رادیو زمانه > خارج از سیاست > یک صندلی > مانکن شدن به قیمت مرگ | ||
مانکن شدن به قیمت مرگعلی جامیali.m.jami@googlemail.comالآن چه تنتان است؟ ممکن است اين جمله شبيه حرفهای مرد منحرفی باشد که پشت تلفن به کسی بگويد اما به آن فکر کنيد؛ الآن چه به تن داريد؟ الآن من يک تاپ هوگو باس پوشيدهام، با شلوار جين دُلچی-گابانا، کمربند گوچی و کفشهای کانورس. اين ممکن است لزوماً تقصير طراحانِ مُد نباشد، اگر چه درباره اين بحث زياد است. اين مسأله را بيشتر رسانهها درست کردهاند. در اين روزگار، يک ايدئولوژی داريم که میگويد لاغر و استخوانی بودن سکسی است و اين را به ما حقنه کردهاند. هر جا که نگاه میکنم، زنهای لاغر و استخوانی را دور و برم میبينم. از وقتی که با رفقايم میروم آکسفورد استريت برای خريد تا وقتی که تلويزيون تماشا میکنم. میدانم که دخترهای زيادی که در سن و سالِ من هستند، میخواهند آن چيزی باشند که در خيابان يا تلويزيون میبينند؛ اينها از شکلشان بدشان میآيد، از باسنهاشان و از انحناهای تنشان. من دخترهای پنجسالهای را ديدهام که اسير اين ذهنيت هستند. مُد و تصوير آن در رسانهها میتواند چنان تأثير پر زوری بر مردم داشته باشد که آنها را وادار میکند خودشان را کاملاً تغيير بدهند. تغيير کردن طبيعی است اما وقتی اينقدر زير نفوذ و تأثير شديد بيرونی باشد که دگرسانی کاملی پیدا کنی و تبديل به آدمی کاملاً متفاوت شوی، نگران کننده میشود.
اين روزها مردم میخواهند به هر شکل ممکن لاغر بشوند. مردم میروند زير تيغ جراحی تا اندازه شکمشان را کوچک کنند؛ به اين میگويند بایپسِ معدهای. آن وقت رژيمهای غذايی افراطی میگيرند. رژيم اتکينز از آن رژيمهايی بود که مردم کربوهيدراتها را کاملاً کنار میگذاشتند. دهها رژيم گياهی داريم که مردم فقط با خوردن سبزيجات زندگی میکنند، رژيم سوپ را هم داريم که در آن چيزی جز سوپ نمیخوری. من خودم شخصاً يکی را میشناسم که آنقدر به وزن بدناش و جرمِ آن وسواس داشت که يکی از اين رژيمهای متداول سوپ را اختيار کرد. دو روز اين کار را کرد و روز سوم از حال رفت و بلافاصله بردندش بيمارستان تا به هوش بيايد. شانس آورد که جان سالم به در برد، اما اين کاری است که مردم میکنند. به خودشان گرسنگی میدهند. به جايی میرسند که بدنشان ديگر هيچ چربیای ندارد و از ماهيچههاشان تغذيه میکند و اين همانجاست که شديداً خطرناک میشود. قلب يک ماهيچه است، و چون بدن هيچ ماهيچهی خاصی را برای تغذيه انتخاب نمیکند، ممکن است از قلب تغذيه کند تا جايی که منجر به مرگ شود! اين نوک کوهِ يخ است، خطرهايی که این کار برای سلامتِ آدم دارد بالاتر از فهم ماست. مردمی که اين رژيمهای فشرده را اختيار میکنند و زير تيغ میروند از خطرهای آن برای سلامتیشان آگاهاند. کسانی که بیاشتهايی روانی دارند فشار بسيار زيادی روی بدنشان میآورند. اما قبل از اينکه به اينها بپردازيم، چند نفر از شما واقعاً میدانيد بیاشتهايی روانی چیست و چطور روی بدنهای ما اثر میگذارد؟ بگذاريد نگاهی بکنيم: «بیاشتهايی روانیِِ» تشخيصی روانپزشکانه است که اختلالی در خوردن را توصيف میکند که مشخصههای آن وزن پايین بدن و اعوجاج شکلِ تن است، با هراس وسواسگونه از افزايش وزن. افرادی که دچار کماشتهايی روانی هستند اغلب وزن بدنشان را با گرسنگی کشيدن اختياری، پاکسازی، استفراغ، ورزش اضافی، يا روشهای کنترل وزن مثل قرصهای رژيمی يا داروهای مُدِر کنترل میکنند. اين بيماری عمدتاً در دختران نوجوان غربی مشاهده میشود و در ميان شرايط روانی، يکی از بالاترين ميزانهای مرگ و مير را دارد که تقريباً ۱۰ درصد از مردمی که اين وضعيت در آنها تشخيص داده میشوند نهايتاً به علت عوامل مرتبط میميرند. بیاشتهايی روانی وضعيتی پيچيده است و مؤلفههای روانی، عصبی-زيستی و جامعهشناختی را در بر دارد.
بیاشتهايی روانی وضعيتی است که تهديد جانی دارد و میتواند فشار جدی روی بسياری از اندامهای بدن و منابع فيزيولوژيکِ آن وارد کند. بیاشتهايی روانی فشار خاصی روی ساختار و کارکردِ قلب و سيستم قلب و عروق میگذارد و از همان ابتدا باعث نبض ضعيف (bradycardia) و دراز شدن بازه QT میشود. افرادی که بیاشتهايی روانی دارند به طور معمول تعادل الکتروليتی آشفتهای دارند و به ويژه ميزات فسفاتشان پايين است که با نارسايی قلبی، ضعف عضلات، اختلال سيستم ايمنی، و مرگ نابهنگام مربوط است. کسانی که پيش از بلوغ دچار بیاشتهايی روانی میشوند ممکن است روند رشدشان با اختلال مواجه شود و سطح پايينی از هورمونهای لازم را داشته باشند (از جمله هورمونهای جنسی را) و سطح کورتيزولشان به طور مزمن افزايش پيدا کند. در ۳۸ تا ۵۰ در صد موارد نيز ممکن است به خاطر بیاشتهايی روانی، پوکی استخوان نيز رخ بدهد، زيرا تغذيه بد منجر به رشدِ پريشان ساختارهای لازم برای استخوان و چگالی آلی استخوان پايين میشود. اين وضعيت به همه افراد به يک شيوه صدمه نمیزند. تغييراتی در ساختار و کارکردِ مغز نشانههای اوليه اين وضعيت هستند. گمان میرود که بزرگ شدن بطنِ مغز به اين گرسنگی کشيدن مربوط است و وقتی که وزن عادی بر میگردد به طور جزيی اين روند معکوس میشود. بیاشتهايی روانی همچنين با کاهش جريان خون در نرمههای گيجگاهی مرتبط است، اگر چه از آنجايی که اين يافته ارتباط مستقيمی با وزن فعلی ندارد ممکن است که يک خصوصيت ريسک باشد تا عارضه گرسنگی کشيدن.» حالا همه ما میدانيم بیاشتهايی روانی چیست و اين چيزی است که خيلی از مردم خود را دچار آن میکند فقط برای اينکه شبيه چيزی باشند که در تلويزيون میبينند. حالا که به بیاشتهايی روانی پرداختيم، بگذاريد به همراه آن يعنی بيماری «جوع» نيز بپردازيم که با بیاشتهايی روانی همراه است. «جوع» اساساً بالا آوردن بعد از هر غذاست، با اميد پرهيز از افزايش وزن. اين را پاکسازی هم مینامند که معمولاً به صورت استفراغ است اما میتواند به صورت استفاده افراطی از مسهلها، تنقيه و ساير داروها نيز باشند. من شخصاً افراد زيادی را میشناسم که اين وضعيت را دارند. اصلاً انگار برایشان مهم هم نيست که اين مشکلی جدی است. عدهای هم واقعاً از آن لذت میبرند، بعضیها هم نه. بعضیها از آن نفرت دارند و اين کار را میکنند که در مدرسه کسی به خاطر اندکی اضافه وزن سر به سرشان نگذارد يا برای اينکه در جمع گوسفندانی که از اين جريان تبعيت میکنند، پذيرفته شوند. حالا بياييد به پيامدهای «جوع» نگاه کنيم اين بلايی است که اين همه مردم سر خود میآورند. اگر چند تا را نام ببريم: ناباروری، پوکی استخوان، سرطان و نارسايی قلبی. «جوع» معمولاً شانه به شانه بیاشتهايی روانی میآيد. در نتيجه با فشار شديدی که اين دو وضعيت روی اندامهای درونی و بدنتان میآورد، معجزهای است که افراد دچار این عارضه زنده میمانند. در پایان، اميدوارم باعث افزايش آگاهی شما درباره اين موضوعات شده باشد و اميدوارم که وقتی اين مقاله را تمام میکنيد به فکر فرو برويد. اين مشکلی بسياری جدی است که دختران زيادی در جهان غرب به آن مبتلا هستند. يک چيز را به عهدهتشخيص شما خوانندگان میگذارم. به نظر شما تقصير کیست؟ تقصير صنعتِ مُد است؟ تقصير رسانههاست؟ يا خودِ مردمی که دچارِ اينها هستند؟ شما بگوييد. .... |
نظرهای خوانندگان
enheraf sanj darid ke avvale maghale neveshtid injomle shabihe harfe marde monharfeist.?
-- khosro ، May 9, 2007 در ساعت 05:04 PM.....
As much as I know, Jooe is a name of a problem in which the person is just eating and never feel enough. what happens is the paitient could even explore .
-- Negar ، May 10, 2007 در ساعت 05:04 PMit is totally different with what you have explained.
جوع زیادخوری خارج از حد نرمال هست.میتونه علت فیزیولوژیکی یا روانی داشته باشه.فقط و فقط همین.بحث استفراغ و استفاده از مسهل و...چیز دیگه ای هست که هیچ ربطی به این پرخوری روانی نداره.شخص میتونه جوع نداشته باشه ولی تصور چاقی وادار به استفاده از مسهل و غیره بکندش.
-- Renee ، May 11, 2007 در ساعت 05:04 PMببخشید این که نوشتم هیچ کامنتی نیست فقط فکر کردم که بگمش بهتره.
سلام. در مورد تیتر انتخابی شما نظری دارم. من فکر میکنم وقتی میگوییم فلان کتاب به ارزش بهمان ریال یعنی بهمان ریال بدهید که فلان کتاب را بگیرید. وقتی میگوییم لاغرشدن به قیمت مرگ یعنی مرگ را بدهید تا لاغر شوید. به عبارت دیگر به نظر من تیتر درست باید بشود = لاغر شدن به قیمت حیات ( یا به قیمت زندگی یا ...) . خب اینم واسه خودش یه نظر بود دیگه !!!!!!!!
-- Fakhrzad ، May 12, 2007 در ساعت 05:04 PMخوب این چیز ها نتایج فرهنگ برهنگی غربی است که متأسفانه بر تار و پود وهم، خیال، اندیشه، ارزش های فرهنگی و عقل بسیاری از مردم جهان و خوب، بسیاری از مردم ما چنگ انداخته است.من در جایگاه خودم هرگز کاری را بدون بررسی عقلی از منظر ارزش های خودم که در طول زندگی پر فراز و نشیب و پر تجربه ام شکل گرفته است، بطور خودکار و باری به هر جهت یا چون مد است انجام نداده ام و هرگز قضاوت خودم را بخاطر حرف دیگران کنار نگذاشته ام در واقع من بدون توجه به حرف دیگران آنچه را که تشخیص بدهم عقلانی است و حق و حد خودم و غیر خودم را خدشه دار نمی کند انجام می دهم و نتیجه را به خدای واحد و احد واگذار می کنم. حال این در مورد مد باشدیا در مورد مسائل روزمره یا در مورد سیاست یا هر چیز دیگر.خوب هر کس با ارزش هایش زندگی می کند -صرف نظر از اینکه در دنیای بیرون چه نقشی بازی می کند و این نقش تا چه حد منطبق بر ارزش هایش است یعنی چقدر با خودش روراست است-و هر کس آرمانی دارد که در مدتی طولانی از حیاتش با آن در کنار آرزوهای کوتاه مدتش زنگی می کند و بعضی که محیط و تفکر منطقی تری داشته اند زودتر آرمان واقعی خویش راپیدا کرده انداما آنانی راحتتر زیسته اند که کمتر نقش بازی کرده اند.خوب، اگر کسی آرمانش این باشد که چقدر در نظر بیننده جذابیت جنسی دارد آیا رفتاری غیر از آنچه در این صفحات خواندیم از او متصور است.ببینید با آرمان های یک انسان چه بازی شده است که آسیب جسمی و روانی به خودش می زند که زیبا یا هات به نظر برسد و چه بدست می آورد؟ پول؟ آینده تأمین؟ همسر خوب؟ زندگی آرام؟ تن سالم؟ یا صرفا برای خوش خیالی دیگران زیستن؟ آیا بهتر نیست برای یکبار با خودمان منصفانه به قضاوت بنشینیم و به این نتیجه برسیم که ما فقط خودمان را داریم و زمان حال را یعنی اینکه هیچکس خود ما نمی شود هرچقدر هم نقشش را برابر اصل بازی کنیک و زمان گذشته را از دست دادیم به تجربه ذهنی و آینده هنوز نیامده و فقط مسلط بر این دو هستیم و باید دایره ارزش هایمان را شکل بدهیم که آرمان هایی را قرین زنگی مان کنیم که هرگز نمیرند ولو صاحب آن آرمان بمیرد!آیا اکنون بعضی از ما به ظاهر زنده ها زنده تریم یا آدم هایی که ما مردم آن هارا عادی می دانیم مثل فردوسی بزرگ؟ یا سعدی؟ یا حافظ یا مولای رومی از ائمه اطهار(س) یا حضرت پیامبر(ص) یا فاطمه ی زهرا(س) که نیازی به گفتن نیست که ما در زندگی آن ها زندگی می کنیم. از داشتن خود و زمان حال گفتم. بله این یعنی تو خودت را داری و این خود باید قوی باشد و برای تقویتش باید دوستش داشته باشی و تقویت باید در جنبه جسمی، عقلی و روحی باشد که بستر آن جسمی قوی است اما جنبه انسانی ما همان عقلی و روحی است یعنی ما هرچه در تقویت جسمی بکوشیم اگر در تقویت عقلی و روحی خود کاری نکنیم فقط از قسمت حیوانی خود پیشرفت کرده ایم یا به عبارتی ما زمانی انسان تریم که عقل و روح قویتری داشته باشیم که البته جسم سالم بستر رشد عقل و روح است که همه این گفته ها در یک کلام حضرت علی علیه السلام جلوه گر است: کاری مکن با دیگران که بر خودت نمی پسندی
-- مرد منطقی ، May 14, 2007 در ساعت 05:04 PM