رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۸ آبان ۱۳۸۷
اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و ایران ـ بخش پنجم

ماده پنجم: ممنوعیت شکنجه

محمد میرزاخانی

Article 5 No one shall be subjected to torture or to cruel, inhuman or degrading treatment or punishment1.

ماده‌ی پنجم
هیچ کس را نباید تحت شکنجه یا رفتار یا کیفر ظالمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز قرار داد2.

این ماده‌ی اعلامیه از جمله‌ی ماده‌هایی است که به صراحت می‌توان گفت در ۳۰ سال عمر جمهوری اسلامی، کمتر به آن اعتنا شده است و همواره مورد بی‌مهری قرار گرفته است.

شاید بتوان بر شدت این حکم افزود و گفت: آن‌چه در جمهوری اسلامی و در رفتار - و نه الزاماً در گفتار - سران آن کمترین ارزشی نداشته و ندارد، حرمت انسان و عزت و آبروی اوست.

رفتار ناشایسته با انسان‌ها در جمهوری اسلامی ابعاد گسترده، و تاریخ یک‌سویه اما پر فراز و نشیبی دارد. ابتدا پیش از پرداختن به مصداق‌های رفتارهای ناشایسته و غیرانسانی حاکمان و سران و مسئولان جمهوری اسلامی با شهروندان ایرانی، گذری می‌کنم بر ذهنیتی که چنین رفتارهایی نتیجه‌ی طبیعی آن است.

یک. سران جمهوری اسلامی هیچ یک سابقه‌ی سیاسی - اجتماعی کهنی ندارند و همه‌شان سیاست را از دولتِ سر انقلاب و از راه آزمون و خطایی ۳۰ ساله (تا به امروز) آموخته‌اند و می‌آموزند.

بر خلاف بسیاری از کشورهای جهان (به ویژه آمریکا و کشورهای عمده‌ی اروپایی) که سیاست مدرن و حکمرانی قانونی و مشروط و مردم‌محورشان (در مقابل سلطنتِ مطلق - محور) چند سده پشتوانه دارد، دست‌بالا این روش حکومتی در ایران، سه دهه (اگر تازه بتوان این سه سده را حکومتی مردمی و قانون‌مدار دانست) سابقه دارد.

گذشته از این، رهبران این نظام، اغلب از میان روحانیان بوده‌اند و نه پیش از انقلاب مقام و سمتی داشته‌اند تا راه‌کارهای حکومت و مردمداری را بیاموزند و نه هیچ یک تحصیل مشخص و به سامانی در رشته‌های دانشگاهی چون علوم سیاسی، حقوق، جامعه‌شناسی، انواع مدیریت، و مانند این‌ها داشته‌اند تا دست‌کم از نظریه‌ها و دانش‌های روز باخبر شده باشند.

در ضمن از آن‌جا که سران جمهوری اسلامی غالباً سر پر غروری داشته و دارند و دانش‌های مدرن و دانشگاهی را به چیزی نمی‌گیرند و حتی در دوره‌هایی حکم به بستن در دانشگاه‌ها - این مراکز ضددینی و غیرالهی - یا حکم به دینی - اسلامی کردن مراکز علمی و دانشگاهی داده‌اند. (یعنی خودشان را با دانشگاه‌ها و با دانش‌ها و معارف نو هماهنگ نکرده‌اند؛ بلکه به عکس یک‌سره در تلاش بوده‌اند تا دانشگاه‌ها و مراکز علمی جدید را با آموزه‌ها و تفکرات کهن خود وفق بدهند.)

می‌توان حکم کرد که هرگز به درستی از جایگاه دانش‌های نو و مبنای انسانی - اومانیستی آن‌ها آگاه نشده‌اند، و سرگذشت دور و دراز بسیاری از مفاهیم و مقولات رویاروی انسان‌ها و جامعه‌ها را که در غرب در سه - چهار سده‌ی اخیر آزموده شده و به محک تجربه و نقد درآمده، نخوانده‌اند.

گمان می‌کنند آن‌چه خود می‌گویند و بر آن پا می‌فشارند یک‌سره مقوله‌ای تازه و بکر است و همه‌ی بشریت باید به آن گردن بنهند و به شگرفی و اعجازگونه‌گیِ آن‌ها ایمان بیاورد.

غافل از این‌که اگر تنها تورقی و گذری اجمالی به تاریخ اندیشه‌های گونه‌گون بشری - اعم از اندیشه‌های اقتصادی، سیاسی، دینی، اجتماعی و فرهنگی - در چند سده‌ی اخیر می‌داشتند، اولاً دیگر نیاز به تکرار بسیاری از تجربه های شکست‌خورده نبود، و ثانیاً مقداری متواضع می‌شدند و عقاید کهنه، فسیل‌شده و نخ‌نمای خود را چندان به زور دگنک به خورد مردم نمی‌دادند.

دو. بی‌تجربگی سیاسی و ناآگاهی‌های علمی از یک‌سو، و داشتن توده‌ای از آموخته‌های غیر مرتبط با انسان و جهان امروز از دیگر سو، دست‌ به ‌دست هم داده‌اند تا سران نظام جمهوری اسلامی در کردار و گفتارهای خود غالباً به انسان‌ها با نگاهی حقیر بنگرند.

وقتی اغلب آموخته‌های سران جمهوری اسلامی دینی است، و اغلب این آموخته‌ها هم به گناه‌آلوده بودن وجود شرِ انسان در مقابل وجود خیرِ محضِ الهی، تأکید دارند، پیداست که در نگاه صاحبان این آموخته‌ها هر جا که انسان‌ها ذره‌ای گام در مسیری غیر از مسیر مقدر الهی - آن‌هم از نظر این سران که خود را بر پایه‌ی تحصیلات و آموخته‌هایشان نماینده‌ها و مجری امر خدا بر روی زمین به شمار می‌آورند - بگذارد دیگر جایی برای احترام و رفتار و گفتار شایسته نیست و باید به هر رفتاری توسل جست تا تنها حریم حرمت الهی رعایت شود نه آبرو و حرمت انسان‌ها.

با توجه به این دو گزاره، حال می‌توان مصداق‌های بی‌توجهی سران جمهوری اسلامی به آبروی شهروندان، شکنجه و آزار دادن آن‌ها به بهانه‌های مختلف و به شدیدترین و غیرانسانی‌ترین روش‌ها، و رفتارهای بی‌دادگرانه و ظالمانه‌شان پرداخت:

شکنجه

امری بسیار معمول و شناخته ‌شده در محکمه‌ها، بازداشت‌گاه‌ها و زندان‌های جمهوری اسلامی ایران. تفاوتی نمی‌کند که یک فرد به چه دلیلی پایش به این‌گونه اماکن کشیده شود، از نوع لباس پوشیدن و آرایش موها گرفته تا عقاید سیاسی - مذهبی همگی می‌تواند به شکنجه‌ی متهم ختم شود.

آن‌هم متهمی که اغلب اتهامش به اثبات نرسیده و نمی‌رسد و چه بسا پس از شکنجه شدن، بی‌گناهی‌اش آشکار شود و رها گردد.

برخی از مواردی که در این ۳۰ سال به آزار و اذیت و ضرب ‌و شتم و شکنجه‌ی شهروندان از سوی مسئولان منجر شده و می‌شود، از این قرارند:

- عقاید سیاسی مخالف یا ناموافق با عقیده‌ی رسمی حکومت، این مورد از همان آغاز انقلاب تا به امروز همواره مورد عنایت مسئولان بوده است. البته در مصداق‌های آن در دوره‌های مختلف اختلاف‌ نظرهایی وجود داشته و دارد.

- باورها و اعتقادات دینی - مذهبی مخالف با نظام و حکومت، چه از اعتقاد نداشتن به دین و مذهب رسمی، و چه از بی‌اعتقادی به نظریه‌هایی چون ولایت فقیه.

- شرکت کردن در راه‌پیمایی‌ها یا نشست‌هایی که در تأیید برنامه‌ها و اهداف نظام نیست و به مخالفت یا انتقاد از نهادها و برنامه‌ها یا برخی سران اختصاص دارد.

- وابسته بودن به گروه‌ها یا احزاب ناموافق با نظام، یا حتی قوم و خویش بودن یا دوست و هم‌سایه بودن با افرادی که موصوف به چنین صفاتی هستند.

- از مسئولان یا بزرگان و طرفداران نظام گذشته، حکومت پهلوی، بودن و یا حتی انتساب داشتن به یکی از آن‌ها.

- رعایت نکردن نعل به ‌نعل برخی خواسته‌های جزم‌اندیشانه‌ی جمهوری اسلامی که تعداد این خواسته‌ها هم همواره رو به افزایش بوده است:

• حجاب اجباری آن‌هم از نوع چادر و مقنعه در همه جا از مدرسه و دانشگاه تا اداره و محل کار.
• نپوشیدن لباس‌های رنگین و جالب توجه، چه از طرف مردان و چه از طرف زنان.
• کوتاه نبودن آستین یا پاچه‌ی پیراهن، مانتو، شلوار یا غیره.
• بدن‌نما نبودن لباس و تحریک‌کننده نبودن آن.
• ممنوعیت هر نوع ارتباط پسر / مرد با دختر / زن در کوچه و خیابان حتی با چند متر فاصله و با سر و وضعی کاملاً پوشیده.
• عدم رقص و پای‌کوبی و شادی، چه در اماکن خصوصی (مثل خانه) چه در اماکن خصوصی - عمومی (مثل تالارهای ازدواج) و چه در اماکن عمومی (مثل پارک)
• عدم مصرف مواد مخدر و نوشیدنی‌های الکلی.
• نداشتن دستگاه ویدیو در منزل و همراه داشتن فیلم آن.
• نداشتن ماهواره.
• نداشتن پیامک‌ها و بلوتوث‌های ناپسند و غیراخلاقی در گوشی‌های همراه.
• و غیره.

رعایت نکردن هر یک از موارد فوق و خیلی موارد شبیه به این‌ها (برخی موارد در تمام این ۳۰ سال و برخی دیگر در بعضی سال‌ها) فرد خاطی را به بازداشتگاه‌ها می‌کشانده و حتی در بسیاری موارد کار به آن‌جا هم نمی‌رسیده، بلکه حتی گاه در کوچه و خیابان به زیر مشت‌ و لگد منتهی می‌شده است.

انتقاد روزنامه‌نگاران، روشنفکران و دانشجویان از سران نظام یا تصمیم‌های آن‌ها. و بسیاری موارد که شمارش آن‌ها از حوصله‌ی این نوشته خارج است.

ارتکاب هر یک از موارد فوق در ۳۰ ساله‌ی گذشته نه تنها می‌توانسته به شکنجه و آزار و اذیت جسمی - روحی شهروندان منجر شود که حتی در موارد فراوانی کار به اعدام و نابودی فرد خاطی منتهی می‌گردیده است.

رفتار یا کیفر ظالمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز

پیش از پرداختن به مصداق‌های این مسأله، خوب است گذری داشته باشیم بر برخی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران3:

طبق اصل بیست ‌و دوم «حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است.»

طبق اصل بیست‌ و سوم «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.»

طبق اصل بیست‌ و چهارم «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند...»

طبق اصل بیست‌ و هفتم «تشکیل اجتماعات و راه‌پیمایی‌ها‌... آزاد است.»

طبق اصل سی‌ و دوم «هیچ کس را نمی‌توان دستگیر کرد‌ ... در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل، بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت ۲۴ ساعت پرونده‌ی مقدماتی به مراجع صالحه‌ی قضایی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می‌شود.»

طبق اصل سی‌ و هشتم «هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است ‌...»

طبق اصل سی ‌و نهم «هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است».

می‌بینیم که تک‌تک این اصول را می‌توان مؤید اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر دانست. اما دقیقاً تک‌تک همین موارد مصداق‌های فراوانی دارند از این‌که به اسم همین قوانین افراد بسیاری را مورد شکنجه قرار داده و با بدترین و غیر انسانی‌ترین روش‌ها آزار داده‌اند.

کیست که نداند هیچ یک از این اصول قانون اساسی به درستی رعایت نمی‌شوند و هرروزه شماری از شهروندان، با این‌که از یک طرف اعلامیه‌ی حقوق بشر و از سوی دیگر قانون اساسی جمهوری اسلامی آزادی‌هایشان را تأیید کرده‌اند، از طرف حکومت و مأموران آن مورد مؤاخذه، بی‌احترامی، شکنجه و حتی گاه محرومیت‌های فراوان تا حد محرومیت از زندگی، قرار نمی‌گیرد؟

وقتی دختری را به خاطر لباسش کشان‌کشان توی خیابان‌ها می‌برند و به سر و رویش می‌زنند و به جرم گناه ناکرده و اثبات ‌ناشده در هیچ محکمه‌ای، مورد ضرب ‌و شتم و فحاشی قرار می‌دهند.

وقتی پسری را به خاطر موهایش زیر چک‌ و لگد می‌گیرند و موهایش را با روشی شدیداً غیرانسانی کوتاه می‌کنند.

وقتی روزنامه‌نگاری را تنها به جرم نوشتن یک یا چند مقاله سال‌ها در زندان نگاه می‌دارند و بدترین رفتارها را با او پیشه می‌کنند و گاه تا مرگش پیش می‌روند.

وقتی استاد دانشگاهی از شدت غیرت اسلامی - انقلابی‌اش یک‌سره کارش تحقیر و استهزای زنان و دختران و تهمت زدن‌های غیراخلاقی به آن‌هاست و پشتوانه‌ی حکومتی مستحکمی دارد و نمی‌شود کوچک‌ترین انتقادی به او کرد.

وقتی جرمی نداری، ولی کیفر ظالمانه‌ی همین جرمِ نداشته‌ات می‌شود ماه‌ها و سال‌ها زندان و رفتن و آمدن به محاکم قضایی و توهین و تحقیر شدن.

وقتی هزاران از این موارد رخ می‌دهد و تنها چیزی که ذره‌ای اهمیت ندارد، حیثیت و آبروی «انسان» است و هر نوع بی‌داد و رفتار ضدب شری و ظلم و شکنجه‌ای به آسانی تمام می‌تواند با یک شهروند انجام پذیرد، و کسی هم نباشد که بتوان به او شکایت کرد، صحبت از رعایت تمام‌ و کمال حقوق بشر چه بسا بیشتر به شوخی شبیه باشد.

نتیجه: ماده‌ی پنجم حقوق بشر از مواردی است که نقض گسترده‌ی آن در ایران رؤیت می‌شود و سران و حاکمان جمهوری اسلامی، علی‌رغم آن‌که جدای از اعلامیه حقوق بشر در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم آن را تأیید کرده‌اند، و با این‌که اغلب در سخن به آن پای می‌فشارند، چندان شأن و جایگاهی برای آن قائل نیستند و هر جا که لازم بدانند و منافعشان اقتضا کند، یا چیزی با سلیقه و مذاقشان سازگار نباشد، به پایمال کردن این ماده اهتمام ویژه‌ای دارند.


پانوشت‌ها:

۱. Universal Declaration of Human Rights

۲. اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، ترجمه‌ی رضا رضایی، نشر کوچک: ۱۳۸۰

۳. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تدوین جهانگیر منصور، نشر دوران: ۱۳۸۶.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
ماده یک: شأن انسان
ماده دوم: ممنوعیت تبعیض
ماده سوم: حق حیات، آزادی و امنیت شخصی
ماده چهارم: ممنوعیت بردگی