رادیو زمانه > خارج از سیاست > نهادهای بين المللی > پارلمان اروپا: «ایران: چشمانداز تغییرات» | ||
پارلمان اروپا: «ایران: چشمانداز تغییرات»پژمان اکبرزادهpejman@radiozamaneh.comدر روزهای سی ژوئن و یکم ژوییه 2010، پارلمان اروپا در بروکسل میزبان دو هماش درباره ایران بود. نخستین همایش با عنوان «ایران: چشمانداز تغییرات» به کوشش سوسیالیستها و دموکراتها ترتیب داده شده بود.
«ایران: چشمانداز تغییرات» با خوشآمدگویی مارتین شولتس، رییس گروه دموکراتها و سوسیالیتها (موسوم به S&D)، آدرین سورین، نایبرییس گروه و روبرت کوپر، مدیر اجرایی شورای پارلمان اروپا آغاز شد.
نخستین سخنران، عباس میلانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و استاد دانشگاه استنفورد بود. وی در بخشی از سخنان خود به افت شدید مقبولیت دولت ایران - حتا در بین کشورهای مسلمان – اشاره کرد و در عین حال، از عملکرد دولت بوش در ایالات متحده انتقاد کرد؛ فشارهایی که به باور میلانی، «بر خلاف قوانین ان.پی.تی بود و به جمهوری اسلامی این فرصت را داد تا از احساسات مهینپرستانه مردم در ایران در زمینه مسایل هستهای در ایران سوءاستفاده کند.»
عباس میلانی: «فشارهای خلاف قوانین ان.پی.تی از سوی بوش، این فرصت را به جمهوری اسلامی داد تا از احساسات مهینپرستانه مردم در زمینه مسایل هستهای سوءاستفاده کند.»
عباس میلانی همچنین صادق پنداشتن دولت ایران در گفتگوها درباره بحران هستهای را یک «اشتباه» تلقی کرد و تنها راه حل را ایجاد «دموکراسی» در ایران خواند. پس از سخنرانی این استاد دانشگاه استنفورد، در بخش بحث و پرسش، چند فعال ایرانی از مناطق کُرد نشین، همایش را بیاعتنا به مسایل اقلیتهای قومی بهویژه کُردها ارزیابی کردند. یکی از پرسشگران، خطاب به گردانندگان همایش در پارلمان اروپا گفت: «دعوتشدگان همگی از مناطق فارسیزبان هستند.» عباس میلانی در این بخش افزود: «من در روستای میلان که در آذربایجان است متولد شدهام. چرا تصور میکنید که همهی ما از مناطق فارسیزبان هستیم؟» سخنران بعدی، روزبه پارسی، پژوهشگر مسایل امنیتی، از پاریس بود. او فضای فکری ایرانیان مهاجر را پیش از پیش از جنبشهای اخیر در ایران، یک فضای فانتزی خواند که در اوایل دهه 1980 مانده بود.
پارسی همچنین معتقد بود «مسایل اخیر نشان داد گروههای مخالف ایرانی در خارج، تنها زمانی میتوانند حرکتی جدی در جامعه انجام دهند که به افکار داخل توجه داشته باشند. او گفت: «نسلی که تجربهی دههی هشتاد را داشت، با زجری هم که کشیدند، به جایی رسیدهاند که میتوان گفت در سیاستبازی ایرانی بازنشسته شدهاند. امروز نسلای تازهای که در اروپا و امریکا بزرگ شده و یا از ایران آمدهاند حضور دارد. آنها هستند که میپذیرند بنیاد تکامل سیاسی ایران باید در خود ایران بهانجام برسد. کسانی که در سالهای ابتدایی پس از انقلاب بیرون آمده بودند، به شکلی مشقنویس برای داخل ایران بودند. همانطور که همیشه این رؤیا را داشتند که سال آینده رژیم را میاندازند بیرون! پس از ۳۰ سال مشخص شده که اینطور نیست.» ولی صحبت شما ظاهراً فراتر از این بود. اشاره کردید که نگاه سیاسی آنها باید در چارچوب فضای داخل ایران حرکت کنند. با توجه به اینکه در آنجا انتخابات آزاد صورت نمیگیرد، معتقدید که مردم در اینجا هم نباید صحبت کنند از اینکه باید فضا بازتر شود یا اینکه فقط باید ببیند در داخل ایران چه چیز ممکن است؟ روزبه پارسی: اینجا در دمکراسی زندگی میکنند و حق دارند در بارهی هرچیزی که میخواهند حرف بزنند، اما اینکه برای کسی که در ایران زندگی میکند، لیستی تعیین کنند که باید این و یا آن را بپذیرد یا نه، تا اساساً بتواند در بازی سیاسی نقش داشته باشد، زندگی کردن در فانتزی است. باید پذیرفت که در ایران این مشکلات سیاسی وجود دارند و در آن چارچوب ایرانی باید سعی کرد سیاست را ادامه داد. اگر کسی بیرون از ایران بخواهد کمک کند، باید ابتدا این مسئله را قبول کند. پس در واقع از یک دیپلوماسی سیاسی از طرف ایرانیان مهاجر صحبت میکنید؟ در رابطه با مسایل سیاسی ایران از افکار گوناگونی صحبت میشود. برخی معتقدند در داخل ایران چون آزادی سیاسی نیست، مردم ناگزیرند از بین کاندیدهایی که دولت، قبولشان کرده، کسی را که فکر میکنند میتواند آزادی بیشتری به آنها بدهد انتخاب کنند؛ در صورتی که ممکن است حتا با کل رژیم هم موافق نباشند. از طرف دیگر، ایرانیان مهاجر میگویند ما محدودیت ایرانیان داخل را نداریم می در اینجا میخواهیم آنچه مردم در داخل ایران نمیتوانند از آن صحبت کنند مطرح کنیم؛ اینکه با کل سیستم مشکل داریم. این موضوع تضاد بهوجود میآورد. دیدگاه شما چیست؟ بله؛ مخصوصاً بهخاطر اینکه من فکر نمیکنم ما بتوانیم مطمئناً و صددرصد بگوییم همهی آنهایی که در کشور هستند، نمیتوانند بگویند چه عقیدهای دارند و به همین دلیل ما از بیرون میتوانیم نظر راستینشان را تعریف کنیم. شما میتوانید دلایلی بیاورید و بگویید که واقعاً اینطور است و ایرانیها در داخل نمیتوانند عقاید خود را ابراز کنند و من هم میتوانم برعکس دلایلی را طرح کنم که خلاف این است. به همینخاطر نمیتوان سیاست را اینگونه ادامه داد. باید دیالوگی بین هردو گروه برقرار باشد.
روزبه پارسی: «ایرانیان منتظر رهبر "کامل مقاومت سیاسی ایران" هستند. اما این شخص وجود ندارد».
اما مسئلهی دیگری که در اینجا هم دیدیم و به نظر من، مشکل بزرگ ایرانیها است؛ اینکه همه منتظر نه آن انسان کامل اسلام بلکه منتظر رهبر کامل مقاومت سیاسی ایران هستند. اما این شخص وجود ندارد. یعنی نمیشود مقاومت سیاسی در یک کشور یا در خارج کشور داشته باشید که اشخاصی که در رهبری هستند، هیچکدامشان اشتباهی نکرده باشند یا تاریخی نداشته نباشند. همهی آنها پروندهای دارند. چارهای نیست. مثلاً در آفریقای جنوبی وقتی کشور در حال گذار از دیکتاتوری به دمکراسی بود، استراتژی این نبود که همهی آنهایی را که در سیستم دیکتاتوری کار میکردند، بترسانیم و به آنها بگوییم که وقتی ما به قدرت میرسیم، شما را اعدام میکنیم و یا مستقیماً به زندان میفرستیم. چرا که در این صورت روشن است که مقاومت میکنند و تا زمانی که آنها در قدرت هستند، شانس موفقیت شما در عوض کردن سیستم، نزدیک به صفر است. آن موقع لازم است که شما انقلاب تازهای داشته باشید. تجربهای هم که از انقلاب قبلی وجود دارد این است که انقلاب معمولاً همهچیز را خراب میکند و چیز تازه و خوبی را به راحتی نمیسازد. اینکه توجه کامل داشته باشیم به مرزهای داخل ایران، فکر نمیکنید ایدههای دموکراتیک برای ایران را دچار محدودیت کند؟ صددرصد همینطور است. من نمیگویم که ما فقط به آنهایی که در کشور هستند گوش بدهیم، آن را انتخاب کنیم و خودمان هیچ حرفی نزنیم. اولاً من خودم در این بازی مقاومت نیستم، بلکه یک تحلیلگر و پژوهشگر هستم. اما من میگویم که اگر میخواهیم نیرو و حامیانی در خود کشور داشته باشیم، باید به آنها هم گوش بدهیم. باید متوجه باشیم و بپذیریم که تجربهی سیاسی کسانی که در ایران زندگی میکنند، خیلی بیشتر از افرادی است که ۳۰ یا ۲۰ سال در خارج از کشور زندگی کردهاند. آنها هستند که سیستم خودشان را با همهی اشتباهاتاش و قدرتی هم که دارد میشناسند.
ولی در همایش «ایران: چشمانداز تغییرات» در پارلمان اروپا، پیام اخوان، فعال حقوق بشر و استاد دانشگاه مکگیل در کانادا، چشمپوشی از جرایم حقوقبشری مقامهای ایران را نادرست خواند و عملکرد مقامهای ایرانی را با یوگسلاوی مقایسه کرد: پیام اخوان: «موضوع انتقام نیست، موضوع عدالت است. موضوع این است که ما باید جو معنوی و سیاسی را در ایران به جهتی ببریم که در آن رهبران به مردم پاسخگو باشند و قدرت مسئولیتی باشد. اگر ما به نقض حقوق بشر، شکنجه، قتل، تجاوز جنسی در زندان و… رسیدگی نکنیم و اگر اشخاصی که مسئول این جنایات هستند، مصونیت داشته باشند، مطمئن هستم در آینده هم هر کسی که سرکار باشد، سعی میکند قدرت خود را حفظ کند.» فکر میکنید این شیوه نگرش از کجا میاید که باید توجه کمتری به مسایل حقوق بشری بشود؟ قاعدتاً سیاستمدارهایی که خود را واقعبین محسوب میکنند، نظرشان این است که حقوق بشر از لحاظ سیاسی هیچ اهمیتی ندارد و بهجای آن روی موضوع هستهای، منابع نفتی و امنیتی در خاورمیانه تمرکز میکنند. ولی این اشتباه خیلی بزرگی است. زمانی که من دادستان بودم، در ارتباط با یوگسلاوی شاهد آن بودم که بدون محاکمهی اشخاصی مانند آقای میلوسویچ و اشخاص دیگری که مسئول پاکسازی مسلمانان در بوسنی بودند، غیرممکن بود که صلح و ثبات برگردد. در ایران هم همینطور است. اشخاصی که از طریق خشونت و نقض حقوق بشر قدرت را در دست دارند، قادر نیستند که در درازمدت صلح و ثبات را در ایران ایجاد کنند. رسیدگی به نقض حقوق بشر تنها یک موضوع معنوی نیست، بلکه موضوعی بنیادی از لحاظ ریشهگیری یک تفکر نوین در ایران و دید جدیدی نسبت به قدرت و عدالت است. شما در همایش، گزارشی را مطرح کردید از سوی مرکز اسناد حقوق بشر ایران که مقر آن در آمریکا است. چندی پیش بودجه این مرکز از سوی دولت آمریکا قطع شد. شما این حرکت را تابعی از سیاستهای پرزیدنت اوباما در برابر دولت ایران میبینید تا پیوندی برقرار شود برای توافقهای سیاسی یا به دلیل مسایل اداری در ایالات متحده؟ نه این یک مسئلهی سیاسی بود. همانطوری که در زمان ریاست جمهوری آقای بوش از مطرح کردن نقض حقوق بشر به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده میشد، در زمان ریاست جمهوری آقای اوباما مطرح نکردن نقض حقوق بشر به عنوان یک ابزار سیاسی بهکار برده شد. ایرانیان مقیم خارج تا حد امکان باید سعی کنند دولتها را تحت فشار بگذارند تا اینکه اساس رابطهشان با ایران، پیشرفت حقوق بشر و دمکراسی باشد. پیام اخوان: «در زمان ریاست جمهوری آقای اوباما مطرح نکردن نقض حقوق بشر به عنوان یک ابزار سیاسی بهکار برده شد.»
جامعه ایرانی در آمریکا هم پرتعداد است و هم به لحاظ مالی در موقعیت خوبی قرار دارد. شما این علاقه را اساساً تا چه حد در آنها میبینید برای فعال بودن در جهت پیگیری این مسایل؟ بهنظر من، جامعهی ایرانی مقیم خارج چه در امریکا، کانادا و چه در اروپا نسبت به سطح تحصیل و پیشرفت اقتصادیاش، هنوز نفوذ سیاسی پیدا نکرده است ولی آگاهی نسل جدید از لحاظ سیاسی و اجتماعی بسیار بیشتر از نسل سابق است. بهخصوص از تابستان گذشته تظاهرات و حرکتهایی که در پشتیبانی از نهضت آزادیخواهی ایران در لندن، پاریس، آمستردام، تورنتو، نیویورک و… برپا شد کاملاً بینظیر بود و بهنظر من، نشان از حضور نسل جدیدی است که خیلی بیشتر در فضای عمومی سیاسی فعالیت خواهد داشت. گروههای مختلفی در امریکا هستند و برخی از این گروهها بهدنبال منافع سیاسی ویژه هستند. ولی دید جامعهی مدنی گستردهتر است و مهمتر از همه همین فعالیتهای جامعهی مدنی است و نه فعالیتهای گروههای سیاسی که دیدشان خیلی محدودتر است.
در این نشست، شادی صدر، فعال حقوق زنان، مردم ایران را ناامید از جامعه بینالملل خواند و به موضوع دعوت اخیر شبکه سراسری رسانهای هلند از مدیر صدا و سیمای جمهوری اسلامی اشاره کرد. پس از سخنانش یادداشتی دریافت کرد و در ادامه گفت که دوستانش از هلند به او خبر دادهاند که به علت اعتراضهای گسترده و واکنش رسانهها این دعوت لغو شده است. یکی دیگر از سخنرانان همایش «ایران: چشمانداز تغییرات» در پارلمان اروپا، آزاده کیان، جامعهشناس و استاد دانشگاه پاریس بود. او در سخنرانی خود به دگرگونیهای اجتماعی در پی فعالیت جنبش زنان در ایران اشاره کرد. آزاده کیان معتقد بود، اگر کشته شدن ندا آقاسلطان، به عنوان یک زن مبارز، سی سال پیش اتفاق افتاده بود، جامعه او را به دلیل زن بودن به عنوان «نماد مقاومت» تلقی نمیکرد:
«اگر ندا آقاسلطان در حالی که یک زن جوان است، به نماد این جنبش تبدیل میشود، به خاطر وجود مبارزات حداقل سهدههی اخیر خود زنان، باسواد شدن آنان و حقخواهی زنان ایرانی است. این شرایط است که باعث میشود وقتی ندا شهید میشود، بتواند به عنوان یک زن جوان اساساً به نماد یک جنبش تبدیل بشود. این حالت را ما ۳۰ سال پیش نمیتوانستیم داشته باشیم. ۳۰ سال پیش در انقلابی که انجام شد، جنبش زنان یا اصلاً وجود نداشت و یا اگر وجود داشت، به شکل فردی بود و افراد و خانمهایی بودند که به عنوان مدافعین جنبش زنان حرکت میکردند. ولی خواستهای برابرطلبانه در میان زنان بهشکل امروزهی آن وجود نداشت. دلیل آن هم همانطور که سعی کردم در این نشست توضیح بدهم، تغییراتی است که طی این ۳۰ سال در ساختارها صورت گرفته است. این واقعیت که امروز ۸۵ درصد زنان ایرانی باسواداند، اینکه اکثریت دختران ما دانشجو هستند، اینکه بهخاطر بحران اقتصادی هم شده خیلی از زنان امروز در عرصهی فعالیتهای اقتصادی، بهخصوص اقتصاد زیرزمینی فعال هستند و کارهای درآمدزا دارند، مقدار زیادی قدرت در خانوادهها به آنها داده است. مادران نقش بسیار مهمی در تربیت فرزندانشان دارند. آزاده کیان: «مناظرههای انتخاباتیای که میان احمدینژاد و دیگر کاندیداها انجام شد، روی روستاییان تأثیر داشت و آنها هم دیدند که ایشان به قولهایی که داده، عمل نکرده و میلیاردها تومان پول نفت هدر رفته...»
همه این تغییرات باعث شده که جنبش زنان به مهمترین جنبش اجتماعی ایران امروز تبدیل شود. همانطور که نقش برجستهی زنان را در جنبش سبزهم میبینیم. این را ما بالطبع ۳۰ سال پیش نمیتوانستیم داشته باشیم. الان ۷۰ درصد زنان روستایی ما باسواداند، در حالی که ۳۰ سال پیش ۱۷ درصدشان باسواد بودند. خیلی از دختران روستایی ما امروز دانشگاه میروند و یا دیپلم دبیرستان را میگیرند، دیر ازدواج میکنند و طبیعی است که در تصمیمگیریهای خانوادگی و اجتماعی نقش بیشتری بازی میکنند.» در بخشی از صحبتهایتان اشاره کردید که در روستاها که بر خلاف تصور موجود، که آقای احمدینژاد محبوبیت بیشتری دارد، خواستهها به شهرها نزدیک است. در این مورد دقیقتر برایمان بگویید. کارهای پژوهشی را که خود ما در روستاها انجام دادهایم. خود من سالها است مشغول به این فعالیت در روستاها هستم. روستاها و شهرها خیلی بههم نزدیک شدهاند. الان در روستاها همانقدر باسواد داریم که در شهرها داریم، بین دختران و پسران روستاها و شهرها دیگر تفاوتی وجود ندارد. همهی آنها باسوادند و همهی آنها –دختر و پسر- به مدرسه میروند. البته عامل فقر در اینجا مهم میشود، ولی این عامل هم در شهرها و هم در روستاها وجود دارد. فقر باعث میشود که درصدی از بچهها از سن ۱۳ سالگی بهبعد نتوانند به تحصیلشان ادامه بدهند، چون خانوادههایشان فقیرند. اما منظور من این است که تفاوت بین شهر و روستا امروز نسبت به پیش از انقلاب، چه در رابطه با بیسوادی و چه سن ازدواج در روستاها خیلی کم شده است. الان دختران روستایی حدود ۲۰ سالگی ازدواج میکنند و تعداد فرزند در روستاها خیلی کاهش پیدا کرده است. امروز خانههای بهداشت بهطور سیستماتیک در روستاها حضور دارند و خانوادهها را نسبت به وسایل جلوگیری از حاملگی و… آگاه میکنند. امروز حدود ۹۵ درصد از روستاهای ایران برق دارند که باعث میشود آنان تلویزیون نگاه کنند، رادیو گوش بدهند و در واقع میدانند در دنیا و در مملکت خودشان چه میگذرد. مثلاً من به روستاهایی در استانهای هرمزگان و سیستان و بلوچستان رفتهام که مسافتشان تا شهر مرکزی ۱۵۰ کیلومتر بوده، اما جاده دارند. هرچند ممکن است همهی این جادهها آسفالت نباشند، اما خیلی از بچههای این دهات با مینیبوس به جای دیگری که دبیرستان دارد، میروند و برمیگردند. الان بسیاری از روستاییان به شهر میروند، کار میکنند و شب به خانه برمیگردند. یعنی در مجموع تفاوت شهر و روستا در خیلی از جاهای ایران از میان رفته است. پس فکر میکنید این اندیشه که در روستاها و مناطق محروم محبوبیت آقای احمدینژاد بیشتر است از کجا میآید؟ این یک اشتباه محض است. حتی در اولین و دومین انتخابات آقای خاتمی، ما شاهد بودیم که در هر استان و منطقهای که در شهرها به خاتمی رأی داده شده بود، در روستاها نیز به خاتمی رأی داده بودند. بالطبع در سال ۲۰۰۵ و انتخاب اول احمدینژاد هم باز همان شهرهایی که به احمدینژاد رأی داده بودند، روستائیان همانجا نیز به احمدینژاد رأی داده بودند.
من نمیگویم در روستاها به احمدینژاد رأی نمیدهند، اما درصدشان زیاد نیست. این که ما بگوییم تمام این ۳۰ درصد جمعیت روستایی ایران به احمدینژاد رأی دادهاند، کذب محض است و از سوی کسانی گفته میشود که هیچ زمانی پایشان را هم در روستاها نگذاشتهاند. شما وقتی به روستاها میروید، میبینید که آنان نیز مانند شهریها قبل از این که به انتخابات بروند، فکر میکنند و باهم بحث میکنند. من این را بهطور سیستماتیک در همه جا از روستاییان پرسیدهام. پس فکر میکنید این یک پیشفرض است؟ این یک پیشفرض است که فکر میکنند چون اینها در روستاها زندگی میکنند، باید اینگونه هم رأی بدهند. این افراد فکر میکنند روستاهای امروز ایران مانند روستاهای ۴۰ سال پیش هستند که برق ندارند، حمام ندارند، آب ندارند و مدرسه ندارند. الان خیلی از روستاهای ما شبیه شهرها شدهاند. یعنی شما تفاوت عمیق نمیبینید. این را هم فراموش نکنیم که مردم ایران خیلی سیاسی فکر میکنند. یعنی حتی خیلی از روستاییان میدانند، مثلاً در فرانسه چه میگذرد. خیلی از آنها رادیوهای خارجی را که به زبان فارسی برنامه پخش میکند، گوش میدهند و خیلی از آنان نیز تلویزیونهای خود ایران را گوش میدهند. ولی با اینحال یکسری از اطلاعات را میگیرند. مناظرههای انتخاباتیای هم که میان احمدینژاد و دیگر کاندیداها انجام شد، روی روستاییان بسیار تأثیر داشت. روستاییان نیز دیدند که ایشان به قولهایی که داده، عمل نکرده است و میلیاردها تومان پول نفت هدر رفته است. مردم تمام این بحثها را گوش میدهند. مردم فکر میکنند، چه روستایی و چه شهری. |
نظرهای خوانندگان
چه عجب. بالاخره یکی پیدا شد بگه تو روستاها وضع چه خبره. نمی دونم چرا یه عده از ایرانیهای مقیم خارج که هیچ وقت روستا نرفتن این توهم رو در میان غربیها ایجاد کردن که روستایی ها طرفدار احمدی نژادند.
-- مرضیه ، Jul 5, 2010 در ساعت 11:59 PM