نگاهی متفاوت به مسالهی شصت سالهی اسرائیل و فلسطین
اروتیسم اشغال
نویسنده: یائل بردا برگردان انگلیسی: هیلا دایان برگردان فارسی: شاهین پارسان
روابط انحرافآميز میان اسرائیلیها و فلسطینیها مانند فيلمی با درجه ب، کم خرج و اندوهبار است که تمامی جهان هر روز تماشاگر آن است. بازیگران، تماشاگران و تهیهکنندگان بسياری در نمابندی این فیلم شرکت دارند: سربازان، شهرنشینان، ناظران بینالمللی یا سازمانهای بشردوستانه که تازه اينها فقط گروه کوچکی از این افراد را تشکیل میدهند.
علیرغم تحرکات جذاب این نمایش، فقط عدهی اندکی تشخیص میدهند که اشغال این مناطق توسط اسرائیل تماما با بدن انسان سر و کار دارد: عرق، نفسهای سنگین، و خواهش. اروتیسم اين اشغال چندين اصل دارد، همچون لخت کردن افراد و بازرسی کردن آنها.
مقامات اسرائیلی در کیف دستی شما به دنبال جنگ میگردند. آنها اوراق شناساییتان را از شما میخواهند. آنها شما را لخت کرده با یک دستگاه فلزیاب بازرسیتان میکنند و شما را از میان دستگاه تشخیص دهنده عبور میدهند.
مثلا، اگر در ورودی یک ایستگاه اتوبوس، آنها به شما سلام میکنند، در واقع آنها فقط دارند لهجهی شما را شناسایی میکنند. بازجوییهای به عمل آمده در فرودگاه ممکن است ساعتها طول بکشد و همه برای به دست آوردن اطلاعاتی خصوصی از شماست.
مقامات اسرائیلی میخواهند بدانند که شما برای دیدار چه کسی به اسرائیل آمدهاید، کجا کار میکنید، کجا و به چه کسی میخوابید، و هر کجا که میروید به دنبال چه چیزی هستید. مشغلهی ذهنی دستگاه امنیت ملی، بازرسی کردن، شناسایی، معاینه، گشتن و لخت کردن بدن انسانها است.
وزارت دفاع اسرائیل واحدی دارد به نام «سازمان نظارت بر معابر» که مسئولیت مقامات آن بافت زندگی است و زندگی در این عبارت نمایندهی زندگی ساکنان مناطق اشغالی فلسطین است. اخیرا واحد «نظارت بر معابر» شروع به وارد کردن دستگاهی کرد که قرار است تواناییهای این سازمان را در لخت کردن افراد تقویت کند.
این ابزار جدید یک تصویر هولوگرام از بدن تهیه میکند، و نام آن رسما «دستگاه اسکنر سه بعدی هولوگرافیک بدن انسان» است. سیگنالهای ارسال شده از این دستگاه تصویری برهنه از بدن انسان تهیه میکند. شرکت آمریکایی «سیف ویو» که تولید کنندهی این فناوری برای لخت کردن بدن انسان است، مجبور شد که فکری جدی برای موضوع حریم شخصی افراد بکند. در واقع، تصور این موضوع که چگونه یک تصویر برهنهی زندهی تهيه شده در یک فرودگاه یا یک فروشگاه را میتوان با نگاه به امتیاز حریم شخصی که آمریکاییها خیلی به آن اهمیت میدهند مرتبط ساخت، کار سختی است.
برای پرهيز از مشکلات قانونی (بر حسب قانون اساسی آمريکا)، این دستگاهها طوری ساخته شدهاند که فقط تصویری از قسمتهای غیر ارگانیک یک بدن معمولی ایجاد کنند. اسرائیل از مشتریان بسیار علاقهمند این محصول است.
این که تا چه میزان فناوری پیشرفتهی امروزی باعث پيشرفت کامجويی شهوانی خواهد شد به درستی شناخته شده نیست. از آنجا که فناوری خود پدیدهای سترون است مسلما با این مفهوم دچار تضاد خواهد شد. به هر حال، سازمان نظارت بر معابر اسرائیل، با خریداری این دستگاه یک بازیچهی سکسی جدید یافته است که به آن کمک خواهد کرد تا بتواند در شهوانيت ایجاد شده در مناطق اشغالی تحریک بیشتری ایجاد کند.
نمایشگاه تصاویر ثابت فلسطینیهایی که از ایستهای بازرسی گذر میکنند اینک قرار است به یک دستگاه رسانهای مدرن تبدل شود. البته مقامات خواهند توانست بیشتر اسرائیلیها را قانع کنند که دارند از فناوریهای لخت کردن و گشتن تنها برای بهبود امنیت ایشان بهرهجویی میکنند تا تقويت شهوانیت اشغال.
اما این دستگاه جدید به روشنی ابزاری در خدمت شهوانيت است. سرانجام، از نظر سازمان معابر، «بافت زندگی» کاری با خود زندگی ندارد. اینان علاقهای به زندگی انسانهاو خواستهها و رویاهای آنها ندارند. از نظر آنان، زندگی یعنی بافت تن فلسطینیان که لختش کرده باشی و در یک تصویر هالوگرام سه بعدی آن را منجمد ساخته باشی.
حواس
«عربیت» یا «عربگرایی» در اسرائیل رو به رشد است. هر جايی در هر خیابانی که میروید متوجه آن میشوید. آن را در موسیقی میشنوید، در رستوران میخوریدش و حتی با قلیان دودش میکنید.
عربگرایی اسرائیلی اما فلسطینیزدایی شده است و این از اصول کامجويی و شهوانيت اشغال است. به ویژه از دوران انتفاضه به این سو، تل آویو هوموس، نیف (یک دسر شیرین) و موسيقی عربی را دوباره کشف کرد. ناگهان میل شدیدی به هوموس و نیفِ اصل پدیدار شد.
هرچه مسافرت کردن به نقاطی همچون بیدیا یا بيتاللحم در ساحل غربی ناممکنتر شد، مزهی این خوراکیها خواستنیتر به نظر آمد. این به خاطر طبیعت روابط نامتقارن، بهخاطر رابطهی عشق و تنفر بین اسرائیلیها و فلسطینیهاست. اسرائیلیها خود را موظف میدانند هر آنچه را که طرف دیگر دارد بدانند، لمس کنند و ببویند - سرزمینش، قهوهاش، موسیقیاش - بیآنکه طرف را بشناسند.
آنها مایلند حواس و طعمها را به دست آورند، بدون آنکه این مردم و زبان آنها را بشناسند، و ندانستن زبان عربی برای اسرائیلیها بیشتر به خاطر اصرار در ندانستن است. این نادیده گرفتن، آنچنان هم تصادفی نیست، بلکه یک نادیده گرفتن فعالانه است.
اساسا اسرائیلیها چیزی دربارهی فلسطینیان یا فرهنگ فلسطین نمیدانند، اما طرف دیگر این رابطه هم به همان اندازه از بابت نادانستههایاش در عذاب است: بسیاری از فلسطینیان فکر میکنند که اسرائیلیها فقط در پوشش نظامی خود زندگی، فکر و تنفس میکنند.
عربگرایی در حقیقت یک روند تدریجی بود که در دههی 1990 آغاز شد. جستجو برای یافتن ریشههای از دست رفتهی «مضراحی» (مضراح به زبان عبری يعنی «شرق») در اوج خود بود.
گروههای موسیقی محبوب چون «شِوا» و «هازماخوت» کشور را به یک سرزمین «داربوکهای» (طبلی) تبدیل کرد و موسیقی «عربی-مضراحی» به صورت یک جریان اصلی در آمد. لشکریانی از اسرائیلیهای از سربازی برگشته و شیدای جذابیتهای کشور هندوستان برای این ماموریت استخدام شدهاند.
آنها با جشنوارههايی هیپیوار مانند جشنوارهی «شانتیپی» که در آن موسيقی قوميتهای اجرا میشد و ناگهان بخشی از فرهنگ غالب اسراييلی شده بود، شروع به بزرگداشت شرق کردند. روشنتر اگر بگوييم، این موسیقی اصلا تحت تاثیر موسيقی عربی مثلا موسیقی فیروز یا مارسل خلیفه نيست. فقط صدای سازهای عربی متعارفی همچون عود یا دف را همه جا میشود شنيد.
این تحول فرهنگی درست در هنگامی پدیدار شد که فلسطینیها در سرزمینهای اشغالی به دام افتادند و تماس روزانه به کلی قطع شد. اینک، به منع رسمی دانستن و با وجود جیپهای گشتی مرزی که در خیابان سلامه در يافا و خیابان هامالکا شلومتزیان در اورشلیم غربی تردد میکنند، و برپایی دیواری حايل به ارتفاع نه متر، عربگرایی در حوزهی مرزهای سال 1948 رونق پيدا میکند. مقدار قهوهی عربی که در تل آویو صرف میشود بیشتر از تعداد فلسطینیهایی است که از خیابانها غیبشان زده است.
پس از ماجرای یازده سپتامبر، رستورانهای افغانی جدیدی در نیویورک باز شده و تب جدیدی فراهم آمد، درست مانند کلاسهای رقص شکم در دهکدهی شرقی. هر دور تازه از بمباران طالبان در افغانستان فضاهای فرهنگی معماگونهای را ايجاد میکرد، نمایشگاه عکس دیگری از زنان محجبهی اسلامی را. به همان نسبت، در ازای هر عملیات کشتاری که نیروی دفاعی اسرائیل انجام میداد، میشد خوراک «هایونا تاهینای» بیشتری از نابلوس در تل آویو خریداری کرد.
در سال 2005، یک آواز معروف مردمی با نام «نیمه شب در دهکده» در رادیوی اسرائیل محبوب شد. ترانهی این آهنگ که هارل مویال، یک سرباز پیشین نگهبان مرزی از قرارگاه «معال ادومیم» آن را خوانده بود، توصیف کنندهی یک مکان فرضی است، جایی بین دهکدهی فلسطینی الهادر و بیت جالا در ساحل غربی.
او در حال انجام وظیفه است، و دارد به صدای مؤذن در مسجد گوش میدهد، در حالیکه آخرین سیگار خود را پیش از روانه شدن به یک عملیات دستگیری روشن میکند. مويال نامهای روستاهای فلسطينی را با شهوت و شور ادا میکند و نوای مؤذن نيز در متن موسيقی او هست.
این آواز درسی ساده در شرقشناسی است: خواستن آن ديگریِ تازهياب و از آنِ خود کردنِ او. هر چه ميل به از آن خود کردن بيشتر میشود، نژادپرستی هم طنين بيشتری میيابد. استعمارگر در میان برخوردهای هذیان آلودش میخواهد که خود را مجزا و محصور کرده و از خود محافظت کند، اما هنوز هم از طریق احساس سرگرمی یا چاشنیهای پختنی به سوی ديگری جلب میشود.
در این میان، تالی فهیمه، که در برابر اشغال با ذهن و بدن خود مقاومت میکند، بازداشت میشود، درست در همان موقعی که مراکز فروش هوموس عربی در تل آویو چندین برابر میشوند. اسرائیل مانند یک عاشق مجنون است که میخواهد برای همیشه و به هر وسیلهای که شده از معشوق خود جدا شود، اما به همان نسبت هم مایل است تا هر روز صبح در کنار او بیدار شده، لباسهایش را ببوید و عطرش را در سراسر خانهای که با او در آن شریک است، پخش کند.
چشم
اشغال مناطق اما از طریق بصری نیز تجربه میشود. یک اصل دیگر شهوانيت اشغال، این تمایل پرورده در چشم است برای شاهد بودن در اشغال و جنگ. چشم به این هیجان عادت کرده است، به برقهای نارنجی و قرمز روی صفحهی تلویزیون، به عنوانهای روزنامهها که به رنگ خون چاپ شدهاند، به تصاویر و نقشههای بمبارانهای برنامهریزی شده که به طریقی گرافیکی ماجرا، واقعه، حمله یا حوزهی جنگی را توصیف میکنند. چشم، همراه با یک صدای دراماتیک که خبری ويژه را اعلام میکند، میل به زیباییشناسی خشونت را پرورش میدهد.
اسرائیل یک صنعت فیلمسازی دارد، که کارش صادر کردن خشونت و رنج است و برای آفرینندگان و نظارهگران آن منفعتآور نیز هست. این صنعت جوایزی را برای آفرینندگان آن درو میکند و برای نظارهگران آن امکاناتی را فراهم میآورد تا بتوانند شاهد فجایع باشند. موضوعات فیلمها، قربانیان، تروریستها، پناهندگان، زندانیان یا سربازان و به طور کلی، معمولا شمایلی هستند که باعث یک تخلیهی روانی در سطح ملی یا بینالمللی میشوند.
در سال 1991 بود که فیلمساز و منتقد اسرائیلی «جاد نیمان» مشاهده کرد که صنعت فیلمسازی اسرائیل فیلمهای جنگی قابل مقایسه با فیلمهای «پورنوگرافی ملایم» تولید میکند و استدلال کرد که فرق نهادن ميان صنعت فيلمهای جنگی و خود صنعت جنگ کار دشواری است. به راستی کار آسانی نیست تعیین این که چه چیزی مقدمهی ديگری است: آیا جنگها الهامبخش تصاویر هستند یا تصاویر جنگها را ایجاد میکنند؟
امروزه، امر زیباییشناسی اشغال به صنعت بزرگی تبدیل شده است. بسیاری از فیلمهای مستند ساخته شده دربارهی اشغال به راحتی جایی برای خود در برنامهها و کاتالوگهای جشنوارههای فیلم در سراسر دنیا مییابند. چنین به نظر میرسد که این صنعت و مصرفکنندگان آن بر این باور هستند که تماشا کردن فیلمهای مستند یک حرکت سیاسی است که به ایشان حس راحت شدن از مسوولیت نسبت به آنچه را که شاهدش هستند، میبخشد.
جنگی که اسرائیل در تابستان 2007 در لبنان به راه انداخت نشانهای از بازگشت به عملیات آتشبازی یک فیلم خوب جنگی از نوع قدیمی آن بود: دود و آتش در بیروت، خرابیهای وسيع، آوار و دستههایی از اجساد بینام و نشان.
این کار از نوع زیباییشناسی ماهرانه و مهندسی شده در فیلمهای مستند راجع به اشغال نبود. خبری از جلوههای بصری دیوار جدا ساز و ایستهای بازرسی در آن نبود. اینها تصاویری به هم ریخته از یک جریان برنامهریزی شدهی نابودسازی بودند، جنگ یأجوج و مأجوج، کابوسی بازتاب یافته بر پردههای آگاهی فرهنگ یک جامعه. به عنوان نظارهگران، ما این را مانند بخشی از تجربهی بصری زندگی میپذیریم. هنرمند آیندهگرا در اوایل قرن بیستم فکر میکرد که جنگ چیز خوبی است، صحنهای از تکامل نوع بشر.
موسولینی گفته بود که صلح یعنی فساد و جنگ انسان را قوی میکند. در واقع با آزمودن جنگ روی پردهی سينما، به صراحت بيشتری قویتر و فاشيستتر میشويم. اين تصاوير خشونتی شهوانی را به چشمها و جانهای ما میدهد؛ خشونتی را که به آن معتاد شدهايم. بدون این تغذيهی بصری، از بودن باز میمانيم.
اگر که شعلهها از افروختن باز ایستند دیگر در زندگی ما ميل و خواهشی وجود نخواهد داشت. پاسخی کوتاه به این سوال که «چه چیز مقدمهی ديگری است، جنگ یا تصویر آن،» این است که اگرچه نه همیشه و نه در هر موردی، این اما تصویر است که در خدمت خشونت قرار دارد.
زیباییشناسی خشونت ما را وادار میکند باور کنیم که دنیا به سادگی همین است و دنیای دیگری امکان پذیر نیست. اگر ما آرزوی دنیایی دیگر را داريم یا دست کم در آرزوی امکان تصور کردن آن هستيم، بایستی دست به کار ابداع يک تن تازه باشيم و برای این کار باید از چشم آغاز کنیم.
راز گونگی و بیاطمینانی
در هر رابطهی شهوانی، عنصری از عدم قطعيت وجود دارد: رازها، کلماتی که در اتاق خواب زمزمه میشوند، صمیمیت، بازیهای ظریف نزدیک شدن و دور شدن از یکدیگر.
تخصص مقامات اسرائیلی در بازیهای خیلی صمیمی و هیجانانگیز است. آنها یک عدم قطعيت بسیار شدید در مورد حال و آیندهی این رابطهی عاشقانه ایجاد میکنند و این عدم قطعيت، از اصول محوری شهوانيت اشغال است. در آغاز، قانون عدم قطعيت را تولید میکند که معمولا کسالتبار نیز هست، چون همگانی و در دسترس است و در کتب رسمی پدیدار میشود. همچون شمارهی شناسنامهی همدم شما، قانون هم چیز خیلی جالبی نیست.
اما در مورد فلسطینیهای مناطق اشغالی، قانون را فرماندهی «محوطه» به دلخواه و به نسبت اوضاع تعیین میکند و بنابراین مرموز، انعطافپذير و در حال تغییر دايمی است. بسیار سخت است بتوان در این مورد اطلاعاتی به زبان عبری یافت، چه رسد به عربی.
به عنوان یک وکیل حقوق بشر، یک بار سعی کردم نسخهای از فرمان مقررات عبور و مرور تازه در مناطق اشغالی را به دست بياورم. به اداره «بافت زندگی» در وزارت دفاع مراجعه کردم و به من گفته شد که همگی دستورات ارتشی در کتابخانههای عمومی اسرائیل نگهداری میشوند. در واقع درکتابخانهی دانشگاه تل آویو مقداری دستورات ارتشی یافتم که فقط تا سال 1994 به هنگام شده بود.
تمامی معیارهای مورد استفاده برای مجاز یا ممنوع کردن مسایل، روشهای به کار برده شده در صدور جواز یا تقاضانامهها، دستورنامههای سازمانی، قراردادهای کمیتههای فرجام محاکمات ارتشی مربوط به نیروی دفاعی اسرائیل، همگی از مفاد سری به حساب میآیند. این اسرار هر از چندگاهی شور و اشتیاقی در این رابطهی مجنونوار برمیافروزند.
به دست آوردن و نگاهداری اطلاعات سری قبلا در اختیار خدمات امنیتی کل یا «شین بت» بود. اما در حال حاضر آنها رقبایی جدی دارند. اینک، اطلاعات سری در انحصار سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل نيست، بلکه معشوقههای بسیاری از قبیل پلیس اسرائیل و علی الخصوص واحد «ممنوعالورودها»ی آن این اطلاعات را جمعآوری میکنند.
قراردادهای کسالتبار «کمیتهی وقایع خاص ارتباطی مابین ادارات وزارت داخله» نیز حاوی اسراری جالب است. این نیز یکی نمونههای عملی خواهش است. کماهمیتترین اطلاعات در مورد هر آدمی به شیئی تبدیل میشود که ارزش زمزمهها و ميل و اشتياق رسمی را دارد.
ديوان عالی عدالت اسرائیل در صدور حکم در مورد کشتارهای هدفمند، این موضوع را مشخص کرد که کارکرد مفاد سری این نیست که خطر امنیتیای را که یک فرد خاص ممکن است پیشاپیش ایجاد کند تعیین کند.
آهارون باراک، قاضی ديوان عالی در این حکم نوشت که مطابق با قانون بینالمللی، شما نمیتوانید پیشاپیش مطمئن باشید و تصمیم بگیرید که آیا یک عملیات تروریستی قانونی هست یا نه. فقط در بررسیهای بعدی مربوط به مسایل گذشته و پس از اجرای حکم است که دادگاه مفاد سری را بازبینی میکند تا تعیین کند آیا حکم قانونی بوده است یا نه.
اما کارکرد حقیقی اسرار این است که در حفظ و حراست شهوانيت اشغال کوشش کند. این زبان صمیمی که در اتاق خواب اشغال، طرفین در گوش یکدیگر زمزمه میکنند که حاوی تعابيری است، چون نيازهای امنيتی، نيازهای تحقيقاتی، دفاع از منابع و روشهای عمل، نشانهها، شيطنتها و اتهامات امر اشغال را از کسالتبار شدن نجات بخشیده و هیجانانگیز میکند.
این کار باعث میشود تا یک رابطهی استثنایی و خارقالعاده حفظ شود. اسرار مانند مواد تحریک کنندهی جنسی یا یک معجون عاشقانه اعتیادآور عمل می کنند. بالاخره بایستی از هر راهی که شده یک رابطهی چهل ساله را سر پا نگاه داشت.
چند همسری
تابلوهای اعلانات در اورشلیم پر هستند از فراخوانیهای برانگیزاننده برای عملیات «سپر دفاعی 2» در غزه. در این میان، صندوق پستی چپگرایان اسرائیل تا سرحد ترکیدن از دعوتنامههایی برای شرکت در جشنهای چهلمین سال اشغال پر میشوند. اما احساس کلی آن است که اين اشغال دیگر آن هیجانی را که پیش از اینها داشت از دست داده است.
این موضوع دارد بیاهمیت میشود، همچون سخن معروف «ضربهای ملایم بر بالهای هواپیما» که «دان هالوتص» (هنگامی که «رییس کارمندان نیروی دفاعی اسرائیل» بود) و در اشاره به آنچه که خلبانان نیروی هوایی اسرائیل هنگام انداختن بمبهای یک تنی بر روی یک ساختمان مسکونی در غزه حس میکردند گفته بود. حتی هیجان کشتارهای هدفمند، پس از عبور از رختشویخانهی ديوان عالی عدالت نیز در حال فروکش کردن است.
عملیات سوءقصد پیش از اینها خون تازهای به این عشق رو به موت تزریق میکرد، اما اینک حتی به زحمت چند خطی راجع به آن در روزنامهها نوشته میشود. این يعنی قحطسال کنفرانسهای علمی و گزارشهای حقوق بشر. هنگامی که شور و شوق پایان یابد، هنگامی که روال عادی شدهی خشونت باعث دهاندرهی همگان شود، آن وقت باید در جای دیگری به دنبال هیجان گشت. اینچنین است که ما به دنبال موشکهای «شهاب» ایرانی با کلاهک هستهای میگردیم و به چشمانداز سرزمينهای سوریه خیره میشویم.
تاکنون رابطه بیشتر محدود به غزه و ساحل غربی بود، اما تا چه مدت میتوان با این موضوع کم اهمیت «بافت زندگی» فلسطینی بازی کرد؟ ما به اسامی جدید، اماکن جدید و خواهشهای مادون قرمز جدید (اشاره به دستگاه کنترل از راه دور- مترجم فارسی) نياز داریم.
بدین ترتیب، این عشق دارد به سوی چند همسری میرود. امانوئل والرشتاين، روابط بینالملل را مانند یک سامانهی یکپارچه میبیند که بازتاب دهندهی قدرت سرمایه در شکل دادن به جهان است. نه تنها سرمایهداری که خشونت شهوانی نیز، همیشه جفتهای بزرگتر و جدیتری را طلب میکنند.
بدین ترتیب، سرمايهداری رابطهای چند همسرانه با جهان دارد. این خشونت یک خشونت واقعی، نیرومند، الهی و ناشی از «خشم خدا» است که شباهتی به ایستهای بازرسی، دیوار، جادههای فرعی و ممنوعیت اتحاد خانواده یا هجومهای پر از مناسک اسکان یافتگان یهودی به بخش مسلماننشین شهر قدیمی در اورشلیم ندارد.
انگيزهی جستجو به دنبال یک رابطهی چند همسرانه تنها ملال و کسالت نيست، بلکه از یک میل شدید امپراتورانه، میل به گسترش یافتن، بهطوری که زمینههای اختلاف موجود، بزرگتر و بزرگتر و قواعد بازی پیچیدهتر شوند، بهوجود میآید. جیمز ران برنامههای نمایشی خشونتهای داخلی در اسرائیل و صربستان را با یکدیگر مقایسه کرده است. خشونت اعمال شده در آنچه که او آن را «گتو» میخواند حالت تخریبی کمتری از نقاط مرزی دارد که در آن، خشونت به سوی جمعیتهایی هدایت میشود که تحت حمایت مستقیم مملکتی نیستند.
ما شاهد این محرکات در مرز شمالی در ماجرای لبنان در سال 2007 بودیم. اسرائیل خشونت جهنمی افسار گسیختهای را بر جمعیتهایی که تحت فرمان خود نبودند، وارد کرد. شهوانيتِ اشغال ممکن است جنبهای جهانی پيدا کند یا به خاطرهای دور تبدیل شود. اما در هر صورت، این هم ممکن است که هنگامی که به ابعاد عظيم امپراتورانهی خود برسد، اجناس مورد علاقهی قدیمی بهطور فزایندهای نامربوط به نظر رسند.
همانطور که برتولت برشت گفته، «عرصهی عمومی مرده است» و به همین دلیل است که در این جنگ جهانی تمامی عرصههای عمومی مرده و بلا موضوع به حساب خواهند آمد. ما در دورهای از خشونت چند همسری زندگی میکنیم و اصلا نمیتوان گفت که چه چيزی در انتظار ماست.
پانوشتها:
1. «سیف ویو» شرکتی است که «فناوری ابتکاری امنیتی برای وارسی امنیتی کل بدن انسان» تولید میکند.
2. تالی فهیمه یک زن جوان اسرائیلی است که تماسهایی با زکریا زبیدی، سرگروه دستهی الاقصا در«اردوی پناهندگان جنین» برقرار کرد و اعلام کرد حاضر است به عنوان سپر انسانی به منظور حفاظت وی خدمت کند. فهیمه به خاطر اعمالش سه سال در زندان اسرائیل به سر برد.
3. یأجوج و مأجوج دو شخصیت انجیلی هستند که با ادعاهای آخر زمانی ارتباط دارند و در قرآن هم از آنان صحبت شده.
4. «سپر دفاعی» عملیات گستردهای از سوی «نیروی دفاعی اسرائیل» بود تا بتوانند شهرهای اصلی فلسطین را اشغال کنند که در فاصلهی زمانی ماه مارچ و می سال 2002 روی داد. بنا بر گزارش سازمان ملل، در زمان این برنامهی ارتشی عظیم، 497 فلسطینی کشته و 1447 نفر مجروح شدند.
5. Wallerstain, Immanuel. World-Systems Analysis: An Introduction. Duke University Press, 2004
-----------------------------
این مقاله در شماره ماه می مجله یوتوپیا چاپ هلند منتشر شده است.
|
نظرهای خوانندگان
به نظرم اين مقاله رو جناب آقاي حسن عباسي (تئورسين سپاه جمهوري اسلامي ايران) بهتر مي تواند بنويسد.
-- ماني جاويد ، May 16, 2008 در ساعت 04:41 PMسپر دفاعی عملیات گستردهای از سوی نیروی «دفاعی» اسرائیل بود تا بتوانند شهرهای اصلی فلسطین را «اشغال» کنند.
-- al.bil ، May 16, 2008 در ساعت 04:41 PMyeah, right
yavash yavash mahiate shoma ham dareh maloom mishe.
-- بدون نام ، May 17, 2008 در ساعت 04:41 PMآقای پارسان ممنون برای ترجمه این مقاله بی نظیر.
-- حمید ، May 18, 2008 در ساعت 04:41 PM