گفتوگو با فرشین کاظمی نیا، تحلیلگر مسائل سیاسی ایران
بازخوانی پرونده فداییان خلق
بهداد بردبار سوده راد
تابلوى سياهكل اثر بيژن جزنى يكى از شاهكارهاى هنر معاصر ايران است. این تابلو در سبک کوبیسم طراحی شده. جزنى اين تابلو را در سال ۱۳۵۰ و در زندان عشرتآباد كشيده است. جزئيات فراوان و استحكام و تركيببندى منسجم و زيبا از بارزترين خصوصيات اين تابلو است. در این اثر گوزنی در حال دویدن را نشان میدهد که شمشیری را بدست گرفته و فریاد میزند. در آن سالها گوزن، نماد چریکها بود
اشاره: در شامگاه سرد نوزدهم بهمن سال ۴۹ شمسی، هشت تن مرد مسلح مجهز به تفنگ، مسلسل و نارنجک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، در جنگلهای حاشیه خزر حمله بردند. آنها با این حمله که بعدها به حماسه سیاهکل معروف شد هفت سال فعالیت شدید چریکی را آغاز کردند و الهامبخش مبارزه مسلحانه بیشتر گروههای تندرو اسلامی و مارکسیست با رژیم شدند.
در سالهای میان حماسه سیاهکل و مهرماه ۱۳۵۶، که راهپیماییهای خیابانی تهران آغاز میشد، ۳۴۱ تن از اعضای مسلح گروههای سیاسی جان خود را از دست دادند. از این شمار ۱۷۷ تن در درگیریها کشته شدند؛ ۹۱ نفر در دادگاههای پنهانی، برخی بدون محاکمه و برخی دیگر هم پس از محاکمه پنهانی، اعدام شدند. ۴۲ نفر زیر شکنجه جان باختند، ۱۵ نفر دستگیر شدند و هرگز دوباره دیده نشدند، هفت نفر دیگر خودکشی کردند تا به چنگ مأموران امنیتی نیافتند. ۹ نفر هم هنگام فرار از پای درآمدند، زندانبانان پس از انقلاب اعتراف کردند که افراد مذکور با بیرحمی تمام کشته شدند. افزون بر این حدود ۲۰۰ نفر دیگر که مورد سوءظن قرار گرفته بودند به حبسهای ۱۵ ساله تا ابد محکوم شدند.
در ابتدا مشتاقم روایت شما را در مورد این واقعه تاریخی بدانم. چه شد که یکسری متقاعد شدند راه مبارزه با رژیم شاه مبارزهی مسلحانه است؟
به طور مشخص و عینی میتوان گفت در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹، طی حملهی یک گروه چریکی به پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل (از توابع لاهیجان در استان گیلان) جنبش چریکی چپ اعلام موجودیت کرد. هرچند قبل از آن هستهی چریکی مخفی شکل گرفته بود و مهمتر از آن، تفکر مبتنی بر مبارزهی مسلحانه، علیه رژیم شاه به وجود آمده بود. در فروردین ۱۳۵۰، در ذیل اعلامیهای تحت عنوان «سیاهکل، مونکادای ایران است»، عنوان«چریکهای فدایی خلق ایران » تولد یافت و بعد از آن؛ این عبارت در برگیرندهی فراز مهمی از مقاومت و مبارزهی بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی ایران شد.
اما برای درک و سنجش اینکه چگونه این تفکر تبلور یافت، میباید به قبل از آن، یعنی مقطع تاریخی ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۲ نظر داشته باشیم.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، و یأس گستردهای که از سال سیاه بر جامعه سایه افکنده بود و نیز پس از اینکه همهی امیدهایی که جامعه (ونخبگان) به حزب توده ایران، به عنوان حزب پیشرو و مترقی بسته بود، بر باد رفت؛ رفتهرفته این تلقی پدیدار شد که امکان تغییر به شیوههای محتمل معمول و حزبی و پارلمانی وجود ندارد.
جو بسته و خفقانآور سیاسی و فرهنگی که کوچکترین نقد یا مخالفتی را برنمیتافت و سرکوب گسترده مردم در کنشهای اجتماعی (خواه سنتی، خواه مدرن) – مانند سرکوب معترضین در ۱۵ خرداد که حتماً راهی غیر از کشتار داشت – زمینههای درکی را فراهم آوردند که به مبارزهی قهرآمیز (مسلحانه) انجامید. قبل از آن، رژیم شاه اصلاحطلبها را نیز تحمل نکرد و به زندانهای طویلالمدت محکوم ساخت (برای نمونه دادگاه مهدی بازرگان و محکومیت آنها).
متأسفانه در سالهای اخیر، تفکر خامی که بیشتر ژورنالیستی است تا اجتماعی، کوشیده است، جنبش چریکی ایران را به مثابهی حرکتی کور، بی هدف، حادثهجویانه و حتی گانگستری و در مثبتترین حالت ممکن، به صورت آرمان خواهیای ناکام و شکست خورده بنمایند. در صورتی که به نظر من، چنین نیست و برای داوری پیرامون آن چه که «جنبش چریکی چپ ایران» خوانده میشود، باید از پارامترهای مهمی چون تحلیلهای تاریخی، اقتصادی- طبقاتی و جامعه شناسی و حتی روان شناسی بهرهمند شد
از سوی دیگر با توجه به شرایط آن روز دنیای دوقطبی و جنبشهای آزادیخواهی که در اقصی نقاط دنیا (به ویژه آمریکای لاتین) به وجود آمده بود، ایدهی سیاسی – نظامی (یا به قول مسعود احمدزاده، نقد به وسیلهی سلاح) تا اندازهی زیادی پاسخگوی بسیاری از پرسشهای دوران بود. قیام کوبا که طی جانفشانیهای مبارزین پیشآهنگ به پیروزی رسیده بود و جنبش انقلابی برزیل میتوانست الهام بخش روشنفکران مبارز و عاشقی باشد که حاضر بودند برای بهبودی و بهروزی جامعه و مردم خود بمیرند.
بدینگونه، بردار تحلیلهای سیاسی، نزد نخبگان و روشنفکران به سمت مبارزهی قهرآمیز که در واقع پاسخ به خشونت بیحد و حصر رژیم شاه بود گرایید. تحلیلهای بیژن جزنی، امیر پرویز پویان، مسعود احمدزاده وعباس مفتاحی و دیگران که با هستههای مطالعاتی دانشجویی مرتبط بودند، «سلاح» را به عنوان تنها راه ابزار مخالفت در برابر «قدرت مطلق» برگزید. (تقریباً همزمان، گروهی از مبارزین مسلمان، یعنی «مجاهدین خلق» نیز، از راهی دیگر به این نتیجه رسیده بودند).
مبارزات مسلحانه در شکست رژیم شاهنشاهی چه تأثیری داشت؟
به هر روی، بر حسب تحلیل «دومطلق» پویان در جزوهی معروف به «رد تئوری بقا یا بهار» ؛ گروهی از مبارزین کمونیست به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند تا «قدرت مطلق» رژیم شاه را خدشهدار کرده باشند و طی آن مردم از سویی دیگر، تصور «ضعف مطلق» را از خود برگیرند.
این عملیات جامعه و حتی رژیم سرکوب را در بهت و حیرت فرو برد تا جایی که اثرات آن تا قیام بهمن ۵۷ به خوبی هویدا بود.
چریکهای فدایی، مایل بودند سیاهکل خاستگاه و نقطهی عزیمت حرکت چریکی تا نیل به حرکت عمومی تودهها (مانند آن چه در مونکادا، در شروع قیام مسلحانهی کوبا رخ داده بود) باشد. این که قیام پیشاهنگ توانست به چنین هدفی دست یازد یا خیر، بحث دیگری است که میتوان به آن پرداخت. ولی اکنون، پس از نزدیک به چهل سالی که از آن حرکت میگذرد، میتوان به بازتابهای آن و تأثیرگذاری آن در روند مبارزات مردم ایران و حتی منطقه نظر داشت و پرسشهای جدیای را مطرح کرد و کوشید با تحلیل درست آن بر تجربه و حافظهی تاریخی جنبشهای اجتماعی کشورمان افزود.
متأسفانه در سالهای اخیر، تفکر خامی که بیشتر ژورنالیستی است تا اجتماعی، کوشیده است، جنبش چریکی ایران را به مثابهی حرکتی کور، بی هدف، حادثهجویانه و حتی گانگستری و در مثبتترین حالت ممکن، به صورت آرمان خواهیای ناکام و شکست خورده بنمایند. در صورتی که به نظر من، چنین نیست و برای داوری پیرامون آن چه که «جنبش چریکی چپ ایران» خوانده میشود، باید از پارامترهای مهمی چون تحلیلهای تاریخی، اقتصادی- طبقاتی و جامعه شناسی و حتی روان شناسی بهرهمند شد.
باید خاطرنشان کرد متأسفانه یکی از اتهاماتی که منتقدین غیرمنصف و شاید ناآگاه به سازمان چریکهای فدایی در بدو تشکیل خود وارد میکنند، این است که میگویند چریکها تنها با «احساس و شعور انقلابی» پا به مبارزه گذاشتند. این گزارهای نادرست است. تحلیلهای بیژن جزنی، پویان واحمد زاده، از میان هستههای مطالعاتی دقیق و گاه کاوشهای آکادمیک نتیجه شده است.
بیتردید مبارزهی مردم ایران، برای نیل به آزادی و توسعهی گذرگاههایی بر فراز و نشیبی دارد که شرط موفقیت، حتماً خط بطلان کشیدن بر پازل مهمی چون مبارزهی قهرآمیز و رهایی طلب نیست. به طور مشخص میتوان گفت مبارزهی چریکها، تابوی قدرت مطلق و قاهر را شکست و جدا از حس همدلی اجتماعی، حالت تعارض دلیرانهای را به جامعه منتقل کرد.
این مبارزه نقش مهمی در ایجاد قطببندی بین رژیم و مردم ایجاد کرد. البته باید خاطر نشان ساخت که چریکهای فدایی در دو ماه منتهی به پیروزی قیام ۲۲ بهمن، نقش مهمی در سازماندهی نیروها و تسخیر مراکز نظامی داشتند. شاید هنوز عدهای به یاد داشته باشند که حتی رادیو در شبهای درگیری، چریکهای فدایی خلق و هواداران آنها را به سوی پادگانها (مثلا لویزان) فرا میخواند. البته این نکتهای است که کاملا با روایت رسمی حکومت جمهوری اسلامی فرق دارد.
مثلا در کتابی که سال گذشته به عنوان تاریخ سازمان بر اساس اسناد ساواک منتشر شده است، در دروغی آشکار چریکها را در روزهای قیام به بست نشینی در دانشگاه تهران متهم میکند که چنین نیست .
به هر روی، باید گفت گرچه با کشتن جزنی و عدهای دیگر در زندان و نیز بعد از کشته شدن حمید اشرف ساختار منسجم سازمان به شدت ضربه خورد، اما لایههای زیرین و وابستگان غیر تشکیلاتی به شدت فعال بودند. حتی در دو ماه آخر بقای رژیم شاه، چند نفر از اعضای سازمان در درگیری با ساواک کشته شدند.
خاستگاه اجتماعی اعضای سازمان فداییان خلق کدام طبقه اجتماعی بود؟
تنها مطالعهای که تا حدی راجع به خاستگاه طبقاتی چریکها انجام شده است، مربوط به پروفسور آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» است. جدا از اشتباهات آماری که این مطالعه دارد، در آن به طور تقریبی، خاستگاه طبقاتی چریکها، غالباً «متوسط شهری» بیان شده است. البته به این معنی نیست که از سایر طبقات اجتماعی در جنبش چریکی نداشتهایم. بسیاری از چریکها تحصیلات دانشگاهی داشتهاند. کارگرانی نیز بودهاند که بسیار فعال به جنبش چریکی پیوستند. اما همان طور که گفته شد، افراد از طبقات متوسط که درگیر با رنج روزمرهی زندگی بودهاند، وجه غالب را تشکیل میداده است.
در نهایت میتوان گفت، جریان مطالعاتی مستمر و گاه انتقادی، چریکها را از قالبهای بسته تا اندارهای نسبت به نسل قبلی یعنی حزب توده دور نگاه داشت. شاید خودانتقادی مدام چریکها، جدا از ارزشگذاری و داوری و انشعابات متعدد در میان آنها تا حدی ناشی از این میتواند فرض شود که آنها حداقل در مطالعه دگماتیک عمل نمیکردند
به هر روی به قول مارکس: «برخی رنج میبرند و فکر میکنند و برخی دیگر فکر میکنند و رنج میبرند.»
در جنبش چریکی هر دو دستهی این افراد بودهاند. یوسف زرکاری و اسکندر صادقی نژاد، جلیل انفرادی کارگر بودند. چنگیز قبادی و اسدالله مفتاحی و مهرنوش ابراهیمی پزشک بودند. چریکها سعی میکردند خود را شبیه مردم طبقات پایین و رنجکش اجتماع بدانند. در این کوششگاه دچار افراط نیز میشدند و در برخی موارد نظام ارزشی مارکسیستی را با برخوردهای سطحی و نالازم خلط میکردند. این موارد، امروز آموزهای مهم است که باید منصفانه به عنوان نقد به آن پرداخت.
اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق چه آثاری را در آن زمان مطالعه کرده بودند؟ آیا کتابها را ترجمه هم کرده بودند یا فقط از منابع موجود به زبان فارسی سود میجستند؟
در آن سالها با توجه به خفقان شدید که گاه حتی مطالعهی غیر چپ را مخاطرهآمیز مینمایاند، (بسیاری از کتابهای ادبی صرف، مسألهدار و ممنوع تلقی میشدند)؛ تشکیل حلقهی مطالعاتی چپ در روند جنبش چریکی کاری حساس و شاید دلیرانه بود و شاهد آن هم عدهای از روشنفکران (گروه گلسرخی) که صرفاً یک حلقهی مطالعاتی قلمداد میشده است، و مورد حملهی شدید ساواک و پروندهسازی قرار گرفت.
گرچه در مقاطعی گرایشات مائوئیستی در سازمان وجود داشت، ولی هیچ گاه تئوری مائو، تحت عنوان تئوری کانون (تسخیر شهرها از طریق نفوذ در روستاها و انجام عملیات نظامی از روستاها) به عنوان تئوری مسلط سازمان شناخته نشد. قیام سیاهکل یک قیام دهقانی نبود، بلکه شورشی از جانب پیشاهنگ انقلابی بود که در روستا رخ داد
به هر روی، نزد علاقهمندان به جنبش چریکها در آن سال ها کتابهای: هری مگداف، رژی دوبره، پل سوئزی، نیکیتین و امثال اینها در کنار آثار کلاسیک مارکسیستی (لنین، مائو، مارکس) رایج بوده است. البته پر واضح است که از جریان عملگرای چریکی نمیتوان در حین مبارزه توقع مطالعات ژرف و دامنه دار داشت. زیرا چریکها در پروسهی عمل انتخابهایشان را رقم زدهاند.
پویان با کتاب «رد تئوری بقا» که به جزوهی بهار معروف بود، مسعود احمدزاده با کتاب «مبارزهی مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک»، بیژن جزنی با آثاری که در زندان مینوشت و به خارج از زندان میفرستاد، حمید اشرف با «جمعبندی سه ساله» و حمید مؤمنی و بسیاری دیگر از روشنفکران جریان چریکی مباحثی را مطرح کردند که نه تنها در میان چریکها، بلکه در جامعه، انعکاس ویژه داشت.
از سویی دیگر، اعضای جنبش در زندان (تا جایی که مقدور بود) دور از مطالعه نبودند. دوستانم از آن سالها برایم تعریف کردهاند، که با توجه به نظرگاههای آزادی که برخی از اعضای سازمان در زندان داشتهاند، کتابهای «شارل بتلهایم» که جنبهای انتقادی به اتحاد جماهیر شوروی دارد را در زندان خواندهاند. همچنین آثار ادبی مثل «چهار صندوق» بیضایی و برخی رمانها مانند «خرمگس» و «خوشههای خشم» از آثار پرطرفدار بوده است.
سازمان اساساً با نقد و نفی حزب توده هویت و تولد یافت و طبعاً نقد حزب توده جدا از نقد شوروی نمیتوانست باشد. در همان سالها هیچگاه شوروی و حزب توده سازمان را به عنوان جریان سوسیالیستی و انقلابی تلقی نکردند و بارها در رادیو پیک ایران که از پراگ پخش میشد، چریکهای فدایی با عناوینی چون نارودنیکها (تروریستهای آنارشیست دوران قبل از انقلاب اکتبر) نقد شدهاند. چریکها در موضوع استقلال عمل بسیار حساس بودند
در ابتدای تشکیل سازمان بیژن هیرمن پور چند رساله ترجمه کرده بود. پس از او هم پویان و مومنی و بهروزدهقانی ترجمههایی داشتند. برخی کارها را هم هواداران و وابستگان سازمان انجام دادهاند. اقتصاد نیکیتین (که از منابع مهم اقتصادخوانی چپهای رادیکال در آن سالها بود) را ناصر زرافشان ترجمه کرد. یا کتاب مالکیت خصوصی و منشاء خانواده انگلس را دکتر خسروپارسا ترجمه کرد (که به مسعود احمدزاده تقدیم شده است.) (این کتاب را در سال ۱۳۴۸ مسعود احمد زاده نیز ترجمه کرده بود)
لازم است به نکتهای دیگر اشاره کنم و آن، اینکه، باید خاطرنشان کرد متأسفانه یکی از اتهاماتی که منتقدین غیرمنصف و شاید ناآگاه به سازمان چریکهای فدایی در بدو تشکیل خود وارد میکنند، این است که میگویند آنها (چریکها) تنها با «احساس و شعور انقلابی» پا به مبارزه گذاشتند. این گزارهای نادرست است. تحلیلهای بیژن جزنی، پویان واحمد زاده، از میان هستههای مطالعاتی دقیق و گاه کاوشهای آکادمیک نتیجه شده است.
شاید بشود گفت که ادبیات مارکسیستی سازمان بیشتر رهاییبخش بود تا معطوف به قدرت سیاسی. از این رو نمیتوان آن را به قرائت نظاممحور و دولتگرای استالین از مارکسیسم نسبت داد. بدیهی است کتابهای استالین نزد چریکها خوانده و بحث میشد ولی گرایش غالب سازمان را در بر نمیگرفت
جالب اینکه پیش از مخفی شدن اعضا و شروع عملیات مسلحانه سازمان، برخی از افراد مرتبط با جریان، مطالعات موردی خود را جهت برآورد و تنظیم تحلیل از شرایط و ضرورتها، انجام داده بودند. به عنوان مثال بهرام قبادی (که آن زمان دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بود) مطالعهی جامعی پیرامون مسألهی ارضی در ایران دارد، که در آن زمان به رفقای بالای سازمان داده است. یا اندکی پس از قیام سیاهکل، برخی اعضای باقی مانده، با هدایت حمید اشرف، بررسیهای جامعهشناسی حول محور تأثیر قیام سیاهکل در عامهی مردم را در زادگاههای خود انجام دادهاند.
این نکته هم شایان ذکر است که چریکهای فدایی در همان دوران آثار زیادی البته با هزینههای جانی بسیار منتشر کردند که مهمترین آن هفت شماره مجله نبرد خلق و نیز کتاب پویان و کتاب احمد زاده بود.
در نهایت میتوان گفت، جریان مطالعاتی مستمر و گاه انتقادی، چریکها را از قالبهای بسته تا اندارهای نسبت به نسل قبلی یعنی حزب توده دور نگاه داشت. شاید خودانتقادی مدام چریکها - جدا از ارزشگذاری و داوری - و انشعابات متعدد در میان آنها تا حدی ناشی از این میتواند فرض شود که آنها حداقل در مطالعه دگماتیک عمل نمیکردند.
کدام جنبشها الگوی چریکهای فدایی بود؟ آیا الگوی انقلاب چین را میپسندیدند و هدفشان انقلاب با مشارکت دهقانان بود؟
باید دید منظور از واژهی الگو چیست؟ اگر منظورتان برنامهی استراتژیک کاری و مبارزاتی است، باید گفت که حداقل سازمان الگو نداشته است و میکوشید متناسب با ضروریاتی که تشخیص میداد رفتار کند. (به بیان دیگر چریکها یک جریان مستقل از قطبهای کمونیستی مهم در آن دوران بودند) اگر منظور نمونهای برای الهامبخشی است، بله، میتوان گفت جنبشهای چریکی آمریکای لاتین، اسپانیا، ویتنام، الجزایر و فلسطین و نیز مبارزات در پرتغال، یونان و سایر جاها الهامبخش سازمان چریکهای فدایی خلق بوده است.
اگر ما پارامتر زمان و گذر و تکامل اطلاعاتی را در تحلیل نبینیم حتما اشتباه کردهایم و ضرورت دارد، اگر قرار است داوری کنیم، معیارهای مشخص برای آن برگزینیم و با چشم و عقل امروزی به گذشته ننگریم، هر چند به زعم من سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، علیرغم همه مسائل از پرافتخارترین و پرمایهترین جنبشهای مردمی تاریخ ایران است که بدون آن، حتما تاریخ کشورمان چیزی کم میداشت
در مورد دوم، باید گفت گرچه در مقاطعی گرایشات مائوئیستی در سازمان وجود داشت، ولی هیچ گاه تئوری مائو، تحت عنوان تئوری کانون (تسخیر شهرها از طریق نفوذ در روستاها و انجام عملیات نظامی از روستاها) به عنوان تئوری مسلط سازمان شناخته نشد.
قیام سیاهکل یک قیام دهقانی نبود، بلکه شورشی از جانب پیشاهنگ انقلابی بود که در روستا رخ داد. چریکها مبنای نظری تئوری کانون که همان نظریه (نیمه مستعمراتی، نیمه فئودالی) بود را تمام عیار قبول نداشتند زیرا آن را کاملاً منطبق بر بستر طبقاتی ایران نمیدانستند. بنا براین سازمان چریکهای فدایی خلق با احزاب و گروههای دیگر (همچون رنجبران) در این مورد تفاوتهای جدی دارد که باید لحاظ شود.
آیا چریکها نگاه مثبتی به شوروی داشتند؟ آیا قرائت استالینیستی از مارکسیسم را میپسندیدند؟
سازمان اساساً با نقد و نفی حزب توده هویت و تولد یافت و طبعاً نقد حزب توده جدا از نقد شوروی نمیتوانست باشد. در همان سالها هیچگاه شوروی و حزب توده سازمان را به عنوان جریان سوسیالیستی و انقلابی تلقی نکردند و بارها در رادیو پیک ایران که از پراگ پخش میشد، چریکهای فدایی با عناوینی چون نارودنیکها (تروریستهای آنارشیست دوران قبل از انقلاب اکتبر) نقد شدهاند. چریکها در موضوع استقلال عمل بسیار حساس بودند.
در دورهای، شوروی از طریق ژنرال پناهیان در عراق، پیشنهاد همکاری و کمک تسلیحاتی و مالی به سازمان را داده بود. صفاری آشتیانی – به نمایندگی از سازمان- این پیشنهاد را نپذیرفت. ولی باید گفت که علیرغم این مسائل، چریکها – با توجه به روح زمانه و درکی که تالی آن زمان بود وبا رهیافت ها و اطلاعات کنونی قابل قیاس نیست – کمتر مواضع ضد شوروی گرفتهاند. البته افراد مستقلی در سازمان بودهاند که بارها شوروی را – به ویژه در ارتباط داشتن با رژیم های سرکوبگر مانند شاه – نقد کردهاند. (البته باید بگویم طی دورانی بنا به دلایلی که بر من روشن نیست، که شاید نفوذ تئوریک حمید مومنی در نبرد خلق بوده باشد، دو مقاله در ستایش استالین و مائو نوشته شده است).
روایت مارکسیستی مسلط در سازمان قرائتی انقلابی و شورشی بود که نمیتوان گفت استالینیستی نامیده میشود. شاید بشود گفت که ادبیات مارکسیستی سازمان بیشتر رهاییبخش بود تا معطوف به قدرت سیاسی. از این رو نمیتوان آن را به قرائت نظاممحور و دولتگرای استالین از مارکسیسم نسبت داد. بدیهی است کتابهای استالین نزد چریکها خوانده و بحث میشد ولی گرایش غالب سازمان را در بر نمیگرفت. با همهی این ها من واقعاً نمیدانم پس از پیروزی قیام ۵۷، چگونه عکس استالین در صفحهی اول نشریهی کار (وابسته به سازمان) با تحسین، در سالروزتولد او جای گرفت!
شاید لازم باشد تأکید کرده باشم که اگر ما پارامتر زمان و گذر و تکامل اطلاعاتی را در تحلیل نبینیم حتما اشتباه کردهایم و ضرورت دارد، اگر قرار است داوری کنیم، معیارهای مشخص برای آن برگزینیم و با چشم و عقل امروزی به گذشته ننگریم، هر چند به زعم من سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، علیرغم همه مسائل از پرافتخارترین و پرمایهترین جنبشهای مردمی تاریخ ایران است که بدون آن، حتما تاریخ کشورمان چیزی کم میداشت.
siajkal-jazani-icon.jpg
|
نظرهای خوانندگان
برای من سئوال است که چریکها از کجا اسلحه و مهمات و نارنجک بدست آوردند و در کجا و با هزینه کی آموزش نظامی دیدند. هزینه سازمان از کجا تامین میشد؟ مطمئنان تهیه مهمات و سلاح و تربیت چریک هایی که بتوانند بهتر از یک سرباز بجنگند کم نبوده است. یادم می آید در یک درگیری نزدیک منزل ما ایشان تا صبح با نیروهای نظامی تبادل آتش داشتند. این همه مهمات از کجا آمده بود؟ سخن آخر اینکه نظام کنونی بسیار ددمنش تر از شاه است چرا چریکها الان فعالیت مسلحانه نمی کنند؟
-- بابک ایرانی ، Mar 12, 2010 در ساعت 10:08 PMbesyar matin va ba mantegh boud.kamtar kasi bé in khoubi bé tarikh in sazman pardakheh ast.merci
-- ahmadian ، Mar 12, 2010 در ساعت 10:08 PMچند جوان بی عقل فیلم های تارزان را دیدند و زدند به جنگل. این تارزان ها چند گروهبان بخت برگشته را کشتندو بعد اسم آنزا گذاشتند "حماسه سیاهکل"
-- قبادی ، Mar 12, 2010 در ساعت 10:08 PMاگر این جماعت عقل داشت که انقلاب نمی کرد.
A group of young and stupid communist that didnt have any clear idea about Iran history.In short they wanted Iran as communist nation like former Soviet Union,
All they did was to destroy Iran and killing even their own people.
-- Kourosh ، Mar 12, 2010 در ساعت 10:08 PMHistory will have the most negative veiw about these people.
یک سوال کلی داشتم اگه اشکالی نداره.
-- بدون نام ، Mar 12, 2010 در ساعت 10:08 PMگناه پاسبانهایی که در این "حماسه" کشته شدند به علاوه خانواده های بدبختشون این وسط، چی بوده؟
یا ابولفضل عباس! که نمردیم و احیای روح چریک بازی را هم دیدیم. استاد تحلیل گر میگوید: «حتما تاریخ کشورمان چیزی کم میداشت» بدون جنبش چریکی. بله! چیزی که حتما کمتر میداشت بدبختی و عقب ماندگی های حاصل از رادیکالیسم های رمانتیک بچه های دانشگاهی بود. امیدوارم سرونوشت این ملت بار دیگر دست چنین آدمهایی داده نشود و دوباره آقایان ریگی و کومله و رجوی و اشرف دهقان نتوانند با جان و مال و ناموس این مردم بیچاره را بازی کنند.
-- ساسان ، Mar 12, 2010 در ساعت 10:08 PMممنون
-- ا.ز.ل ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMگفتگوی دقیق و روشنگری بود
امید که تداوم یابد
به نظر من زبان تفنگ هیچگاه گزینه درستی نبوده و نیست
-- فرهاد ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMکشتن چند تا ژاندارم که در حال خدمت بوده اند آدمکشی بیشتر نبوده است چه کسی حق داره جان آدمهای بیگناه رو به اسم مبارزه بگیره
آدمکشی به هر اسمی محکومه و نشانه وحشیگری تلقی میشه و این گروه باید از خانواده زاندارمها طلب بخشش کنند
یک نفر ازاینها سوال کنه اگر به حکومت می رسیدن و مخالفان انها همین کارو میکردن آیا اونها نازشون میکردند؟
من یکی از سر کردهاشون رو می شناسم بعد از هفت سال زندان تازه فهمیده که پول بهتر از خلقه.
چرا از اشتباه هاتی که امروز تاون اون رو پس میدیم درس نمی گیریم؟
گروهی که با آدم کشی بخواهد به قدرت برسه عاقبت ملت هم میشه شیلی و...
They were terrorists. They used to kill innocent people. What is the guilt of a police in aremte station in north of Iran?
-- ali@yahoo.com ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMبا سپاس فراوان . بسیار آموزنده بود.پیروز باشید.
-- sheyda ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMاین تارزانها یک اتوبوسی رو که تصادفا از وسط ده میگذشت مصادره و متوقف انقلابی کردند. شروع کردند به اگاهی کردن مسافران و پخش اعلامیه بین مسافران. اعلامیه ها رو خیلی زود جمع کردند چرا که مسافران حیرت زده اعلامیه ها رو وارونه در دست گرفته و به انها زل زده بودند. اشرف دهقان می نویسد که ؛روستاییان نا اگاه؛ چریکها را دستگیر و به ماموران تحویل داده اند. بهزاد
-- بهزاد ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMدفاع عبدالمالک ریگی از مبارزات خودش هزار بار به دفاع اینها از نوع مبارزه شان شرف دارد. تو را به خدا این مصاحبه ها را منتشر نکنید تا ما که زندگیمان در ایران به لجن کشیده شده، همچنان فکر کنیم که اندیشه ای هر چند کوچک در پی این انقلاب بوده است. تو را به خدا این حس خریت نسل قبل از ما را هر روز به چشم ما نکشید. ما زندگی حقیرانه و مرگ زیر چنگ اسلامیون را از آنها داریم و ... سپاسگزاریم. بس است. روشنگری نمی خواهیم.
-- حمید ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMجنبش چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین براستی مایه ی افتخار ایران میباشند اگر به کشورهای همسایه ی ایران نظری بیافکنیم و شرایط انها را بررسی کنیم می بینیم که زمینه یی بنام مبارزه یی منسجم و مردمی و در سطح بالای شعور اجتماعی در انجا یافت نمیشود .
-- iran ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMایران همیشه پیشگام تمام کشورهای منطق در بسیاری زمینه ها بوده و هست هر چند اینک رژیم اخوندي خمینی زاده تمامی ارزشها و معیارها را در ایران به هم ریخته است و لی نسل پویا و فعال و پیشرو و جوان ایرانی براستی در ماههای اخیر نشان داد که ایران کشوری نیست که پارازیت پرور باشد - و موجودی بنام اخوند را بر نمیتابد و اینها را نیز مانند رژیم شاه به زباله دانی تاریخ خواهد افکند و آن روز بیشک نزدیک است . بهاران سبز ایران زمین خجسته باد.
دوست عزیز فرهاد کر چند جمله بخوبی ماهیت کار این سازمان را توضیح داد. با دورود ب و و تمام وتن دوستان حقیقی !
-- Ahmd ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMاین سازمان و سازمان مجاهدین بیشترین شم در گمراهی مردم ایران، در به بیراهه بردن مبارزات مدنی یک ملت، در ایجاد جو اختناق و سلطه فرهنگ زور و ترور انسانها در ایران را دارند.بدون کمک این سازمانها در ایران جمهوری اسلامی هرگز به "سلطنت "نمیرسید!
نمیگویم که هواداران این سازمانها اساسا ن مزدور بودند و یا سر دشمنی با ایران را داشتند، ولی آنچه اینها کردند از روی احساس و دور از منطق و آگاهی از تاریخ ایران و بدون درک درست از شرایط زمان بود. که همه اینها سرانجام ما را به هد اقل ۵۰ سال اعقب برگرداند و میلیاردها ، میلیارد سروت این مردم را به نابودی برد. اینجانب خودم در "نو جوانی " هوادار این سازمان بودم که خوشبختانه خیلی زود از این سازمان رحم را جدا کردم و این را تا به امروز یکی از خردمندانه ترین کارهای زندگیم میدانم.
توجه دوستان را جلب میکنم به خواندن شاعر زیبای مولوی که چگونه جواب این چنین اعمال کور و از روی خشم و کین را میدهد.(لطفآ در اینترنت دنبال شاعر بگردید: سگی پا ی صحرا نشینی گزید بدانسان که خشمش ز دندان چکید.....)
زنده باد ایران و ایرانی وتن دوست ایرانشناس!
حماسه سیاهکل!!! و اسفا به حال ایرانی که باعد از حمله و تسلط اعراب اینهمه در اندیشیدن مساله پیدا کرده!!!! چند پاسبان بیچاره کشته شدند که بعد از مرگشان لابد زن و بچههایشان به خودفروشی پرداختند. هد اقل آنها که آنهمه اسلحه و مهمات داشتند میرفتند مثلگروهه حسن صبا آدمهای مهمتری را از پی در می آوردند.
-- rezaii ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMننگ و نفرت بر تفنگ، ننگ و نفرت در قهرمان بازی و فرهنگ عربی چریک بازی. درود بر مرام و کنش زرتشتی ایرانی.
آیا بهتر نبود این چریک های صادق به جای ترویج فرنگ شهید و شهادت( آنها همگی خیلی تحت تاثیر دین بودند) به مبارزه مدنی و آموزش مردم رو آورند و به جای قهرمان بازی و کپی کردن انقلاب کوبا که هیچ ربطی به ایران مسلمان نداشت به ترویج فرهنگ و علم و دانش بپردازند. البته من باور دارم که در آن زمان همه روشنفکران دنیا با ایدئولوژی های سوپر چپ مشغول بودند. از جمله نسل خودم. اما حالا که به آن زمان نگاه می کنیم سودی در آن کارها نمی بینم.
فروغ
-- بدون نام ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMدوستان چقدر بيرحمانه درباره عشق و شور و ازخودگذشتگي اين "شيرآهنکوه مردان"قضاوت کردند .
-- kave ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMفکرکنم "چريکها"تا همين چندسال پيش هم عظمتي بودند !
اين کامنتها را نمي توانم باور کنم .
تجربيات تاريخي که منتقل نشود همين است.
حماسه سیاهکل!!! و اسفا به حال ایرانی که باعد از حمله و تسلط اعراب اینهمه در اندیشیدن مساله پیدا کرده!!!! چند پاسبان بیچاره کشته شدند که بعد از مرگشان لابد زن و بچههایشان به خودفروشی پرداختند. هد اقل آنها که آنهمه اسلحه و مهمات داشتند میرفتند مثلگروهه حسن صبا آدمهای مهمتری را از پی در می آوردند.
-- rezaii ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMننگ و نفرت بر تفنگ، ننگ و نفرت در قهرمان بازی و فرهنگ عربی چریک بازی. درود بر مرام و کنش زرتشتی ایرانی.
Dorood bar farzandane dalir Iran. Fadaian yeki az eftekharat tarikh mardome Iran hastand. MA darshaie mobarezatie ba arzeshi ra az annan amokhtim.
-- Anni ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMدرود بر تمام رزمندگان مردم . با تشکر از شما برای این گفتگوی بسیار اموزنده و جامع. نکاتی که شما در اینجا مطرح کردید تقریبا همانهایست که عمو و عمه من که از طرفداران فداییان بودند برای من تعریف کردند. امرز ما به جوانانی مانند فداییان ده ٤٠ و ٥٠ با همان جسارت انقلابی نیاز داریم که ج. ا. را به زانو در اورد.
-- رحیم ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMبا تشکر فراوان
رحیم
دستتان درد نکند. بسيار جالب بود. معلوم هم هست که حسابی به خال زده ايد که ضد انقلاب غالب و مغلوب در همين صفحه به زوزه افتاده اند. موفق باشيد.
-- مهدی زمانی ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMبرایم جالب است که بدانم این رفقای با دانش فدایی اولیه (جزنی،احمدزاده وپویان) در کنار این همه مطالعات مارکسیستی، تاریخ مشروطه کسروی را هم خوانده بودند؟ ویا چیزی درباره روحانیت و آقای خمینی میدانستند؟ در سالروز همان چریک بازی، در ١٩بهمن ١٣٥٧در تهران (از دانشگاه تا میدان فوزیه ،نیروی هوایی و تهران نو) آن بساط را راه انداختید و آخرین شانس را از بختیار دریغ کردید و بزرگ ترین خدمت را به روحانیت و آقای خمینی کردید. دلتان خوش بود که انقلاب کردید؟ حالا عاقبت آن را می بنید !؟
-- homayoun ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMراست ميگن! اگه چريک ها الان بودند در چهارشنبه سوری يه ترقه بازی خوب می داشتيم. حيف! لازم هم نبود برن سياهکل ترقه بازی. همين تهرون خودمون ميشه کلی ترقه هوا کرد. البته شهردار فردا صبحش يقه چريکها رو ميگرفت که جارو دست بگيرين و ته توی ترقه ها رو پاکسازی کنيد!
-- محمود ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMjaye fadaiian dar iran khalist. be khosoos dar jaryanate akhiir. bazooye mosallahe mardom! dar moghabele bazooye mosllahe rijim
-- farhad ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMکسی منکر قهرمانی و دلاوری چریک ها یا مجاهدین و گروه های مشابه نمی تواند باشد اما واقعیت ها را هم باید در نظر گرفت.
به قول معروف: بیچاره ملتی که برای رهایی از شر زورگویان نیاز به قهرمان داشته باشد!
اگر هم بنا باشد از الگوهای اسطوره ای ارائه شده در شاهنامه فردوسی یا نمونه های معاصر آن همچون فیلم «هفت سامورایی» کوروساوا (یا نسخه آمریکایی تقلید شده از آن، «هفت تفنگ برای هفت دلاور» و مانند آن) پیروی کنیم (و جالب آنکه هر دو فیلم یاد شده در آن زمان بر پرده سینماها رفته و از محبوب ترین فیلمهای روشنفکران چپ گرای ایران و حتی جهان بودند!) حتی در آن داستانها هم می بینیم که "گروه پیشتاز خلق" پس از حمله های اولیه برای دفاع از مظلومین، نهایتاً به خود مردم آموزش حمله و دفاع و به کارگیری از اسلحه را می دهد تا خود حاکم بر سرنوشت خویش باشند نه آن که در گوشه ای بنشینند و تماشاگر صرف مبارزه دلیرانه چند تایی قهرمان باشند که حتی اگر هم در کار خود موفق شده، زنده بمانند و نخواهند پس از پیروزی، خود جایگزین زورگویان پیشین شوند، به هر حال روزی خواهد رسید که پیر و فرتوت شده و دیگر توانایی دفاع حتی از خود را نیز نخواهند داشت چه برسد به نسلهای بعدی خلقی که بیشتر ترجیح می دهد مصرفی باشد تا رزمنده! (پرسش برادرانه: اصلاً آیا ما انسان ها بیشتر برای راحتی و خوش گذراندن آفریده شده ایم یا برای کار سخت و جنگیدن و کشتن و کشته شدن و خون و گند و کثافت؟)
از سوی دیگر، اگر آن دوران به شکلی که دیدیم و مسیرهایی که طی شد و آنچه بر همه ما رفت نگذشته بود، نه موافقین و نه مخالفین و نه برگشتگان از هواداری راه مبارزه چریکی و سیاسی از هر نوع آن، هیچ کداممان در وضعیت آگاهی امروز (به خوب یا بدش کاری ندارم) نمی بودیم. کم تر پیش می آید زندگی صد در صد به کام همگان باشد، حتی به کام آنان که ظاهراً دارند از آن لذت می برند و ناراحتی ندارند.
هیچ ضمانتی هم وجود نداشته و ندارد که حتی اگر مردم ایران در شرایطی قرار گرفته بودند که اوضاع به شکلی دیگر جریان می داشت و این انقلاب رخ نمی داد، اینک ایران و ما همگی در وضعیت بهتری می بودیم، به همین دلیل هم نمی توان چون "من" به خوبی می دیدم که "تو" داری اشتباه می کنی و از مسیر خطرناک می روی، اینک که پایت شکسته، تو را مداماً سرزنش کنم و به قول معروف نمک بر زخمت بپاشم! به صرف محافظه کار بودن یک گروه، نمی توان گروه تندروی دیگری را صد در صد خطاکار دانست.
اما مطلبی که نه در این مقاله به آن اشاره ای شده و نه هیچ کدام از کامنت گزاران آن را در اینجا آورده اند:
چرا کسی این موضوع را در نظر نمی گیرد که حتی برخورد لیبرالی و غیر مسلحانه و صرفاً روشنگرانه که حتی در صدد براندازی نظام شاهنشاهی نیز نبود در آن زمان سرکوب می شد و سردمداران و هوادارانش را تنها به صرف بازگو کردن حقایق و اندکی انتقاد به زندان انداخته و در مواردی حتی شکنجه می کردند و گاه اعدام نیز می شدند تا تقریباً بی جهت به قهرمانان مردم تبدیل شوند؟ (و این عمل شنیع هم از داخل کشور و هم از خارج مورد تأیید از ما بهتران بود!)
وقتی تمام درهای گفتگو از هر نوع آن بسته باشد (و از آن بدتر، هنگامی که این درها را به عمد بسته باشند تا مردمی ذاتاً آرام و متین و مهربان و "بخشنده" همچون ایرانیان را نهایتاً در موضعی واکنشی یا همان "عکس العملی" قرار داده، وادار به طرفداری از خشونت کنند) آیا انتظاری بیش تر و به تر از انقلابی که رخ داد و عواقب آن را می شد از "ما" داشت؟ (لطفاً نگاهی به مقاله / مصاحبه "بخشایش" در همین شماره زمانه بیندازید و کامنتهای آن را نیز بخوانید.)
دوستان گرامی، سناریوی بهره برداری و بهره کشی از مردم و منابع سرزمین ها و کشورهای گوناگون دنیا را آن عده ای که هزاران سال است نوشته و به اجرا می گزارند، فرمول هایی کاملاً مشخص (و حتی تکرارای!) با ابعادی نسبتاً پیچیده اما بسیار روشن دارد. تاریخ باستانی و معاصر ایران و جهان هر دو گواه این امر هستند و اگر ما نتوانیم با نگرشی درست و «باز» به این موضوع بپردازیم و همچنان یا از قهرمانان (و شهید پروری) پیروی و دفاع کرده یا بر عکس، فقط بخواهیم با آنان سر منازعه داشته باشیم اما به دنبال راه حل های به تر و درست تر (که احتمالاً تلفیقی از هر دو روش و روش های دیگر است) نباشیم، سرنوشت ملت و میهن ما چیزی به جز همان آشفتگی و سراسیمگی و نا به سامانی چند هزار ساله نخواهد بود! و این درد تنها منحصر به ما ایرانیان نیست چرا که کمتر کشوری را می توان یافت که اکثریت مردمان آن از وضع زندگی خود راضی بوده و در آسودگی نسبتاً کاملی زندگی کنند حتی کشورهای به اصطلاح مرفه.
-- سیحون ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMبا احترام
برای تحلیل موضوع باید خود را در وضعیت و زمان واقعه قرار داد. پس از 40 سال مسئله چون حل شود. همه چیز آسان می شود.
سوال اول : آیا حرکت مسلحانه در آن سالها درست بوده یا نه؟
سال دیگر اینست که حرکت مسحانه امروز هم درست است؟
سوال بعدی اینکه تکلیف آن پاسبانان بیچاره چیست؟
سوال بعدی این که تکلیف آن چریکها و روستائیان که توسط همان پاسبانهای بیچاره توقیف و کشته شدند چیست؟
سوال ها را نباید باید در آمیخت. و نتیجتا جوابها رانیز.
-- از وراث مالک دوزخ ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMلازم به ذکر است که صرف فداکاری و شهادت دلیل درستی انتخاب یا راه نیست. فداکاری و شهادت یک نفر تنها دلیل صداقت و راست کرداری اوست و نه درستی راهش.
شاه در یک مصاحبه تلوزیونی لاف زد من به کمک آشپز هام، میتوانم چند روزه کار چریکها را بسازم. اما این جماعت سلطنت طلب هنوز متوجه نشدند که چرا چریکها به تاریخ پیوستند.
-- بدون نام ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMابتدا تعجب کردم که رادیو زمانه ناپرهیزی سیاسی نموده و اشارت به ممنوعه ای کرده اما درج نظرات چند پاسدار و شاه الهی نشان داد که اینکار هم با قصد قبلی و در تایید نظرات محمود نادری بوده است!!!!!
-- امیر ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMشاه در یک مصاحبه تلویزیونی گفت، من به کمک، کمک آشپزهای ارتش، چند روزه دخل چریکها را در میآورم، اما ایشان با کمک تمامی ارتش، پلیس، ساواک و مستشاران کشوریش هم نتوانست این کار را بکند. سئوال اینجاست، چرا.
چرا طرفداران سلطنت هنوز بعد از سی سال از سقوط نظام محبوبشان دسا به تحریف تاریخ میزنند.
-- بدون نام ، Mar 13, 2010 در ساعت 10:08 PMبا تشکر از شما که سغی در نوشتن واقعیات تاریخ دارید کلامی دارم با عزیزانی که کامنتهای ناشی از بی خبری تاریخی گذاشته و خود و شاه را بر حق میدانند:
اگر شناختی از این عزیزان ندارید و یا فکر میکنید زمان شاه تا اواسط دهه 50 ایران بهشت برین بوده خیلی جاها در اینترنت میتوانید سوابق این جوانها ، میزان تحصیلات آنان و چگونگی زندگی و مرگ آنها را پیدا کنید.
متاسفانه ایران عزیز بجز در چند ماه اول پس از انقلاب هیچوقت رنگ آزادی را ندیده و بدلیل آنچه در سی سال گذشته بر سرمان رفته مردم حسرت زمان شاه را دارند و حتی دست به دامان امثال موسوی که در دوران نخست وزیریش جنایات 67 صورت گرفت میشوند و امثال گنجی و سروش را آزاده میدانند.
برادر من اگر شاه فشار و خفقان را بر مردم و جوانان تحمیل نمیکرد و بقول زنده یاد گلسرخی کمونیستهایی را که حتی یک کتاب نخوانده اعدام نمیکرد و سعی در خفه کردن هر صدا در نطفه نداشت هیچگاه این جوانان دست به این حرکات ناآگاهانه نمیزدند.
اصل حرف را خسرو گلسرخی زد که "آقای رییس دادگاه این جوانی را که به خاطر سعی در خواندن یک کتاب به زندان میفرستید وقتی برگردد مسلسل دست خواهد گرفت"
اگر شاه عمق این حرف را فهمیده بود این بر سر ملت ایران نمیرفت، یادم میآید کسی حتی جرات نداشت بگوید "شاه"
عزیز من سعی کنید تاریخ را بدون سانسور پیدا کرده و بخوانید و در مورد خانواده درجه دارانی هم که کشته شدند فکر میکنم زمان شاه حداقل حقوق و مزایای ایشان را دریافت میکردند و نیاز به خودفروشی نداشتند، از انصاف نباید گذشت نظامیان در زمان شاه وطن پرست بودند و زندگی خوبی را هم داشتند.
-- رضا ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PMچقدر واضح میشود تاثیر بیش از 30 سال تلاش برای تحمیق مردم از طرف رژیم آخوندی رو تو خیلی از کامنتها دید. کامنتهایی که بوی نفرت، ناآگاهی و نخوت میدن اما در مورد مبارزه مدنی و ... داد سخن میدن. نخیر هموطنها. امثال چریکها شما رو به دامن آخوندها هل ندادن بلکه این طمع، سودجویی، بیسوادی و تنپروری و بزدلی اکثریت امت مسلمان بوده که این بلا رو بسرمون اورده مثل همین بار آخری که بعد از اون همه قربانی یهو دیدیم بهتر(راحتتر و بیدردسرتر) نیست حرف اون اخوند ژیگولوها رو گوش بدیم و به اصلاح اونم هر وقت وقتش شد و صلاح بود راضی شیم ...
-- irani ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PMنظرات خنده دار و در عین حال تاثربرانگیزه. جالبه که همینها با سکوت بره وار مبارزین رو در مسلخ رژیم اسلامی تنها گذاشته بودن و حالا طلبکارن.
-- *** ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PMخیلی ناراحت شدم وقتی نظرات برخی دوستان رو در مورد چریکهای فدایی خوندم.چریکها عاشقانی بودند که جدا از اعتقادات و باورهایشان، حاضر بودند برای آزادی خلق تحت ستم از گرانبها ترین چیز هر انسان که همن جون آدم است بگذرند.به همین سادگی اونارو نکوبیم و یک لحظه خودمونو در شرایط زمانی و مکانی اون موقع قرار بدیم.چریکها قهرمانان عاشقی بودند که نامشان در تاریخ ایران جاودانه خواهد ماند
-- همایون ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PMآقای امیر معلومه تیر به هدف اصابت کرده که مخالفان چریکها را شاه الهی و پاسدار می دانید
-- بدون نام ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PMOmidvarem keh cherikhai fedaii hemin nebashad keh inja gofteh shod. Men der zehnem astoreh digari darshtem
-- Nasser ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PM٠٠٠کمی مانده به میدان فوزیه رفقای فدایی با اسلحه و کتل مولوتف بدست و با شور انقلابی فریاد می زدند« ایران را سراسر سیاهکل می کنیم» و در میدان فوزیه هادی غفاری بالای یک مینی بوس وبا بلندگوی دستی می گفت؛ امام فرمان جهاد ندادند، بروید خانه اتان. بیچاره رویش نمی شد بگوید؛ آقا ما توافق هایمان کرده ایم، بروید سراغ درس و مشقتان. کمدی کلاسیک تاریخی بود روز ١٩ بهمن سال ٥٧، رفقای فدایی آدمهای شیفته و از جان گذشته ای بودند فقط افسوس که تاریخ را فقط با عشق و فدا کاری نمی سازند. حالا که رادیو زمانه ناپرهیزی کرد و این بحث را باز کرد خوب است بروید سراغ رفیق ج.ط که روز ١٩بهمن در چمن دانشگاه تصمیم گرفت آن حرکت انقلابی را بکند و به کمک درجه داران نیروی هوایی برود؟ تاریخ را باید از زبان سازندگانش شنید؟! فداییان خلق نتوانستند ایران را سراسر سیاهکل بکنند چون ملای پیری در مدرسه علوی نشسته بود وآرام و بدون شور انقلابی و کتل مولوتف تکرار میکرد؛ ایران را سراسر قبرستان می کنم.
-- homayoun ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PMشجاعت کافی نیست. جناب آقای صدام حسین هم شجاعانه رفت پای طناب دار. رادیکالیسم چریکی زمان شاه را یک عده جوان شجاع و کم سواد و کم عقل پایه گذاشتند و دنبال کردند.
امروز هم ما به شعور احتیاج داریم که متاسفانه کم پیدا میشود. سری بزنید به سایتهای رجوی و کومله و ریگی و حزب کمونیست. ببینید که چقدر ستایش میکنند از خشونت به عنوان روش کار سیاسی. آیا این عقب ماندگی نیست؟ این عقب ماندگی عین همان عقب ماندگی دوران شاه است.
-- مهدی ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PMبسیار مطلب خودبسنده یی بود. ممنون. و اما بعد: یادم می آید دوستم که دانشجوی جامعه شناسی بود روزی حرف خوبی به من زد: " مردم ایران مردمی هستند با حداقل دانش سیاسی و حداکثر صدور احکام سیاسی". حرفش را الان می فهمم. بعد از خواندن مقاله کامنت ها را دیدم، دریغ از یک نظر که حداقل مبانی نقد را رعایت کرده باشد و یا ینکه نظر دهنده منظرش را روشن کرده باشد یک مشت جمله در فضا معلق مانده است که نهایتا هم به صراطی مستقیم نمی شود. در مورد این حماسه( می گویم حماسه که امری است درزمانی و از این روست که مثل آن دیگر نداریم و این حماسه منحصر به فرد است) که اندک متونی به آن پرداخته اند، خواندن این مقاله مرا به دو نگرش رهنمون داشت: 1- حماسه ی سیاهکل یک واکنش است( و نه بود)، و در نقد ناکارآمدی حزب توده.2- چریکهای فدایی خلق نه تنها آرمانخواهانه و یا حتی به روش آزمون و خطا بلکه برعکس با خط و مشی دقیق، از پیش بررسی شده و توسط نیروهای آگاه و با دانش هدایت می شده است.
-- ستاره ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PMبهتر است کلمه ها را فقط مصرف نکنیم، آنارشیسم تنها به معنای بر هم زدن نظم امور نیست، بلکه مکتبی را نیز تعریف می کند که به نوبه ی خود در تدوین اصولش بسیار ضد آنارشی عمل می کند. می خواهم این را بگویم که صرف برچسب زدن به عملی، نه تنها نقد آن محسوب نمی شود بلکه بی سوادی ناقد را هم می رساند. دوستان نظر دهنده چه راحت بی سوادیشان را می توانند اعتراف کنند!!!!
پیشنهاد به سایت رادیو زمانه:
با توجه به عطش و حساسیت و تعدد و طیف کامنتها در مورد این موضوع و برخی موضوعات خاکستری دیگر، آیا امکان فنی ایجادسایت یا چیزی مثل پال تاک و . . . . ( اتاق بحث و جدل با امکانات گسترده تر و ترجیحا نوشتاری) در خصوص موضوعات خاکستری را دارید؟
-- از وراث مالک دوزخ ، Mar 14, 2010 در ساعت 10:08 PMچون دراین موارد خود کامنت ها خواندنی تر و گویا تر از متنند.
مثلا اتاق یا تالار و یا هر چیز دیگر با موضوع: « مبارزه مسلحانه در ایران، باید ها و نباید ها »، یا اگر خیلی ده مده نباشد « در ایران امروز، چه باید کرد؟» از طریق رادیو زمانه راه بیفتد و همه بتوانند به تساوی در آن اظهار نظر کنند. یک چیزی مثل وبلاگ عمومی . منتها متن باز Open source
لطفا" این مطلب را به صفحه اول ببرید تا شاید امثال مهدی از همه جا بی خبر و بیسواد تاریخی امثال صفایی فراهانی و حمید اشرف را با صدام و رجوی مقایسه کنند و دانشجویان دانشگاههای انگشت شمار آن زمان را کم سواد و کم عقل تلقی نکنند.
خون همه آن عزیزان به گردن شاه برای همیشه است وی دیکتاتوری وطن پرست بود بر خلاف امثال مصدق و شاپور بختیار
-- علی ، Mar 15, 2010 در ساعت 10:08 PMمن الان ۶۰ ساله ام و سال ۱۳۴۹ دانشجو بودم . شهادت میدهم که تمام دانشگاه ها تحت تاثیر جنبش نوپای چپ بودند و بعد از جریان سیاهکل ما{ که پدرانمان در مثبت ترین تحلیل از حزب توده میگفتند که حزب دکتر مصدق را تنها گذاشت ولی اغلب حزب را خائن میشناختند }دانشجویان امیدوار شدیم و صدها جنبش دانشجوی ایجاد شد . این مقاله بسیار ارزشمند است . با تشکر دو نکته را اشاره میکنم : اول : نقش مثبت سازمان چریکهای فدایی در تاریخ جنبش مردم ایران ماندگار است و آنان که تاریخ را انکار میکنند و برای ژاندارم های بیچاره اشک تمساح میریزند یا ناآگاهند یا مغرض و در هر حال تاثیری بر تاریخ ندارند،...خود میبرند و زحمت ما میدارند .
-- خسرو ، Mar 22, 2010 در ساعت 10:08 PMدو : پس از انقلاب ۵۷ (لطفا اگر ۵۷ را انقلاب نمیدانید به تعریف ان مراجعه کنید) اول خمینی به مردم خیانت کرد و در جریان چپ اتفاق تلخی افتاد . حزب توده به کسانی چون آقای نگهدار نزدیک شد و در خوشبینی سازمان به دروغهای خمینی کمک کرد.
شاه از مردم دور بود ولی خمینی به زبان مردم کوچه سخن میگفت. شناخت او تا این اواخر هم از برخی جنبه ها مشکل بود . امروز در اوج جنبش زنان ،کمپین یک ملیون امضا و جنبش سبز آسان است از جنبش مسلحانه انتقاد کنیم ولی در سالهای خفقان شاه تنها روزنه امید جوانان آگاه، همین جنبش چریکی (فداییان و مجاهدین خلق )بود و بس . با احترام به جنبش ضد خشونت و عظیم مردم آگاه ایران ما . زنده باد یاد و خاطره سازمان فداییان خلق ایران
برای درک نقش رفقای جاودانه ی چریکها، باید درخشش ستارگانی همچون چه گوارا را هم به یاد داشته باشیم. فقط ایران نبود. از کشورهای آمریکای لاتین گرفته تا آلمان (بادر ماینهوف)، آمریکا (وتر آندر گراوند) ایتالیا، فلسطین (جرج حبش برای رساله ی رفیق پویان مقدمه در چاپ های خارجی نوشته) و هر کجا که بگوئید، نه از درستی و موفقیت رفیق چه، بلکه از شهامت و انسانیتش در دنیای تاریک، به مردم غیرت و انسان دوستی تقدیم کرد. من همین الان معتقدم که اصلاً اتفاقاً رد تئوری بقا به طور مطلق صحیح نیست چون، از دست دادن همان رهبران بود که ما را به فرخ نگهدار و چریک مجاهد و چریک تروتسکیست و چریک استالینیست رفیق کش (اشاره به تصادم طرفداران توکل جلو رادیو فدائی) ختم کرد. اما کدامند که اشتباه نمیکنند؟ آنان که هیچ کار نمیکنند و یا بدتر، جلو مبارزات سد میشوند.
شاید صد تا اختلاف ذهنی و فکری در زندگی و مبارزات مان با دنباله روان آن حماسه پیدا شود اما، جز رفقای چریک کسی نبود که ثابت کند که رژیم شکستنی ست.
انقلاب بعدی مان ولی، در مبارزه ی ایدئولوژیک علیه مذهب و برای حقوق زنان و.... خیلی جلوتر از بقیه ی کشورهای جهان خواهیم بود چون، انقلاب بعدی ایران، حتی اگر مرحله ی آغازش انقلاب دمکراتیک بیشتر نباشد ولی، رنسانس اسلامیت خواهد بود.
-- بهروز نوائی ، Apr 1, 2010 در ساعت 10:08 PMبا ایمان به پیروزی راهشان
بنده مصاحبه شونده محترم را می شناسم.ایشان
-- علی ، Apr 4, 2010 در ساعت 10:08 PMهمین مطالب را در مجله نقدنو هم چاپ کرده بودند.محض اطلاع خوانندگان عرض می کنم که ایشان سه چهار سال بعد از واقعه سیاهکل به دنیا امده اند. ایشان نیز به ان دسته از چپ های نو تعلق دارند که ریشه وابستگی انها به چپ دهه پنجاه به خاطرات خانواده های انها بازمیگردد.در این خانواده ها راویان مثلا در رستوران دانشگاه تهران یک بار با یکی از اعضای چریک ها چایی خورده اند . در نتیجه با یک بار تبادل قند یا زیر سیگاری در سلف سرویس فرد راوی خود را نزدیک ترین فرد به جزنی و پویان معرفی می کند. از این افراد در شمال ایران بسیار یافت می شوند.به ویژه در شهرهایی چون رشت ،لاهیجان و انزلی.با ورود عصر پرادو و پنتهاوس و ویلاهای لواسان و دوبی این خاطرات به سرمایه معنوی بعضی از این افراد که به هر دلیل از فرایند تنعمات دنیوی حاصل از پول مفت نفت باز مانده اند تبدیل می شود که به فرزندان خویش قصه اشنایی خویش با جزنی و نیری و احمدزاده را بگویند و نقصان مایه و شماتت همسایه را این گونه جبران کنند.این مطلب را برای شما خواننده ان سوی مرزها نگاشتم تا ابعاد قضیه برای شما معلوم شود چرا که بعضی از این ها جوگیر شده و به فعال سیاسی تبدیل می شوند و از ترس عسس به دیاران شما پناه می اورند.ای کاش رادیو از اقای فرخ نگهدار کل ماجرا را می پرسید که از چپ دهه پنجاه قضاوتی منصفانه دارند و خود عضو بلند پایه چریک های فدایی بودند.(در نشریه ارش متن خوبی از ایشان در پاسخ به کتاب اقای نادری چاپ شده است).درنتیجه شما باید به مدد هرمنوتیک شرایط ساخت معنا در این متون را بررسی کنید.به اعتقاد من معنا دارترین صحنه برای چپ ایرانی ان جا بود که سردار سعید قاسمی رییس بسیج دانشجویی دستان پسر چگوارا را در دانشگاه تهران به نشانه وحدت بین بسیج دانشجویی و جنبش ضد امپریالیستی به هم می فشرد.اگر چپ ایرانی یا به قول محمد قوچانی سوسول سوسیالیست ها درباره همین صحنه اندیشه می کردند نیازی به نبش قبر سیاهکل نبود. بیایید قصه را به عقب برگردانیم و فرض کنیم که اهالی سیاهکل با چریک ها همکاری می کردند و انها درنهایت پیروز می شدند. حالا چه بود .ایا شیفتگان کاسترو و مائو ازادی برقرار می کردند.ایا ما از کره شمالی جلوتر بودیم.مطالعه کامنت های این مصاحبه بسیار تامل برانگیز است. چرا که اکثربت نظرات متعلق به کسانی است که دچار چپ زدگی نیستند و واقع بینانه به مساله نگریسته اند وبه روش مصاحبه شونده نوعی روایت فتح آوینی وار درستایش چریک ها نمی سرودند.
مقاله نظر گروهی از اعضای سازمان است که میخواهند «حماسه» گذشته را دوباره زنده کنند.
-- فرهاد ، Aug 22, 2010 در ساعت 10:08 PMداستان عشق به توده ها نوعی خود فریبی است. من خودم شاهد بودم که چگونه کادرهای نزدیک به احمد زاده و پویان، در مورد کشتن بیگناهان افسانه سازی میکردند. و چگونه با شادی خلسه آمیزی از قاطعیت رفیق مسعود، و اینکه چگونه گلوله را وسط پیشانی پاسبان کلانتری قلهک شلیک کرد صحبت میکردند. کسی که به خودش و زندگی خودش علاقه ای نداشته باشد، نمی تواند به دیگران علاقه داشته باشد. این اصل مهم روانشناسی است که زندگی چریکی در تمام دنیا آنرا ثابت کرده است. چریکها دیر یا زود به موجوداتی قسی القلب مبدل میشوند، که برایشان جان دیگران هم مانند جان خودشان بی ارزش میشود.
جنبش چریکی و چریکهای فدائی بخصوص فرهنگ تحقیر علم و کتاب خوانی را ترویج کردند. آنها میگفتند دوران تئوری و تئوریسین ها سپری شده و اکنون دوران عمل است. آنها حتی در زندانهای زمان شاه هم به اصطلاح کتاب خوانها را در میان خود راه نمیدادند، و در مواردی حتی بایکوت میکردند. تحقیر مطالعه تاثیر بزرگی بر روی تمام کادرهای سازمان داشته است. فرخ نگهدار یکبار نوشت، که بعد از انقلاب سازمان او را موظف می کند دو ماه فقط مطالعه کند و او در این دو ماه کتاب تاریخ حزب کمونیست شوروی را میخواند. توجه کنید رهبر سازمانی که جان چند صد نفر را برای تحقق کمونیسم قربانی میکند، هنوز تاریخ حزب کمونیست شوروی که در زمان شاه به آسانی پیدا میشد را هم نخوانده بود. علت اصلی زیگزاگهای سالهای اول سازمان فدائی همین کمبود آگاهی سیاسی بود که از فرهنگ چریکی نشئت می گرفت. معلومات افرادی مانند حمید مومنی به زندگی قبل از چریکی آنها مربوط میشد، و مربوط کردن آنها به جنبش چریکی جعل تاریخی است.
عشق به شوروی توسط بیژن جزنی و بهروز ارمغانی و اطرافیان او وارد سازمان شد. قبل از آن احمد زاده و پویان به شوروی انتقادات جدی داشتند. این را میتوان در مقدمه کتاب احمد زاده دید.
ba khasteh nabasid,mosahebeh kheili matin mostadal va ghavi boud.kamentha axsaran bi mantegh va ehssassi va zaif boud
-- b.ahmadzadeh ، Aug 22, 2010 در ساعت 10:08 PM