رادیو زمانه > خارج از سیاست > فنجان خالی > وقتی مدرسه تعطیل میشود | ||
وقتی مدرسه تعطیل میشودعلی جامیali.m.jami@gmail.comخب، وقت تعطيلات عید پاک است، بچهها مدرسهشان تعطيل است؛ بعضی از بزرگترها هم تعطيلی کاری دارند. با خودم فکر میکردم که چطور نوجوانان ايرانی هم سن و سالِ من تعطيلاتشان را میگذرانند؟ البته درست نمیدانم، ولی فکر میکنم بايد تفاوت بسيار زيادی داشته باشد با آن جوری که نوجوانهای انگليسی روزهای تعطيلشان را میگذرانند. میدانم که بچههای ایرانی در طول سال تحصيلی، وقت تعطيل ندارند، ولی تصور میکنم کاری که در آن سه ماه تعطيلی درازمدتشان میکنند، بسيار متفاوت است با آنچه نوجوانهای انگليسی با شش هفته تعطيلات تابستانی معادلشان میکنند. پس يک نوجوان معمولی انگليسی تعطيلاتاش را چطور میگذراند؟ خب، خيلی راحت میشود آنها را به چند دسته تقسيم کرد. و واقعاً بستگی داردبه طول مدت تعطيلات و نوع نوجوانی که فرد باشد. اما اول بايد ذهنيتی از نوع تعطيلاتی که نوجوانان انگليسی دارند، داشته باشيد: سال تحصيلی به چند ترم تقسيم میشود. ترمها بر حسب فصلهايی که در آن واقعاند، نامگذاری میشوند. در نتيجه، ترم پاييزه داريد و ترم بهاره و به همين ترتيب. ميانهی هر ترمی يک فاصلهی تعطيل دارند که نيمترم ناميده میشود و معمولاً يک هفته است. در پايان هر ترم، يک تعطيلی آخر ترم داريد که معمولاً مصادف است با تعطيلات مهم غربیها يعنی کريسمس يا ايستر (عید پاک). اين تعطيلات بسته به مدرسه ممکن است تا سه هفته طول بکشد، اما معمولاً به طور ميانگين فقط دو هفته است و در نهايتاً در آخر ترم تابستانی، بچههای انگليسی يک تعطيلی شش هفتهای دارند و وقتی که به مدرسه بر میگردند يک کلاس بالاتر رفتهاند يا شايد هم نه. خب، حالا که ذهنيتی از نحوهی اين تعطيلات پيدا کردهايد بر میگردم به سوال اول و میتوانم به بخشهای بعدی آن هم بپردازم. در ابتدا نگاه میکنيم ببينم يک نوجوان معمولی چطور وقت تعطيلات نيمترم (يک هفتهایها) و تعطيلات پايان ترم (شش هفتهای) را سپری میکند. معمولاً اين تعطيلات میتوانند چهار شکل داشته باشند. تینایجرها يکی از این کارها را میتوانند انجام دهند:
میخواهم روی مورد شمارهی ۲ تمرکز کنم. چون به نظر من جالبترين گزينه است و بالقوه از لحاظ فرهنگی تکاندهندهترين موردی است که میشود به تفصيل بررسی کرد. به خاطر مدت کوتاه تعطيلات نيم-ترم و تمام پيشبينیهايی که نوجوانها در انتظارش هستند، در نيمترمها معمولاً خيلی زيادهروی هست. نوجوانها میخواهند تا جايیکه میشود به هر نحوی قبل از پايان تعطيلات لذت ببرند. فعاليتهای معمولی که وجود دارند اينهاست: ● مصرف زيادهی الکل (سياهمست بازی) همهی نوجوانها در اين فعاليتها شرکت نمیکنند؛ اما متأسفانه اکثريت به همين کارها میپردازند. تعداد بسيار کمی از نوجوانها هستند که خانه میمانند و هيچ کار غيرقانونی نمیکنند. نظر جالبی هست که طبق آن دعوا و سکس معمولاً به دنبال دو تای اول رخ میدهد يا گاهی که دو مورد اول با هم باشند. شايد با خودتان فکر کنيد که نوجوانها زير سن قانونی هستند، پس چطور اصلاً به الکل دسترسی پيدا میکنند؟ راههای زيادی وجود دارد. دزديدن نوشيدنی از مغازهها يا والدين، نسبتاً معمول است. اما تا به حال رايجترين شيوه اين بوده است: گروهی از نوجوانها جايی در محلهشان با هم جمع میشوند، که معمولاً يک پارک است. کمی که با هم اختلاط کردند، گروه کوچکتری از بچهها میروند الکل بخرند و معمولاً آن را از مغازههای کوچک سرنبشی میخرند. چون فروشندههاشان را سادهتر میشود متقاعد کرد و اينها معمولاً برایشان مهم نيست به چه کسی دارند چه میفروشند، برای آنها پول در آوردن مهم است. وقتی اين گروه به مغازه میرسند، کسی که از همه بزرگتر به نظر میرسد يا از خودش مطمئنتر است، میرود توی مغازه و سعی میکند، الکل بخرد. اگر نتواند، نفر بعدی میرود تو و الی آخر. اگر همهی اينها ناکام بمانند، صبر میکنند تا کسی رد شود و از او میخواهند که الکل را برایشان بخرد. اما اخیراً احتمال ناموفق بودن در خريد بسيار افت پيدا کرده،؛چون بعضی از اين مغازهدارها فهميدهاند که مقدار سود اضافیای که میبرند از محل فروش به نوجوانهاست. تنها دلايلی که باعث میشود به اين نوجوانها چيزی ندهند، اينهاست: الف) اخلاقاً با اين کار موافق نيستند و خيلی راحت، اين کار را نمیکنند. حالا شايد فکر کنيد که خب، تا اينجا خيلی سر راست است ولی... پولاش را از کجا میآورند؟ مشروبات الکلی میتوانند بسيار بسيار ارزان باشند؛ میشود دو ليتر عرق سيب را با دو يا سه پوند خريد، و قيمتها هم روز به روز کمتر میشود. در نتيجه، نوجوانها روز به روز بيشتر از عهدهی خريدش بر میآيند. مشروبات الکلی قویتر را سختتر میشود به دست آورد، اما بعضی از نوجوانها از پساش بر میآيند و يا آن را از خانه میآورند يا پول بيشتری خرجاش میکنند. الکل بعضی وقتها راه را بر خشونت و سکس باز میکند، چون الکل شديداً بر مغز آدم اثر میگذارد و میتواند قضاوت آدم را مختل کرده و او را وارد دعواهای بيخود يا سکس نامطمئن با يک آدم کاملاً غريبه کند. شخصاً فکر میکنم که مصرف الکل يکی از دلايل اصلی ميزان بالای حاملگی نوجوانها در انگليس نسبت به بقيهی اروپا است، چون بيشتر نوجوانها وقتی هشيار باشند، معمولاً مستقيم سر وقت سکس نمیروند. خشونت يک مورد دیگر است که معمولاً همراه با فرهنگ لاتها و اراذل است و لاتها معمولاً به اين شيوه الکل میخورند، ولی اين از بحث ما خارج است.
آخر کار، به مهمانیها میرسيم. مهمانیها معمولاً به ندرت رخ میدهند. چون فقط مهمانی وقتی اتفاق میافتد که پدر و مادر ميزبان اجازه بدهند. پس فقط در مناسبتهای نادری رخ میدهد مثل جشن تولدها و غيره. اما وقتی يک مهمانی به راه باشد، اساساً همهی چيزهايی که تا به حال توصيف کردم داخل خانه اتفاق میافتد به جز دعوا؛ چون معمولاً در يک مهمانی افرادی هستند که با هم کنار میآيند، مگر اينکه افرادی ناخوانده مهمانی را به هم بريزند که اين هم به ندرت اتفاق میافتد. بيشتر افراد مهمان تمام شب بيدار میمانند و حرف میزنند، يا تلويزيون نگاه میکنند و بيشتر استراحت میکنند و به مرور اتفاقات شب میپردازند. تعطيلات تابستانی معمولاً به خاطر طولانی بودناش، بسيار متعادل است و خيلی راحتتر و آسودهتر. روزها را معمولاً میشود برويد توی شهر و با دوست و رفقاتان بچرخيد و حسابی مست کنيد، اگرچه اين يک مورد اتفاق نمیافتد. تنها فعالیت تازهای که در تعطيلات تابستان بيش از هر تعطيلی ديگری انجام میشود، خارج رفتن با دوستانتان است؛ اين فقط برای نوجوانهايی است که بين شانزده تا ۱۸ سالشان است، چون پول مسافرت رفتن را دارند. اين سفرها مستلزم اين طرف و آن طرف رفتن زياد و مهمانی رفتنهای فراوان در کلوبهای درست و حسابی است و ديگر ول چرخيدن توی خيابان يا پارکها نيست. پس تعطيلات يک نوجوان معمولی اينجوری سپری میشود. تعجب میکنيد که چقدر فرق دارد با تعطيلاتی که پسر يا دختر شما میگذرانند؟ يا شايد اگر نوجوانی باشيد که اينها را میخوانيد، اينها باعث تعجبتان میشود؟ قطعاً من يکی را متعجب میکند. در واقع، گاهی اوقات من از شنيدن ماجراهای ديوانهوار و اتفاقهايی که در اين تعطيلات رخ میدهند، حسابی تکان میخورم. يکی از ماجراهايی که حسابی به ياد من مانده است، ماجرايی است که يکی از دوستانام از يک روز و شب تعطيلاش در تابستان نقل کرده است. او و چند نفر ديگر از دوستاناش در طول روز میروند لندن و با يکی از رفقای بزرگتر گروه ملاقات میکنند و او هم کلی مشروب برایشان میخرد. اينها دوباره بر میگردند بارنت (منطقه ای در شمال لندن و محل زندگی من) و يک دسته از آنها میرود به پارکی و دستهی ديگر میروند خانه و لباس عوض میکنند. دستهی اول چند تا از مشروبهای سبک را باز میکنند و نرمنرمک شروع به نوشيدن میکنند تا بقيه از راه برسند. اما تا آنها برسند، شب شده است و اينها حسابی سر حال بودند. دوستام ماجراهای بعد از آن را يک «مارپيچ سراشيب هرج و مرج» توصيف میکرد. چون اکثر بچههای اين دسته، گنجايش پايينی در برابر الکل داشتند، خيلی زود مست کرده بودند. و فقط دو نفر در اين جمع بودند که کمی مست بودند، ولی آن قدر هشيار بودند که مراقب بقيه باشند. دوستام میگفت: اينجا بود که من و يک نفر ديگر فهميديم ديگر نمیشود مشروب بخوريم. چون بايد مراقب دوستان حسابی مستمان باشيم. میدانی، خيلی ترسناک بود که دوستانات را ببينی که روی زمين از هوش رفتهاند و عنقريب است بالا بياورند. داشت میمرد طرف. وحشتناک بود. بايد کاری میکردم. دويدم، يکی دو مايلی دويدم تا کمی آب پيدا کنم. حدود شش ليتر آب گرفتم و برگشتم. به موقع رسيدم و همه چيز آرام شده بود. خسته بودم و داشتم از حال میرفتم ولی خوب بودم. همه دور هم، کز کرده بوديم. شايد شش نفری بوديم که همديگر را بغل کرده بوديم تا گرما را پخش کنيم بين هم. واقعاً احساس میکرديم يک خانوادهايم که روزگار سختی داريم. توانستيم تا چهار و نيم صبح در پارک دوام بياوريم. بعد از آن ديگر نمیشود سوز سرما را تحمل کرد. سوار اتوبوس شديم و سر از شرق لندن در آورديم و تا حدود ساعت ۶ در ايستگاه قطار زيرزمينی منتظر شديم تا قطار بارنت از راه برسد. بعدش رفتيم خانه. حالا که فکر میکنم، میبينم این سختترين شبی بود که گذرانده بودم. خيلی ترسناک بود اما بسيار هم پر ماجرا. از آن شب به بعد با همه احساس نزديکی بيشتری میکردم» از او پرسيدم میخواهد دوباره چنين کاری بکند يا نه. گفت: «ابداً! همين تجربه برای هفت پشتام بس بود. اشتباه نکن. حالا که فکر میکنم لحظات خوشی بود، اگر نگويم ترسناک، ولی ديگر هرگز چنين کاری را نخواهم کرد. شب توی پارک خوابيد،ن هيچ لطفی ندارد.» اين خفنترین ماجرايی بود که تا به حال شنيده بودم، و خيلی تکان خوردم وقتی شنيدم بعضی از نوجوانها چه کارها که نمیکنند. شبها را شايد در پارک نخوابند، ولی اين جور مست کردنها هر روز در طول تعطيلات اتفاق میافتد. انگار فرهنگ نوجوانهای انگليسی همين است ديگر. |