رادیو زمانه > خارج از سیاست > گزارش ویژه > تاشکند: ازبک و تاجیک و روس در کنار هم | ||
تاشکند: ازبک و تاجیک و روس در کنار هممریم سطوت
ازبک، تاجیک، روس در کنارهم در گذشته مرکز شهر پر بود از خانمهای زیبا و شیکپوش روس. غیر روسها در این مناطق اقلیت بودند. اکثریت قشر ممتاز جامعه را روسها تشکیل میدادند. همان روز اول هنگام قدم زدن در مرکز شهر متوجه شدم که بافت شهر تغییر کرده است. خیابانها پر بود از دختران و زنان کارمند ازبک با اندامهای لاغر و با لباسهای نسبتا شیک. تک و توک افراد روستباربه چشم میخوردند. در این بیست سال اکثریت روسها ازبکستان را ترک کردهاند. یکی از دوستان قدیمی روسمان را دیدم. میگفت روسها فقط بهدلایل اقتصادی این کشور را ترک کردند. از کریماوف نقل میکنند که او گفته بود ما با از دست دادن یهودیها، بهترین دانشمندانمان را از دست دادیم، نباید کاری کنیم که با از دست دادن روسها بهترین متخصصهایمان را نیز از دست بدهیم. دوستم میگفت تمام روسهایی که امکان زندگی و کار در روسیه را داشتند، این کشور را ترک کردند و آنها که ماندهاند کسانی هستند که چنین امکانی نداشتهاند و بههمین دلیل روسهای باقیمانده نه قشر ممتاز بلکه قشر پایینتر جامعهاند و عمدتا در محله چلنزار، یکی از محلات فقیرنشین تاشکند زندگی میکنند. او میگفت: فشار فرهنگی به روسها اعمال نشد. ما مدارس خود را داریم و در همه زمینههای فرهنگی آزادیهای قبل پابرجا مانده. مساله ملی برای روسها در ازبکستان در حد همان مشکلاتی است که در اروپا نیز برای اقلیتها وجود دارد و نه بیش از آن. روند ترک ازبکستان هنوز ادامه دارد. سیاست دولت روسیه جلب روسهایی است که در خارج از روسیه زندگی میکنند. رشد جمعیت روسها در کشور روسیه منفی است در حالیکه در مورد اقلیتها، مثلا مسلمانان ساکن در این کشور رشد جمعیت مثبت و بالاست و این برای حکومت کنونی روسیه مطبوع نیست. لذا میکوشد این کمبود را با جذب مجدد روسهای مهاجرت کرده جبران کند. در گذشته خرده گرفته میشد که ساکنان ازبکستان همه ازبک نیستنند. روسها ۳۰ درصد بودند، ازبکها ۴۰ درصد، تاجیکها ۳۰ درصد همراه تاتارها و کرهایها و ... که درکنار هم زندگی میکردند. امروز وزن ازبکها افزایش یافته. خیلی از غیر ازبکها مهاجرت کردهاند. ازبکستان از کشورهایی است که این بافت چندگونه بهعنوان یک منبع خطر آنرا تهدید میکند. دوستی میگفت، در شناسنامهام نوشته که ازبک هستم، در خانه تاجیکی صحبت میکنم، سر کار به روسی حرف میزنم. شما بگویید چه هستم. در سفری که به سمرقند و بخارا داشتم با این مشکل بیشتر مواجه شدم. هر چند در طی چند دهه اخیر درصد ازبکها در شهر سمرقند افزایش یافته ولی کماکان تاجیکها در اکثریتاند. ولی بخارا تقریبا یک شهر یکدست تاجیک است. من نمیدانم که دلایل لنین و استالین برای این تقسیمبندی و قرار دادن بخارا و سمرقند در ازبکستان چه بوده ولی هر سیاستی که تعقیب شده باشد، مشکلاتی برای هر دو کشور تاجیکستان و ازبکستان بهیادگار گذاشته که میتواند در یک شرایط بحرانی فاجعه بار باشد
خانههای اعیانی ساختمانهای بزرگ نو که در مقابل هر کدام یک اتومبیل آخرین مدل اروپایی ایستاده است. از دوستم پرسیدم، اینها کی هستند. سرمایهداران این کشور و یا دولتیها و یا باندهای مافیا. خندید و گفت: در ازبکستان این هر سه بر هم منطبقاند. سرمایهدارها و دولتیها آدمهای واحدی هستند. رهبران منتفذ باندهای گذشته را به حکومت جلب کردند و خردهپاها را سرکوب کردند. تضاد ساخمانهای نو این مناطق و ساخنمانهای بلند و شیک دولتی در مرکز شهر با بافت کهنه شهر همه جا بهچشم میخورد. دوستم میگفت در هیچیک از مناطق اطراف، به اندازه ازبکستان راه و ساختمان ساخته نشده. از کریماوف نقل میکرد که گفته است، فقر از یاد میرود ولی ساختمانها باقی میمانند
زنان و جوانان قوانین دوران سوسیالیسم در رابطه با زنان، علیرغم فشار نیروهای مذهبی، پابرجا ماند و به نظر میآید که در سطح جامعه نیز نقش زنان در اقتصاد امری حل شده و پذیرفته شده است. محیطهای جمع شدن جوانان کافههای اینترنتی و بازیهای کامپیوتری است. ارتباط با اینترنت در خانهها با مودم و کشش کم شبکه تقریبا ناممکن است و از اینرو جوانان به کافههایی که در سرتا سر شهر پراکنده است میروند.
از رصد خانه تا زیارتگاه در ازبکستان مدارا میان افکار مختلف نیرومندتر است. البته امروز قدرت و تسلط حکومت زمینه شکلگیری چنین جریانهایی را نمیدهد و قضاوت در مورد درستی و نادرستی این برداشتها را تنها میتوان در شرایط بحرانی یا فضای باز سیاسی محک زد صحنه جالبی از اعتقادات مذهبی دیدم. به رصد خانه اولوغ بیک در سمرقند رفته بودیم. اولوغ بیک از نوادگان تیمور بوده و به عنوان سلطانی سلیم النفس شهره است. از وی مدارس و مراکز علمی متعددی برجا مانده. وی در یک توطئه درباری، با تحریک متعصبین مذهبی بدست پسرش خفه میشود. یک راهنمای تاجیک برای ما از کارهای وی سخن میگفت و از دقت محاسباتی که او آن زمان با آن وسایل ابتدایی از گردش زمین و طول مدت روز و شب بعمل آورده بود توضیح میداد. در حین گفتگو یک گروه از زنان سالمند روستایی وارد محوطه شدند. راهنمای مزبور از ما معذرت و چند لحظه فرصت خواست و پیش زنان سالمند رفت. در کمال تعچب دیدم که برای آنان شروع کرد به روضهخوانی و سپس از اولوغ بیک برای همه آنان شفا خواست و همه با او همراهی کردند و هرکدامشان یک اسکناس به او دادند با خود فکر کردم، اولوغ بیک در زمان خودش بهدلیل اینکه برخی کار های علمی و اصلاحات او را مخالف مذهب میدانستند کشته شده و امروز از مدرسه او بهعنوان امامزاده و زیارتگاه استفاده میشود در بخارا به دیدن مسحد و مدرسه بزرگ دینی تاریخی این شهر رفته بودیم. بر سر در مسجد از قول امام بنیانگزار این مدرسه نوشته شده بود که «بزرگداشت بزرگان، نه زیارت مقبره آنان، بلکه درک و عمل کردن سخنان آنان است.» چند قدم دورتر یک تکه چوب بود که مردم پول میدادند و از زیر آن رد میشدند. پرسیدیم این چوب چیست؟ گفتند این قسمتی از درختی است که همان امام گوینده سخنان بالا با دست خود کاشته است و رد شدن از زیر آن حاجت را برآورده میکند.
همکاران سابق تلاش برای بالابردن تیراژ بیمعنا بود. اصلا معلوم نبود تیراژ واقعی نشریه چقدر است. امروز هیچکس روزنامه را نمیخرید. دوستی میگفت، هیچ روزنامهای خواننده ندارد. رییس سابقم را که یکی از شناختهشدهترین استادان تاریخ و زبان تاجیکی است دیدم. خیلی پیر شده بود ولی مثل قدیم دوست داشتنی بود. پرسید آنروز را که برای استخدام به روزنامه مراجعه کردی، بیاد میآوری. گفتم چطور ممکنست فراموش کنم. آنروز کسی که مسئول صحبت با من شده بود از من پرسید، آیا سابقه کار مطبوعاتی داری. من گفتم نه. گفت آیا میتوانی به تاجیکی بنویسی. گفتم نه. پرسید. آیا زبان روسی را کامل میدانی و میتوانی از روسی به تاحیکی ترجمه کنی. گفتم نه. خودم هم خجالت کشیدم که چرا برای کار به این جا مراجعه کردم. تنها انگیزهام این بود که شغلی خارج از روابط حزبی داشته باشم. میخواستم خداحافظی کنم که پیرمردی که ساکت نشسته بود و فقط به مصاحبه ما گوش میداد، گفت من به این خانم احتیاج دارم. کسی که با من مصاحبه میکرد با تعجب او را نگاه کرد و گفت وقتی استاد به شما نیاز دارد، دیگر مساله حل است. او میگفت همه نگرانند که روزنامه بهدلیل تیراژ پایینش بسته شود ولی من مطمئنم روزنامه بسته نخواهد شد. این روزنامه تنها نشریه تاجیکی زبان است و حکومت به آن احتیاج دارد. از من پرسید چرا زودتر به تاشکند سفر نکردی. من جوابی نداشتم. خودم هم نمیدانم که چرا اینقدر دیر بهفکر سفر افتادم. راجع به دوست مشترکمان محیالدین عالمپور صحبت کردیم. من با عالمپور در سفری که به دوشنیه بهخاطر تهیه گزارشی از برنامه صدسالگی لاهوتی داشتم، آشنا شدم. سفری که بهدلیل لطف سیاوش کسرایی، من در عمل نه فقط یک روزنامهنگار بلکه عضو هیات ایرانی شدم. عالمپور مرا هم با هیات ایرانی برای شام به خانهاش دعوت کرد و من همان ابتدای ورود از عکس بزرگ گوگوش که تمام دیوار اطاق مهمانخانه او را پوشانده بود و علاقه او به فرهنگ ایران حیرت کردم. عالم پور چند سال قبل توسط بنیادگرایان ترور شد. البته در کنار چنین نمونههایی از سنتگرایی، آن چه مرا به شگفتی واداشت، انعطافی بود که در مردم دیدم. کم نبودند خانمهایی شیک با لباس اروپایی در کنار زنانی با روسری و لباس سنتی ازبکی راه میرفتند بدون آنکه در نگاه آنان به یکدیگر تحقیر و نفی دیده شود. در این زمینه فکر میکردم که آنان خیلی از مردم کشور ما منعطفترند. نه تنها در ایران امروز بلکه در دوره رژیم گذشته هم در برخی محلات زنان بیحجاب دارای دشواری بودند و در برخی محلات به زنان چادر به سر با دیده تجقیر نگاه میکردند در بخارا اکثر مردم تاجیکاند. وقتی میفهمیدند ما ایرانی هستیم، با احترام و احساس نزدیکی با ما برخورد میکردند. اینهمه محبت و احساس نزدیکی، بر من خیلی تاثیر مثبت باقی گذاشت و احساس نزدیکی متقابل مرا برانگیحت آنچه اصلا نسبت به گذشته تغییر تکرده بود همان پلو ازبکی بود. همان طور خوشمزه که در خاطر داشتم. |
نظرهای خوانندگان
جناب
-- Aydın ، Jun 7, 2008 در ساعت 07:28 PMدوست ازبک من خلاف گفته های شما را میگفت. بقول او تاجیکها در روستاهای ازبکستان زندگی میکنند و چهار شهر عمده تاجیکستان هم ازبک نشین است.
درود بانو سطوت
-- محمدحسین ، Jun 7, 2008 در ساعت 07:28 PMبا سپاس از سفرنامه ی آگاهنده تان ، دو پرسش داشتم :
پارسال تقریباً همین موقع ها بود که زبان بخارای شریف ( از پارسی سیریلیک به ازبکی ) تغییر کرد ، برخی به دنبال بازگرداندن زبان پارسی به بخارای شریف بودند ، آیا این کار انجام شد ؟ پرسش دوم اینکه ، هم اکنون آیا هیچ پیک تاجیکی زبانی در ازبکستان فعالیت دارد ؟
با ارج
ما هم به سهم خود وبه نوبه خود به مريم خانم خسته نباشيد مي گوييم ؛هر چند كه اصلاً خسته به نظر نمي رسند.
-- يك كاربر ، Jun 7, 2008 در ساعت 07:28 PMگزارشي بود خواندني ،جذاب،بادانستني هاي مفيد با نگاهي انساني وبا نثري روان و زنده؛با اين حال ما نفهميديم كه مريم خانم سال ها پيش چه طور سر از آن سرزمين در آورده و چرا چند سالي درآن جا ماندگار شده است . البته اشاراتي دارد؛ ولي ما از آن عاقل هاي "يكفي اشاره" نيستيم.هم چنان كه نفهميديم آن پيرمرد چه "نيازي "به ايشان داشته است.
گذشته از اين ها مريم خانم از برساخته "تلفن دستي"ااستفاده كرده اند؛مگر گوشي همراه چه مشكلي داردكه به جايش واژه جديد آورده اند ؟در مورد ديگر ايشان نوشته اند بنيان گزار كه "گذار " درست است .
به نظر مي رسد كه اين گزارش يك سري اطلاعات كلي در مورد ازبكستان كم دارد و به درد آن هايي كه آن اطلاعات پيشيني رادارند بيشتر مي خورد؛"لذا" بد نبودنمايه ونقشه اي هم از ازبكستان در لابه لا مي آورديد.
البته ناگفته نماند ما كه تقريباً چيز زيادي در باره ازبكستان نمي دانستيم ،دست گيرمان شد كه نويسنده چيزهاي بسياري در باره اين سرزمين مي داند ؛ شايد هم علت اين امر همان حذفياتي بوده است كه ما اكنون در پي اش مي گرديم!
دوست عزیز آیدین
-- مریم سطوت ، Jun 9, 2008 در ساعت 07:28 PMآنچه من شاهد آن بودم اکثریت تاجیک بخصوص در شهر بخارا بود و میتوانم تصور کنم که دوست ازبک شما حق داشته باشد و برخی شهرهای تاجیکستان هم اکثریت ازبک داشته باشد. به هر حال این موضوع اگر برخورد عاقلانه ای با آن صورت نگیرد میتواند یک منبع مشکل برای هر دو کشور باشد
دوست عزیز با امضای کاربر
من در سال 62 بدلایل سیاسی مجبور به مهاجرت شدم و 6 سال در تاشکند زندگی کردم.
پیرمردی که مصاحبه ما را گوش میداد یکی از بزرگترین دانشمندان زبان شناس تاجیک و سردبیر نشریه بود. او از مصاحبه ما تشحیص داد که من میتوانم برای نشریه مفید باشم و درست تشحیص داده بود و من در آن سالها مجبوبترین نویسنده این نشریه بودم به این دلیل که در زمینه های فرهنگی مطلب مینوشتم و بدلیل دسترسی به منابع و نشریات ایرانی مطالبم غنی و با دیگران متفاوت بود و هر چند نوشته های مرا یکی از دوستان تاجیک ادیت میکرد ولی بکار بردن لغات متفاوت که در فارسی ما بیشتر استفاده میشود، نثر مرا متفاوت با دیگران میکرد که برای خوانندگان مطبوع بود و ایشان این امکانات مرا تشخیص داده بود.
با پوزش بانو سطوت . اگر ممکنه پاسخ مرا هم بدهید .
-- محمدحسین ، Jun 10, 2008 در ساعت 07:28 PMسپاس
دوست گرامی محمد حسین می بخشید ولی من در این زمینه اطلاعی ندارم.
-- مریم سطوت ، Jun 10, 2008 در ساعت 07:28 PMخانم سطوت عزیز
-- معین ، Dec 18, 2008 در ساعت 07:28 PMباید بگم مطالب جالب و پرباری بودند .هر چند که من هدف و مقصد نهایی این مطالب رودرک نکردم. آیا این یک بیوگرافی بود یا خدمتی به انهایی که دوست دارند در مورد ازبکستان اطلاعاتی کسب کنند. من به دلایلی به کشور تاجیکستان علاقمندم. یک بار هم به این کشور سفر کردم. دوستانی هم در انجا دارم . می تونم بگم . ازبک زبانها را بیشتر در خجند و حوالی مناطق شمالی تاجیکستان دیدم. عکسها زیاد جالب و گویا نبودند. علاقمندم که با شما در ارتباط باشم و دانسته ها و تجربیاتمون رو به اشتراک بگذاریم. دلم میخواد در مورد ازبکستان مطالب بیشتری بنویسید. من تصمیم دارم در اینده به این کشور سفر کنم.
شما یک دروغ گو پست بیشتر نیستید
-- واقعا؟ ، Oct 30, 2009 در ساعت 07:28 PMمثل همه فرسها تخم کینه از ترکها دارید
ازبکستان 95 درصد ازبک داره در حالی حدود 50 درصد تاجیکستان ازبک هست می تونی بری تو منابع سازمان ملل بخونی
احمق جون مادر من از ازبکهای اصیل سمرقند هستش هر سالی چند بار می ریم اونجا 90 درصد ازبک هستش