رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۸ بهمن ۱۳۸۸

از چاقوی جراحی تا قلم

برگردان: ناصر غیاثی

کارآگاه انگلیسی، «شرلوک هولمز»، به آن دسته از شخصیت‌های ادبی تعلق دارد که بیش از آفریننده‌اش مشهور و معروف‌اند. کم‌تر کسی پیدا می‌شود که اسم شرلوک هولمز به گوشش نخورده باشد. اما خالق این کارآگاه باهوش کی بود؟ روزنامه‌ی «نویه تسوریشا»ی سویس به مناسب صد و پنجاهمین سالگرد تولد آرتور کانن دویل، آفریننده‌ی هولمز مقاله‌ای منتشر کرده است که فارسی آن را در زیر می‌خوانید.

خالق شرلک هولمز، ۱۵۰ سال پیش متولد شد

خیابان هرلی، در لندن عصر ویکتوریا طنینی احترام‌برانگیز و کم و بیش اسرارآمیز داشت. این خیابان مرکزی برای پزشکان آن دوران بود، خیابانی که برجسته‌ترین خبره‌های رشته‌های مختلف پزشکی در آن مطب داشتند. اطراف این خیابان هم پر بود از مطب‌هایی که پزشکانش امیدوار بودند از نزدیکی مکانی به خیابان هرلی بهره‌مند بشوند و رویای دست‌مزدهایی را در سر می‌پروراندند که برای پزشکان باتجربه آن سطحی از زندگی را فراهم می‌آورد که برازنده‌ی یک جنتلمن دارای تحصیلات آکادمیک در اواخر قرن نوزدهم بود.


آرتور کانن دویل

مطب بدون بیمار

متخصص جوان چشم هم که در آوریل ۱۹۸۱ در انتهای خیابان ویمپول در میدان دونشایر پلاک دو مطبش را افتتاح کرده بود، امیدوار بود به آن احترام و پیشرفتی دست بیابد که به نظر می‌رسید، وضع پزشکی آن زمان بیش و کم تضمین می‌کند.

اما اگر خاطرات صاحب مطب را باور کنیم، حرفی از حمله‌ی بیماران به خیابان ویمپول نیست: «هر روز صبح از محل سکونتم در میدان مونتاگو به مطبم می‌رفتم. حدود ده صبح می‌رسیدم آن‌جا و تا ساعت سه یا چهار منتظر می‌نشستم، بی‌ آن که زنگ در مزاحم آرامش‌ام بشود.»

امکان دارد تأملات چند سال بعد دکتر درباره‌ی شغلش به عنوان یک پزشک دارای مطب، همراه با کمی ناز و ادا بوده باشد. مجله‌ای در سال ۱۸۹۲، یعنی از نظر زمانی خیلی نزدیک به او، زندگی روزمره‌ی این آدم کارکشته را که در این فاصله در رشته‌ی دیگری به شهرت رسیده بود، چنین توصیف می‌کند:

«صبح‌ها باید به بیمارانش می‌رسید و بعدازظهرها را در بیمارستان می‌گذراند. به گونه‌ای که فرصت زیادی برای نوشتن باقی نمی‌ماند مگر چند ساعتی در شب. چندین ماه برای پیوند دو تمنای چنین متفاوتش جنگید. اما بعد سلامتی‌اش به خطر افتاد و پس از تأملات فراوان تصمیم گرفت، "هنر درمان را بیندازد جلوی سگ‌" و به درآمدش از طریق مقاله‌ها و کتاب‌هایش تکیه کند. تصمیم معقولی بود، چون شغل ‌او به عنوان نویسنده، نه تنها دست‌مزدهای رویایی برایش به ارمغان آورد، بلکه حتا اسباب شهرت بازماندگانش را نیز فراهم نمود. مردی که اگر در خیابان ویمپول در مطبش کار می‌کرد، امروز مطمئناً از یادها رفته بود، یکی از مشهورترین نویسندگان تمام اعصار شد؛ بیش از همه به عنوان خالق "بزرگ‌ترین کارآگاهی که هیچ‌وقت وجود خارجی نداشت"؛ اسم مردی که شرک هولمز زاییده‌ی خیالات او بود: آرتور کانن دویل بود.»

دویل که ۱۵۰ سال پیش در بیست و دوم ماه مه در ایدنبرو متولد شد، نه تنها هنر درمان را در ژن خود داشت (پدر بزرگ مادری‌اش پزشک بود)، بلکه در واقع این هنر دم در خانه‌اش بود: دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه ایندبرو، یکی از کانون‌های پزشکی در قرن نوزدهم. از خانه‌ی دویل‌ها می‌شد پیاده به آن‌جا رفت.

سال ۱۸۷۶ وارد رشته‌ی پزشکی شد و به سرعت تحصیلاتش را پشت سر گذاشت. ۱۸۸۱ درسش را با دو تیترِ Bachelor of Medicine و Master of Surgery به اتمام رساند. این پزشک تازه‌کار چندین بار در کشتی‌های تجاری به عنوان پزشک کشتی کار کرد و مناطق یخین اقیانوس منجمد شمالی و آفتاب سوزان ِ سواحل غرب آفریقا را دید.

دویل در کنار شغل پزشکی که گاه‌گداری به آن می‌پرداخت، مرتب سراغ قلم می‌رفت. از زمانی که دانشجو بود به مجلات داستان کوتاه می‌داد. سال ۱۸۹۷ در «British Medidal Journal» نخستین اثرِ کوتاه او درباره‌ی Toxin Gelseminium منتشر شد.

حتا بعدها هم، وقتی به شهرت ادبی دست یافت، مرتب در مجله‌های تخصصی پزشکی مطالبی منتشر می‌کرد. شانزده مطلب علمی از او باقی مانده است، به‌ویژه در مورد بیماری‌های عفونی و مایه‌کوبی. هیچ وقت از علاقه‌اش به پیشرفت‌های پزشکی کاسته نشد: در نوامبر ۱۸۹۰ شایع بود که پژوهشگر برلینی، روبرت کوخ، دارویی برای مداوای سل یافته است. دویل فورا به آلمان سفر کرد تا شاهد یک موفقیت پزشکی باشد که البته حاصلی نداشت.


شرلوک هولمز و دستیارش در فیلم

خیال‌پردازی‌های جان‌دار

پیشرفت‌های محدود و نه چندان بزرگ او به عنوان پزشک بیش از اندازه فرصت برای تعمق باقی می‌گذاشت. در خیال‌پردازی‌های پرحرارتش کارآگاهی آفرید با منطقی تیز و تند و گرایش برای به‌کار بردن شیوه‌های علمی در مورد کشف یا مبارزه با جنایت.

الگوی دویل برای خلق این شخصیت یکی از آموزگارانش در ادنبرو بود، رییس بیمارستان و جراحی به نام دکتر جوزف بل در Royal Infirmary که دویل نخستین کتاب ِ داستان‌های شرلک هولمز را هم به او تقدیم کرده است.

علاوه براین یک الگوی ادبی هم الهام بخش دویل بود: کارآگاه زبردست، آگوست دوپین که نویسنده‌ی آمریکایی، ادگار آلن‌پو خلق کرده و از جمله معمای آن قتل معروف در خیابان مورگ را حل کرده بود. دویلی هنگام نام‌گذاری مخلوقش ظاهراً یک پزشک و ادیب معروف آمریکایی آن دوران را مد نظر داشت: اولیور وندل هولمز. هم چنین برای خلق همراه وفادار و وقایع‌نگارِ ماجراهایش، دکتر جیمز واتسون، دویلی الهام‌اش را از زندگی واقعی گرفته بود: خودش.


طرحی از شرلوک هولمز

قلب‌های خائن

نخسیتن رمان شرلوک هولمز «A Study in Scarlet» به سال ۱۸۸۷ در سال‌نامه‌ی «Beetons Christmas Annual» انتشار یافت. این اثر مالامال از نظرات کارشناسانه است، بیش از همه در بخش نهایی، آن‌جا که ممکن است قاتل دستگیرشده توسط شرلوک هولمز و واتسون از عدالت زمینی جان سالم بدر ببرد.

او در کمال خون‌سردی به کارآگاه توضیح می‌دهد: «البته من هرگز محاکمه نخواهم شد. لازم نیست این‌قدر وحشت‌زده نگاهم کنید. از خودکشی حرف نمی‌زنم. مگر شما پزشک نیستید؟» وقتی این سوال را از من می‌کرد، چشمان سیاه شرورش را به من دوخته بود.

جواب دادم: «چرا، هستم.» با لبخند گفت: «پس دستتان را بگذارید این‌جا.» و سینه‌اش را نشان داد. کاری که گفته بود کردم و فوراً متوجه‌ی ضربان قلبِ غیرعادی او شدم. به نظر می‌رسید قفسه‌ی سینه‌اش می‌لرزد و مثل ساختمانی ظریف که در درونش ماشینی قوی در کار باشد، در جوش و خروش است. در سکوت اتاق می‌توانستم زمزمه‌ای گنگ و صدایی پرجوش و خروش را که از قلبش می‌آمد، بشنوم. با وحشت گفتم: «ای داد! شما که آئورتنانویریسما دارید.»

هم‌‌چنان ‌که «A Study in Scarlet»، رمان بعدی شرلوک هولمز «The Singn of Four» هم که در سال ۱۸۹۰ انتشار یافت، چندان علاقه‌ی خوانندگان را برنیانگیخت. شاید پزشکان به اندازه‌ی کافی این رمان‌ را نمی‌خواندند، چون توصیف بیماری قلبی یکی از شخصیت‌ها، ثادائوس سولتو، همان‌قدر استادانه است که تشخیص بیماری آئورتنانویریسما توسط واتسون از طریق گذاشتن دست روی قفسه‌ی سینه که امروز در بیمارستان‌ها مستلزمMRT یا CT است.

با انتشار داستان‌های کوتاه در مورد قهرمان خون‌سرد عاقل، آن بی‌توجهی آغازین خوانندگان پایان گرفت. شکوفایی ِ موفقیت‌های ادبی دویل باعث خاتمه دادن به شغل پزشکی‌اش شد. البته در کتاب‌هایش جزییات پزشکی به فراوانی یافت می‌شود و دویل ارج و منزلت شغل قبلی را هرگز از دست نداد.

او خیابان هارلی را بیش از کسی که برای گشت و گذار به آن جا می‌رود، تجربه کرده بود اما با این یقین آرامش‌بخش که تعداد قلیلی از متخصصین شاغل در آن جا می‌توانستند از چنان دست‌مزدهایی خوش‌حال باشد که دکتر دویل.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

درست: نويه تسوريشر تسايتونگ. شما حتما در برلن آلمانی ياد گرفته ايد که آنرا تسوريشا، آنهم با "آ" فارسی تلفظ می کنيد. ساکنين آلمانی زبان سوئيس که لهجه ی خاص خود را دارند با تآکيد "ر" آخر کلمات را ادا می کنند.
بقيه ی ايرادها را بخش ويرايش متن "زمانه" تصحيح کند.اگر چنين بخشی وجود خارجی دارد.

-- و.ک ، May 30, 2009 در ساعت 01:43 PM

All must know the facts referring to this post, because this is really good to find custom essays or buy research paper in the writing service or it’s possible to buy an essay there!

-- zI20Hannah ، Feb 17, 2010 در ساعت 01:43 PM