رادیو زمانه > خارج از سیاست > زندان و مجازات > قتل فرزند: پدر تعزیر، مادر اعدام | ||
قتل فرزند: پدر تعزیر، مادر اعدامکیارش پارساعالیپورسهیلا قدیری، زن جوانی که به اتهام قتل نوزاد پنج روزهاش به اعدام محکوم شده بود، بامداد چهارشنبه بیست ونهم مهرماه، در زندان اوین به دار آویخته و اعدام شد. اما شنیدهها حاکی از این است که در پرونده سهیلا قدیری ابهاماتی وجود داشته است که معلوم نیست چرا بدون توجه به این موارد حکم ایشان به اجرای احکام رفته و نهایتاً اعدام شده است. در همین رابطه به سراغ محمد مصطفایی، حقوقدان و همچنین مینا جعفری، وکیل پرونده سهیلا قدیری رفته و در این باره از ایشان سؤالاتی پرسیدهام.
آقای مصطفایی، بامداد چهارشنبه بیست و نهم مهرماه، سهیلا قدیری به اتهام قتل فرزند پنج روزهاش اعدام شد. بر اساس مادهی ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی اگر پدری اقدام به قتل فرزندش بکند، از اعدام معاف خواهد بود. این نابرابری قانونی را چگونه ارزیابی میکنید؟ به عنوان فعال حقوق بشر نمیتوانیم ارزیابی مثبتی در این مورد داشته باشیم که اگر پدری مرتکب قتل فرزند بشود، از مجازات قصاص رها میشود و اگر مادر چنین عملی را انجام بدهد، با درخواست اولیای دم، قصاص خواهد شد. بخش دوم این قانون هم برای ما پذیرفتنی نیست. شاید فقها در این مورد بهتر بتوانند پاسخ بدهند. به نظر نمیرسد این که پدر حقی بر فرزندش دارد توجیهپذیر باشد. چرا که در این صورت مادر نیز بر فرزندش حق دارد. اما در کل حق حیات را هم فرزند دارد و هم پدر و مادر دارند. به نظر من، اینها توجیهپذیر نیستند و جای چنین مواردی در زمان کنونی ما نیست. اگر ما حقی را به پدر میدهیم، باید این حق به تساوی برای مادر هم وجود داشته باشد. با توجه به این که شما از فراز و نشیب پروندهی خانم سهیلا قدیری باخبر هستید، ارزیابیتان در مورد آن چیست؟ متأسفانه خانم سهیلا قدیری، این زن بیپناه و بدون پشتیبان در روز بیست و نهم مهر اعدام شد. در حالی که هیچکس باور نمیکرد چنین اتفاقی رخ بدهد.به نظر من، این یک افتضاح در سیستم قضایی کشور ما بود. سهیلا قدیری هیچکس را نداشت و آنطور که شنیدهام، پدر طفلی که کشته شد در دادگاه حضور پیدا کرد. این مسأله در پرونده و در دفتر اجرای احکام نیز قید شده بود که او به دفتر اسناد رسمی رفت و رضایت خود را اعلام و از قصاص گذشت کرد. ولی متأسفانه این حکم که گویا به دستور دادستان نیز بود، اجرا شد. اجرای این حکم برای من جای تعجب داشت؛ چرا که مسئولین دستگاه قضا در گذشته اعلام میکردند چون قصاص حق شخصی است و حقی برای دولت یا حکومت نیست، بنابراین نمیتوانند کاری بکنند، مگر این که رضایت اولیای دم جلب شود. ولی در این پروندهی خاص که اولیای دم هم وجود داشت و حتی اگر اولیای دمی هم نبود، رضایت روی پرونده بود و روزی که سهیلا اعدام شد کسی حضور نداشت و منتظر این اعدام نبود. هیچکس هم فکر نمیکند این اعدام صورت بگیرد. سؤال اینجاست که چرا دستگاه قضایی که خود باید بانی این باشد که مردم از انتقام گرفتن و خشونت به دور باشند، با انتقامگیری و خشونت عملی انجام بدهد که خشونتطلبی و انتقامگیری در جامعهی ما ترویج پیدا کند. به نظر من، اعدام سهیلا قدیری به هیچ عنوان هیچ توجیهی، چه از لحاظ قانونی و چه از لحاظ اخلاق انسانی نداشت و عملی کاملاً ناشایست و نادرست بود. این را همه میدانند و کسانی که شنیدند سهیلا قدیری اعدام شد، واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتند. انجام چنین اعمالی به صلاح کشور ما نیست. من هم شخصاً متأثر شدم. آن روزی که سهیلا قدیری اعدام شد، جلوی درب زندان اوین بودم. حدود ۱۰۰ نفر از فعالین حقوق اجتماعی نیز در آنجا بودند و هیچ کس باور نمیکرد سهیلا قدیری اعدام شود. علیرغم این که آقای جابری مسؤول اجرای احکام دادسرای امور جنایی خیلی تلاش کرد که سهیلا اعدام نشود و از مسؤولین خواستند مهلتی داده شود که دستکم «اثبات نَسَب» صورت بگیرد ولی به این خواست ایشان توجه نشد و سهیلا قدیری اعدام شد. این واقعاً جای تاسف دارد. من هم به عنوان کسی که در این زمینهها مشغول به کار هستم، خودم متعجب شدم که چرا باید چنین حکمی به اجرا درمیآمد. در ادامه و در همین راستا با وکیل پرونده، خانم مینا جعفری، نیز گفتوگوی کوتاهی داشتم. خانم جعفری، شما وکیل پروندهی سهیلا قدیری بودید که بامداد چهارشنبه ۲۹ مهر، به اتهام قتل فرزند پنج روزهاش اعدام شد. این پرونده حاشیههای بسیار زیادی داشت. اساساً سهیلا قدیری کی بود و چه شد که به چنین سرنوشتی دچار شد؟ حقیقتش را بخواهید، کسی دقیقاً نمیداند سهیلا کی بود؟ بچهی کجا بود؟ اسم واقعیاش چه بود؟ مادر و پدرش کی بودند؟ حتی ما سن و سال واقعیاش را برحسب شناسنامهاش نمیدانیم. چون شناسنامهاش را سوزانده بوده است. آنطور که خود میگفت، در ۱۶ سالگی مجبور میشود از خانه فرار کند. چون پدر و مادرش میخواستند او را وادار به ازدواج اجباری بکنند. وقتی فرار میکند، مجبور میشود در شهرهای مختلف برای تأمین مخارجش تنفروشی کند و در نهایت به تهران میرسد. در تهران نیز، بنا بر گفتهی خود او، بارها در جاهای مختلف مورد تجاوز قرار میگیرد. روزنامهنگاران زیادی بارها در مورد زندگی بسیار دردناک سهیلا نوشتند. به هرحال سهیلا در پارک با آقایی آشنا میشود و حدود یک سال و ۹ ماه با او زندگی میکند و در این مدت از او باردار میشود. هرچند آزمایش دیانآ گرفته نشده ولی به اقرار هردوی آنان، بچهای که به دنیا میآید متعلق به این آقا و سهیلا بوده است. سهیلا دو ماه پیش از به دنیا آمدن فرزندش، به خاطر اعتیاد همسر، مجبور میشود آن زندگی را ترک کند و به جایی پناه ببرد که بچه را سالم بهدنیا بیاورد. آنجا را هم بهزیستی میدانسته است. وقتی به بهزیستی پناه میبرد و بچه را آنجا به دنیا میآورد، به گفتهی خودش، به او میگویند: این بچه حرامزاده است و باید تحت سرپرستی فردی غیر از سهیلا قرار بگیرد. با توجه به این مسأله، وقتی شب چهارم زایمان بچه را نزد سهیلا میبرند و او متوجه میشود بچه را خوب نگهداری نکردهاند و حتی توصیف میکند که پاهای بچه سوخته بوده است، این احساس را به سهیلا میدهد که آیندهی بچهاش مثل الان خود او است. این احساس و این که اعلام کرده بودند بچه را از او میگیرند باعث میشود نتواند تحمل کند که این بچه ادامهی حیات پیدا کند. سهیلا میگفت، «برای این که بچهام مانند خود من نشود و آیندهی مرا نداشته باشد، او را کشتم.» به انگیزهی سهیلا نمیخواهم کاری داشته باشم، آن شب هم گفتم که من هم یک زنام و حاضر نیستم بچهام را بکشم. هیچ زنی حاضر نیست. وقتی زنی حاضر میشود این کار را بکند، نشان میدهد چقدر به او فشارهای اجتماعی وارد شده است. ما حتی در مرحلهی تجدیدنظرخواهی مسألهی جنون پس از زایمان را هم مطرح کردیم. اما متأسفانه روانپزشکی، پزشکی قانونی نپذیرفت و اعلام کرد که سهیلا در حین ارتکاب این عمل از سلامت کامل برخوردار بوده است. اما همهی ما میدانیم که هیچ زنی حاضر نیست این کار را بکند، مگر این که فشار روانی بر او وارد شده باشد و یا این که جنون داشته باشد. بعد از این مراحل با سهیلا صحبت کردیم و توانستیم آدرس مردی که با او زندگی میکرده و از او باردار شده است را بگیریم و سروقتش برویم. ایشان هم خیلی راغب بود و میگفت که خیلی دنبال سهیلا گشته است ولی نتوانسته او را پیدا کند و الان هرکاری لازم باشد برای او انجام میدهد. با ایشان به دادگاه کیفری رفتیم و او رضایتنامهای نوشت که «من به عنوان پدر این طفل رضایت خودم را اعلام میکنم». این رضایتنامه باید باعث توقف حکم میشد. اما به ما اعلام کردند که باید بروید و رابطهی زوجیت را به اثبات برسانید. ما به دادگاه خانواده رفتیم. در این دادگاه قاضی بسیار شریفی بود و ایشان به نفع سهیلا و این آقا حکم صادر کرد و وجود رابطهی زوجیت را تایید کرد. بر این مبنا، به خاطر رابطهی زوجیت و بر مبنای قانون «قاعدهی فراش» این دو زن و شوهر محسوب میشوند. اساس قاعدهی فراش هم این است که «اگر مرد و زنی با هم رابطهی زوجیت داشته باشند، هر بچهای در این دوره به وجود بیاید، منتسب به این مرد است». اما دادگاه نپذیرفت و گفت باید «رابطهی نسب» را هم بگیرید. ما به دنبال این کار رفتیم و پروندهای باز کردیم. شروع کارمان همین پروندهی جدید بود که متاسفانه با اعدام سهیلا مواجه شدیم. در حالی که حتی یک قائدهی فقهی به نام «شبهه» وجود دارد که وقتی شبههای وجود دارد و حتی یکهزارم درصد احتمال داده شود که او پدر طفل باشد، خون بیگناهی ریخته شده. راستش را بخواهید، نمیدانم چه باید بگویم. فقط امیدوارم سهیلای دیگری وجود نداشته باشد. خیلی دردناک است. امیدوارم وجود سهیلای دیگری در جامعهی ما که از بیسامانی خانواده به جامعه پناه بیاورد، جامعهای که به او جایی نداد و در نهایت هم جانش را اینگونه از دست بدهد، دیگر تکرار نشود. اگر همسر سهیلا فرزندش را به قتل میرساند، بر اساس مادهی ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی از اعدام معاف میشد. اما با تمام شبهههایی که در زمینهی این قتل وجود داشته و در حالی که طبق همین قانون مجازات اسلامی، قصاص امری شخصی است، سهیلا علیرغم رضایت همسرش به عنوان ولی دم، اعدام شد. شما به عنوان یک وکیل، این نابرابری قانونی را چگونه ارزیابی میکنید؟ اینها قوائد فقهی هستند. ولی به گمان من وقتی مادری با تمام سختیهایی که همهی انسانها به آن واقف هستند ۹ ماه بچه را در شکم خود حمل میکند و با توجه به این که به لحاظ علمی سهم ژنتیکی پدر و مادر در مورد بچه نصف است، چنین قانونی غیرمنصفانه است. اگر پدر بچه این کار را میکرد، صرفا به پرداخت دیه و تعزیر که از سه تا ۱۰ سال حبس بود، محکوم میشد. این غیرمنصفانه است؛ مادر اعدام میشود ولی پدر، پدری که ۹ ماه بچه را نگاه نداشته و باردار نبوده، سختیهای بارداری را هم تحمل نکرده، اینگونه از مجازات معاف میشود و به این ترتیب حقی بر قتل فرزند پیدا میکند. واقعاً امیدوارم قانون در این حوزه و همینطور در بارهی تعریف جنون هرچه سریعتر اصلاح شود. |
نظرهای خوانندگان
عرب 1400 سال پیش چه وحشیگری و جنایتی را پرورش داده که هنوز هم کسی را از ان خلاصی نیست.
-- ali ، Oct 24, 2009 در ساعت 03:07 PMننگ برای مذهب جنایت و دروغ و ریا و ادم کشی.
چرا باید در قرن 21 کار ما ایرانی ها با این قوم وحشی به اصطلاح روحانی بیفتد؟ جنایت کارانی که برای رضایت خدای قاسم جبار میکشند و از دیدن ادمهای اویزان از دار لذت میبرند. ننگ بر شما
دلیل دیگری بر قوانین ضد انسانی و تبعیض آمیز اسلام
-- محمد ض ، Oct 24, 2009 در ساعت 03:07 PMNabarari dar moghable ghanoon, dar nazar nagerftane shvahed hameye in baynkonandeye adam vojod hoghogh bashar dar Iran ast. Vali oon masaleye ke inja baraye man namafhoom hast, esarare dastghahe ghazayi baraye edam ast, ke hata baraye edam barkhalafe ghanone madani amal mikond
-- بدون نام ، Oct 24, 2009 در ساعت 03:07 PMوقتی نماینده هلند دادمیزنه که هر جا اسلام هست .دموکراسی وحقوق بشرنیست یعنی این .
-- shahram ، Oct 25, 2009 در ساعت 03:07 PMمی توان قاضی را متهم به قتل نفس کرد؛ چون باید از حکمی که داده بر می گشته یا حداقل مهلت می داده رابطه نسب رد شود. با این حساب اگر گرفتن رابطه نسب را دنبال کنند و بتوانند ثابت کنند شخصی که رضایت داده واقعا پدر نوزاد بوده، در آن صورت مدعی العموم یا ولی دم سهیلا می توانند موضوع اتهام را پیگیری کنند. مدعی العموم که از خودشان است و بعید است علیه قاضی اقامه دعوی کند، اگر ولی دم سهیلا پیدا می شد امیدی بود.
-- مجید ، Oct 28, 2009 در ساعت 03:07 PMاز طرفی، می گویند گربه برای رضای خدا موش نمی گیرد، در اعدام سهیلا نمی توان نفعی برای قاضی تصور کرد اما اعدام شتابزده او مشکوک است و احتمال دارد اعدام نشدن او تهدیدی علیه یک شخص ذی نفوذ به حساب می آمده. با این وضع زندان ها که قاضی، بازپرس و دیگر عوامل کاملا مبسوط الید هستند دور از ذهن نیست که متهم بی پناهی مانند سهیلا مورد سو استفاده قرار گرفته باشد. در این صورت انگیزه قوی برای به بن بست کشاندن تلاش ها جهت جلوگیری از اعدام او وجود می داشته. البته این فقط یک حدس است، اما توجیح دیگری برای اصرار و تعجیل قاضی که حتی به قیمت تخلف آشکار متهم را اعدام کرده به نظر نمی رسد.