنفکر بود و مسلمان نبود .او به راحتی ثابت می کرد خدا و جود دارد و از آن راحت تر ثابت می کرد خدا وجود ندارد و بدین دلیل مسلمانان او را در زمزه شکاکیون قرار دادند و حتی کلیه صفحات مربوط به این روشنفکر بزرگ که حقیقتا متعلق به زمان خود نبود و حتی فراتر از زمان حال نیز است فیاتر گردیده است.گوته فیلسوف بزرگی بود که بشریت به او افتخار می کند.
شاد باشید

-- آزاد اندیش ، Dec 23, 2008 در ساعت 05:17 PM