رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسه در متن > آکادمی ادبیات هندوستان | ||
آکادمی ادبیات هندوستانبرگردان: ناصر غیاثیهندوستان در مقیاسی بسیار بزرگتر مثل ایران، کشوری چندملیتی است. مارتین کمپشن، خبرنگار روزنامهی فرانکفورته آلگماینه از کلکته دربارهی آکادمی ادبیات هند و تلاش آنها برای ترجمهی آثار زبانهای مخلف هندوستان به یکدیگر، گزارشی دارد که ترجمهی آن را میخوانیم. چندین زبان مادری در مرکز دهلی نو، جایی که موزهها و انستیتوها مرکز فرهنگی کوچکی ساختهاند، در خیابان شاه فیروزه ساختمان چند طبقهی رابیندرا بهاوان هم هست. دفتر اصلی آکادمی ادبیات هند، آکادمی ساهیتا، در اتاقهای شلوغ اینجا است. ساختمان نام رابیندرانات تاگور، شاعر ملی هند و تنها برندهی هندی جایزهی نوبل، را بر خود دارد. تاگور در سال ۱۹۱۳ جایزهی نوبل را به خاطر کتاب کمحجمی از نثر تغزلی دریافت کرد؛ کتابی که نام بنگالی «گیتانجالی» را بر خود داشت و تاگور البته آن را به انگلیسی نوشته بود. پیش از آن خوانندگان او فقط بنگالی زبان بودند؛ دنیا تاگور را با برگردان آثارش توسط خود او شناخت. همینجا مشکلی پدیدار میشود که به چالشی برای آکادمی ساهیتا تبدیل شده: واسطه شدن برای مبادلهی ادبیات بین زبانهایی که به خاطر وجود زبانهای محلی چند شاخه شدهاند، و نیز مبادلهی آن با بیرون از این زبانها. آکادمی ساهیتا در ابتدا جهت آشنا شدن این ادبیات با یکدیگر برای اولین بار برنامهی وسیع ترجمه را در کشور بنیاد نهاد. احساس هویت توسط زبان آکادمی ساهیتا ۲۴ زبان را درخور حمایت مالی میداند: نه فقط زبانهای رایجتر محلی مثل هندی، بنگالی، ماراتی، گجراتی، پنجابی، تامیل، مالایالام و کاننادا، بلکه زبانهای کمتر رایج مثل زبان کونکنی که در گوآ به آن تکلم میشود و زبانهای قبیلهای مثل سانتالی نیز جزو این زبانها محسوب میشوند. انگلیسیها هند را به عنوان یک کشور واحد بر اساس مرزهای زبانی استانبندی کردند. کشوری با چنین تنوع رنگارنگ ملیتی مثل هند، کشوری که تا پیش از استقلال هیچگاه فرصت این را نداشت، خود را به عنوان ملتی واحد احساس کند، تنها در صورتی میتواند از هم نپاشد که هر یک از ملیتهایش از توجه درخور بهرهمند شوند، هویت هر یک از ملیتها حفظ شود و هر ملیتی بتواند خود را به عنوان جزئی از کل ِ ملت هند احساس کند. احساس هویت در هند بهطور عمده به واسطهی تعلق زبانی و فعالیت فرهنگی از طریق زبان ساخته میشود. وظیفهی اصلی و مشکل آکادمی ساهیتا تقویت این حس است. این آکادمی دفترهای استانی را در کلکته، بانگالور، مدرس و بمبئی اداره میکند. من رئیس دفتر ، رام کومار موخوپادیا، را در کلکته ملاقات کردم؛ دامنهی فعالیتهای او فقط شامل بنگالها نمیشود، بلکه هفت استان شمال شرقی را هم دربرمیگیرد. او در جوش و خروش ترافیک شهر در دفتر کوچکش در طبقهی چهارم نشسته است، چای شیرین تعارف میکند، به سه خط تلفن پاسخ میدهد و به دستیاراش که مرتب داخل دفتر سرک میکشد، دستوراتی میدهد. در این بین بیآنکه رشتهی کلام از دستش دربرود با حرارات حرف میزند. نمونهای از برنامههای او برای ترجمه از این قرار است: رمان، نمایشنامه، داستان کوتاه از زبانهای هندی، اوریایی، آسامایی و اردو به بنگالی ترجمه شدهاند. او تأکید دارد، ترجمه از زبانهای هندی به انگلیسی، که برنامهی آکادمی ساهیتا با آن شروع شد، دیگر مثل سابق ضرورت چندانی ندارد. چرا که در ۱۰ سال اخیر چندین انتشاراتی بزرگ انگلیسی چون انتشارات دانشگاه آکسفورد و پنگوئن ترجمهی ادبیات محلی را در دستور کار خود قرار دادهاند. کاری که ظاهراً با موفقیت همراه بوده چراکه لیست کتابهای قدیمی آمادهی فروش این ناشران مرتب در حال طولانیتر شدن است.
نه فقط نتایج ملموس او از یک کارگاه ترجمه با حضور به همین خاطر آکادمی ساهیتا در کلکته فعالیت خود را بر ترجمهی آثار بین خود زبانهای هندی متمرکز کرده است. مثلاً ترجمهی چند مجموعه افسانه از سیزده زبان به بنگالی منتشر شده است. موخوپادیا میخواهد ادبیات پیش از دوران استعمار را هم جمعآوری و ترجمه کند. و تعدادی فرهنگ لغت در دست تألیف است طوری که به زودی بنگالی به هر زبان دیگر هندی قابل فهم میشود. موخوپادیا خود را بههیچوجه به ۲۴ زبان رسمی محدود نمیکند. دفتر او مرکزی برای ادبیات شفاهی در شیلونگ در دامنهی هیمالیا ست. آنجا ادبیات غیرنوشتاری جمعآوری شده و در دسترس دیگر زبانها قرار میگیرد. میشود اهمیتی را که او برای استانهای شمال شرقی هند، به جهت دوری از مرکز قدرت و احساس انزاوی فرهنگی، قایل است احساس کرد. از کارگاهی تعریف میکند که در نوامبر برای مترجمین بنگالی و لپچا ایجاد شده است. لپچا، قبیلهای از یک ناحیهی کوهستانی است در منطقهی دارجلینگ و سیکیم. کمتر کسی از کلکته تا حال از غنای ادبی این قبیله خبر داشت. چند ادیب لپچایی آمدند و برای جمع افسانههاشان را تعریف کردند، شعر خواندند و غنای فرهنگیشان قبیله را از طریق زبانهای بنگالی و انگلیسی به دیگران انتقال دادند. اغلب اینها شعرهایی در وصف طبیعت و ابیاتی با فرم ساده هستند که نشان از عشق عمیقی به جهان کوهستانی دارند. فقط نتایج ملموسی مثل کتاب، واژهنامه، دانشنامهی ادبی و مجله واجد اهمیت نیستند. شاید چیز اساسیتر، آنطور که موخوپادیا میگوید، این است که فرهنگسازان زبانهای متفاوتی که اغلب فاصلهی مکانی زیاد با هم دارند، پای صحبت هم بنشینند و از این طریق حصارهای زبانی و همینطور به قید و بندهای فرهنگی و احساسیشان تنزل ببخشند. امید آکادمی ساهیتا با تشکیلات وسیع بوروکراتیکش به گفت و گوهای خودمانی، به عشق به ادبیات به عنوان وسیلهی ارتباط بین انسانها و به پویایی روابط و دوستیها است. چرخهای زنگ زدهی کشور این تنها تصمیمی هنردوستانه نیست بلکه حاصل یک محاسبهی سیاسی است. مردم لپچا در منطقهای جنگی از «گورخالند» زندگی میکنند که خواستار جدایی خشونتآمیز از بنگال غربی است. گورخالندیها احساس میکنند دولت کلکته حرفشان را درست نفهمیده و پشتشان را خالی کرده است. آیا ارتباطات بینافرهنگی قادرند در دراز مدت آن چنان نیروهای پیونددهندهای ایجاد کنند که به چرخهای زنگ زدهی کشور استحکام ببخشد؟ آکادمی ساهیتا حق حیاتش را از این اعتقاد کسب میکند که این امر تحققپذیر است. آکادمی ساهیتا جزو اولین بنیادهای مستقلی است که دولت هند پس از استقلال، در سال ۱۹۵۴ بنیان نهاد. اولین رئیس آن کسی جز جواهر لعل نهروی نخست وزیر نبود. پس از او رییس جمهور هند و فیلسوف اِس رادهاکریشنان، ریاست آن را به عهده داشت. از سال پیش، نویسندهی بنگالی سانیل گانگوپادهیای هم به صف شخصیتهای عضو آکادمی پیوست. این مرد هفتاد و پنج ساله ستون اصلی فرهنگ بنگالی، نویسندهای بزرگ و پرکار است که آثارش، رمان و داستان و شعر، یک قفسهی کتاب را پر میکند. در ایوان پناهگاهش در شهر کوچک دانشگاهی تاگور، سانتینیکتان که در شمال کلکته قرار داشته و رفتن به آن جا با قطار سه ساعت طول میکشد، روبهروی او نشستهام، باز هم چای شیرین مینوشم و با او دربارهی رمانش «مخالف» که به آلمانی هم ترجمه شده است، حرف میزنم. گانگوپادهیای از اینکه هندیهای تحصیلکرده بهجای ادبیات زبانهای هندی به خواندن ادبیات کشورهای غربی رغبت بیشتری دارند، گلهمند است. به همین دلیل کتابهای آکادمی ساهیتا آنطور که باید به فروش نمیرسند. هنوز برای رسیدن به این هدف که هر خانواده قفسهای از کتابهای آکادمی داشته باشد، خیلی مانده است.
خلق و خوی بیاتشدهی بوروکراسی هندی اما آکادمی ساهیتا که پیشگام کار ترجمه بود! سانیل گانگوپادهیای میگوید: «بیتردید. اما دقیقاً به همین خاطر برای مدت زمانی طولانی مترجم حرفهای نداشتیم؛ آنهایی که در کنار شغلشان ترجمه هم میکردند، دستمزد خوبی نمیگرفتند. هنوز هم یک فرهنگ حرفهای ترجمه در هند وجود ندارد.» مینی کریشنان هم که رییس شاخهی هندی برنامهی ترجمهی انتشارات دانشگاه آکسفورد در مدرس است، از این مسأله انتقاد میکند که آکادمی برای به کارگیری بهترین ناشرین و تولیدکنندگان کتاب به اندازهی کافی پول خرج نمیکند. اشکال آکادمی در خلق و خوی بیاتشدهی بوروکراسی هندی است که پیشترها پاکتهای پستی قدیمی را میبرید تا بتواند دوباره از آنها استفاده کند. کریشنان میگوید، به همین دلیل بازاریابی کتاب پویا نبوده و به اندازهی کافی خلاق نیست. او می گوید: «هر شهری باید یک کتابفروشی داشته باشد که در گوشهای از آن قفسهی کتابی برای کتابهای آکادمی ساهیتا در نظر گرفته شده باشد. چرا که همهی ما با کتابهای ارزان آکادمی ساهیتا بزرگ شدیم. آنها به ما این آگاهی را انتقال میدهند که ادبیات زبان مادری ما ارزشمند است.» منبع: • Sind so viele Muttersprachen |
نظرهای خوانندگان
با سپاس از ترجمه این مقاله خوب. هنذ از هر نظر میتواند به ما تجربه های دست اول بدهد.
-- آذر ، Mar 7, 2009 در ساعت 06:45 PMتنوع را اختلاف دیدن سم مهلکی است که کشورهای چندزبانی و چندقومی را میکشد. ما نیز باید آثار مختلف از زبانهای مختلف ایرانی را به یکدیگر ترجمه کنیم. این کار به غنای ادبیات و فرهنگ ما منجر میشود. مگر غیر از این است که بخشی از آثار موجود به فارسی از پهلوی ترجمه شده اند، شاید هم از دیگر زبانهای مهم آن دوران. تصور کنید اگر هر نفر از ما که زبانی غیر از زبان مادری میداند در سال یک مقاله ترجمه کند، آن وقت چه حجم عظیمی از اطلاعات و دانش در اختیار هم میهنان قرار میگیرد. کاری که در زمان انوشیروان یکبار کردیم. بعد از اسلام در زمان امین و مامون به عربی روی داد و سپس در قرنهای پنجم و ششم به فارسی، البته نه به آن وسعت. آلمانیها در اوایل قرن هجدهم کردند و...