رادیو زمانه > خارج از سیاست > تاريخ الزمانه > زندگی در زمانه بادها و بیدها | ||
زندگی در زمانه بادها و بیدهامعصومه ناصریm.naseri@radiozamaneh.comایمیلی که ساعت سه و بیست و شش دقیقه بامداد گرفتهام حکایت از آن دارد که نشانی دیگری از نشانیهای زمانه در ایران فیلتر شده است و باید فکر تازهای برای مخاطبان ایراننشینمان بکنیم. در دو سال و اندی که از عمر زمانه میگذرد، مدام از یک در بیرونمان انداختهاند و ما از پنجره دیگری به سراغ مخاطبانمان رفتهایم. مدام تلاش کردهاند متوقفمان کنند و ما بی وقفه حرکت کردهایم. دو سال پیش در آیین گشایش رادیو زمانه گفتم که تا امروز در روزنامههای مختلفی کار کردهام که توقیف شدهاند؛ اما دموکراسی کهنسال اروپایی این اطمینان را میدهد که رادیو زمانه، دستکم توقیف نمیشود؛ اما نمیدانم چه اتفاق دیگری ممکن است بیفتد. آن روزها، فکر کردن به زمانهای چنین که هست، شوخی بود. ما به سبک و سیاق چریکی از وسط کوره راهها خودمان را به «زمانه»ای رساندیم که امروز میبینید. البته این کار را به رایگان نکردهایم و منتی هم بر سر کسی نداریم. هر چند تعدادی از کسانی که کارهایشان را میبینید و میخوانید، بی مزد و منت برای زمانه کار کردهاند. تا پیش از اینکه در رادیو زمانه خودم را سر کار بگذارم، تلخترین تجربه روزنامهنگاری را توقیف شدن میدانستم؛ اما به برکت زندگی و کار در فضای دموکراتیک فهمیدم تلختر از توقیف هم میتواند باشد. ما گمان میکردیم که بر همین «کسان» هم چنین روزگاری گذشته است و در پیچ و خم رودخانه مهاجرت، روحشان دموکراسی را درک کرده است و امیدوار بودیم این آب از سر ما هم بگذرد و روزگاری، صاف و بیخدشه شویم. بعضیها به ما چند نفر که از ایران آمده بودیم به عنوان سربازهایی نگاه میکردند که از خط مقدم جبهه به شهر فرا خوانده شدهاند و معترض بودند که ما به اینها در خط مقدم جبهه، در ایران، احتیاج داریم. بعضیها امیدوار بودند با افتتاح رادیو زمانه، بر سهمیه روزانه «فحش» به جمهوری اسلامی افزوده شود. بعضیها هنوز از اینکه ما فحش نمیدهیم، دلخورند. از شما چه پنهان، وقتی در محدوده مرز پرگهر زندگی میکردیم، دنیای ملول و محدودی داشتیم! خودمان بودیم و محافظهکارها و اصلاحطلبها. یک تعداد کمشمار رادیکال دو طرفه هم آن وسطها رژه میرفتند که چندان خاطر خطیر ما را نمیآزردند. حالا که زدهایم بیرون میبینیم چه دود و دمی در فضای فعالیت سیاسی برپاست. دود و دمی که وقتی در ایران بودیم، به چشممان نمیآمد. حالا فکر میکنم رقصیدن به ساز سیاست، تلخترین تجربه روزنامهنگاری باید باشد. اجباری که در زمانه سعی کردیم به آن تن ندهیم و این، آسان نبود. خیلیها از زمانه تعریف میکنند. کسانی هم هستند که نقد میکنند و کسانی هم زیر یک خم زمانه را گرفتهاند؛ به قصد کلهپا کردن آن. تعداد کمشمار آنهایی که چشم دیدن زمانه را ندارند، به ما این اطمینان را میدهد که اکثریت مطبوعی از مخاطبان رسانههای فارسیزبان به زمانه اعتماد کردهاند. این اعتماد فقط به اتکای کار سخت اما دلپذیر در این مدت ایجاد نشده است. ما میدانیم که کسانی هستند که به دقت مراقب رفتار رسانهای ما هستند. کسانی که به درستی، زمانه را زمانه خودشان میدانند هر وقت که وقتش باشد، از انذار و تبشیر دریغ نمیکنند. هیچ چیز به اندازه یک نقد نفسگیر برای ما جذاب نیست. نقدی چنین ما را وا میدارد به فکر کردن، به تأمل، به تفکر و به بازبینی خودمان و چهرهمان در آیینه نوشتههای دیگران. گیرم که کمی رو ترش کنیم. ما در زمانه، خودمان را از معصومین نمیدانیم، دلبسته زمانهایم و متعصب به آن نه. برای همین همیشه برای نقدها و نقلها، در حالت آمادهباشایم. اما سبک و سیاقمان مسیحوار هم نیست که وقتی از سر بیانصافی، کسی صورتمان را به سیلی سپرد، رخ بچرخانیم که بفرمایید گونه چپمان را هم بنوازید. کم و کاستیهایمان را اگر بخواهید بشمرم، البته انگشت کم میآورم؛ اما رسانهای که اشتباه میکند و از اشتباهش میآموزد میتواند امیدوار باشد که کاستیهایش هم، کمعدد شوند. چنانکه ما چنین شدهایم. کسانی هستند که برایمان مینویسند اینجا خطا کردهاید و آنجا کج رفتهاید و آنجا به خاکی زدهاید و ما هر بار برگشتهایم و رفتارمان را مرور کردهایم و خودمان را باز/بهسازی کردهایم. و حاصل همه این تذکرها و این مرورها و این رفت و آمدها، زمانهای است که هست. همینکه در روزهای تلخ، از جوانب مختلف هم پیغامهای یاری میرسد و هم بادهای سخت میوزد جای امیدواری است که صاحب زمانه بیخاصیتی نیستیم. اگر کسی تبری یا لگدی میزند، دستهایی هم در کارند که زمانه را برقرار میخواهند و همین خوب است. خواستن خوب است چرا که به یک جو همت، توانستن از دل آن درمیآید. این روزها که میگذرد هر روز، وقتمان به بودن و نبودن زمانه و چگونه بودن و چگونه نبودنش میگذرد. از این پیچ که گذشتیم شاید بنویسم که گذشتن از آن، چه سخت بوده است اما عجالتاً برقراریم؛ بر همان قرار پیشین. به سختی از وسط فیلترها میگذریم تا به چشم شما بیاییم، به چشم شما خوش بیاییم. بادا که پابیزهای بهتری را با هم در باغهای زمانه قدم بزنیم. |
نظرهای خوانندگان
خسته نباشید
-- بدون نام ، Oct 27, 2008 در ساعت 05:06 PMپاینده باشید و پربار
این متن هیچ نمی گوید!
-- مریم ، Oct 27, 2008 در ساعت 05:06 PMخانم ناصری من دوبار این متن رو خوندم نتونستم بفهمم حرف حساب شما تو این متن چیه. اما با توجه به پیامدهای اخیر در حول و حوش رادیو زمانه تنها نکته جالب برای من جایگزین شدن نام شما با نام مهدی جامی در سرمقالات زمانه بود. آیا خبری شده ؟
-- shahin naseri ، Oct 27, 2008 در ساعت 05:06 PMانگار يك چيزي توي مايههاي كودتاي فرهنگي رخ داده!
-- ح.ش ، Oct 27, 2008 در ساعت 05:06 PM«مهدی جامی» بيا و اين نوشته را براي ما ترجمه كن...
چرا اینقدر در لفافه سخن می گویید؟ لطفاً شفافتر بنویسید که تجربه ی آوانگاردی زمانه با چه مشکلاتی مواجه شده است. رمانتیک را کنار بگزارید. حرف حسابتان چیست؟ با خوانندگانتان صادق باشید.
-- Saied ، Oct 27, 2008 در ساعت 05:06 PMبعد از یادداشت جناب جامی، این یکی خیلی معنی دار بود.
بوی خوشی نمی شنوم سرکار خانم ناصری.
کاظمینی- انتاریو، کانادا
-- کاظمینی ، Oct 27, 2008 در ساعت 05:06 PMاتفاقا خیلی هم متن صادقانه و خوبی بود. چه همه مشتاق اخبار پشت پردهان! چیکار دارین برنامههایی که دوست دارین گوش کنین اونایی که دوست ندارید نقد. حالا کودتا بشه یا نشه یا خبری بشه یا نشه به کامنتگذار یهلاقبای سایت زمانه چی میرسه؟!
-- QIL ، Oct 28, 2008 در ساعت 05:06 PMشاهین عزیز
-- معصومه ناصری ، Oct 28, 2008 در ساعت 05:06 PMنام من جایگزین نام آقای جامی نشده است. پیشتر هم چندین بار من در وبلاگ زمانه نوشته ام. سری به آرشیو بزنی می بینی که غیر از مهدی جامی و من دیگران هم نوشته اند. شما هم اگر در حوزه رسانه و زمانه حرفی برای انتشار در وبلاگ زمانه داشته باشید با رعایت قواعد سایت در این بخش، منتشرش می کنیم.
می نویسید: «ما گمان میکردیم که بر همین «کسان» هم چنین روزگاری گذشته است و در پیچ و خم رودخانه مهاجرت، روحشان دموکراسی را درک کرده است و امیدوار بودیم این آب از سر ما هم بگذرد و روزگاری، صاف و بیخدشه شویم».
- این «کسان» کی هستند؟
- روح چگونه دمکراسی را در «پیچ و خم رودخانه مهاجرت» درک می کند؟
- امیدوارید چه آبی از سر شما بگذرد؟
خانم٬ توی دبیرستان هم دیگر از این انشاها نمی نویسند.
-------------------------
-- مانی ب ، Oct 28, 2008 در ساعت 05:06 PMمعصومه ناصری: مانی عزیز به همه این سوال ها در همان متن جواب داده ام. می خواهی اسم ببرم؟ این کار این یادداشت نیست. به علاوه در وبلاگ زمانه همیشه برای انشاهایی به همین بدی جا هست. کاش تو هم به نیت این ستون انشایی به همین بدی بنویسی.
باشد که چنین باشد که می گویید و از این هم بهتر.
-- محمد میرزاخانی ، Oct 28, 2008 در ساعت 05:06 PMبرقرار و پرتوان باشید.
اما واقعن بی معنی و مبهمه.
-- یه شورشی ، Oct 28, 2008 در ساعت 05:06 PMاز شما چه پنهان، وقتی در محدوده مرز پرگهر زندگی میکردیم، دنیای ملول و محدودی داشتیم! خودمان بودیم و محافظهکارها و اصلاحطلب......
حالا که زدهایم بیرون میبینیم چه دود و دمی در فضای فعالیت سیاسی برپاست. دود و دمی که وقتی در ایران بودیم، به چشممان نمیآمد............
........................................................
این قسمت از متن رو به عنوان ورودی در صفحه
اصلی زمانه گذاشتید و متاسفانه باید با
اطمینان عرض کنم به حتم بسیاری رو
همچون من دچار این سوتفاهم میکنه که
موضوع نوشتارتون درباره تفاوت ها و تقابل
های این سو و آن سوی آب ها هست و
تعریف و توصیف کودکانه دنیای شیرین اروپایی
و آزادی و ...
و البته بعد از خوانش متن مشخصه که این
-- امید صیادی ، Oct 28, 2008 در ساعت 05:06 PMجان مطلب نیست و اصل ربطی هم در بین
نیست .
فکر میکنم در دعوت مخاطب به خواندن متن با
انتخاب این قسمت از مقاله دچار اشتباه شدید
و طبیعی ترین واکنش هر خواننده بعد از خوانش
کل متن اینه که به عمد دچار اشتباه شده و
با یک حقه ژورنالیستی یقه گیر شده تا متنی
رو با موضوعی متفاوت از دریچه ای دیگر بخونه .
و طبیعی تر اینکه بعد همه این اتفاق اصل و
نفس مقاله دیگر واجد جدیت شناسایی
نخواهد شد در حالیکه میتونست چنین باشد .
فضای فرهنگی مهاجرت متأسفانه به سیاست الوده است. اگر در ایران رژیم سعی می کند فرهنگ را سیاسی کند، اینجا هم اهالی اپوزیسیون این تلاش را می کنند. حالا کجاشو دیدین؟ کاری کنند که اگه پا برهنه به ایران برنگردید خودتون هم از جنس همینها بشید خانم ناصری عزیز!
-- مهری ، Oct 28, 2008 در ساعت 05:06 PMسلام. من زمانه رو دوست دارم . بارها به مطالبی برخوردم که کاملا برایم جدید بود. خیلی چیزها یاد گرفتم.تنها سایت معتبر و وزین فارسی برای من همین زمانه است. اینها رو گفتم تا فکر نکنید می خوام سیلی بزنم. اما متن معصومه رو اصلا دوست نداشتم یاد انشاهای راهنمایی افتادم "قلم در دست می گیرم و عقاب فکرم را در اسمان خیال به پرواز در میاورم ........." همیشه کلمات قلمبه استفاده کردن اون هم وقتی فقط برای به رخ کشیدن توانایی نویسنده باشه ، به زیبایی متن اضافه نمی کنه. مرحوم ممیز می گفت: طرح گرافیکی خوب اول از همه باید کاملا معلوم و مشخص باشه ، بعد هرچی خواستی پیچ و واپیچش بده. نه اینکه اصلا نفهمی یعنی چی. این متن هم مثل خیلی از ارمهای امروزی بود زحمت زیاد برای پیچ دادن ولی غیر قابل فهم. این بود متن بعد التحریر این حقیر به دست انگاشت ِ بانو ناصری
-- مژده ، Oct 29, 2008 در ساعت 05:06 PMمسئله این است که شما از خواننده ای که علاقه مند به فهم نوشته شماست٬ توقع دارید که عالم به علم تعبیر و تفسیر باشد. روح چگونه دمکراسی را در «پیچ و خم رودخانه مهاجرت» درک می کند؟
من البته به شعر هم علاقه مند هستم. اما شما مثل این که هنوز تصمیم خود را بین شاعری و روزنامه نگاری نگرفته اید.
منظور شما از این حرفها چیست؟
-- مانی ب ، Oct 29, 2008 در ساعت 05:06 PMمن هم با مانی ب و جمله پرسشی آخرین کامنت وی موافقم.
-- یه شورشی ، Oct 29, 2008 در ساعت 05:06 PMواقعا منظور شما از این حرفها چیست؟
کمی واضح تر صحبت کنید. در ضمن آیا فکر می کنید که خود درک درستی از دموکراسی داشته و یا دارید؟
یا اصولا آن را کسب کرده اید.
خانوم ناصري من واقعا نفهميدم قراره مدير راديو زمانه عوض بشه يا زمانه تعطيل بشه يا محافظه كار تر بشه؟
-- بدون نام ، Oct 29, 2008 در ساعت 05:06 PMلطفا جواب اين سه تا سوال را بدهيد.
دوست عزیز چه کسی گفته که زمانه قرار است تعطیل شود؟
-- هادی ، Oct 29, 2008 در ساعت 05:06 PM( چند تعدادی از کسانی که کارهایشان را میبینید و میخوانید، بی مزد و منت برای زمانه کار کردهاند). ازین بی منت ها کارهایشان را دیده ایم یکسری ترجمه هاو مقالات از دوستان /
(نقدی چنین ما را وا میدارد به فکر کردن، به تأمل، به تفکر و به بازبینی خودمان و چهرهمان در آیینه نوشتههای دیگران. گیرم که کمی رو ترش کنیم.
من از آن دسته نیستم که نقد را به سازنده و غیر سازنده تقسیم کنم. نقد، وقتی از جانب دیگران میرسد نقد است، ) عجب جمله ای !!!!!) اگر ما از جمله «یتدبرون و یتفکرون» باشیم و به فکر بازبینی کارمان بیفتیم، آن وقت این نقد، متصف میشود به صفت «سازنده» وگرنه، حرف و نقل در عالم بسیار است و این هم یکی میشود از آن هزاران که انگار گویندهاش را مادر نزاده است.)
فکر کردن وا میدارد؟ تانسانی که نقد را موتور فکری خود می کند اصلن فکر کردن را نمی فهمد.
اگر ما از جمله «یتدبرون و یتفکرون» باشیم و..
چرا خارجکی صحبت میکنید! به یک زبان بنویسید تا ما هم بفهمیم.
(به فکر بازبینی کارمان بیفتیم، آن وقت این نقد، متصف میشود به صفت «سازنده» ) از کی معنی ان سخن الاهی این است یا این هم از کاربرد های قرانست؟
(وگرنه، حرف و نقل در عالم بسیار است و این هم یکی میشود از آن هزاران که انگار گویندهاش را مادر نزاده است.) هپروت ... شراب عرفانی نوشیده اید یا چنین شعر میگویید؟
ما در زمانه، خودمان را از معصومین نمیدانیم، دلبسته زمانهایم و متعصب به آن نه.
معصوم؟ اینجا چه معنی دارد اصلن؟
(برای همین همیشه برای نقدها و نقلها، در حالت آمادهباشایم.) البته نقد های ملکوتی
(اما سبک و سیاقمان مسیحوار هم نیست که وقتی از سر بیانصافی، کسی صورتمان را به سیلی سپرد، رخ بچرخانیم که بفرمایید گونه چپمان را هم بنوازید.) خب احر محمدی هستید. مگر از سر انصاف هم سیلی میزنند؟
چقدر هم شاعرانه نوازیدن . رخ چرخاندن . ننوشتید موهایتان هم درین میان در هوا به گردش در می ایند!
(کم و کاستیهایمان را اگر بخواهید بشمرم، البته انگشت کم میآورم؛ اما رسانهای که اشتباه میکند و از اشتباهش میآموزد میتواند امیدوار باشد که کاستیهایش هم، کمعدد شوند. چنانکه ما چنین شدهایم.) مگر همه کاستی هایتان را میدانید که از تعداد کمتر ان با خبرید؟ کاستی های غیر قال رفع هم شماردید؟
(همینکه در روزهای تلخ، از جوانب مختلف هم پیغامهای یاری میرسد و هم بادهای سخت میوزد جای امیدواری است که صاحب زمانه بیخاصیتی نیستیم.) روز های شیرین چطور بود. باد های سخت چه ربطی به با خاصیتی زمانه و صاحب ان بودن دارد؟
-- علیرضا ، Oct 29, 2008 در ساعت 05:06 PMمعصومه ناصري عزيز
-- بهار ، Oct 31, 2008 در ساعت 05:06 PMاز خيلي ها شنيده بوديم كه آنهايي كه سالهاست از ايران رفتند و ژست دموكراسي اون ور رو مي گيرند و سر حرف هم كه باز مي شه مي گن ...شما بچه هايي كه از ايران مي اييد تقصيري نداريد حكونت با شما ال كرده است و بل ..وقتي پاي عمل مي رسد و تصميم گيري مي بيني كه انها نه تنها بدتر و بدتر از يك راديكال تندرو و كيهاني شدند بلكه خرفت هم هستند ...اصلا مغزشان يك نيمكره داره ..اون هم براي فحش دادن ساخته شده و حذف ديگران ..اما چه مي شه كرد كه ويترين شون رو خوشگل چيدند ...هي بي خيال آبجي
من نمی دانم واقعا استفاده از کلمات عربی به این شدت مفید است. والا من که روزنامه نگارم برایم صقیل است .به هر حال کمی آشکارو مفهوم تر بنویسید بد نیست!
-- sepideee ، Oct 31, 2008 در ساعت 05:06 PM