اندیشه انتقادی، برنامه ۱۴
نسبیتباوری
محمدرضا نیکفر
برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
گفتارهايی برای مخاطبان زمانه:
پیش میآید که از نظر انتقادیای که ما دربارهی جامعه و سیاست در ایران داریم، ایراد بگیرند که از یک دیدگاه متجددانهی غربی انتقاد میکنیم و به ویژگیهای جامعهی سنتی توجه نداریم. مضمون این ایراد اگر در حد توجه دادنِ ما به ویژگیهای جامعهی ایران یا هر جامعهی دیگری شبیه به آن باشد، نه برخوردی به نفس انتقاد ما، بلکه چند و چون آن است. آن را میتوان پذیرفت، بدین سان که از پی ویژگیها پرسید و آنها را در بررسی دخالت داد و آن را میتوان مثلاً با این ادعا رد کرد که ما ویژگیها را به حد کافی در نظر گرفتهایم. اختلاف اصولی میشود، وقتی مضمون این ایراد این باشد که در مورد یک جامعهی سنتی فقط باید با معیارهای سنتی قضاوت کرد. ممکن است منظور از این محدود کردنِ حقِ قضاوت این باشد که جامعهی ما تافتهی جدابافته است و داورِ کردارهای ما تنها پندارهای خود ماست و بس.
معنای نسبیتباوری
با چنین دیدگاهی طبعاً نمیتوان هیچ بحثی را پیش برد. این به این معنا نیست که آن را حقی است یا برای آن باید حقی در نظر گرفت. با شنیدن آن فقط وجود تعصبی کور در ذهن ثبت میشود نه حقی و حقیقتی. نظر، برای این که در حد این پندار یاوه نماند و بحثپذیر شود، باید تقریر عمومیتری یابد، مثلا به این صورت: در مورد هر جامعهای باید با ارزشهای مسلط بر فرهنگ آن قضاوت کرد. به این دیدگاه نسبیتباوری میگویند. بار معنایی مفهوم نسبیت را میتوان از گزارهای به این صورت درک کرد: معیار قضاوت دربارهی کردار ما نسبت آن با پندار ماست. یعنی شما آن را بر زمینهی مناسبات دیگری قرار ندهید، آن را نسبت به کردار کسان دیگر نسنجید و فقط نظر ما را در این مورد جویا شوید که آیا آن را مناسب یا نامناسب میدانیم.
حقانیت نسبیتباوری
نسبیتباوری تا جایی که تنوع کردارها و پندارها در جهان را برجسته میکند و بر ویژگیهای هر زمانه و جامعه و گروه و فردی دست میگذارد حقایقی را بازتاب میدهد و به این اعتبار حقانیت دارد. جهاندیدگان در این معنا نسبیاندیش هستند و با آوردن مثال از زمانهای دیگر و جامعههای دیگر به ما میآموزند که مطلقاندیش نباشیم، یعنی معیارها و سلیقههای خود را مطلق نپنداریم.
نسبیتباوری تجربی
نسبیتباوریِ توجهدهنده به تنوع تجربی معیارها و دیدگاهها و سلیقههای توصیف و توجیهکنندهی آنها را نسبیتباوری تجربی یا توصیفی میگوییم. تجربهی نسبیتها ممکن است به شک سازندهای راه برد و اندیشهی انتقادی را بیدار کند. در باب برزویهی طبیب در کتاب کلیله و دَمْنَه به نمونهای از این بیداری برمیخوریم. برزویه در عرصهی دین به جستجوی حقیقت برمیخیزد، اما با دیدن تنوع دیدگاهها در این زمینه دچار حیرت میشود. میبیند که همه خودخواهاند، خودیها را درستکار و ناخودیها را تبهکار میدانند. هر کسی میگوید که "من مُصیبم و خصمِ من مُبطِل ومُخطی" یعنی من درستاندیشم و دشمن من باطلاندیش و خطاکار است. به سراغ علمای قوم میرود، اما بر حیرتش افزوده میشود: "هر طایفهای که دیدم، در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی میگفتند و گرد تقبیح ملت و نفی حجّتِ مخالفان میگشتند." برزویه در ادامهی این سخن میگوید: "به هیچ تأویل بر پی ایشان نتوانستم رفتن، و درد خویش را درمان نیافتم و روشن شد که بنای سخن ایشان بر هویٰ بود، و هیچ چیز نگشاد که ضمیرِ اهل خرد آن را قبول کردی." همچنان که میبینیم برزویه در تمام مدت جستجوی خود به "ضمیر اهل خرد" تکیه داشته، یعنی این گونه نیست که بگوید هیچ چیز عقلانیای وجود ندارد، بلکه میگوید در نزد علمای دین چیزی را نمییابد که بنای آن بر هوا نباشد و در آن بتوان یقین استواری یافت. او به این نتیجه میرسد که حوزهی باورهای دینی حوزهی نسبیات است، یعنی هر عقیدهای در این حوزه از دید گرونده به آن حقیقت دارد، در نفس خود اما حاوی هیچ حقیقتی نیست.
نسبیتباوری موضعی
به این اعتبار نسبیاندیشیِ برزویه نیز از جنس نسبیاندیشی موضعی است که میتوان آن را عنوانی دیگر قلمداد کرد برای نسبیتباوری تجربی. چنین دیدگاهی هم به خرد انتقادی میدان میدهد و هم به رواداری. آنگاه که با تنوع دیدگاهها در یک حوزه آشنا شویم، درمییابیم که بایستی در موضعگیری دقیق و سختگیر باشیم. از سوی دیگر اگر آن حوزه یک حوزهی اجتماعی باشد، ممکن است و در بسیاری موارد پسندیده است که با دیدن تنوع دیدگاهها و سلیقهها در آن به این نتیجه برسیم که نبایستی سختگیر بود، نبایستی بر سلیقه و دید خود پافشاری خودمحورانه کرد و بایستی روا داشت هر کس نظر و سلیقهی خود را داشته باشد.
نسبیتباوری اصولی
دیدیم که برزویهی طبیب در تمام مدتِ بررسیهای انتقادیاش در جستجوی یقین، خردورزی و به سخن خودش تکیه بر "ضمیر اهل خرد" را فرونمیهِلَد. اما اگر میآمد و میگفت به کار خرد نیز اعتباری نیست و ضمیر اهل خرد نیز چیزی است چون ضمیر پیروان این یا آن فرقه، نسبیتباوری توصیفی او تبدیل به نسبیتباوری اصولی میشد. در آغاز این گفتار آوردیم که گروهی معتقدند در مورد هر جامعهای باید با ارزشهای مسلط بر فرهنگ آن قضاوت کرد. این نیز یک نسبیتباوری اصولی در نگرش به ارزشهاست. چنین نگرشی را نزد ژان فرانسوا لیوتار فیلسوف فرانسوی میبینیم. او جهان انسانی را نه همچون کلی با اجزای همبسته، بلکه به صورت یک مجمعالجزایر میبیند، مجموعهی نامنسجمی از جزیرهها، که در آن ساکنان این تکه خاک، زبان ساکنان آن تکهی مجاور را نمیفهمند.
نسبیتباوری جدلی بنیادگرایان
لیوتار با این توصیفش میخواهد وجود تنوع را شرح دهد، بر این پایه جستجوی یک زبان جهانی را بیهوده و حتا خطرناک میداند و در نهایت به رواداری فرامیخواند. همه اما چون او نیستند. بنیادگرایی که ارزشهایی را بهعنوانِ ارزشهای سنتی خودی معرفی میکند و میگوید قضاوت دربارهی کردار و برنامههای او باید فقط برپایهی این ارزشها باشد، فقط به نحوی جدلی از موضعِ نسبیتباور دفاع میکند. از دیگران میخواهد که در مورد او روادار باشند، خود او ولی روادار نیست. بنیادگرایی مطلقگرایی است. نسبیتباوری بنیادگرایانه نسبیتباوری جدلی و تاکتیکی است.
|