اندیشه انتقادی، برنامه ۳۴
دیالکتیک و کژخلقی
محمدرضا نیکفر
شنیدن فایل صوتی
روشنگری سقراطی بر استدلال متکی بوده است. سقراط در برابر سفسطهگران این خواست را برگذاشته که دلیل بیاورید، دلیلی که حقیقت را به اثبات رساند و زبان-بازیای نباشد که آن را بپوشاند. سقراط دلیل را در گفتوگو عرضه میکرده است. دیالوگِ پرورنده و بارآورندهی دلیل در مکتبِ او دیالکتیک خوانده میشده است. دیوگِنِس لائِرتیوس (Diogénes Laértios)، مورخ فلسفهی یونان در دورهی باستانی پسین، دیالکتیک را چنین تعریف میکند: «دیالکتیک آن نوع هنر گفتوگوست که از راه آن برپایهی پرسشها و پاسخهای گفتوگوکنندگان نادرستی یا درستی چیزی اثبات میشود.»
توپیکا، کتاب مباحثه
گفتوگوی دیالکتیکی چنان رواجی در روزگار ارسطو داشته که وی لازم ندیده در کتاب «توپیکا» تعریف روشن و جامعی از آن عرضه کند، در حالی که میدانیم خصلتِ ثابت کارهای ارسطو در آغاز هر بحثی روشن کردن مفهومهاست. مجموعهی آثار منطقی ارسطو «ارغنون» نام دارد. «توپیکا» کتاب پنجم از شش کتاب «ارغنون» است. موضوع اصلی آن مباحثه است. هر نکتهی استدلالی در آن یک «توپوس» یعنی جایگاه نامیده میشود. توپوس آن موضعی است که از آن، بحثکننده به حریف حمله میبرد یا خود ممکن است در آن موضع از خود سستی نشان دهد. توپوسها یعنی جایگاهها، مکانی را میسازند یا به سخن دیگر خودشان جایگاههای مکانی جامعاند که جامعهاست در خردپذیری آن. جایگاه جامع، جامعه است، زیرا مکان همهی مکانهای گفتوگو جامعه است، اما نه هر جامعهای و نه جامعه در هر حالی. منظور جامعهی خردپذیر است. خردپذیر در آغاز کتاب توپیکا به معنای پذیرفتهی همگان است، همگانی که با عقل مشخص میشود وگرنه شاخص همگان ممکن است حماقت همهگیر نیز باشد.
خرد تخصصی
درجایی به نظر میرسد که مفهوم توپیکایی جامعه در نزد ارسطو بسیار تخصصی باشد. گویا بسته به بحث جامعه به متخصصان موضوعِ آن بحث تقلیل مییابد، همانسان که در دفتر ششم توپیکا میگوید باید تعیین شود که کدام چیزها را باید مانند تودهی مردم نامید و کدام چیزها را نباید مانند ایشان نامید. او در پی، این مثال را میآورد: «تندرست به چیزی گفته میشود که ایجادکنندهی تندرستی است، چنانکه تودهی مردم میگویند؛ ولی دربارهی اینکه آیا این چیزِ پیشنهادهی معین تندرستی میآورد یا نه، هرگز نباید مانند تودهی مردمان نامید، بلکه باید به شیوهی پزشک خواند.»
خرد عمومی
توپیکا و دیگر آثار منطقی ارسطو را میتوان بهعنوانِ پژوهشهایی زبانشناختی خواند. ارسطو به دنبال زیرساختار معقول زبان است. این ساختار بخردانه، یعنی همان چیزی که لوگوس یعنی نطقِ متجلی در منطق را میسازد، هم از طریق تحلیلِ پذیرای زبان طبیعی روزمره و هم نقدِ آن آشکار میشود. این لوگوس، منطق صرفاً یک زبانِ تخصصی یعنی زبان فرهیختگان نیست. خود چیزی یگانه است و در همه جا یکی است، چه بحثی ساده در میان باشد چه گفتوگویی در سطحی بس بالا.
کژخلقی
جاری شدن بحث، چنان که ارسطو در توپیکا شرح میدهد، جاری شدن لوگوس یعنی خردی است که ساختار زبان را برپا نگه میدارد. جالب این است که ارسطو کسی را که الزامهای منطقی بحث را نمیپذیرد یعنی با لوگوس درمیافتد، نه احمق و نادان، بلکه کژخلق مینامد. او در دفتر هشتم این مورد را تشریح میکند: میخواهیم قاعدهای کلی را اثبات کنیم، نمونههای فراوانی را برمیشماریم، و برپایهی آنها به آن قاعده میرسیم. حریفمان آن نمونهها را آنچنان میبیند که ما میبینیم. با برداشت ما از آنها هیچ مخالفتی نمیکند. اما چون قاعده را پیش مینهیم، بی آنکه هیچ دلیلی برای مخالفت منطقی داشته باشد، از در مخالفت برمیآید. تا کنون آریگو بود، حالا دیگر فقط نه میگوید. به این میگوییم زیر حرف خود زدن، جر زدن، بیمنطق بودن. این خصیصهی رخنموده را ارسطو کژخلقی مینامد. مینویسد که اگر کسی در هنگام بحث نتواند دست به ضد حمله زند یا دست کم مقاومت کند و بی آنکه دلیلی عرضه نماید، مخالفخوان شود، «آنگاه هویداست که کژخلقی میکند.»
تأملورزی
توپیکا حاوی هیچ توپوسی در مورد کژخلقی نیست. این طبیعی است، زیرا با کسی که الزامهای بحث را نمیپذیرد، نمیتوان بحث کرد. ارسطو در عین حال نگفته است با آدم غیرمنطقی بایستی غیرمنطقی رفتار کرد. توصیهی او در هر حال منش منطقی است. این بخردی دیگر بخردیِ محضِ استدلالی نیست، بلکه اندیشه بر موقعیتهای انسانی است. منش، تأملورزانه است، اگر از آن، رفتاری برخیزد که در گفتوگوی استدلالی، بی هیچ کژخلقی، موجهشدنی باشد.
دیالکتیک مرز نمیشناسد. خرد دیالکتیکی اعتباری جهانروا دارد. جهانروایی از توانایی تأملورزی یعنی از موقعیت خود فراتر رفتن و بر آن اندیشه ورزیدن، برمیخیزد.
|