رادیو زمانه > خارج از سیاست > انديشه انتقادي > ترجمه و تجاوز | ||
ترجمه و تجاوزمحمدرضا نیکفرگفتارهايی برای مخاطبان زمانه: میرزا فتحعلی آخوندزاده نخستین کسی است که در خطهی فرهنگی ما برای ترویج مفهوم مدرن "انتقاد"، که خود آن را "کریتِکا" و نیز "ایراد" مینامد، تلاش میکند. او مفهوم انتقاد را با نه با پیشنهاد انتقاد مستقیم از وضعیت سیاسی–اجتماعی، بلکه با انتقاد از گفتار سنتی در بیگانگی آن با واقعیت جهانِ بحرانزده میآغازد. این انتقاد بهعنوانِ انتقادِ ادبی شروع میشود؛ تفاوتش با انتقادِ ادبیِ سنتی در این است که افزون بر صورتِ موضوع، نحوهی متعین شدنِ جهان را در کلام به پرسش میکشد. او با این کار شهامت آن را پیدا میکند که از چهرههای مقتدر سنت نترسد. مثلاً نقدی مینویسد بر مثنویِ مولوی و کل این کتاب را پریشانگویی میخواند. او در این نقد، برای اثبات نظر منفی خویش، ادعا میکند که مثنوی به یک زبانِ دیگر ترجمهپذیر نیست. بحثِ ترجمه دلالت بر آن دارد که ارزشهای سنتی دیگر بهعنوانِ داور نهایی پذیرفته نمیشوند و از دیدگاهی بیگانه با آنها دربارهی خود آنها داوری میشود. ترجمه و تحریف اروپامرکزبینی اروپامرکزبینی به این معناست که فرهنگ اروپایی فرهنگ محوری در جهان است، ارزشهای پایه برای قضاوت دربارهی فرهنگهای دیگر از درون آن صادر میشوند و این که فرهنگهای حاشیه بایستی برای بقا خود را متحول کرده و پندار و کردار اروپایی را سرمشق قرار دهند. اگر چنین باشد، آیا نبایستی مدعی شد که انتقادگری مدرن از خویی اروپامرکزبینانه برخاسته است؟ آیا انتقادگری مدرن خصلتی "امپریالیستی" ندارد؟ آیا تجاوزگر نیست؟ لیوتار و همستیزی گفتمانها منظور او از همستیزی یا تعارض دعوایی است که از جنس حقوقی نیست و نمیتوان بر اساس حق در مورد آن قضاوت کرد. در این دعوا برنده و بازنده در معنای دادگاهی رایج وجود ندارد، آن چه هست متجاوز و قربانی است، ستمگر و ستمکش است. لیوتار اگر با آخوندزاده رو در رو میشد به او میگفت: انتقادی را که تو به مولوی داری و میخواهی آن را از طریق ترجمهی مثنوی به یک زبان بیگانه اثبات کنی، انتقادی نیست که بتوان در مورد آن داوری کرد که حق با تو است یا نیست، چون موضوع مطرح نه حق، بلکه زور است. تو با ترجمه برندهی یک دعوای حقوقی نمیشوی، پا در مسابقهای میگذاری که قدرت و نفوذ سرانجام آن را تعیین میکند. کار تو نه اعمال حق، بلکه اعمال زور است. تو به متن ستم میکنی، به آن تجاوز میکنی و آن زبان بیگانه را به وسیلهی ستمگری و تجاوز بدل میسازی. قدرت و گفتمان لیوتار نظم گفتارهای مختلف بیگانه با هم را همچون یک مجمعالجزایر میبیند. زبان مشترکی میان ساکنان جزایر مختلف وجود ندارد. بهترین حالت آن است که آنان به قلمرو هم تجاوز نکنند. ایدهآل تفاهم رؤیایی بیش نیست. در چنین جهانی رابطهی انتقادی میان گفتارهای مختلف از جنس اعمال قدرت است. آیا توصیف لیوتار از جهان و کیفیت رابطهی گفتارهای آن با هم توصیف درستی است؟ راستی و ناراستی آن در کجاست؟ |
نظرهای خوانندگان
اینکه تا چه حد زبانی بتواند زبان دیگر را بخواند یا آن را ترجمه کند. بستگی دارد که آن زبان چقدر درباره خودش حرف می زند و چه قدر درباره بیرون از خودش. اگر از بیرون خودش می گوید . من با آن زبان بیرون را می بینم بعد با زبان خودم دوباره می گویم اما وقتی زبانی از خودش صحبت می کند فقط می توانم تعریف کنم که چه می کند. و مثل همین مدل در مورد فرم و محتوا و غیره. اما تجاوز من نمی گویم اگر باشد زندگی هر لححظه مبارزه با مرگ تجاوز کار است و اگر ساکن شود می میرد و اگر مرگ نباشد باز هم می میرد. فرهنگ ها هم این چنین زندگی می کنند و البته زورشان برابر نیست.
-- خسرو ، Sep 24, 2006 در ساعت 07:34 PMنمودِ توصیفِ لیوتار را امروز به خوبی در رویدادهایی جهانی می توانیم بینیم.انگار شاهد اجرای ارکستری هستیم که هر کس ساز خودش را می زند. به راستی هر نوازنده می تواندساز خودش را بزند و شنونده های خودش را هم داشته باشد.انسان به عنوان مخاطب مختار آفریده شده است که آن چه را دوست دارد بشنود. اما وقتی بحث جمعی و اجتماع می شود.موضوع فرق می کند. بحث لیو تار در رابطه با این فردیت گفتارهاو حریم های مجزادرست اما در ارتباط با جمع بزرگتریعنی«جهان» قابل تعمیم نیست.که این حوزه قوانین و گفتار خاص خودش را می طلبد.
-- صادق ، Sep 27, 2006 در ساعت 07:34 PM