واقعگرا باش و ناممکن را طلب کن
مهدی جامی
انقلاب يک ابتکار است
جنبش می 1968 پس از چهل سال همچنان منبع الهام فعالان اجتماعی و مایه بحث های بسیاری است. این جنبش گرچه حضورش در فرانسه هنوز چندان است که رئیس جمهوری خواستار پایان بخشیدن به آن حضور است و این خود دهها مقاله پاسخ گرفته است اما تنها بر فرانسه تاثیر نگذاشته است. این هم درست است که می 68 خود برآمده از حرکتهای دیگری در آمریکای دهه 60 بود اما چندان تمایز و عمومیتی پیدا کرد که دیگر جنبش ها همچون مقدمه برای آن به شمار آمدند و همه چیز به نام آن ختم شد.
جذابیت جنبش 68 گذشته از تاثیراتی که در زمان خود داشت ناشی از اندیشه های آزادیخواهانه ای است که از آن نمایندگی کرد. اندیشه هایی که هنوز هم تازگی دارند. از این منظر، جهان مدرن هنوز از اندیشه های این جنبش فرانگذشته است تا بنمایه های فکری آن به تاریخ پیوسته باشد. به عبارت دیگر، مانیفست های اغلب خودجوش ارائه شده در جنبش 68 هنوز کارکرد دارد و مساله نسل های نواندیش است.
همهی ما عناصر «نامطلوب» هستيم
جنبش 68 تاثیر شگرفی بر جهان مدرن گذاشت و بر اندیشه اجتماعی و سیاسی ایرانی نیز سخت موثر افتاد. میان آن جنبش و انقلاب 57 تنها ده سال فاصله است. این دهه تماما زیر نگین شورشگری 68 بود. سال ایرانی جنبش 1347 است. این همان سالهایی است که نطفه اندیشه مبارزه انقلابی و چریکی در ایران بسته می شد. دو سال بعد جنبش سیاهکل پیش آمد. گروههای چریکی پایه گذاری شد. سخنرانی های شریعتی از سال 49 اوج پیدا کرد. فضای فرهنگی بتدریج تغییر کرد و فرهنگ اعتراض عمومی شد و جذابیت یافت و از طریق کار هنرمندان و نویشندگان و شاعران و روشنفکران به فرهنگ عمومی طبقات شهرنشین تبدیل شد. ترانه های معترض و سیاسی دهه 50 شمسی شاهد خوبی برای این عمومی شدن فرهنگ اعتراض است. چیزی که به خانه های مردم راه یافت و مردم آن را بی زور و دگنگ پذیرفتند بی گمان راه آینده را رقم خواهد زد.
نمیخواهد مرا آزاد کنی – خودم اين کار را بلدم
جنبش 68 جنبشی در مقابل اتوریته های سنتی و خفقان آور بود. انقلاب ایران هم با نفی چنان اتوریته های جاافتاده ای آغاز شد ولی اتوریته های سنتگرای تازه ای بر جامعه حاکم شد. سلطنت رفت اما شریعت به جای آن نشست. این شاید در جامعه ایرانی که رهبری تاریخی اش میان سلطنت و شریعت تقسیم شده بود نتیجه ای طبیعی بود اما روح جنبش نابود نشد و طی سه دهه بعد، از زیر ضرب اتوریته های مطلق اندیش بیرون آمد. جامعه امروز ایران یکی از ضداتوریته ترین جوامع جهان است. فشار نظامی و سیاسی اتوریته حاکم جامعه را ذره ای و بی مرکز کرده است گرچه همزمان اعتباری هم برای خود باقی نگذاشته است. درست مثل جنبش 68 نه تنها دولت اعتباری ندارد که اپوزیسیون آن هم از اعتبار برخوردار نیست. ناچار راه مردم راه دیگری شده است. آنچه زیرپوست جامعه ایرانی جریان دارد به ناگزیر امروز یا فردا به یک جریان آشکار و غالب تبدیل خواهد شد که نیازی به ریاکاری برای پنهان کردن خود نخواهد داشت.
سودای ويرانگری لذتی خلاقانه است
آنچه امروز در جامعه ایران می بینیم نوعی افراط و آنارشی است که مجنون ها و شیفتگان تازه ای برای تغییر به میدان خواهد آورد. جنون مرزهای محافظه کاری را در هم خواهد شکست چنانکه در جنبش 68 کرد. فشار حاکم در ایران بسیار شبیه فشار حاکم در جامعه فرانسه آن سالها ست. حاکمانی که نسل جنگ بودند. این فشار، در واکنش، به نوعی میل مهارناپذیر برای تغییر تبدیل شده است. طبعا جوانان بیش از همه آمادگی تغییر دارند. چون آماده رفتارهای ضداتوریته اند. رفتارهایی که از چشم محافظه کاران حاکم غیرمتعارف ارزیابی می شود و تمام تلاش آنها را برای مهار این خلاف عرف ها برانگیخته است. چالش واقعی میان فرهنگی است بسته به روی شادی و زندگی و صلح که می خواهد به هر نحو شده خود را رسمیت ببخشد و حاکم کند و فرهنگی دیگر که هرگونه رسمیت را طرد می کند. می خواهد شاد و ساده و صمیمی باشد. هرقدر فرهنگ رسمی از خلاقیت و تخیل فعال دورتر می شود و عبوس بودن و خشک اندیشی اش با خشونت روزافزون همراه می شود فرهنگ غیررسمی و رسمیت گریز در شیوه های بقای خود خلاق تر و فعال تر و قدرتمندتر می شود. گویی مانند بچه های 68 شعار می دهد که تخیل را باید بر مسند قدرت نشاند و کلیشه را از مسند تاراند. چه در عرصه موسیقی و چه در عرصه رسانه و فرهنگ و رفتار. «آينده تنها حاوی چيزی خواهد بود که ما امروز درونِ آن بگذاريم.» سرشار کردن آینده از کسانی که دچار فقر تخیل اند بر نمی آید.
به زودی در اين مکان: ويرانههايی جذاب
جنون خلاق پایه و مایه همه حرکتهای بزرگ اجتماعی و هنری و فرهنگی است. پایه و مایه تجربه های بزرگ اندیشه خلاف-آمد است. . هر قدر تجربه بزرگتر جنون و تخیل بزرگتر. هم برای فرد و هم برای جامعه پیشرفت بدون جنون های بزرگ یا مقطعی ممکن نیست. طرح انقلاب دارید؟ طرح جنون نداشته باشید آب در هاون می کوبید. انقلاب تان فردی است؟ اجتماعی است؟ قومی است؟ دینی است؟ علمی است؟ هر چه هست به جنون نیاز دارید. مدنس، دیوانگی، جنون، جن زدگی، شیفتگی، نامتعارف بودن، متمرکز و مستغرق شدن، ریاضت کشیدن، رژیم های سخت غذایی و بدنی و روحی و ارادی به خود هموار کردن، رفتار خلاف-آمد عادت کردن، ضدتابو بودن، تحمل شداید کردن و دم نزدن، راه معشوق با ابرو روفتن و چله نشستن همه اینها و بیش از اینها رنگ جنون دارد و همه نامهای مختلفی است که بر جنون می گذاریم. جامعه با جنون راه خود را باز می کند. زیرا جنون عقل منجمدشده را پس می زند.
درگيری سرچشمهی هر چيزی است
انقلاب ایران نمایشگر جنون بود. در این سخن که همه دیوانه شده بودند حقیقتی هست. شیفتگی بر همه مسلط بود. کور و کر شده به یک چیز فکر می کردند. حرف ناصحانی که دیوانه نشده بودند را نمی شنیدند. جنبش 1968 هم دیوانگی بود. به هم ریختن همه قواعد زندگی اجتماعی و سیاسی و خانوادگی بود. ناراضی ترین بخش جامعه می خواست یکبار دیگر همه ارزش ها را بازسنجد. اینها جوانان بود. آنها آینده ای در جامعه محافطه کار و گذشته نگر برای خود نمی دیدند. شورش و انقلاب و آنارشیگری را پیشه کردند.
افکار آرزومندانه را تمرين کن
اما همه جنون ها راهی به دهی است؟ بسیاری از ما می دانیم حتی به غریزه که باید مجنون بود تا حرف جدید آورد اما اگر چه همه آنها که حرف جدیدی دارند دیوانه اند و به قول فروغ دیوانه وار دوست دارند اما هر کسی که دیوانه وش بود لزوما مجنون اصیل با حرفی برآمده-از-دل-و-جان که او را پریشان کرده باشد نیست. دیوانگی روش عاقلان نیست. روش دیوانگان رویاپرداز است. عاقلانی هستند که می خواهند از به دیوانگی زدن خود راهی بازکنند اما این آن نیست که باید. صنعت کردن است و در عشق و تجربه اصیل فراز کردن. دیوانگی آزادسازی از هزار بند امر متعارف است. گذشتن از امروز ملال آور و رفتن به سوی آینده نامعلوم اما جذاب است. طرد کردن قانون های منجمد و کهنه و مدل های تجربه شده است. نداشتن مدل است. اکتشاف و شهود آزاد است. جرات داشتن است برای نظر و عمل. و منتظر نماندن برای آمدن آن قهرمان نجات بخش. این ساختن آینده ای است که در آغاز ناممکن به نظر می رسد. «هر چيزی را که به تو درس دادهاند فراموش کن. با رؤياپردازی شروع کن.»
-----------------------------
تیتر و میان تیترها و جملات داخل گیومه از شعارها و دیوارنوشته های می 68. برای گزیده ای از صدها شعار آن دوران بنگرید به: MAY 1968 GRAFFITI
|
نظرهای خوانندگان
سلام
-- آرش ، May 17, 2008 در ساعت 12:17 PMسه پاراگراف آخر آموزنده است. ممنون.
مهدي جامي شناخت كاملي از شما ندارم، حتي نمي دونم دقيقا چند سال داري، تو را از زماني كه زمانه را پايه گذاري كردي مي شناسم ولي متني كالبدشكاف و تا اين حد موجز، گيرا و بنيادين آنهم در رسانهها كم پيدا مي شه. آرزو مي كنم بتوني شرايط رو اونطور كه برازنده يك رسانه آزاد هست ، اداره كني.
-- بابك نظري ، May 18, 2008 در ساعت 12:17 PMمن هیچ کدوم از این دوتا - به زعم شما- انقلاب و ندیدم و آن طور که مطالعه کردم کوچکترین ارتباطی بین درخواست دیکتاتوری کمونیستی یک مشت سوسول فرانسوی و آزادی خواهی نیست و هرگز نمی توان اسم انقلاب بر آن گذاشت! انقلاب ایران هم فاجعه ای از خستگی مردم از خوشی هاشان است که خب جنونی بود که ما - نسل های آینده - باید بدبختی اش را بکشیم! در این که رادیوی شما به اندیشه های چپ تمایل دارد شکی نیست ولی خواهش می کنم این توهمات را که 20 سال پیش فروپاشید آزادی ندانید.
-- نماینده نسل سوخته ، May 18, 2008 در ساعت 12:17 PMسلام. هر لحظه منتظر بودم یک بیت از مولانا هم بندازید وسط نوشته، که خوشبختانه انتظارم برآورده نشد. حالا از شوخی گذشته، این را از کجا آوردید:
-- مانی ب ، May 19, 2008 در ساعت 12:17 PM«جامعه امروز ایران یکی از ضداتوریته ترین جوامع جهان است». این از اون جمله ها است که معمولا از دهان احمدی نژاد شنیده می شود. تازه، اگر خودتان هم به راستی به این ادعا باور داشتید، از منبر با مخاطبین صحبت نمی کردید. با این جمله های خود توجه کنید:
«طرح انقلاب دارید؟ طرح جنون نداشته باشید آب در هاون می کوبید. انقلاب تان فردی است؟ اجتماعی است؟ قومی است؟ دینی است؟ علمی است؟ هر چه هست به جنون نیاز دارید» یا «افکار آرزومندانه را تمرين کن»!
روی سخن شما با جامعه ی ضد اتوریته نیست، بلکه رو به کسانی است که در جواب شما بگویند: چشم! هرچی شما بفرمایین!