رادیو زمانه > خارج از سیاست > تاريخ الزمانه > از رنگ گل روی زمانه تا رنج خار باغبانهاش | ||
از رنگ گل روی زمانه تا رنج خار باغبانهاشمهدی جامیm.jami@radiozamaneh.comمعمولاً مدیران بر اساس عرف جاری در مواقعی مثل سالگرد باید کلی داد سخن بدهند که دستاوردهای ما اینها بوده است و این هم آمار و ارقاماش و خلاصه با روحیه مثبت و امیدوار و تلویزیونپسند ظاهر شوند. من علاقهای به این روش ندارم. گر چه از آن آمار و ارقام هم دارم که در مواقع رسمیتر استفاده میکنم. اما اکنون و اینجا با شما حرف دل و خودمانی بزنم. ما در زمانه سختی زندگی می کنیم. پنهان کردناش از شما چه سودی دارد؟ من بسیار امیدوارم البته. اما بیمناک هم هستم. گاه ناامید هم میشوم یا در آستانه ناامید شدن میایستم. مثبت بودن هم درست است. بدون نگاه مثبت آیندهای وجود ندارد. اما وقتی آیندههایی هم که وجود دارد می تواند مبهم و مهآلوده و چه بسا ویرانگر باشد نادیده گرفتن آن و مثبتبازی تنها نمیتواند چندان دلربایی کند. میشود گفت که بعد از دو سال حالا زمانه از آب و گل در آمده است. میشود برایش کمتر نگران بود. همه بداخلاقیها در قبال زمانه فروکش کرده است. هم کیهانیهای عجایبالمخلوقاتی زهرشان را ریختهاند و نتیجه نگرفتهاند و هم زهرنویسان فولکس کرانتی بددهنیهاشان را کردهاند و فراموششده اند. زمانه تا دسامبر سال پیش سخت زیر ضرب بود از همه طرف. در سال جدید میلادی تا اینجا آسوده بودهایم و مشغول به تحکیم مواضع و سازماندهی بهتر نیروها! بهانهجوییها و برچسب زدنها گرچه تمام نشده، اما به غرغر زیر لب تبدیل شده است. تا اینجا بد نیست. اما کار کردن در محیط ایرانی و برای رسانهای ایرانی که میخواهد مستقل هم باشد مشکلات خودش را دارد. کار کوچک و بزرگ هم ندارد. امشب داشتم یادداشت چند خطی مدیر هفتان را به مناسبت سه سالگی هفتان و آغاز سال چهارم فعالیتاش میخواندم. واقعاً از شباهت حرفهایش با آنچه گاه من فکر میکنم در شگفت شدم. با خود فکر کردم او فرسوده محیط پرتنش داخل کشور است و احتمالاً فکر می کند در بیرون از این خبرها نیست. باید بگویم نه این بیرون هم فشارها و تنگنظریها و بیرسمیها و حسادتها و رقابتهای منفی و بدگوییها آنقدر هست که فرسودهات کند. من می دانم که ما داریم تاریخ میسازیم. این حرف را از استادی ایرانی در آمریکا نقل می کنم که شاید راضی نباشد ناماش را بیاورم. او در سمیناری در آکسفورد به همکار ما پرویز جاهد گفته بود که شما دارید تاریخ میسازید. تاریخ را تغییر میدهید. چیزی به این مضمون. قبول. من میدانم که ایده زمانه چگونه روز به روز با تیمی که از جنون نوشتن و رسانه پرداختن لذت میبرد، ساخته شده و پرورش یافته است. میدانم که چگونه دهها نویسنده برجسته و صدها نویسنده و برنامهساز جوان با آموزش و آزمایش و خطا کار کردهاند و آموختهاند و زمانه را به رسانهای تبدیل کرده اند که کسی نمیتواند نادیدهاش بگیرد. میدانم که همه این کارها را در دو سال کردهایم و امروز با رسانههای جریان اصلی رقابت میکنیم و در برخی از جنبه ها اصلا قابل رقابت نیستیم و حرف اول بازار رسانهای فارسی را میزنیم. اما اگر برایتان بگویم که برای این جرعه که آزار کساش در پی نیست چه زحمتها از دوستان سابق شده و دشمنان عقبمانده و دایگان دلسوزتر از مادر متحمل شدهایم و میشویم می بینید که این گنج بی رنج عظیم و کار سخت و درمانگر به دست نیامده است. من و دوستانام امروز می کوشیم زمانه را به رسانهای پایدار تبدیل کنیم. این برای ما امری استراتژیک است و ما هم و غم خود را برای آن گذاشتهایم. انتظار نداریم پارلمان و دولت هلند برای ابد از این طرح هر قدر هم که خوب باشد حمایت کنند. قرار ما هم این نیست. گرچه برای پایدارسازی به حمایت حامیان اولیه هم نیاز خواهیم داشت. اما باید از توانایی های کمتر کشف شده جامعه ایرانی و کارآفرینان ایرانی برای پایداری طرحهای رسانهای مانند زمانه بهره برد. برای یک جامعه مدنی پایدار ما تردید نداریم که باید رسانههای پایدار وجود داشته باشد. تنوع رسانهای بسیار خوب است؛ اما اگر این رسانه های متنوع امروز باشند و فردا خاموش شوند، سودی نخواهند داشت. باید این چراغ را روشن نگه داشت و به دست دیگری و دیگران سپرد. اما می دانید این یعنی چه؟ یعنی با توجه به تجربه و سابقه فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران آرزوی محال کردن. در کشوری که هیچ رسانهای پایدار نمانده مگر به سرنوشت کیهان - نعوذ بالله من عاقبه السوء - دچار شده که عین نابودی و نابودگی و ناپایداری است، چگونه میشود از دوام و پایداری حرف زد بدون آنکه بار عظیمی را بر دوش خود ببینی؟ پایداری رسانهای یعنی شنا کردن در جهت خلاف این آب آشوبگر و مست و ناپایدار. تقریبا ً25 پروژه برای مقدمات پایدار کردن زمانه طراحی کردهایم و شماری از آنها را به مرحله عملیاتی کردن نزدیک کردهایم. این هفته اخیر حتی فکر میکردم اگر لازم شد بروم فیلمنامهای را که در دست دارم تمام کنم و برای فیلم شدناش تهیهکننده پیدا کنم و از عواید ساخت آن برای زمانه خرج کنم. آخر هفته قرار است با دو دوست نازنین بنشینیم طرحهایی که آنها فکر کرده اند را هم بررسی کنیم. هیچ سنگی را بدون جابهجا کردن و این رو به آن رو کردن رها نمیکنیم. همه گزینهها را میسنجیم. اما آیا موفق خواهیم شد؟ باید بشویم. باید برای آینده زمانه سرمایهگذاری کنیم. این رسانه ما ست. رسانهای ایرانی که میکوشد از تجربه رسانهپردازی ایرانی بیاموزد و بر آن بیفزاید. میان خون دل خوردنها و سوء تفاهمها و وزش بادهای هرز و گزش خارهای راه، دل ما به اتفاقات خوب خوش است که دوستان خوباند و بخت بلند برای آشنایی با دوستان خوبی که امروز هنوز در کمون ناشناختگیاند. یک حلقه فکری و مشورتی و حمایتی خوب ثروتی است بیبها. ما فکر میکنیم نباید از رنجی که می بریم تا راه تازه خود را باز کنیم بیهوده بگذریم. رنج ما باید سودی داشته باشد و گرنه فرسوده و افسرده خواهیم شد و به خیل نابودگان خواهیم پیوست. مثل باغبان که خار هم که به دستاش بنشیند به امید پرودن گل تحمل بایدش تحمل ما تا وقتی است که هنوز امیدی برای پروردن داریم. ما به کاری که میکنیم ایمان داریم. بدون ایمان نباید زیر این همه سنگباران ناملایمات ایستاده باشیم. کارهای کمخطرتر و پردرآمدتر و آسودهتر برای همه ما وجود دارد. اما معیار ما این است که یک کار گروهی ایرانی را موفق کنیم و موفقیتاش را پایدار کنیم. این رمز نجات همه ماست. |
نظرهای خوانندگان
آقاي جامي، يك ضرب المثل عاميانه ( كه بسيار معني پر معني هم هست ) ميگويد گربه محض رضاي خدا موش نميگيرد.
-- كوروش مهربان ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMحالا چه طور شده كه پارلمان دولت فخيمه هلند "دايه مهربانتر از مادر شده" وبه فكر دموكراسي براي من جهان سومي نشسته بر گنج نفت و كم نصيب از آن افتاده است؟
من صداي امريكا را دوست دارم چرا كه به صراحت ميگويد كه يك راديوي دولتي است. ولي بي غرض و مرض بودن شما و بي بي سي تو كتم نميرود كه نميرود.
راستش نميدانيم قسم هاي چپ و راست شما را باور كنيم يا گزارشهاي اجق وجق برخي از همكاران را.
ظل عالي مستدام
مهدی جامی عزیز، تبریک. واقعاً خسته نباشید که تا همین جا هم گل کاشته اید و نمونه یک کار رسانه ای جمعی ایرانی به دست داده اید که نظیر نداشته است تا به حال. امیدوارم همچنان بالنده بمانید و به پایداری که حق تان است برسید. راست گفته آن استاد. دارید تاریخ می سازید.
-- سید حسام فروزان ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMاسم پر معنایی را برای سایتتان انتخاب کرده اید..
-- raha ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMزمان ما زمان نیست.. زمانه است..
زمانه برای من.. جایی برای نفس کشیدن..در ضمن خسته نباشید..ممنون.
با وجود مشکلات فراوانی که متحمّل شديد و احساس رضايتی که در کلامتان هست، و به خاطر هدف بزرگی که داريد، کمتر جای شک باقی ميماند که زمانه در آينده موفّق نباشد. با وجود اينکه کار در اين کشور هم مشکلات خود را دارد، اميدوارم که با بهره گيری از مزايايی که اينجا هست بتوانيد در راه خود پايدار و پيروز باشيد. و اميدوارم که در آينده امکان فعاليت بيشتر شما در ايران هم فراهم شود بدون در نظر گرفتن اينکه چه سيستم سياسی حاکم باشد.
-- farjam ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMآقای جامی زمانه باید پایدار بماند. همان طور که گفتید شما دارید تاریخ می سازید. برایتان آرزوی توفیق دارم...
-- نیما ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMخسته نباشيد... زمانه بين رسانه هاي ايراني خارج از ايران واقعا سرآمد است... كاش رسانه اي تصويري هم مانند زمانه وجود مي داشت...
-- شهاب ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMمن راديو زمانه را دوست دارم خسته نباشيد و به اين اميد كه راديو زمانه
-- kia ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMسالهاي سال به كار خود ادامه بدهد
سخنان آقای کوروش مهربان به نظرغیر منطقی وپر از تناقض میرسد..
-- raha ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMچگونه می توان تلوزیون صدای آمریکا را صرفا بر اساس اینکه می گویند ما نماینده و شعبه رسمی مدیا و رسانه دولتی آمریکا هستیم دوست داشت؟!
اگر منظورتان این است که از صداقتشان در اقرار به وابستگی به دولت آمریکا خوشتان امده که چیز غریبی است.. در ضمن بارها و به کرات در سایت زمانه دیده و خوانده ام که فعالین سایت به صراحت
دولت و پارلمان هلند را تامین کننده بودجه اداره این سایت معرفی کرده اندولی جذابیت زمانه برای بسیاری بر همین است که منعکس کننده دیدگاه های دولت هلند نیست..راستش مثل اینجا در هیچ کجا شاهد چنین ظرفیت وتحمل ابراز عقاید وآرای طیفهای مختلف سیاسی و اجتماعی گوناگون و حتی دشمن نبوده ام
ابزار نظراتی از این دست نشانه ناراحتی بعضی ها از موفقیت زمانه در جذب مخاطب وانعکاس بی غرض و مرض حقایق در ان است..
چراغتان همیشه فروزنده باد
در ضمن حزب اله لبنان و حماس هیچ ابایی ندارند که بگویند پول بگیر دولت ایران هستند پس لطفا در کتتان بنمایید که هر کسی در دنیا نگاه خاص خودش را به قضایا دارد.
آقای جامی مقایسه بین رایو زمانه و کیهان شریعتمداری مقایسه جالبی نیست . هر چند که از نظر منبع مالی شباهت زیادی وجود دارد ( هر دو حمایت مالی قوی پشت سر خود دارند .)شما پایداری یک رسانه ایرانی که از خارج هدایت می شود را چگونه با پایداری رسانه های داخلی مقایسه می کنید . شما لطف کرده و بگوید که آیا کارکنان و برنامه سازان زمانه حاضرند در صورت قطع حقوق و مزایا و امکانات مالی فراوان .با هزینه شخصی خود زمانه را سرپا نگه دارند ؟ اگر اینطور باشد شما در این پروژه موفق خواهید بود و دراینصورت واقعا تاریخ را می سازید . ( و مطمعن باشید که تنها نمی مانید ) اما اگر غیرازاین باشد. گفته آن استاد ایرانی در امریکا را فقط می توان یک شوخی یا یک جوک ( مثل حرفهای آقای نبوی )بحساب آورد.
-- آشنا ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMبا تشکر
آقای جامی، ضمن عرض تبریک دوسالگی رادیو زمانه، یاد آوری تک بودن کار فرهنگی این رادیو و عمق مطالب، بجا و لازم است. برای من بسیاری از مطالب آموختنی و تعمق بر انگیزند.
-- بدون نام ، Aug 5, 2008 در ساعت 01:57 AMبرای شما و همکارانتان آرزوی موفقیت دارم.
با تشکر
مریم.ص
به شما تبریک گفته و برای اهالی نق شفای عاجل آرزومندم.
-- شیرازی ، Aug 6, 2008 در ساعت 01:57 AMبه این متخصصان منفی باف باید گفت بابا گرتو بهتر میزنی بفرما خبرت.
ینده ناقابل که شدیدا مبتلا به زمانه شده ام بحدی که جنبه تزریقی پیدا کرده .
جناب جامی همین منوال را عنایت فرمائید و بالاغیرتا مثل رستورانهای ایرانی در نیویورک در کیفیت کار پس از دوسال تقود نفرمائید.فعلا اول کار است و از توکل هم غافل نباشید.
حق جلوه دهاد
رادیو و سایت بسیار خوبی دارید. واقعا خسته نباشید.
-- دوستدار رادیو زمانه ، Aug 6, 2008 در ساعت 01:57 AMمن و پالتاك: شايد اگر مهدي جامي اندكي تجربه سياسى ، بخصوص در طيف چپ را داشت اينهمه سختي را متحمل نميشد. راديو زمانه براي دفاع از خود ساعتها بحث كرد و ده ها صفحه مطلب نوشت . در حالي كه تجربه نشان داده لزومي به اينهمه دردسر نبود كه ميتوانست اين واقعيت را در نوع برخورد سازمان " فداييان اقليت" به ماجراي مشابهش ببيند. آنها سكوت كرده، و با بى اعتنايي روي يك واقعيت مهم كه بخوبي آن را ميشناختند سرمايه گذاري كردند، آنها ميدانستند اين اپوزسيون انگيزه دنبال كردن هيچ چيزي را ندارد، آنها بخوبي ميدانستند كه رفقايشان را يا ميتوانند بخرند و يا با بى محلي آنها را خسته و ساكت كنند. كاري كه كاملا موفق شدند چون خودشان بخشى از همين بازى بودند و خوب ميدانستند كه مخالفين امروزشان هم تفاوت چندانى با خود آنها ندارد . بنابراين با وقاحت كامل نه تنها هرگز حاضر به محكوم كردن همآوايي سياسى و وابستگى مالى اپوزسيون چپ با سياستهاي امپرياليستى نشدند، بلكه كاملا پاي همه چيز ايستادند و داستان را به مرور زمان موكول كردند . در دو سال پيش يكى از همانها بما گفت " زور بيخود ميزنيد، تا يكي دو سال ديگر هيچ كس يادش نيست اين ماجرا چه بود " و او درست ميگفت. زمان گذشت و همه چيز ساكت شد. ديگر كسي نه انگيزه اعتراض را داشت و نه منافعى كه ادامه اش دهد. خبرگزارى زنانشان كه تا خرخره به دستگاه پليس امنيتي و منابع مالي امپرياليستي وابسته است صيحي و سالم برقرار است، با همكاري با همان پليس تمام اطلاعات را مخفى نگه ميدارند و همانهايي كه روزى بازوهاى حافظ نظام سرمايه داري معرفى ميكردند امروز بيش از همه از خودشان و منافع مالى شان حمايت ميكند! ، درآمدهاى نجومى اش هم پابرجاست، بخشى از آنهايي كه زمانى مخالف بودند آرام ارام خودشان را به داخلش خزاندند و سهمشان را گرفتند و همه چيز به خير و خوشى به پايان رسيد. و اين واقعيتى بود كه "جامى ها" بعلت غير سياسي بودنشان آن را نميدانستند ! امروز كه يكبار ديگر به اين ماجرا نگاه ميكنيم ميبينيم كه راديو زمانه ها بسيار صادق تر بودند، آنها كاري را كردند كه هرگز قبحش را نگفته بودند و هيچوقت برخلاف اعتقادات و ارمانهايشان قدم برنداشتند، اما برعكس قضيه ، آنهايي كه شعارهاي ضد امپرياليستي سرميدادند و بدنبال حكومت شورايي بودند و از ظلم و استثمار كارگران در اروپا و ايران ميگفتند. آنها بطرز وحشتناكي كثيف بودند!
امروز وابستگى مالى اپوزسيون به سياستهاي امپرياليستي كه بر اساس يك نقشه معين سياسي پيش برده ميشود قبح و خجالتى ندارد. ده ها تجمع بواسطه همين ارتباط است كه شكل ميگيرد و همه ياد گرفته اند كه همه چيز را مخفى نگه دارند تا مشكلي پيش نيايد. اين داستان آنقدر عادى و روزمره شده كه به تمام سطوح بست پيدا كرده است. وقتى شما به يك آدم عادى ساكن ايران بگوييد كه فلان جريان از نظر مالى به آمريكا وابسته است با تعجب نگاهتان خواهند كرد و ميپرسند، " خب باشد" . و اين بيدليل نيست، چون آنطرف قضيه اى وجود نداشت كه اين نقش مخرب را توضيح دهد. فساد سياسى در اپوزسيون، بخصوص چپ و كمونيستش بيداد ميكند. قبيله هاى دور از مردم، فرقه هايي كه يك خانواده در راسشان حكومت ميكند، محافل قرون وسطايي ، دروغ و شعبده و كلاهبردارى، جعل خبر و عكس و تصوير ، سرقت مبارزات همديگر، دزديدن رفقاي شهيدمان ، چپ هاى منفرد و مستقلى كه نه منفردند و نه مستقل بكله تا خرخره به اين وب سايت و آن وبسايت و اين و آن آدم وابسته هستند جنبش كمونيستى ايران را به يك لجنزار متعفن تبديل كردند.....
آقا مبارکه! برای من که تجربه ای بس ارزشمند است. آشنای گرامی مثل اینکه خبر از فری لانس های زمانه ندارید که تعدادشان کم نیست.
-- هادی ، Aug 6, 2008 در ساعت 01:57 AM- آشنا جان: من از ایران برایات مینویسم. من وقتی برای یک پروژهی کوچک به همکاری با زمانه دعوت شدم، حرفی از مواجب و پول پارلمان نبود. ببین عزیز من حرف دل خودم را میزنم و نمیدانم همکارانم چطور با مسالهی مالی کنار میآیند. یکی گفت: میآیی؟ هستی؟ گفتم: هستم. گفت: یا علی. بههمین سادگی. چیزی که هست علاوه بر اشتیاق ذاتیام به کار مدیا، اعتقادم بهزمانه با تمام اختلاف نظرهای گاهی شدیدم است که آنرا در حداقل جایگاهاش یک آزمون و خطای بزرگ برای داشتن رسانهای آزاد اما با حفظ مبانی اصولی و زیر بنایی حقوق بشری میدانم. خدا را چه دیدی؟ شاید من یکروز با زمانه بالکل «اختلاف کاری» پیدا کنم و راهام را جدا کنم و بروم سی خودم. این دورهای که با زمانه کار کردم را بهحساب همان آزمون و خطاهای دورهی گذار ایرانی میگذارم و به آن هم افتخار خواهم کرد. من به شخصه از این که از وقتام که بزرگترین سرمایهی هر کسیست را ولو اندک در مقیاس شخصی و ذهن و هنرم را برای اعتلای ایران بگذارم بی جیره و مواجب حتی راضیام.
-- مهدیار ، Aug 7, 2008 در ساعت 01:57 AMلطفا یکی کامنت mano-paltalk
-- raha ، Aug 7, 2008 در ساعت 01:57 AMرو به زبان و ادبیات رایج فارسی سال 1387
ترجمه کنه..منظورم مترجمی ازآدمهای دهه 60 هست..فکرمی کنم بیشتر تشریح مشکلات و مسایل درون سازمانی بود.
جناب جامی عزیز؛
-- علیرضا صلاحی ، Aug 8, 2008 در ساعت 01:57 AMدرد دلهای شما را تنها اصحاب فرهنگ و ایران دوستان واقعی درک میکنند. برای من که سالهاست در رسانه های مختلف به دنبال حرفهای تازه و پویا در حوزه اجتماعی و فرهنگی میگردم؛ زمانه در مدت کوتاهی به یکی از محبوب ترین ها تبدیل شد و همچنان هست. برای شما و همه همکاران آرزوی پایداری و بهروزی دارم.
درود بر شما و دو سالگی تان خجسته باد.
به نمایندگی از تمامی خوانندگان افغانستانی سایت تان، خواهش می کنم مطالب و گزارشهای تان را از افغانستان بیشتر کنید. گزارش هایتان از داخل افغانستان واقعاً ضعیف است و در خور سایت سنگین و حرفه ای مانند شما نیست. لطفاً مطالب تحلیلی بیشتری از افغانستان منتشر کنید. ما شاهد بوده ایم که شما اگر بخواهید مطالب تحلیلی از افغانستان داشته باشید، می توانید چنین کنید و خوب هم تحلیل می کنید، اما متاسفانه در این زمینه کم کار هستید. برایتان بهروزی می خواهم.
-- ثابتی ، Aug 8, 2008 در ساعت 01:57 AMبا تأخیر رسیدم به این مطلب، امّا به شما آقای جامی و به همکاران شما تبریک میگویم. اگرچه زمانه در ایران فیلتر شده، امّا فید زمانه را دریافت میکنم و بیشتر فایلهای کست را میشنوم. زمانه برای من رادیوئی است که در ایران نداشتم تا گوش کنم و لذّت رادیو شنیدن را که قبلاً درک نکردهبودم، زمانه به من داد.
-- مصطفی ، Aug 9, 2008 در ساعت 01:57 AMزمانه را کمتر میخوانم و بیشتر میشنوم. امّا بعضی از مقالات بلند زمانه آن قدر کشش دارند که تنبلی اینترنتی هم نمیتواند مانع از خواندن آنها شود.
موفّق باشید و ماندگار.
2سالكيتان مبارك و رنجهايتان كمتر باد...
-- ح.ش ، Aug 9, 2008 در ساعت 01:57 AM...
نكته:
تيتر «از رنگ گل روی زمانه تا رنج خار باغبانهاش »،بيشتر شبيه به موضوع انشاهاي دوران دبيرستان است تا يك تيتر ژورناليستي
سلام،
کارتون واقعا عالیه. من هر روز به سایت شما یک بار سر میزنم. بعضی روزا که وقت دارم بیشتر. متاسفانه خیلی وقت ندارم که سایتهای فارسی دیگر رو بخونم و کارها رو مقایسه کنم. ولی میتونم بگم که نوشتههای شما رو چه اونهأی که باها شون مو افقم چه مخالف دوست دارم و منطقی و منصفانه میبینم. تنوع برنامهها هم که زیاده و این نکتهٔ مثبتی هست. قبول دارم که با این تنوع و این کیفیت کار کردن خیلی پر زحمت هست. همینطور سر و کله زدن با کامنتهای عجیب و غریب که بعضی هم به نظر بی ربط میرسن خیلی سخته. ولی خوب اگه سخت نبود که کار جالبی از آب در نمیومد. خیلی هم ممنون.
در ضمن یک درخواست داشتم. من گاه و بیگاه از جاهای مختلف میشنوم که برای خیلیها منبع مالی هر رسانه مهمه نه حرفی که میزنه. برای من شخصا مهم نیست برای همین خیلی دلیلش رو نمیفهمم. فکر کنم اگر شما این گفتمان رو باز کنید، تحقیق کنین مقاله ای بنویسید خیلی خوبه چون افراد با نظرات مختلف کامنت میذارند و بیشتر میشه این قضیه رو فهمید. به هر حال باز هم ممنون. موفق باشید.
-- بدون نام ، Aug 10, 2008 در ساعت 01:57 AMدرود بی پایان مرا بپذیرید. دست به قلم شدم تا در هزاران نقطه مطلبی بنویسم دیدم دوست خوبم از من پیشی گرفته است. مطلب او را آوردم و آنچه شاید او کمتر آورده بود، من به آن پرداختم. پاینده باشید.
-- هزاران نقطه ، Aug 11, 2008 در ساعت 01:57 AMآقای جامی عزیز
به گمان من بزرگترین خطای بعضی از ما تایید تفکر تحولات انقلابی است. همیشه برایم این سوال مطرح بوده که با توجه به پشتوانهی تاریخی و فرهنگی ایران ، چرا رفتارها، خواستهها و آرمانهایمان انقدر به تشویش دچار شده و هیچ پیکرهی موزونی ندارد؟ درست مثل موجودی ناقص الخلقه، که هیچ کدام از اندامهایش تحت فرمان فرایند طبیعی رشد نیست. شاید به همین دلیل است که بخشهایی از بدنهی این جامعه آنقدر کوتوله مانده که بیشتر شبیه تندیسهای قرون وسطا است و بخشهایی از آن به قدری سریع و انقلابی تغییر کرده که بیشتر شبیه باد کنکی است بد قواره که با هیچ کجای این پیکره جور در نمیآید. در این مجال فرصت اثبات و مثال نیست. تنها نگاهی گذرا به اختلاف بین فرهنگ کوچه با آنچه من و شما دلایل روشنفکری میِنامیم کفایت میکند. در همهی امور و همهی سطوح. از سیاست و دیانت گرفته تا سنت و مدرنیتهی مان. هیچ چیزش با هیچ جایش جور در نمیآید.
بالاتنهمان را با کت و کراوات پوشاندهایم و پایین تنهمان را با شورت مامان دوز.
خلاصه اینکه بنده گمان میکنم حد اقل در این مقطع از زمان، قبل از اینکه انتظار داشته باشیم این پیکره بدود، اول باید راه رفتن را بیاموزد و پیش از راه رفتن ایستادن را یاد بگیرد.
مشکل ما قبل از هر چیز مشکل تعادل و توازن است. چه در نقد، چه در رد و چه در تایید.
من معتقدم از زمانه باید تقدیر کرد چرا که سعی در ایجاد تعادل دارد. هرچند گاهی زیادی انقلابی می شود و گاهی هم زیادی محافظهکار. که البته این طبیعی است و خطا بخشی از فرایند یک دگردیسی منطقی است.
منهای نقدهایی که من یا سایر دوستان به عنوان یک مخاطب بر بخشهایی از برنامههای زمانه داریم که گاه البته دور از انصاف هم نیست ( مثلن بر مطلبی که آقای مجتبی پور محسن در نقد شاملو نوشت و البته به شدت شبیه یک هوچیگری ژورنالیستی بود تا یک نقد منصفانه...)
همینکه زمانه به من ما می آموزد: که ثقل جهان نیستیم و چیزهای زیادی باید یاد بگیریم کفایت میکند.
تردید ندارم که مجموعه برنامههای رادیو زمانه تاثیر محسوسی در ایجاد فضای جدیدی داشته که فقدان آن سالها حس میشد.
دست مریزاد و خسته نباشید .
-- محمدرضا لطفی ، Aug 11, 2008 در ساعت 01:57 AMمن در پایِ این نوشتار کامنتی داشتم که منتشر نیز شد اما اکنون هر چه نگاه می کنم چیزی نمی یابم. حذف شده است؟
-- مخلوق Creature ، Aug 22, 2008 در ساعت 01:57 AM------------------------
مهدی جامی: مخلوق عزیز من چیزی به یاد نمی آورم. برایم عجیب است که کامنت شما متتشر شده باشد و بعد حذف شود چون معمولا مدیریت کامنتهای وبلاگ زمانه با خود من است. امکان دارد دوباره کامنت را بگذاری؟ به هر حال متاسفم که چنین چیزی پیش آمده است
سیبِ عزیز!
من کامنتِ زیر را از فایلهایِ ووردِ خودم دوباره یافتم. (گرچه چندان هم نظرِ مهمی نبود) راستش با این اتفاق شک کردم این کامنت را برایِ کدام یک از یادداشتهایِ شما ثبت کرده بودم. مطمئنم که در اندیشهیِ زمانه (سرزمینِ ناشادِ دروغ) و در وبلاگِ سیبستان نبود. پس گمان کنم برایِ همین یادداشتِ کنونی بوده است:
راستش من از بالیدنِ زمانه بسی شادمان هستم! در واقع کم نبودند کسانی که آینده یِ موفقی برایِ این تجربهیِ تازه نمیدیدند. زمانه توانست در گونهای بیمرزیِ سیاسی گام بردارد (که خوب و بدش بحثِ جدایی ست) اما در عوض بیشتر به جنبههایِ اجتماعی و فرهنگیِ جامعهیِ ایرانی بپردازد. قدرِ مسلم آن است که ارزش و نفعِ بودنِ زمانه با نبودش به هیچ رو قابلِ قیاس نیست. از کلیتِ بهروزیِ رادیو که بگذریم، استمرار و تلاشِ نوآورانهیِ برخی بخشها که من بیشتر با آن سر و کار دارم نیز به موفقیتِ زمانه یاری رساند. بهطورِ مشخص عبدیِ کلانتری (برخلافِ صفحهیِ مربوط به نیکفر و اخیراً خلجی) در نیلگونِ زمانه توانسته بهطورِ مستمر و با کوششِ پیگیر گونهای آگاهیبخشیِ روشنگرانه را به خوانندگانِ خود ارزانی دارد. ترجمههایِ او و متونی که برایِ برگردانِ فارسی برمیگزیند، موضوعاتی که برایِ نوشتن به سراغِ آنها میرود و در کل تجربهای که در نیلگونِ زمانه توسطِ او شکل گرفته از موفقترین انواعِ کارِ فکری در حوزهیِ رسانه است. استمرار و تداومِ هر چه بهتر نیلگون همان چیزی بود که برخی صفحاتِ دیگرِ بخشِ اندیشه (به دلایلِ مختلف) نتوانستند به آن دست یابند. در موردِ صفحهیِ اندیشهیِ زمانه نیز باید بگویم گرایش به «تولیدِ انبوه» از وزن و اعتبارِ این صفحه بسی کاست.
-- مخلوق Creature ، Aug 22, 2008 در ساعت 01:57 AMآقایِ جامیِ عزیز!
-- مخلوق Creature ، Aug 22, 2008 در ساعت 01:57 AMیادم آمد. حق با شما بود. این کامنت را نه برایِ این صفحه که برایِ صفحهیِ دیگری از زمانه (مصاحبهیِ نیکآهنگ کوثر با شما بهمناسبتِ دوسالگیِ رادیو) ثبت کرده بودم. محتوایِ کامنت تکراری است و چاپِ دوبارهاش تقصیرِ من است.
بابتِ این حواسِ پریشان نیز متاسفم! چهبسا از آثارِ کهولتِ خاطر باشد.
این سانسور و دیر کار کردن کامنت ها تون رو درست کنید تا بعد ...
-- یه شورشی ، Aug 23, 2008 در ساعت 01:57 AM