رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسه در متن > پروندهی گراس | ||
پروندهی گراسناصر غیاثیوقتی دیوار برلین در سیزدهم اوت ۱۹۶۱ برپا میشود، «طبل حلبی» گونتر گراس دو سال است که منتشر شده و برای او اعتبار جهانی به همراه آورده است. حالا موضعگیریهای سیاسی او بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. گونتر گراس، این هواخواه ِ سوسیالیسم دمکرات، در نامهای سرگشاده به کانون نویسندگان آلمان شرقی، اعتراض خود را به برپایی دیوار اعلام و رییس جمهور آلمان شرقی را با نگهبانان اردوگاههای کار اجباری فاشیستها مقایسه میکند. این موضعگیری باعث میشود پنج روز بعد در اشتازی (وزارت اطلاعات ِ جمهوری دمکراتیک آلمان) پروندهای تحت ِ نام «Der Bolzen» (گاو میخ، گاوه، گوه، ضامن) برای گونتر گراس تشکیل بدهند. این پرونده در طول ۲۸ سال یعنی تا پایان به سر رسیدن عمر رژیم آلمان شرقی در سال ۱۹۸۹ مشتمل بر ۲۲۰۰ صفحه میشود: حاصل ِ گزارش ِ مامورین مختلف اشتازی از دیدارهای گراس از برلین و آلمان شرقی. روزنامهنگار آلمانی کورت شلوته اوراق ِ این پرونده را بازبینی و بازخوانی کرده و متن ِ کوتاه شدهی آن را همراه با توضیحات و گفتوگو با معاصران آن دوره و نیز خود گراس در کتابی به نام «گونتر گراس تحت نظر، پروندههای اشتازی» گردآوری کرده است. این کتاب که دوشنبهی آینده منتشر خواهد شد، در طول هفتهی گذشته در کانون ِ توجهی بیشتر رسانههای آلمانی اعم از روزنامه و رادیو و تلویزیون قرار گرفت. برای اطلاع خوانندگان ِ وبسایت رادیو زمانه چکیدهای از نقد و نظر ژورنالیستهای رسانههای آلمانی و نیز بخشهایی از گفتوگوهای گراس در مورد این پرونده، در زیر گردآوری و ترجمه شده است.
حدس و گمانها گراس تا مدتها مخالف انتشار محتویات این پرونده بود. امری که باعث شده بود حدس و گمانهای زیادی دربارهی او سر زبانها بیافتد:«مگر در خودزندگینامهنوشتاش "هنگام گرفتن پوست پیاز" ننوشته در هفده سالگی با اِس اِسها همکاری کرده؟ بعید نیست مامور اشتازی هم بوده باشد. نکند این نویسندهی چپگرا بیشتر از آنچه که نشان میداد، طرفدار رژیم آلمان شرقی بوده.» حقیقت گونتر گراس از سال ۱۹۷۴ به برلین و آلمان شرقی رفت و آمد داشت. یک بار مهمان رسمی ِ کانون نویسندگان آلمان شرقی بود، یک بار هم با دعوت رسمی برای کتابخوانی به آلمان شرقی رفت. جز اینها رفتناش به برلین شرقی با ویزای یک روزه، تنها به قصد شرکت در نشستهای مخفی ِ کتابخوانی در خانهی همکاراناش بود که آن هم از سال ۱۹۷۸ دیگر برگزار نشد. در این نشستها یا گراس بخشی از کتابهایش را برای جمع میخواند و یا همراه با جمع بخشی از نوشتههای منتشر نشدهی نویسندگان ممنوعالقلم آلمان شرقی را میشنید. پس از آن به بحث و تبادل نطر در مورد این آثار مینشستند. به مثل در سال ۱۹۷۸ در خانهی یک پزشک در برلین شرقی برای چهارده پزشک بخشهایی از کتاب تازهاش «سفره ماهی» را خواند و بعد با آن ها به بحث و گفتوگو در مورد اثر ِ تازهاش نشست. گراس ِ معترض نمیشد گراس را که مشهور و محبوب بود و همواره مواضعی قاطع و اتتقادی نسبت به آلمان شرقی داشت، تهدید یا تطمیع کرد. مخالفت ِ او سرسخت و قاطعانه بود. دایم به وجود سانسور در آلمان شرقی معترض بود، از نویسندگان ِ ممنوعالقلم حرف میزد و خواهان ِ آزادی ِ نویسندگان ِ زندانی بود. در سال ۱۹۶۱ در کنگرهی نویسندگان رفتار رهبران آلمانی شرقی با نویسندگان ِ خودشان را "جنگ" نامید و گفت:«آزادی کلام در غرب در خطر است اما در اینجا [آلمان شرقی] اساسا چنین چیزی وجود خارجی ندارد. به نویسندگان آزادی کلام بدهید.» نیز از کافکا و موزیل که آثارشان در آلمان شرقی ممنوع بود، نام برد و خواهان انتشار آثار آنان شد.
گراس در طول تمام آن سالها به نویسندگانی که اجازهی انتشار آثارشان در آلمان شرقی را نداشتند، کمک میکرد تا آنها را در آلمان غربی منتشر کنند. گاهی دستنوشتههای نویسندگان ِ آلمان شرقی را به غرب قاچاق میکرد. چندین بار نویسندگان ِ آلمان شرقی را که به غرب رفته بودند، در خانهی خودش جا داد. دایم نقض حقوق بشر و عدم وجود آزادیهای اجتماعی در آلمان شرقی را یادآوری میکرد و به حضور ارتش شوروی در پراگ معترض بود. گراس خاری در چشم قدرتمدارن ِ آلمان شرقی بود. او همانطور که غرب ِ "ارتجاعی" را به شدت مورد انتقاد قرار میداد اما شرق نیز از نوک تیز انتقادات او در امان نبود. یکی از مامورین ِ اشتازی در گزارشی مینویسد: «گراس در مجموع با نگاه از بالا در مورد مناسبات حاکم سیاسی در دو آلمان حرف زده است. میگوید، هر دو رژیم مسایل و مشکلات خودشان را دارند و در عین حال نظام ِ سیاسی آلمان غربی بهتر از آلمان شرقی است.» بر اساس ِ گزارشات این ماموران معلوم میشود گراس "دیدی منفی" نسبت به رژیم آلمان شرقی و سوسیالیسم نوع روسی داشت. از چشم قدرتمندان ِ رژیم آلمان شرقی همهی این فعالیتها و موضعگیرهای گراس تنها میتوانست از یک دشمن سر بزند. پس تحت نظرش گرفتند. از در سال ۱۹۸۰، مگر در مواردی نادر، دیگر به او اجازهی ورود به خاک آلمان شرقی نداند. بیست و پنج سال تمام مانع انتشار آثارش در آلمان شرقی شدند و نمایشنامههایش اجازهی اجرا نیافتند. تنها در سال ۱۹۸۷، وقتی زمزمهی اعتراضهای مردمی در حال بلند شدن بود، گذاشتند برای نخستین بار جلسهی رسمی کتابخوانی برگزار کند. اینها بهایی بود که گراس برای فعالیتها و اعتقاداش پرداخت. گزارشها ماموران اشتازی مو به مو از اقامت ِ چند ساعتهی گراس در برلین شرقی گزارش میدادند، از جمله این که «امروز در یکی از کافههای میدان الکساندر برلین عرق و قهوه و شیرینی خورده است» یا «لباس گراس و زناش مناسب بودهاند.» برخی از این گزارشات نشان میدهد، ماموران چیز زیادی از ادبیات نمیدانستند و گاهی نام نویسندگان آلمان غربی و حتا خود ِ آلمان شرقی را غلط مینوشتند. برخی از خبرچینها در گزارشات ِ خود دست به خودشیرینی در برابر مافوق میزدند و یا تاثیر ِ گراس را ناچیز جلوه میداند تا بگویند: «ما از همه چیز خبر داریم و اوضاع کاملا تحت کنترل است.»
با تمام این احوال اشتازی موفق نشد به درون نشستها نفوذ کند. پای مامورین هیچ وقت به داخل خانههایی که گراس و نویسندگان آلمان شرقی دورهم جمع میشدند و دستنوشتههای خود را برای هم میخواندند، باز نشد. در این خانهها دستگاههای شنود هم نبود، اما تمام طرف ِ گفتوگوهای رسمی گراس، به مثل اعضای کانون نویسندگان ِ آلمان شرقی، مسئول ِ پن ِ آلمان شرقی و یا مدیران ِ انشتاراتیها مامور اشتازی بودند و از گفتوگوها گزارشهای دقیق و گاه اغراقآمیز میدادند. گفتنی است در حالی که جمعیت آلمان شرقی در سال ۱۹۹۰، سال اتحاد دو آلمان، کمی بیش از شانزده میلیون و نیم بوده، اشتازی ۹۱۰۰۰ کارمند رسمی و ۱۷۴۰۰۰ خبرچین غیررسمی داشت. عکسالعمل گراس امروز گراس در طول هفتهی گذشته چند گفتوگو دربارهی این پرونده با رسانههای آلمان انجام داده است. دستچینی از اظهار نظرهای او را میخوانیم: «حدس میزدم، مرا زیر نظر دارند، اما نه دیگر از سال ۱۹۶۰-۶۱. باید ممنون اشتازی باشم، چرا که این ۲۰۰۰ صفحه، دستکم تا آنجایی که به جزییات مربوط میشود، کمک فوقالعادهای برای حافظه است. سالها از دیدن ِ این پروندهها تن زدم چون مستقیما ضرری به من نرسیده بود. یکی از چیزهایی که غافلگیرم کرد این بود که هرمان کانت [دبیر کانون نویسندگان آلمان شرقی] از همان زمان یکی از مامورین اصلی ِ اشتازی بود، یعنی یکی از روشنفکران حلقهی نویسندگان از همان اول این کاره بود. مسئلهی ما در آن نشستها بیشتر مسایل ادبی و زیباشناسی بود و در گفتوگوها فقط به متنهایی که خوانده میشد، میپرداختیم. اشتازی خیال میکرد نفوذ زیادی بین نویسندگان ِ آن طرفی دارم. من هرگز نویسندههای آلمان شرقی را تشویق یا ترغیب به ترک کشور نکردم. همیشه به نویسندگان ناراضی گفتم، پیش از آن که به غرب بروید، مسئله را ده بار زیر و رو کنید. شماها اینجا یک کارکرد دارید، چنین کارکردی را در غرب نخواهید داشت.» |
نظرهای خوانندگان
مطالب فوق جالب،بی طرفانه و محترمانه بیان شده اند.افرین به شما
-- mansour piry khanghah ، Mar 12, 2010 در ساعت 03:59 PMتذکر و یا اضافه کردن این نکته هم می تواند کمک ناچیزی به واقعیات درج شده فوق بنماید.
اقای گونتر گراس هرگز به کسی باج ندادند و فقط به ویلی برانت علاقه زیادی داشتند.پس از هجوم به ارشیو سازمان امنیت شرق هم کسی چیزی نیافت که بتواند شخصیت ایشان را زیر سوال ببرد.فقط صهیونیستها تلاش کردند که با بیان یک دوره بسیار کوتاهی از دوران نو جوانی وی که ایشان تحت تاثیر نازیها قرار داشت،اقای گونتر گراس را به سوی خود جذب کنند و ایشان را گروگان بگیرند که هر وقت نیاز بود از ایشان برای تبلیغ به سود خود استفاده کنند.خوشبختانه چون اقای گراس مثل همه نو جوانان شیفته ماجرا جویی بودند و علاقه کوتاه مدت ایشان به نازیها هم کاملا نا اگاهانه بود،لذا ایشان در مقابل هجوم تبلیغاتی صهیونیست ها مقاومت کردند و با گفتن اصل واقعیت مثل همیشه خار چشم جنایتکارن و دیکتاتور ها باقی ماندند.
اقای گونتر گراس ضمن اینکه یک نویسده برجسته می باشد،سیاستمداری با شخصیت و انسانی مهربان و نیکوکار هم هستند.موفق باشید