رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسه در متن > زوال عقل نویسنده | ||
زوال عقل نویسندهناصر غیاثیوالتر ینز در همهی سالهای عمر برای ارتقاء فرهنگی قلم زد؛ ارتقاء فرهنگی دیگران. او مثل هر انسان دیگری به تنهایی پیر و به تنهایی دچار زوال عقل ناشی از پیری شد. والتر ینز، نویسنده، زبانشناس و منتقد آلمانی در هشت مارس ۱۹۲۳ در هامبورگ متولد شد. او رسالهی دفن دکترای خود، «تاکیتوس و آزادی»، را در دانشگاه توبینگن نوشت. بعدها در همین دانشگاه کرسی استادی در خطابه را از آن خود کرد. گفته میشود، ینز در اوایل دهی چهل، عضو حزب ناسیونال سوسیالیستها شده است؛ چیزی که همیشه تکذیب کرده است. ینز میگوید، او عضو حزب جوانان هیتلر بود و به همین دلیل بهطور خودکار عضویتش در حزب نازی ثبت شد، بیآنکه کارت عضویت این حزب را دریافت کرده باشد. ینز از سال ۱۹۵۰ عضو «گروه ۴۷» بود. این انجمن ادبی پس از جنگ جهانی دوم تشکیل شد. در همین سال رمانی از او با نام «نه. دنیای متهمین» چاپ شد که آغاز موفقیت او بود. از ویژگیهای آثار ادبی او تفسیر حوادث حاضر با کمک رجعت به مشکلات گذشته است. او با نام مستعار «موموس» در روزنامهی هفتهگی «زمان» در نقد تلویزیون مینوشت. والتر ینز از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۲ رییس پن آلمان بود. او در سال ۱۹۸۸ جایزهی معتبر جورج بوشنا را دریافت کرد. او به عنوان مخالف جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۰ سربازهای فراری آمریکایی را در خانهاش مخفی میکرد.
زوال عقلی یا خرفتی والتر ینز از سال ۲۰۰۴ دچار بیماری زوال عقل یا همان خرفتی شده است. مشاهدهی این پروفسور سابق ادبیات و عضو آکادمی آزاد هنر در این وضعیت تأسفبار، خانواده و دوستان او را وادار کرده است، بحث بر سر مرگ داوطلبانه یا بهمرگی را به مطبوعات بکشانند. اینگه ینز، همسر والتر ینز، زنی ۸۰ ساله است که خود دستی در نوشتن دارد. او در رابطه با بیماری همسرش به مجلهی فوکوس میگوید، تمرکز آقای ینز هر روز کم و کمتر میشده و همسرش حتا برای مدتی تظاهر به کار کردن میکرده است؛ به کتابخانهاش میرفته، چندین کتاب برمیداشته و بیآنکه متوجه باشد همه چیز را به هم میریخته است. بعد مینشسته روبهروی تل کتابها و با دقت کتابی را در دست میگرفته و میخوانده. خانم ینز میگوید: «او البته نمیتوانست کتاب را بخواند، چون آن را برعکس در دست گرفته بود ... او احساس کرده بود که عقلش دارد او را ترک میکند. خود او از همان اول مستأصل بود. بعد غمی بزرگ بر او چیره شد.» خانم ینز میگوید، بعد از مدتی والتر ینز از روی استیصال به اطرافیانش حمله میکرده است. او میگوید: «همسرم هیچ وقت در زندگی به هیچ طریقی هیچ کسی یا هیچ چیز را مورد حمله قرار نداده بود! او احساس میکرد، چیزی غیرقابل درک دارد برایش اتفاق میافتد. چیزی در سرش در حال وقوع بود که قابلیت او برای واضح فکر کردن را از او دزدیده بود.» والتر ینز در پنج سال آخر پیش از بیماریاش درگیر مسألهی در کرامت مردن بود و در کتابی که با پروفسور هانس گونک با نام «با کرامت مردن» حمایت خود را از مرگ داطلبانه یا بهمرگی اعلام کرد. در آخرین گفت و گوهایش هم از این مسأله شکایت میکرد که حیوانات را بیدرد میکشند، اما انسانها را نه.
والتر ینز اما شانس در کرامت مردن را از دست داده است، چرا که این انتخاب تنها به بیمارانی داده میشود که توانایی انتخاب را داشته باشند؛ تواناییای که این پروفسور سابق ادبیات فاقد آن است. خانم اینگه ینز که همراه با همسرش کتاب پرفروش «خانم توماس مان» را تألیف کرده است در ادامه میگوید، دعا میکند همسرش «یک روز صبح دیگر از خواب برنخیزد. اگر اجازه داشته باشم آرزویی بر زبان بیاورم، این خواهد بود که او بیآنکه بفهمد در اثر سکتهی قلبی یا مغزی یا چیزی دیگر به سرعت بمیرد.» در فوریه سال ۲۰۰۹ یکی از دو پسر والتر ینز به نام تیلمان ینز کتابی با نام «زوال عقل، خداحافظی با پدرم» تألیف کرده است. این کتاب که سر و صدای فراوانی در آلمان به پا کرده است از گزارشاتی راجع به بیماری پدر، تصویه حساب با او، اخطار، جدل و بالاخره ابراز عشق به پدر تشکیل شده است. اولین روخوانی کتاب در توبینگن، شهر والتر، اینگه و تیلمان ینز، برگزار شد. شهروندان توبینگنی که این کتاب را خواندند تیلمان ینز را به خبرچینی متهم کرده و دعوت به بایکوت کتاب کردندهاند؛ به نظر میرسد بعد از روخوانی کتاب معلوم شده است، بخشی از اعتراضات ناشی از بدفهمی بوده است. با چاپ کتاب اما نقادان ادبی زیادی از جمله گرت اودینگ، جانشین والتز ینز در دانشگاه توبینگن، کتاب را محصول انگیزههای انتقام، رذالت و ریاکاری دانستهاند. در جلسهی روخوانی کتاب خانم اینگه ینز و پرستار آقای ینز در ردیف اول مینشینند. تیلمان ینز از بازگویی هیچ چیز ابا ندارد. او از پوشک کردن پدر میگوید و حرصش برای خوردن کیک، از خشم ناگهانی او و عضویتش در حزب نازیها که والتر ینز به شخصه تکذیب کرده بود. تیلمان ینز در این کتاب از رنجهای مادرش میگوید. او از حملههای پدر به مادر مینویسد، وقتی پیرزن پس از خشمهای شبانهی پیرمرد سعی در آرام کردن او دارد. تیلمان ینز میخواهد از خرفتی و از فراموشی ناشی از پیری بگوید. او میخواهد در مورد این بیماری روشنگری کند و به قلم کشیدن این بیماری از نظر او از جنس روشنگری است. او خرفتی و آلزامیر را بیماریهایی می داند که رواج زیاد دارند، اما راجع به آنها سکوت میشود.
تیلمان ینز از پوشک شدن پدر میگوید و این را موضوعی شرمبرانگیز نمیداند. او میگوید، با نوشتن این سطور قصد اهانت به کرامت انسانی پدر و حتا دست کم گرفتن آن را هم ندارد. او تنها در پوشک شدن چیز بدی نمیبیند که بخواهد کرامت انسانی کسی را تحتالشعاع خود قرار دهد. به نظر میرسد تیلمان ینز چندان بیراهه نمیرود. امروز در آلمان یک میلیون نفر دچار بیماری زوال عقل یا فراموشی هستند و البته تعداد این افراد هر روز در حال افزایش است. اما آیا موافقت فردی که حالا دیگر دچار زوال عقلی است برای افشای خصوصیترین لحظههایش لازم نیست؟ در اصل در هر اثری که فیگورهای آن اشخاص حقیقی و زنده هستند، نویسنده یا باید به این اشخاص حقیقی امکان دفاع از خود را بدهد و یا با موافقت آنها زندگی خصوصیشان را عمومی کند. در مورد افرادی که مردهاند این حق قانونأ از آن بازماندگان آنها است. اما آیا کسی مثل والتر ینز در وضعیتی هست که بتواند موافقت یا عدم موافقتش را با لو رفتن دقایق خصوصی زندگیاش اعلام کند؟ اینجا دیگر ما جدا از اخلاق با بحث حق و حقوق شهروندی روبهرو هستیم. در واقع با توجه به افزایش هر روزهی بیماری خرفتی در آلمان قانونگذاران باید در پی وضع قوانین جدیدی باشند که حقوق این افراد محفوظ بماند. |
نظرهای خوانندگان
مبادا كه در دهر دير ايستي
-- علي طهماسبي ، Mar 27, 2009 در ساعت 12:09 PMمصيبت بود پيري و نيستي
اين سخن فردوسي در مورد «نيستي» شايد اشاره به نيستي هوش و خرد آدمي هم باشد كه بسي مهمتر از نيستي مال و منال است
مقاله آگاهی دهنده ای بود در مورد یک تابو در جامعه ما: بیماری آلزهایمر. متاسفانه مترجم و یا نویسنده آن برخی نا دقتی هائی در ترجمه مرتکب شده است:
-- مهدی ، Mar 28, 2009 در ساعت 12:09 PMاول اینکه معلوم نیست این متن ترجمه از مقاله ای در روزنامه ای است و یا اثر خود نویسنده است.
دوم اینکه بیماری والتر ینز بیماری آلزهایمر است که در فارسی آنرا به غلط الزایمر ترجمه کرده اند و مترجم محترم نیز به غلط تر آنرا به بیماری خرفتی و یا زوال عقل و یا فراموشی ترجمه کرده است. بیماری آلزهایمر یک نوع از بیماری فراموشی است و لی نوع مخصوصی از آن است که عوارض خود را دارد مانند شب بیداری و حالت تهاجمی داشتن. هر فراموشی ای بیماری آلزهایمر نیست. بهتر بود که مترجم همان نام آلزاهایمر را در متن استفاده می کرد.
سوم اینکه تصوبه حساب غلط است و تصفیه حساب درست است.
چهارم اینکه به مرگی که مترجم استفاده کرده است معنای رسا و دقیقی برای خواننده فارسی زبان ندارد. معنای آن گنگ و نا آشنا است.
مهدی
در فارسی به این علت الزایمر نوشته میشود که از زبان فرانسه ترجمه شده است، در این زبان H نوشته می شود ولی خوانده نمیشود. در
-- مانی ، Mar 28, 2009 در ساعت 12:09 PMمورد لغت به مرگی، به = خوب است، مثل بهتر= خوبتر .
با سلام
-- رزافی ، Mar 29, 2009 در ساعت 12:09 PMتصفیه حساب درسته ولی تسویه حساب هم داریم.
جدا کردن حسابها از هم.
آلزهایمر خیلی منفی (زننده) ترجمه شده.