خانه > جمعه > پرسه در متن > کافکا و پورنوگرافی؟؟ | |||
کافکا و پورنوگرافی؟؟ناصر غیاثیامسال صد و بیست و پنجمین سالگرد تولد فرانتس کافکا است. دیگر چیزی از زندگی خصوصی کافکا نمانده که پژوهشگران کافکا به آن نپرداخته و علنی نکرده باشند. هزاران کتاب و تفاسیر گوناگون، از منظرهای متفاوت از آثار او به زبانهای مختلف جهان دربارهی زندگی و آثارِ او نوشته شده که از شمار بیرون است. کافکا را عموماً فردی خجالتی، گوشهگیر، منزوی، درونگرا و حتا برخی مقدس میشناسند. ماکس برود، دوست و منتشرکنندهی آثار کافکا، تاثیر به سزایی در نشان دادن چهرهای مقدس از او داشت. تقدسزدایی چند روز پیش روزنامهی تایمز لندن نوشت: «مجلههای پورنوگرافیک کافکا از کمد بیرون آمده.» این روزنامه خبری منتشر کرده است: «جیمز هاوس انگلیسی پرفسور نوشتن خلاق در آکسفورد، نویسنده و پژوهشگر طی پژوهشهایش در دو کتابخانهی آکسفورد به دو مجلهی پورنوگرافیکِ «Der Amethyst» و «Die Opale» دست یافته که کافکا مرتب آنها را میخواند.» هاوس مدعی است، «من بهعنوان نخستین پژوهشگر کشف کردهام که کافکا آنها را در کمدش قایم میکرده و وقتی به سفر میرفت، کلیدش را همراه خود میبرد. دیگر پژوهشگران کافکا این امر را تا امروز از خوانندگان کافکا مخفی نگه داشته بودند.»
او نتیجهی پژوهشهایش را در کتاب ِ ۲۴۳ صفحهای «Excavating Kafka» که برخی از این تصاویر را در آن آورده، پنجشنبهی گذشته منتشر کرد. هاوس ادعا دارد، میخواهد با انتشار کتاباش از کافکا تقدسزدایی کند. او میگوید: «اینها تصاویری سیاه و شوکآورند که هیچ تطابقی با چهرهی مقدس کافکا ندارند. تصاویر خندهداری نیستند که آدم از کنار دریا برای کسی بفرستد. اینها بیتردید پورنوگرافی هستند. میان این تصاویر، صحنههای همجنسخواهانهی زنانه و حتا همآغوشی با حیوانات وجود دارد.» او زندگینامهنویسان ِ کافکا را متهم میکند: «همیشه خواستهاند به خوانندگان کافکا بنمایانند که کافکا نویسندهای تنها، ترکشده، تحت انقیاد پدر و دارای شغلی کسالتبار بوده است. حال آنکه کافکای حقیقی چهرهی دیگری دارد: او وکیلی محبوب با درآمدی خوب بود که نوشتههایش مورد حمایت محفلی ادبی و مشهور قرار میگرفت. او مقدس نبود، بلکه انسانی بود مثل بقیه.» هماو در مصاحبه با گاردین میگوید: «دکترای من دربارهی کافکا ده سال طول کشید.»
راینا شتاخ زندگینامهنویس ِ آلمانی ِ کافکا راینا شتاخ که به تازگی جلد دوم بیوگرافی کافکا (در سطح جهانی بهترین و پربارترین) را منتشر کرده و جلد سوم آن را که در مورد جوانی کافکا است، پس از دست یافتن به منابع مهم قابل دستیابی منتشر خواهد کرد، در مورد این مجلهها میگوید: «کشف جدیدی نداریم و موضوع اصلاً پورنوگرافی نیست. لازم هم نیست از کافکا تقدسزدایی کنیم. دستکم از پنجاه سال پیش میدانیم که کافکا وقتی بیست و چهار ساله بود، همراه با ماکس برود این دو مجله را مشترک بوده و میخواند. البته تصاویر پورنوگرافیک هم در مجله پیدا میشدند اما نباید تصور کرد که این تصاویر شباهتی با تصاویر پورنوگرافیک ِ امروز دارند. اینها طرحاند، نه عکس. گاهی حتا ارزشهای کاریکاتوری دارند. من هم در جلد جدید زندگینامهی کافکا که به زودی منتشر خواهد شد، در این مورد خواهم نوشت. اما این موضوع واقعاً به نظرم خیلی مهم نیست. تازه رفت و آمدش به روسپیخانهها، لاس زدناش با گارسونهای زن مدتهاست که عیان شده. کلاس واگنباخ اینها را پنجاه سال پیش نوشته بود و از همان زمان تصویر مقدس کافکا فروریخته است.» هانس گرد کوخ کوخ که جزو تیم منتشرکنندهی یادداشتهای کافکا است، میگوید: «تمام این چیزهایی که از انگلستان میشنویم، چرند محض است. مدتهاست که این مطالب منتشر شده. این دو مجله، نه مجلههای پورنوگرافیک، بلکه مجلههای اروتیک بودند.»
کلاوس واگنباخ واگنباخ که کتاب او «فرانتس کافکا، بیوگرافی ِ ایام جوانی» از اهمیت فراوانی برخوردار است، میگوید: «این آقا آلمانی بلد نیست.» او در کتاب نامبرده که در سال ۱۹۵۷ منتشر شد، نوشته بود که ماکس برود و کافکا بهخاطر صرفهجویی این دو مجله را با هم مشترک شده بودند: «سال ۱۹۰۶ که کافکا امتحانات آخر دانشگاهاش را میگذراند و (نه فقط به این خاطر) نیاز به تنوع داشت. تیراژ این مجلات ۸۰۰ تا، بدون عکس و فقط گرافیک بود.» مجلهها دکتر فرانتس بلای (۱۹۴۲-۱۸۷۱)، نویسنده، مترجم، سردبیر مجلهی ادبی و منتقد ادبی ِ اتریشی، مجلههای او که علاقهی ویژهای به تصاویر گروتسک و اروتیک داشت، این مجله را فقط برای کسانی که آن را پیشخرید کرده و مشترک شده بودند، چاپ میکرد. در این مجله متنهای اروتیک از گوته، کازانووا، گوتفرید کلا، رومبو، وایلد، والری و بسیاری دیگر از نویسندگان، همراه با تصاویر گروتسک ِ اروتیک و مقالات فلسفی دربارهی پورنوگرافی منتشر میشد. این مجلات عمری بیش از یک سال نداشتند. نخستین رمان اکسپرسینویستی آلمانی نیز در این مجلات انتشار یافت. و همهی اینها در همان صفحات اول کتاب شتاخ که به انگلیسی هم ترجمه شده، آمده است.
بارتاب خبر به تقریب تمام روزنامهها و مجلات ِ آلمانی زبان اعم از جدی یا زرد یک صدا میگویند، جمیز هاوس به کشف جدیدی دست نیافته و تمام آنچه که او مدعی است برای نخستینبار عرضه میکند، از خیلی وقت پیش شناخته شده بود. زود دویچه تسایتونگ مینویسد: «یک نویسنده کافی است خوب بنویسد، با این کار به اندازهی کافی برای ما کار انجام داده است. غیر از این در محدودههای انسانی مجاز است حتا زیر متوسط باشد، این مسالهی خودش است یا دست بالا مسالهی آنهایی که در زمان زندگی نویسنده، مزاحمشان بود.» و با لحنی تمسخرآمیز ادامه میدهد: متاسفانه کارتل کافکاشناسان کتاب دیگر هاوس «چرا باید قبل از اینکه زندگیتان را هدر بدهید، کافکا بخوانید» را تا امروز به حساب نیاوردند. خیال هم نمیکنیم کتاب اخیرش هم جدلی جدی به همراه داشته باشد. کافکا کلیدش را به دلیل دیگری قفل میکرد: «آنجا دفترچهی حساب پساندازش بود و پدرومادرش واقعاً نباید آن را میدیدند.» روزنامهی دیولت نیز با لحنی تمسخرآمیز از این کتاب یاد میکند و مینویسد: «در طول دهههای متمادی، پژوهشگران کافکا، این تراست جهانی، سر دنیا کلاه گذاشتند. آنها حقایق رکیکی را پنهان میکردند.» تاگسشپیگل: «نویسندهی این کتاب در جمع ِ کافکاشناسان بینالمللی به حساب نمیآید. مادر کافکا علاقهی خاصی به فضولی در اسبابهای کافکا داشت، درست مثل ِ بیوگرافینویس ِ انگلیسی.» کافکا در اوت ۱۹۰۷ که در سفر بود، در نامهای به ماکس برود مینویسد: «اگر «Amethyst» را داشتم، شعرها را برایت رونویسی میکردم، اما آنها را گذاشتهام توی کمد کتابم در منزل و کلیدش پیش من است تا نگذارم دفترچهی حساب پسانداز من که در منزل کسی از وجودش خبر ندارد و جایگاه مرا در خانواده تعیین میکند، کشف بشود.» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
هموطنان عزيز زمانه سلام.
1- در همان سطور نخست اين نوشته آمده که "امسال صد و بیستمین سالگرد تولد فرانتس کافکا است". نادرست است! امسال صد و بیست و پنجمين سالگرد تولد فرانتس کافکا است.
2- نوشته شده: "کافکا را عموماً فردی خجالتی، گوشهگیر، منزوی، درونگرا و حتا برخی مقدس میشناسند". حتماً منظور نويسنده اين بوده که برخی کافکا را به عنوان "فردی مؤمن" يا "با ايمان" می شناسند؛ از جمله ماکس برود. وگرنه من جايی نديدم که از کافکاشناسان کسی کافکا را "مقدس" Heilige بداند. البته در زبان آلمانی گاه برای Heilige معادل "معصوم" را هم بکار می گيرند. اگر در متن اصلی که مورد استفاده نويسنده اين نوشته قرار داشته Heilige آمده است - حداقل حدس من چنين است - پس بر اين اساس می توان در ترجمه فارسی، کلمه "مقدس" را در موارد بسياری به "معصوم" تبديل کرد.
3- نوشته شده: "جیمز هاوس انگلیسی پرفسور نوشتن خلاق در آکسفورد...". منظور نويسنده از "پرفسور نوشتن خلاق" چيست؟! همه نوع پرفسور در رشته های متفاوت و مختلف ديده بوديم اما "پرفسور نوشتن خلاق"! ديگر چه صيغه ای است؟ شايد منظور "استاد ادبيات خلاقه" بوده است. شايد.
چند نکته ديگر هم بود که فعلاً می گذرم.
شب و روزتان خوش.
---
-- فيروزه طاهری ، Aug 15, 2008زمانه: مورد شماره یک تصحیح شد. سپاس.
خانم طاهری، گرچه خطاب شما نه به من بلکه به "هموطنان عزیز زمانه" (؟!)بوده، اما با این جود ممنون از توجه تان و وقت و انرژی که صرف کردید.
-- ناصر غیاثی ، Aug 16, 2008بله درست است، امسال 125 سالگرد تولد کافکا است. من اشتباه کردم. می بخشید مرا؟
شما مجازید "منظور نویسنده" را که من باشم، هرجور می خواهید تلقی کنید. شما از کلمه ی "مقدس"، "فردی مومن" یا "با ایمان" در ذهن دارید؟ باشد. اما، لطفن، تنها تصور خودتان را معیار قرار ندهید، نگویید "حتما". شاید یکی پیدا بشود، بهتر از شما بداند. به هرحال من که این طور فکرمی کنم. مثلن بعد از خواندن پیامتان بر من معلوم شد، شما بهتر از من می دانید امسال 125 سالگرد تولد کافکا است و نه 120 سالگرد . و بعد حرف تان در این جمله روشن نیست. یعنی چه : " البته در زبان آلمانی گاه برای Heilige معادل "معصوم" را هم بکار می گيرند."؟ آیا منظورتان این است که Heilige را به "معصوم" هم می توان ترجمه کرد؟ اگر سئوال تان این باشد، پاسخ من این است که بله می شود. اما این را مترجم برای خواننده تصمیم می گیرد. غلط نیست. انتخاب مترجم است. و دیگر این که شما مجازید براساس "حدس" تان بگویید: "می توان در ترجمه فارسی، کلمه "مقدس" را در موارد بسياری به "معصوم" تبديل کرد.." اما بعد باید آن "موارد بسیار" را هم بشمارید و استدلال کنید که "معصوم" بهتر از "مقدس" است و بعد نشان بدهید که مورد ِ کافکا هم شامل آن "موارد بسیار" شما می شود. تازه در این صورت هم به چیز زیادی دست پیدا نمی کنیم. دست بالا می شود ترجمه ی شما از یک کلمه و نه نوشته ی من یا می شود ترجمه ی نوشته ی من. خانم طاهری آدم "معصوم" از گناه بری است اما آدم "مقدس" نه. با این حال شما "معصوم" را می پسندید؟ باشد. اجازه بدهید من "مقدس" را بپسندم. و سرانجام این که من فرض را براین گذاشته ام که خواننده مطلب می داند تفاوت "نوشتن خلاق (kreatives Schreiben)" با "ادبیات خلاقه" (kreative Literatur) چیست.و هر کدام، به قول شما چه "صیغه ای" است و اگر نداند یکبار گوگل شان می کند. کلی مطلب هست توی اینترنت. پیش نهاد می کنم شما هم یک نگاهی بیاندازید. خواهید دید هرکدام شان موضوع یک مقاله اند. شب و روزتان شما خوش
خب که چی؟ می خواهید بگویید پورنوگرافی مشروعیت دارد چون کافکا هم از آن استفاده می کرده؟ کافکا که بیخودی مسخ را ننوشته!
-- بدون نام ، Aug 16, 2008شما باز هم بروید بگردید ببینید کدام نویسنده درست و حسابی دیگر از پورنوگرافی استفاده می کرده، تا خودتان را کمی توجیه کنید!
... کتابها کهنه و پارهپوره بودند. جلد یکی از آنها از وسط تقریباً دو نیم شده بود و دو نیمهی آن فقط با چند رشته نخ به هم وصل بود. کا. درحالیکه سر تکان میداد گفت: «اینجا چهقدر کثیف است» و زن پیش از آنکه کا. فرصت کند کتابها را بردارد، با پیشبند خود دستکم بهطور سطحی گرد و خاک آنها را گرفت. کا. کتاب رویی را باز کرد و تصویری مستهجن نمایان شد، مرد و زنی عریان روی کاناپهای نشسته بودند. نیت نقاش کاملاً مشهود بود، ولی ناشیگریاش به حدی بود که در نهایت فقط مرد و زنی به چشم میآمد که با حالتی بسیار نفسانی سر برداشته، با حالتی بهشدت شق و رق نشسته بودند و بهواسطهی پرسپکتیو نادرست بهزحمت به هم رو کرده بودند. کا. کتاب را ورق نزد، فقط صفحهی عنوان کتاب بعدی را باز کرد. آن کتاب رمانی بود با عنوان «مرارتهایی که گرته از سوی همسر خود هانس متحمل شد». کا. گفت: «این هم از کتابهای قانونی که اینجا مطالعه میکنند. قرار است این آدمها در مورد من داوری کنند.» ...
صفحهی ۵۹ از رمان «محاکمه» ترجمهی علیاصغر حداد که انتشارات ماهی امسال منتشر کرده.
از همان اولی که این خبر را خواندم همین قسمت از رمان محاکمه را به یاد آوردم. این توصیف از یک نقاشی جنسی کار یک آدم بیاطلاع در مورد نقاشیهای پورنو (یا سافت پورنو) نیست و منو خیلی به یاد نقاشیهای در و دیوار توالتهای عمومی میاندازد. خصوصیت گروتسک این نوع نقاشیها و البته چند نمونهای که از مجلههای پیداشده بهنظرم برای کافکا خیلی مهم بوده. با توجه به نقاشیهای خود کافکا در دفترهای یادداشتهای روزانهاش در آنها پرسپکتیو اشتباه حس گروتسک و ناخوشایندی را در بیننده به وجود میآورد. جای تحقیق و حرف و نظریه در این زمینه بسیار زیاد است اما فکر میکنم این مساله بیشتر از قبل ثابت میکند که مصالح کار نویسنده به هیچ وجه مهم نیست بلکه مهم نتیجهایست و متنیست که از آن مصالح به دست میآید. برای کامنت بدون نام این صفحه میگویم. اولاً که من از متن این خبر چنین نتیجهای نگرفتم و فکر میکنم که خوب نخواندهاید و نظر دادهاید و دوماً هم که همان که گفتم: هر نویسندهای میتواند از هرچیزی استفاده کند شما باید به نتیجه و نوع استفادهی نویسنده از آن چیزها نگاه کنید.
-- اشکان ، Aug 16, 2008بيچاره كافكا
-- هيوا ، Aug 16, 2008http://sahasara.blogfa.com/
این آقا سومی هم بد شاکیه ها! خوشم اومد! هاها!!
-- محمود مانیان ، Aug 16, 2008من اساسا نمی فهم این آقای انگلیسی یا پیش از او، دیگران، چه چیزی را کشف کرده اند و از کافکا چه چیزی را زدوده اند. سرک کشیدن در کمد شخصی دیگران (حتا اگر کافکا باشد) چه معنی دارد و چه چیزی را ثابت می کند؟ خواندن مجله های پورنوگرافیک چه ربطی به دیگران دارد؟ آدم مقدس چه جور آدمی ست و چرا کافکا نمی بایست عکس های پورنوگرافیک می دید؟ با "افشا"ی این ماجرای بسیار عجیب و غریب(!)، آنچه دقیقا از کافکا زدوده شد چیست؟ مقدس بودن؟ نویسنده بودن؟
-- حامد ، Aug 16, 2008nazardahane 1: tashakor man ham masoom ra mipaziram cho masoom be manie kasi ek aslan gonah nemikonad nist, zemnan porno grafi gonah nist yek vagheyatast ma ta key mikhahim be har chizi ange gonah bezanim khode u ke neveshteye mano mikhooni ta be hal porno nadidi?!!! ghabool chize khoobi nist vali chizie ke hast va aval bayad ghabool kard ke hast
-- arash ، Aug 16, 2008age ye mardi hast ke pornography nadide , man ye doctore khub barash soragh daram!
-- بدون نام ، Aug 16, 2008در نوجوانی ام در محله مان "داش غلامی" بود که هنوز چندخصلتی از جوانمردی را با خود داشت. روزی که ما چندنوجوان سرِ کوچه مان مشغول شوخی کردن و جوک و متلک گفتن به همدیگر بودیم و گاه مال و منال مان را به یکدیگر حواله می دایم، داش غلام به سمت ما آمد و با صدای بلندگفت: "زن و بچه ی مردم از اینجا رد می شن، یه کم عفت کلوم را رعایت کنید، بچه کونی های مادرجنده". وقتی ایرادگیری های نثری و زبانیِ بجای فیروزه طاهری را خواندم و بعد پاسخ ناصر غیاثی را، که فرهنگ خشن و از بالا به تحقیر به کس یا چیزی نگاه کردن را Von oben herab betrachten در هر دو نوشته متوجه شدم، به یاد داش غلام افتادم. دارم فکر می کنم که عصبیت موجود درفرهنگ دیالوگ مان از کجای شخصیت فردی مان ریشه می گیرد و بر زبان و بر کاغذ( صفحه ی مانیتور) می نشیند؟ خودم را بری از این نقص نمی دانم.
-- رمضانی ، Aug 17, 2008هموطن عزيز خانم يا آقای رمضانی
-- فيروزه طاهری ، Aug 17, 2008من در نقد کوتاه به اين نوشته، بدون حاشيه پردازی، و رک و راست و بی تعارف ايرادهايم را برشمرده بودم؛ بدون آنکه به نويسنده توهين کنم يا در صدد تحقير او برايم و يا خدای ناکرده مثل "داش غلام" شما به کسی ناسزا بگويم و دشنام دهم. حال نمی دانم بر چه اساسی پيام گذاشته ايد: "فرهنگ خشن و از بالا به تحقیر به کس یا چیزی نگاه کردن را Von oben herab betrachten در هر دو نوشته متوجه شدم"؟ پيام آقای غياثی را بايد خودشان تفسير کنند اما من تنها در يک مورد در آخر سخنم نوشته بودم: "همه نوع پرفسور در رشته های متفاوت و مختلف ديده بوديم اما "پرفسور نوشتن خلاق"! ديگر چه صيغه ای است؟" اين تنها موردی است که شايد اندکی با کنايه همراه بوده است؛ اما بدون تحقير و توهين. جز اين آيا مشخصاً موردی را در نوشته من می توانيد نشان دهيد؟
نظر خاصی نسبت به این متن و نوع ترجمه ندارم ، اما لحن نظر دادن نفر اول به عقیده من خیلی زننده است.. با نوعی عصبانیت به اشکال هایی اشاره می کند که حتی اگر هم درست باشد ، زیاد چیزی را تغییر نمی دهد .این از خلقیات ماست انگار
-- علیرضا ، Aug 17, 2008bebkahshid aghaye Ghiassi google -e-shan mikonad yani dar google jostoju mikonad? chon google mashin e jostoju ast vali khodash mani nemidahad!!!
-- mina ، Aug 17, 2008اگر نمی خواهید از تنوین استفاده کنید دیگر ننویسید مثلن بلکه واژه فارسی برابر آن را استفاده کنید: برای نمونه
-- سعید ، Aug 18, 2008خانم فیروزه طاهری سلام
-- رمضانی ، Aug 20, 2008معتقدم که منطق/Logik زنانه با مردانه در تجزیه تحلیل پدیده ها متفاوت است. متفاوت می نویسم، چون در آن بدوخوب مستتر نیست. خواسته بودید که بنویسم کجای نوشته ی شما برخورد از بالا و توهین آمیز بود. خواهش می کنم که این یادداشت را دوستانه تلقی کنید.
1. متنی را آقای ناصر غیاثی، که خوشبختانه یا بدبختانه ایشان را نمی شناسم، تهیه کرده اند. شما بر آن متن ایرادهایی گرفته اید که چندتایی از آنها به نگاه من هم آمده بود و از ریزبینی تان خوشحال شدم. چرا که فکر می کنم ما ایرانی ها به این ریزبینی ها محتاجیم تا از هپل و هپو حرف زدن و فکرکردن جدا شویم. اما شما ایرادهایتان را در بخش 1، الف- نه مستقیم به غیاثی که خطاب به »هموطنان عزيز زمانه « نوشته اید، این یعنی بی اهمیت انگاشتن نویسنده. به فارسی تهرونی یعنی چوس محلی. ب- زبانتان از بالا و تحکم آمیز است.» نادرست است! امسال صد و بیست و پنجمين سالگرد تولد فرانتس کافکا است.« انگاری خانم آموزگاری سختگیر با موهای جوگندمی بافته شده در پشت و عینک قاب مشکی به دانش آموزی که ترسزده جلوی میزکارش ایستاده حرف می زند.
2. نوشته اید»اگر در متن اصلی که مورد استفاده نويسنده اين نوشته قرار داشته Heilige آمده است« یعنی آقای غیاثی متنی را به آلمانی خوانده، ترجمه ی آن را به عنوان نظر خودش به خواننده قالب می کند. اگر این پیشداوری، اتهام و توهین نیست، پس چیست؟
اجازه بدهید به همین دو مورد اکتفا کنم. اگر دلم از زبان تند شما درد گرفت، الکی نبود، دلیل داشتم. آن یادداشت را هم برای خراب کردن شما ننوشتم. دلم سوخت از این که آدمی ریزبین پیداشده اما داش غلامی حرف می زنه.
به هرحال آن یادداشت و این یادداشت انتقادی یا خرده گیری ای دوستانه بود.
کامیاب باشید.