رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسه در متن > داستانهای زنانه «شاباجی خانم» | ||
داستانهای زنانه «شاباجی خانم»ناصر غیاثی«شاباجی خانم» مجموعهای است از دوازده داستان کوتاه (عنوان «ماه زینب» در فهرست داستانها دو بار آمده) به قلم پونه ابدالی که بهار امسال انتشار یافته است. در یادداشت زیر نگاهی دارم به این کتاب. شما را به خواندن آن دعوت میکنم. دانش مانع در نگاهی بسیار کلی میتوان گفت، درونمایهی اصلی داستانهای «شاباجی خانم» بیماری، قتل، عشق و تنهایی است و نویسنده بازتاب این چهار مضمون را در روابط بین دو جنس پیش روی خوانندهی کتابش میگذارد. عنوان کتاب و داستانها کتاب، عنوان یکی از داستانها را بر پیشانی خود دارد. با دقت در عناوین داستانها معلوم میشود، ابدالی آن گونه که باید در انتخاب عنوان ـ چه برای کتاب و چه برای داستانها ـ دقت لازم را ندارد و برای آن اهمیت ویژهای قایل نیست. عنوان اغلب داستانهای «شاباجی خانم» یا واژهای است انتخاب شده از درون داستان و یا خلاصه و فشردهای از آن چه قرار است در طول داستان روایت شود. در این میان داستان «ضد روزمرگی» تنها داستانی است که عنوانش خوش نشسته است.
منظرها منظر روایت، دانای کل و من راوی و نیز زمانی که داستانها در آن روایت میشود، کم و بیش به نسبت مساوی در کتاب تقسیم شده است. در یکی دو داستان وقتی نویسنده کار روایت را به دانای کل میسپارد، فراموش میکند که نباید از خود ردی در متن بگذارد. راوی دانای کل باید خونسرد و بدون جبههگیری بیرون داستان بیایستد و روایت کند. در داستانی از «شاباجی خانم» میخوانیم: «خندهاش مثل جیغ کلاغ کوتاه و آزاردهنده بود.» صفت «آزاردهنده» برای جیغ نشان از حضور سلیقهی راوی در داستان دارد. حال آن که وقتی داستان را از منظر دانای کل روایت میکنیم، ناچاریم تصمیم در مورد آزاردهنده یا دلنشین بودن یک صدا را یا به خواننده واگذار کنیم، یا اگر میخواهیم حسی را به او منتقل یا القا کنیم، فضای داستان را باید به گونهای بسازیم که خواننده خود آن را حس کند. به عبارت دیگر حضور راوی دانای کل میباید در داستان نامرئی بوده و توجه خواننده را برنیانگیزد. جنسیتها گرچه ابدالی جنسیت شخصیت محوری داستانهای «شاباجی خانم» را به نسبتی کم و بیش مساوی انتخاب میکند، با این وجود اما نمیتوان منکر برجسته شدن حضور زن در کتاب بود و این ـ با توجه به زن بودن نویسندهی کتاب ـ نمیتواند دور از انتظار باشد. زبان زبان ابدالی در روایت داستانها در مجموع زبانی ساده و روشن است و به دور از هرگونه تکلف. نویسندهی «شاباجی خانم» اما گاهی آن اِشرافی را که در انتخاب زبان روایت داشته، در انتخاب زبان گفت و گوها از دست میدهد. یعنی نمیداند آیا میخواهد زبان گفت و گوی داستانش را از زبان گفتاری ـ بخوان محاوره ـ بگیرد یا زبان نوشتاری. وقتی در داستانی یکی از شخصیتها میگوید: «... اما نمیخواستند برایم بماند.» همان شخصیت، در همان صحنه و چند سطر پایینتر نمیتواند یا نباید بگوید: «بالاخره تونستم یه کاری بکنم.» با انتخاب و نوشتن یکی از دو صورت یاد شده، نویسنده تصمیم خود را گرفته و ناگزیر از پایبند بودن به آن است، چرا که در غیر این صورت زبان گفت و گوها ـ چنان که دیدیم ـ یکسانیاش را از دست میدهد. تنها اشتباه دستوری که من در متن این داستانها دیدهام، بهکار بردن نادرست حذف به قرینه است، آن جا که مینویسد: «... در روزنامهها نوشتهاند شبگردها در امان نیستند و دزدها مسلح، ...» معنی سرراست این جمله این است که شبگردها و دزدهای مسلح در امان نیستند، حال آن که منظور نویسنده این بوده که شبگردها در امان نیستند و دزدها مسلحاند.
پر پرواز خیال پونه ابدالی با زبانی ساده، جملاتی کوتاه و بر اساس روایت خطی به تعریف داستانهایش مینشیند و نشان میدهد، بسیاری از ریزهکاریها و چم خمهای داستانگویی را میداند اما گاهی مرتکب خطاهای تکنیکی میشود. به مثل در داستان «یک اتفاق» به خوبی و با مهارت توانسته است تمامی آن اطلاعاتی که خواننده برای قرارگرفتن در جریان داستان لازم دارد، در تار و پود آن بگنجاند، اما توجیهی در داستان تعبیه نکرده که چرا خواننده صدای سرهنگ را نشنیده و فقط از آن چه متهم به قتل میگوید، باخبر میشود. چه بسا همین آگاهی به چم و خم روایت ـ مگر در دو داستان «شاباجی خانم» و «موژک، کشوری زیر پونز جغرافیا» ـ پر پرواز خیال ابدالی را میبندد و به ناچار قلمش را محدود به دانستههایش از دانش روایت میکند. تو گویی در دو داستان یاد شده نویسنده دانستههای خود را در باب روایت داستان به فراموشی سپرده و به این ترتیب گذاشته خیالش پرواز کند. نویسنده در این دو داستان، برخلاف دیگر داستانهای کتاب که به قلمش اجازه نمیدهد ذرهای از واقعیت عدول کند، دیگر وفادار به واقعیت بیرون از داستان نیست. شاید همین از این روی است که طنزی شیرین در داستان «موژک...» رخ مینماید: «موژک البته عضو اتحادیهی کشورهای یخزدهی جهان، عضو دایمی کشورهای زیرپونزی جهان، با داشتن حداقل دو کرسی ـ یکی برقی و یکی ذغالی ـ در سازمان ملل متحد، بدون حق وتو، با پرچمی چهار رنگ...» کاش داستان تلخ «شب تعطیل» میان این دو داستان آخر حایل نمیشد تا خواننده میتوانست کتاب را با لبخند ببند. وقتی کتاب کم حجم و خواندنی «شاباجی خانم»را میبندم، یکبار دیگر به طرح بسیار زیبای روی جلد نگاه میکنم و داستانهایی را که خواندهام، در ذهن مرور میکنم، به خودم میگویم: مجموعه داستان بعدی پونه ابدالی حتماً خواندنیتر خواهد بود. شناسنامهی کتاب: • وبلاگ پونه ابدالی |
نظرهای خوانندگان
آقای غیاثی سلام
-- علی صیامی ، Aug 29, 2009 در ساعت 01:00 PMممکن است از شما بپرسم که پشتِ این ابراز نظر: >با این وجود اما نمیتوان منکر برجسته شدن حضور زن در کتاب بود< بیانِ امری مثبت یا منفی و یا خنثا خوابیده است؟
سلام آقای صیامی
-- ناصر غیاثی ، Aug 29, 2009 در ساعت 01:00 PMنقل قول ِ مورد نظر شما نه مثبت است، نه منفی و نه خنثا. اگر یکی از این صفات را داشت، حتمن می نوشتم.
ممنون از توجه تان.
همه داستان ها را چند بار خوانده ام و باز خواندنش خالی از لطف نخواهد بود. با نقد خوب کارها حتما خوبتر می شوند. زنده باد خالق شاباجی خانم و کتابهای بعد از ان...
-- رضیه انصاری ، Aug 30, 2009 در ساعت 01:00 PM