رادیو زمانه > خارج از سیاست > آسیب شناسی رسانه > خط زدن عشق و آغوش و بوسه | ||
خط زدن عشق و آغوش و بوسهمعصومه ناصریm.naseri@radiozamaneh.comسالها پیش از کسی این شوخی را شنیده بودم که کارشناسان سانسور کتاب، عبارت "روی هم رفته" را به این دلیل که ممکن است تداعی کننده یک رفتار جنسی باشد سانسور و حذف کردهاند. آن وقتها به این شوخی میخندیدم ولی آنچه به نظر ما شوخی میرسید در واقع مایههای پر رنگی از واقعیت داشت و معلوم شد ذهن بیمار یک کارشناس ممیزی کتاب (بخوانید کارشناس سانسور) میتواند این شوخی مسخره را به واقعیتی مستند تبدیل کند. یکی از نتایج آزادیهای محدود پس از دوم خرداد هفتاد و شش انتشار کتابی بود با عنوان "ممیزی کتاب" که در سال هشتاد منتشر شد و حاصل پژوهشی است در 1400 سند ممیزی کتاب که انتشارش در همان سال هم سر و صدا به پا کرد. در این کتاب نمونههای فراوانی از تنگ نظری حاکم بر دم و دستگاه انتشار کتاب به چشم میخورد از سیاست و مذهب گرفته تا افسانهها و فرهنگ عامه و حتی فرهنگهای لغت و کتب تخصصی شامل حذف و سانسور شدهاند. اینطور که اسناد بررسی شده در این کتاب نشان میدهد اصولا واژههای مربوط به عشق و عاشقی، عشق و زیبایی و روابط زن و مرد از مواردی بوده است که ممیزان به آنها حساس بودهاند و حتی دستور حذف آنها از کتابهای فرهنگ لغت را هم صادر کردهاند. مثلا عبارت I am crazy about it از فرهنگ اصطلاحات حذف شده است. در فرهنگ جامع آلمانی- فارسی عبارت "بوسه کوچک" از عبارات حذف شده است. "ماتیک"، "عشوه"، "والس"، "جاز"، " رقص دو نفره" از کلماتی هستند که در برخی فرهنگهای دیگر دستور به حذف آنها داده شده است. از کلیات عبید زاکانی این شعر حذف شده است: بررس، در کنار این شعر نوشته: در توصیف پسر میباشد که در زبان عرفانی جای دارد و معنای خاص. اما امروزه عوض شده، بهتر است اصلاح شود. از کتاب سمک عیار که از متون پایه ادبیات فارسی است، شرح کام گرفتن فرخ روز (پسر خورشید شاه) از مواردی است که دستور اصلاح آن داده شده است. از شعر شاعران معاصر مثلا احمد شاملو شامل سانسور شده است آنجا که میگوید: " ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی" و همینطور: "ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست". فریدون مشیری را به عنوان شاعر عاشقانهها میشناسند و طبیعی است که ممیزان کتاب، بسیاری از شعرهای او را قابل انتشار ندانند. خیلیها مشیری را با شعر عاشقانه کوچه میشناسند و جالب است همین شعر مشمول ممیزی شده است، آنجا که میگوید بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم.... این بیت هم از مشیری حذف شده است که میگوید: حتی آنجا که پای زن و مرد یا عاشق و معشوقی هم در میان نیست ولی نشانههای استعاری این رابطه پیداست ممیزان شعر را حذف کردهاند. مثلا مشیری گفته است: "بسته شد آغوش تابستان؟ خدایا زود بود" اینجا کلمه آغوش، تن ممیزان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را مور مور کرده است! از مجموعه شعرهای منوچهر کهن این قطعه یکی از شعرهای حذف شده است که ممیزان آن را مصداق عشق مبتذل دانستهاند: همینطور در زیر عنوان "ممیزی به دلیل گفتگو از عشق" احمد رجب زاده مینویسد: "به نظر میرسد ممیزان در حوزه شعر با مضمون عشق دچار رفتاری دوگانه شدهاند. زیرا اگر در اثر صحبتی مستقیم از روابط جنسی و دوستیهای معمول شود، از نگاه آنها مبتذل و غیراخلاقی است. آنچه در این کتاب آمده تصویر مستندی است از نوع نگاه رسمی حاکم به فرهنگ، روابط انسانی و تولیدات فرهنگی در این سالها.من نمونههایی از نگاه متحجرانه به عشق و روابط انسانی را مثال زدم اما با ورق زدن این کتاب ششصد صفحهای نمونههای فراوانی از رفتار و نگاه ضد فرهنگ قابل مشاهده است. برای کسی که این روزگار را تجربه نکرده درک این نگاه دشوار است اما آنهایی که جوانیشان را در این سالها گذراندهاند اینها "جوک" نیست خاطره است. حاکمیت نگاهی که احتمال لمس دست دیگری را در یک کتاب تاب نمیآورد و تصور در آغوش گرفتن طبیعت، به نظرش گناهی است نابخشودنی و شایسته سانسور، در دهههای گذشته بحرانهای اخلاقی عجیب و غریبی را به دنبال داشته است. پنهان کردن مشروعترین رابطه انسانی و طبیعیترین خواستههای سن و سال جوانی، جامعه ایران را به جامعهای ریاکار تبدیل کرده است، با فرهنگ زیرزمینی پیچیدهای که به نام مقابله با گیربازار حکومت، در آن همه چیز مشروع است، از دست به دست کردن سی دی رابطه شخصی یک هنرپیشه تا فروش میلیونی و خیابانی صحنههای رابطه جنسی با دخترهای 13 ساله. تعدد زوجات به تعدد دوست پسر و دوست دختر تبدیل شده است و خیابان عشق، اگر مستقیم به رختخواب نرسد به هیچ جا نمیرسد. متاسفانه، این جملات در هیچ کتابی ثبت نمیشوند که بررس محترم، آغوش و عشق و بوسه را خط بزند. |
نظرهای خوانندگان
می گویند به آن چه گذشته افسوس نخور و به فکر آینده باش. این عبارت صحیح اما واقعیاتی که در مقاله به آن اشاره شده حقایق تلخی هستند که نمی توان متاسف نبود از آن چه گذشته یا در جریان است.
-- فرج ، Feb 15, 2008 در ساعت 09:44 PMاین مطلب به یادم انداخت که نوشتن کلمه رقص در روزنامه ها ممنوع بود و به جای آن می نوشتیم: «حرکات موزون» یا به یمن انقلاب اسلامی کلا وزارتخانه فرهنگ و هنر را حذف کردند و به جای موسیقی نوشتند: «مرکز سرود و آهنگهای انقلابی» و ...
دریغ و صد دریغ که چه مدت زمان لازم است تا دوباره ادبیات ما بازنویسی شود و بتوانیم متون آن را بدون سانسور از نو بخوانیم.
خانم ناصری عزیز این مطلب را به عنوان کسی که سفارش دهنده چاپ آن کتاب بوده و به خاطرش تحت غشار قرار گرفته عرض می کنم که تازه آن کتاب با توجه به ملاحظات سانسور جاری در آن زمان از سوی خود ما مورد خود سانسوری قرار گرفت و البته بخش های مربوط به تاریخ و سیاست را هم که ناگزیر شدیم حذف کنیم چون حتی مثال های آن را باید حذف می کردیم و جالب است بدانید یکی از پیامد های این کتاب آن بود که دیگر دستور تغییر را به ناشر به طور کتبی نمی دادند تا از این گونه مدارک به دست کسی ندهند . در هر حال یادآوری شما به موقع بود ولی باید این را هم توجه داشت که همین روال هنوز هم ادامه داردو این مربوط به گذشته نیست و اموری که از نظر ما خنده دار است اصلاً از نظر آن ها قابل اغماض نیست
-- علی ، Feb 15, 2008 در ساعت 09:44 PMیعنی شما میفرمایید اینها از سکس وبوسه وغیره وغیره بدشان میاید نه والله اینها در خلوت یک کارهایی میکنند که....مدتی پیش کتابی را که اهنگهای اویس پرسلی فقید که خیلی دوستش میدارم : راجمع اوری کرده بود خریدم یک بلایی بسر شعر ها اورده بودند تمام جاهایی که از اغوش وبوسه حرفی به میان امده بود را حذف کرده اندکه کل مفهوم ترانه را خراب کرده ناچار به یک سایت اینترنتی رفتم خدا پدر سازندگانش را بیامرزد اصل شعر ها را پیدا کردم....
-- astyak ، Feb 15, 2008 در ساعت 09:44 PMLove will never die even in Mullah,s period of time.
-- parish ، Feb 15, 2008 در ساعت 09:44 PMTherefore there is nothing wrong with polygamy. Right?
-- Carl ، Feb 15, 2008 در ساعت 09:44 PM...........................
Rz: where you found this point?
با این حساب حافظ این شانس را داشته که دیواناش آنقدر در ایام غیر ممیزی چاپ شود که دیگر اگر بیتی از آن حذف میشد، صدای خیلیها در بیآید.
-- سوشیانت ، Feb 15, 2008 در ساعت 09:44 PMدقیقا جایگاه و اثر این سانسورها را بر نوجوانی و جوانی خود می بینم و امروز که پا به میانسالی گذاشته ام، معتقدم که چنین نادیده انگاریهایی، نسل ما را به عمق تلخی و نادانی کشاند و نسل جوان امروز برای انکه پا جای پای ما نگذارند درست راهی مقابل ساده انگاریها و خودسانسوریهای ما پیش گرفته اند که به همان فرهنگ زیرزمینی خطرناک ختم شده است که گفتید.
-- کتایون ، Feb 15, 2008 در ساعت 09:44 PMمعصومه خانم
-- احسان ، Feb 15, 2008 در ساعت 09:44 PMیکی از حرف هائی که انقلابیون ایران می زدند این بود که جامعه ایران را فساد در خود گرفته و باید با انقلاب این فساد را ریشه کن کرد. در حالی که آنچه که فساد را در جامعه رواج می دهد، محدودیت اجتماعی است که با انقلاب در ایران حکمفرما شد. حالا ما در ایران شاهد یکی از فاسدترین جوامع جهان هستیم از روابط زن و مرد گرفته تا افزایش جرائم و جنایات تا اعتیاد به مواد مخدر و از همه بدتر اینکه همه هم به نام اسلام و در یک جامعه کاملا اسلامی اتفاق می افتد. جامعه ای که قرار بود در جهان نمونه باشد.شما جوان هستی و نگران جوانان و روابط آنها و اینکه لغت عشق را از کتابها حذف می کنند. اما واقعیت این است که اینها خود عشق و محبت و دوستی و مردانگی را هم از زندگی ایرانیها حذف کرده اند و همانطور که گفتی آنچه که باقی مانده تنها ریاکاری است. آیا حق ما ایرانیها این سرنوشت است؟
سلام
من یه دختری هستم که تهرون دارم زندگی می کنم... البته ببخشیدا تهرون خراب شده. چرا؟ چون که من که 27 سالم هست. باید به خاطر یه حس وجودی به خاطر یه غریزه بیام با یه پسر دوست بشم. به خاطر غریزه با این اقا سکس داشته باشم و به خاطر غریزه بخوام که ازدواج کنم ... حالا این غریزه که دلم بخواد با این اقا ازدواج کنم به چه مرحله ای می رسه به یه مرحله ی گند...
گندش بزنن این ادمها رو و این جامعه رو و این پدر و مادرها رو که خودشون هر کاری دلشون خواست کردند زمان شاه پهلوی و حالا که نوبت به ما رسید که جوونی بکنیم اخ و تف هست... جوونی کردنی که کاملا کنترل شده هست از طرف من و دوستم...
-- mimi ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:44 PMاونوقت اینها به خودشون اجازه بدهند که به یه دختر تحصیل کرده ی خانواده دار که فقط دلش خواسته با یه پسر، با یه جنس مخالف دوست باشه و (بدون اینکه کسی بداند تا حدی هم ارتباط خصوصی داشته باشند) زیر سئوال بره... تازه جالب اینجاست که پسرها هم انقدر زرنگ شدند که دیگه طوری برخورد می کنن که یا همزمان با چند دختر هستند و یا اگر هم این طور نباشند هر چیزی که به صلاحشون هست رو انجام می دهند... به صلاح شخص پسر فقط و این یعنی تباه شدن یک دختر... یک دختری که فقط باید سر خم بکنه و بگه چشم ... به روزگار، به روزگار، به روزگار و حتی به عشق، به عشقی که حتی از طرف پسرها هم زیر سوال می ره...
تباهمون کردند رفت
تباه بشوند اونهایی که تباه کردند جوان رو، به خصوص دختر را...
خوشحالم که اون روزا اینجا نبودم و تو این فضا زندگی نکردم اما الان هم مشکلات کم نیستن.
-- فریاد ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:44 PMمتاسفم از این بابت که بچه های نسل جدید رو کاملاً زیرکانه طوری تو مدارس تربیت میکنن که فکر کنن این راه درستیه.
اینان فکر می کنند با حذف کلمات خودشان نیز حذف می شوند اما غافل هستند اگر کلمات در جایگاهشان بیان نشوند به شکل دیگری که ظاهر مشوند که بسیار وقیح می نمایانند. گاهی هم سعی می کنند لغات عربی زشتی را جایگزین کلمات فارسی کنند تا همه چیز در خفا باشد.
-- setare ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:44 PMمتاسفانه این سایت هم در آینده ای نه چندان دور فیلتر خواهد شد. بیاییم متحدتر باشیم و به آینده فرزندانمان فکر کنیم. دست روی دست گذاشتن و افسوس خوردن رهی نمی برد.
-- lمحمد حسین ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:44 PMفکر آن باشد که بگشاید رهی......
دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا ارزومندم
دوست محترم خانم معصومه ناصري
-- مرتضا ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:44 PMآن كتاب را من ديدهام. جالب است. اما مربوط به زمان خودش است. شما اشاره به احمدي نژاد كردهايد و روايت مطلبتان به نحوي سامان يافته كه گويا وزارت ارشاد ايشان را هم مشمول همين سنخ مميزيها و دشمني با عشق دانستهايد. به گمان من اين تطبيق شايد چندان منصفانه نباشد. محض اطلاع ميگويم من خودم رمان ... را در همين مهرماه 86 منتشر كردهام. و جالب است بدانيد كه در كمتر از دو ماه مجوز گرفت. و شايد در داوريتان در مورد دولت اخير مفيد افتد اين را كه بدانيد هم مجلس رقص (بخوانيد پارتي يا يك مرد نامحرم العياذ بالله) توصيف كردهام و هم از كلماتي همچون «سينهبند» و «كفل» بهرهمند شدهام! و من نميدانم آن دختر و پسرهايي كه من ديدم كه در والنتين به هم با يك شاخه گل يا هديه قلب سرخرنگ اظهار محبت ميكردند كجا و كي زير سايه بودند. راستش سر بلند نكردم ببينم احمدي نژاد سايه انداخته بر ما يا نه ولي فروشندهي سه تا مغازه با خيال راحت و علنن در وسط پيادهرو ايستاده بودند و به من و خانم محترمي كه با من همقدم بودند تعارف كردند برويم مغازه عطر فروشي و كتاب فروشي و من براي اين خانم محترمه هديهاي بخرم (هرچند عشقي بين من و ايشان درنگرفته هنوز) و با صداي بلند و آسوده به عابران ميگفتند امروز ولنه، ها!
(اين كامنت به معناي تأييد سياست فرهنگي جناب صفار نيست ولي انصاف هم خوب چيزي است گاهي وقتها)
--------------------------
زمانه: نام رمان حذف شد تا احتمال علامت دادن به ممیزان توسط کامنت گذار که معلوم نیست واقعا نویسنده رمان است وجود نداشته باشد.
یکی از ناشرها می گفت که ممیزی کتاب گفته که بجای جمله ی قطار از سینه ی کوه بیرون میاد بزارید از دل کوه بیرون میاد. و همین طور این ماجرا ادامه داره...
-- بدون نام ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:44 PMخوب مگه اسلام نمیخواستیم همینه در اسلام اینها حرامه پس چرا ناله میکنیم حسین و باباش و محمد همینو میخواستند و این اسلامه تا زمانی که زیر پرچم این انسانها زنجیر و سینه میزنیم حق نداریم که اعتراض کنیم
-- مهدی فدایی ، Feb 16, 2008 در ساعت 09:44 PMاین یعنی اسلام
سلام
-- l[dn ، Feb 17, 2008 در ساعت 09:44 PMاز چاپ این مطلب مطمئن نیستم ام مینویسم تا شاید کسی بخواند.
خانم نویسنده نمیدانم هدف شما از نوشتن این مقاله چیست؟نمیدانم در ایران زندگی میکنید یا در جائی دیگر؟هر جا هستید بدانید همین جوانانی که شما از آنها یاد میکنید در مقایسه با جامعه بزرگ جوان ایرانی به مثابه قطره ای هستند که گم هستند.
خانم محترم
اکثر دختران و پسران ایرانی دین را با عقل و قلب پذیرفته اند و رابطه شرعی را هدیه ای الهی میدانند که در این کشور ترویج میشود.
جوان ایرانی به خانواده اهمیت میدهد و چون میداند که باید از میان همین جامعه همسر آینده خود را انتخاب کند و تشکیل خانواده دهد لذا هیچگاه به خود اجازه نمیدهد که رابطه غیرشرعی با جنس مخالف داشته باشد.
اقلی در جامعه ما هستند که شهوت جلوی چشمانشان را گرفته و راه گوششان را هم بسته و نه حق را میبینند و نه حق را میشنوند و فقط به فکر تخلیه هیجانات حیوانی خود هستند به هر قیمتی .مطمئن باشید آنها آسیب خوردگان و افسردگان این جامعه هستند.
اما دختر و پسری که مسلمان است میداند که خداوند برای زوجی آفریده که با آن خوشبخت میشود و تمام سعی خود را دارد تا به آن خواسته خدا برسد و میداند که راه ابتذال یعنی بهم ریختن سیستم خداوند و هیچگاه اینکار را نمیکند.
قرآن گفته:زناکار جز با زناکار ازدواج نمیکند.
با اين وصف اگر در رماني يك خانم به يك آقا پيشنهاد بي شرمانه اي بدهد آقاهه نه مي تونه «دست رد به سينه ش بزنه!» نه مي تونه قبول كنه!
-- اشكان ، Feb 17, 2008 در ساعت 09:44 PMما عادت کرده ایم
-- الهام خضرایی منش ، Feb 17, 2008 در ساعت 09:44 PMخود ما" زنان "را هم سانسور می کنند
دیگر چه رسد به نوشته ها ....
آنهم با بار غیر اخلاقی!
بیاید کمی عمقی تر به این مسئله نگاه کنیم . حتی در دین اسلام هم رابطه غیر هم جنس ها تا این حد منفور و پنهانی نبوده ، "محمد" صرفنظر از سخن مشهور او که " اگر من 2 چیز از دنیای شما را دوست بدارم یکی عطر ودیگری زن است" ، با اندکی تامل در زندگی او علاقه او به جنس مخالف و حتی تاثیر آن بر قوانینی که وضع می کرده جالب است .
آنچه جمهوری اسلامی را برآن میدارد تا رابطه ی جوانان را از بین ببرد چیز دیگری است ، جامعه شناسان به خوبی از فوایدی که ازدواج ( حتی نوع اجباری آن جهت ارضای تمایلات جنسی ) برای بقای حکومت به ارمغان می آورد ، مطلع اند . ازدواج برای انسان یعنی رضایت دادن ، یعنی اسیر شدن ، یعنی قناعت کردن ، یعنی پایبندی ، و این همه یعنی سکوت در مقابل مشکلات زندگی و جفایی که حکومت به مردم می کند . انسانی که ازدواج کرده احتمال طغیانش در برابر حکومت ناچیز است ، حال آنکه انسان مجرد به دلیل آزادی وی در انتخاب روش ادامه ی مسیر زندگی به شدت مستعد طغیان است .
یک مرد عیال وار را در نظر بگیرید ، آیا جرات اعتصاب در محل کارش را دارد ؟ ایا در صورت اخراج شدن جوابی برای زن و بچه گرسنه اش دارد ؟
ازدواج در یک کلام وسیله ی خفه نگه داشتن مردم توسط حکومت است . پس برای جمهوری اسلامی رابطه ی آزاد جوانان عواقب جبران ناپذیری خواهد داشت .
-- sdina ، Feb 18, 2008 در ساعت 09:44 PMدر جواب نظر 4 از آخر اينكه: شما نشان داديد كه در ايران نيستيد اكر بوديد مي ديديد كه جوانان ايران بجاي آنكه دسته دسته به اسلامي كه از آن دم مي زنيد درآيند، با غرق شدن در اعمال فساد امثال شما از دست مي روند.
-- هادي ، Feb 18, 2008 در ساعت 09:44 PMآقا یا خانم l[dn (همانطور که خود را معرفی کردید):
-- علیرضا ، Feb 18, 2008 در ساعت 09:44 PMمن نمی دانم که آیا شما تا کنون پا را از فراز مرزهای ایران آنسوتر گذارده اید یا نه؟!( به احتمال زیاد خیر)
من نمی دانم آیا شما حتی به تهران هم سفر کرده اید یا خیر؟!
نمی دانم جامعه ای که شما مشخصات آن را اعلام کرده اید در کدام مختصات جغرافیایی و فراهنگی ایران بزرگ جای دارد؟ این ویژگی هایی که شما از آنها یاد کرده اید، نه تنها به عنوان ویژگی فرهنگی غالب در شهرهای ایران به چشم نمی خورد، بلکه از دیدگاه فردی نیز به ندرت در میان ایرانیان بخصوص جوانان ایرانی پدیدار می باشد. نمی دانم آیا شما تا کنون به دانشگاه رفته اید یا نه؟! برقراری رابطه جنسی پنهان در بین جوانان ایرانی، فاکتوری نیست که شما در روز روشن با چشم غیر مسلح در خیابان مشاهده کنید تا بر آن مهر تایید بزنید.
اکثریت جوانان ایرانی نه تنها در پی جستجوی ریشه های گم شده ملی خود می باشند، بلکه خود را حتی به نام هم مسلمان نمی دانند. دامنه این تفکر از دیدگاه تاریخی به قدری وسیع است که حتی هیچ یک از دیگر مسلمانان جهان نیز جامعه ایران را یک جامعه مسلمان ندانسته و همواره ایرانیان را مجوس و رافضی می خوانند.
اما اینکه از دیدگاه شما کسانی که در پی تخلیه هیجانات منطقی و فیزیکی( به قول شما حیوانی) خود می باشند، افسردگان و سرخوردگان جامعه هستند، کاملا درست است و این خود دلیلی است بر اینکه چرا جامعه ایرانی تا به این حد افسرده و خموده گشته است. حتی نظر دیگر شما مبنی بر اینکه «دختر و پسر مسلمان می داند که ...» نیز کاملا صحیح است اما چرا دختر و پسر ایرانی مساله ای را که به زعم شما تا این پایه ساده و بدیهی است را نمی داند، جواب روشن است:«درصد بزرگی از ایرانیان ممکن است که به وجود آفریدگار و یا هر نوع پروردگاری معتقد باشند، اما هیچگاه خدای اسلام را با آغوش باز نپذیرفته و به آن اعتقاد قلبی ندارند.»
معصومه جان
-- میس زالزالک ، Feb 18, 2008 در ساعت 09:44 PM"روی هم نرفته" مقاله خیلی جالبی بود. یه "بوس کوچک" با لبهای " غیرماتیکی" برای تو:×
دختری رو میشناسم که افتخارش اینه که دوازده دوست پسر همزمان داره. حالا چطور به این همه میرسه الله و اعلم.
پسری رو میشناسم که هشت دوست دختر داره و هیچکدوم از وجود دیگر گرلفرندها خبر نداره. این سیستم دروغگویی و ریاکاری رو عجیب گسترش داد...
خانم زالزالک بنده پسری رو می شناختم که 15 تا دوست دختر داشت و به همه هم می رسید چون بسیار زرنگ بود.
جوابی که من دادم به دوست عزیزمون l[dn بود که اونموقع نظر چهار از آخر بود. ایشون اگر پای خود را از چاله زردک اینطرف تر می گذاشتند هیچ وقت آن حرف ها را نمی زدند.
-- هادی ، Feb 19, 2008 در ساعت 09:44 PMبسیار زیبا و روان اون دوست عزیز هم بهتره سر از زیر برف در بیارن و واقعیتهای جامعه را بجای انکار قبول و به فکر حل اون باشند.
یادمان نرود: الناس حریص فی مامنع
-- علی ، Feb 19, 2008 در ساعت 09:44 PMمعصومه جان، یک نکته دیگه در مورد سانسور، احتمالا خیلی ها الان نمیدونن. تا ده دوازده سال بعد از انقلاب مسئول سانسور فیلم در وزارت ارشاد، فردی نابینا بود. بله، تعجب نکنید واقعا اینطور بود. همان زمان مجله فیلم در موردش نوشت. حالا تو خود بخوان حدیث.....
-- کتایون ، Feb 21, 2008 در ساعت 09:44 PMگفتن كلمه فاجعه و تاسف خيلي كمه..
-- سارا ، Feb 23, 2008 در ساعت 09:44 PMجامعه دروغگو و ریاکار همیشه در خفا پوسیده و پر از لجن است. در افغانستان کشوری که در همسایگی جمهوری اسلامی ایران قرار دارد هر چند کسی سانسور نمی کند اما استبداد، فاشیزم فرهنگی و اخلاق خشک مذهبی و دینی این جامعه را چنان آلوده کرده است که در هر گوشه ای از آن می توان صدها کثافت کاری را دید ولی مقام های حکومتی و ملاهای ما با افتخار می گویند که فرهنگ ما چنان است و چنین است و تمام اتفاقات دور و بر خود را قصدا انکار می کنند.
-- پامیر ، Feb 23, 2008 در ساعت 09:44 PMاگه این کلمات تابو ومنحرف کننده است چراکتابهای توضیح المسایل واحکام را سانسور نمیکنند که پر از کلمات جلف است تازه اگه عشق ومسایل جنسی بده چرا خود اقایون چند تا زن میگیرند.
-- زهرا از مشهد ، Feb 23, 2008 در ساعت 09:44 PMشما اگه خیلی پایه ی سکس هستی می تونم برات جور کنم.
-- مهدی خانعلی زاده ، Feb 25, 2008 در ساعت 09:44 PMدر ضمن اون خاتمی که تو ایتالیا براتون سنگ تموم گذاشت.دیگه چی می خواید؟؟!!
همیشه گفتن بهترین راه ضربه زدن به دین این که از راه دین وارد شی.اینا هم دارن همین کارو میکنن دارن چهرهی اسلام خراب میکنن تو خود قران ایه ی نساء داریم داستان حضرت یوسف و زلیخا رو داریم. تعجب میکنم که چرا مردم هنوز اینارو نفهمیدن.چرا کارای اینارو می چسبونن به اسلام.بهتر نیست یه ذره تحقیق کنیم بعد حرف بزنیم.اینا عمرو عاصن که قران سر نیزه می کنن.
-- فریاد سکوت ، Feb 25, 2008 در ساعت 09:44 PM[dn| عزیز که حتی از نوشتن اسم کاملت هم واهمه داری
بد نیست بدونی توی جامعه ای زندگی می کنی که میلیونها جوون دین گریز توش دارن زیر چیزی که به اسم اسلام به خوردشون میدن؛جون میدن وهیچ احدی هم صداشو در نمیاره و تو به خودت حق میدی بگی اکثر جوونها دین رو پذیرفته ان در حالی که کذب محضه فقط کافیه کمی به جوونها نزدیک بشی از آهنگ هایی که گوش میدند و حرفهایی که می زنن عمق فاجعه رو حس کنی که اونها راهشونو گم کردن و دارن توی سیاهی و تباهی گم میشن و جون میدن دارن خودشونو میفروشن
در واقع از اول به اونها راهی نشون داده نشده جز یه مشت دعا و ورد و سینه زنی و قیمه خوردن روز عاشورا..اسلام ناشناخته است وناشناخته هم خواهد ماند تاوقتی که شبکه قرآن ما تو تلویزیون صبح تا شب قرآن و مسابقه های بی مزه احکام پخش می کنه.. و اون کسی که میاد کلمهء عشق رو از کتابها خط می زنه باید مطمئن باشه انسان یه سرشتی داره اونم این که دنبال چیزی میره که براش مخفی باشه ؛ شاید برا همینه که الان اینهمه اکتشاف صورت میگیره چون ما سراغ سر پوشیده ها دوست داریم بریم
پس اون کسیکه به اسم پاکسازی و ریشه کن کردن فساد کتابهای عمیق ادبی رو با سانسور کردن به گند میکشه باید بدونه بدترین راه رو برای رسیدن به هدفش در پیش گرفته و جوونها بیشتر حریص میشن اینهمه میگن بوسه چیه اینهمه میگن آغوش چیه..و وقتی به دریای بزرگ تباهی رسیدن هرچی بیشتر می نوشند سیر نمی شن چون از اول باهاش غریبه بودن و تازه است که دارن کشفش می کنن و لذت غرقشون میکنه
-- الهام ، Feb 25, 2008 در ساعت 09:44 PMامیدوارم دیر یا زود همه حقایق معلوم و ریاکارا رسوا شن و حق معلوم شه که چیه
با اون آقایی هم که گفتن ازدواج یکی از وسایل خفه خون شدن است کاملا موافقم
کاش روزی اینا بفهمن چه گندی به روح ملتشون زدنو دارن می زنن خون اون میلیونها انسانی رو که بی ادعا رفتنو دارن چجوری حروم میکنن
قرآن میگه اگه اشتباه نکنم:صم بکم عمی و فهم لایعقلون کر و کور و لالند و نمی فهمند
من در ایران زندگی نمیکنم. در اروپا هستم و همسایگان اروپایی دارم که نه مسلمان هستند و نه ایرانی، از ۱۰ نفر آنان، ۷ نفرشون ، هر کدام بیش از ۵ دوست مخالف دارند و به من که فقط مایلم با یک نفر (همسرم) باشم، می خندند. از این ۷ نفر سه تاشون دختر و ۴ تاشون پسر هستند.
-- ژاله ، Feb 25, 2008 در ساعت 09:44 PMمتاسفانه من عصر به این سایت سر زدم فیلتر نبود و الان فیلتر شده.
-- الهام ، Feb 25, 2008 در ساعت 09:44 PMاینهم از دموکراسی و آزادی بیان احمدی نژادی
نکتهای که در این متن و کامنتها به نظر من توجه ما را جلب میکند این است که در جامعهی ما اکثریت افراد طور دیگری فکر میکنند ولی در کنار این ، همین افراد به سانسور خود و همنوعان خود یعنی کسانی که مثل آنها فکر میکند دست میزنند حال چه برسد به کسانی که مثل آنها فکر نمیکنند.
-- مهیار ، Feb 25, 2008 در ساعت 09:44 PMموضوع دولت و مردم در این خوصوص و اضهار نضر و دفاع بعضی از دوستان از دولت در خصوص سانسور این شعر سعدی را تداعی میکند ان یکی پرسید اشتر را که هی از کجا میایی ای اقبال پی گفت از حمام گرم کوی تو گفت خود پیداست از زانوی تو
-- مقدس جو فروش ، Jun 23, 2008 در ساعت 09:44 PM