رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ مرداد ۱۳۸۸
در گفت و گو با مصطفا آزمایش

درویش‌ها راهنما دارند نه قیم

اردوان روزبه
a.roozbeh@radiozamaneh.com

در روز بیست و یکم مرداد‌ماه، مصطفا آزمایش، سخن‌گوی درویش‌های نعمت الهی گنابادی در اروپا نامه برای مهدی کروبی نوشت که در این نامه اشاره به یک جانبه شدن قدرت و نظام اقتدار گرایی شده است که یگانه قدرت بدون پاسخ به حساب می‌آید. این درویش نعمت‌الهی گنابادی هم چنین اشاره‌ای هم به تخریب مرکزهای تجمع و برگزاری مراسم شان کرده است...

در خصوص نوشتن این نامه از سوی وی به مهدی کروبی، گفت و گویی با او کرده‌ام. در بخش اول این صحبت از او پرسیدم: هدف شما از نوشتن این نامه به ایشان چه بوده است؟

Download it Here!

آقای کروبی مشکلاتی را پیش از وقوع آن و گسترش دامنه‏اش، مشاهده و پیش‏بینی کرده بود و نظرشان این بود که: سرچشمه شاید گرفتن به بیل، چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
الان هم بعد از نگارش این نامه، تصادفا آقای مصباح یزدی حرف نهایی را بیان کرد و گفت: «اطاعت از رییس جمهور، اطاعت از خداست»! این مطلب عین کفر و عین شرک به خداوند است. دلیل‌اش هم آن است که در قران مجید می‏فرماید: «همراه با خدا کس دیگری را نپرستید و مساجد خاص خداست».

نخستین حسینیه‏ای که تخریب شد، آقای کروبی متوجه عمق فاجعه شد و گفت: «الان باید جلوی این فاجعه گرفته شود وگرنه کار به شرک می‏رسد و ولایت فقیه تبدیل به ولایت، در مفهوم مشرکانه‏ی خود، می‏شود. یعنی پرستش کسی در برابر خداوند و پرستش خداوند که فرض توحید است، بدون پرستش ولی فقیه، حکم شرک را پیدا خواهد کرد». همان نظری که آقای مصباح امروز اعلام کرد. این مساله را آقای کروبی، آن روز مشاهده و بیان کرد.

یعنی بحث شما بر سر ولایت فقیه است؟

صد در صد! ولایت مطلقه‏ی فقیه به عنوان تتمه و تکمله‏ی قانون اساسی، در سال ۵۸ مطرح شد که در آن حکم حکومتی و احکام ثانوی به عنوان تکمله‏ در قانون اساسی گنجانده شدند. در حالی که این ولایت مطلقه را دارند بر «کلام مولوی» حمل می‏کنند. یعنی کلام خداوند که از دهان یک نفر بیرون می‏آید که جانشین خداوند در روی زمین به شمار می‏رود.

این نظری است که الان آقای مصباح دارد مطرح می‏کند. اصطلاحاً به آن «کلام مولوی» می‏گویند و مقصود از مولوی، «مولا» است و مولا یعنی کسی که صاحب ولایت مطلقه باشد.
این بحث عین کفر و عین طاغوتیت است و به معنای علم کردن یک فرد در برابر خداوند، با قدرت خدا، است. یعنی هر کاری که بخواهد می‏تواند بکند، بدون این که در برابر کاری که انجام می‏دهد، مسوول باشد و در برابر هیچ قانونی جوابگو نیست.

این تکلیف طاغوت بوده است از ابتدا. آقای خمینی هم در درس‏هایی که سال ۴۷ در نجف می‏داد، معنایی را که برای طاغوت ارائه کرده بود، همین بود. الان مشاهده می‏کنیم که آقای مصباح ورق را چرخانده و ولایت فقیه را تبدیل به ولایت طاغوت کرده است.

در طریقت شما، یعنی دراویش نعمت‏الله گنابادی، همیشه کسی به عنوان راهنما یا راه‏گشا و نشان دهنده‏ی مسیر مطرح و به عنوان یک قطب حاضر بوده است. چه تفاوتی بین قطب و ولی فقیه قایل هستید؟

راهنما به مفهوم هادی، به مفهوم هدایت کننده است. مثل یک استاد راهنما برای شاگردی که دارد تز دکترای خود را می‏نویسد و زیر نظر استاد راهنمای خود کار می‏کند؛ یعنی راهنمایی کردن. اما تفاوت ولایت فقیه با مفهوم قطبیت، به معنی هادی و راهنما، در این است که در ولایت فقیه، اصل بر قوه‏ی ولایتی است که منبعث از اجتهاد به مرجع است و مرجع کسی است که می‏گوید: «نظر من بر نظر مقلد ارجحیت دارد. یعنی مقلد به اعتبار خود، اراده و تصمیمات خود نمی‏تواند عمل کند. مگر این که عملش را بر مبنای فتاوی من تصحیح کند».

در واقع، همان‏طوری که آقای خمینی در دروس خود می‏گفت، ادعای مرجعیت همیشه این بوده که دستورات شرعی، از پیش از انعقاد نطفه‏ی فرد تا بعد از مرگش، شمول دارد. این نظر، هیچ ارتباطی با راهنمایی که در عرفان و تصوف مطرح است، ندارد.

اصل ولایت همان دیدی است که صد سال پیش آقای نایینی بیان کرده بود، اصولا مبتنی بر سفیه شمردن مردم است. تفاوت ولی در فرهنگ ولایت فقیه، با وکیل در فرهنگ پارلمان‏تاریستی، در این است که فرض در ولایت بر سفیه بودن شخص است، مانند کسی که هنوز قادر به تشخیص خوبی و بدی نتایج اعمال خود نیست و نیاز به قیم، ولی و آقابالاسر دارد.

به همین دلیل، شیخ علی تهرانی گفته بود: «ولی فقیه، ولایتش را از اجتهاد خود می‏گیرد، نه از نصب مردم. نصب یا عزل مردم در اصل ولایت فقیه تاثیر ندارد». در حالی که در حکومت‏های پارلمان تاریستی، اصل بر این است که مردم قدرت عزل و نصب نمایند‏گان خود را دارند.

اصولا سیستم‏های مدرن و پارلمان تاریستی در تعارض آشکار و بین با سیستم‏هایی هستند که مردم را صغیر و سفیه و نادان تصور می‏کنند و یک آقابالاسر برای آنان در نظر می‏گیرند. اصل دیدگاه ارباب و رعیتی، بعد از انقلاب فرانسه تمام شده و جایی برایش وجود ندارد.

چرا این بحث بعد از سی سال مطرح می‏شود؟

بعد از سی سال مطرح نشده است. فضای اجتماعی در طول سی سال گذشته این بود که بخش عظیمی از جامعه‏ی روشنفکری، اسلام و فرهنگ اسلام را عامل تبه‏روزگاری جامعه‏ی ایران می‏شمرد.
در حالی که ما همیشه معتقد بودیم، آن‏چه که در ایران دارد پیاده می‏شود، اگرچه زیر نام اسلام است، اما بهره‏ای از اسلام ندارد. ولی ما در اقلیت بودیم و کسی به حرف ما، متاسفانه، اعتنایی نمی‏کرد.

الان، مشاهده می‏کنیم که اشخاصی مانند خود آقای کروبی که از ابتدا در درون همین سیستم بوده است، صدایش را بلند کرده و می‏گوید این حرف‏هایی که زده می‏شود، انحراف از مسیر اصلی اسلام است؛ نه نشانی از جمهوریت، نه نشانی از اسلامیت و نه نشانی از ملیت و ایرانیت در آن هست.

مطلبی که در این مدت ما با اصرار داشتیم بیان می‏کردیم، اما صدای ما پژواکی نداشت، حالا الحمدالله شرایطی طوری شده که به مهم‏ترین سوژه‏ی خبری روز تبدیل شده است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

گيرم همه‌ي حرف‌هاي جناب آزمايش درست، اما اين سخن كه:

راهنما به مفهوم هادی، به مفهوم هدایت کننده است. مثل یک استاد راهنما برای شاگردی که دارد تز دکترای خود را می‏نویسد و زیر نظر استاد راهنمای خود کار می‏کند؛ یعنی راهنمایی کردن.

آيا يك جور ماله‌كشيدن روي لجن نيست؟ ولايت در تجربه عرفاني و تصوف اسلامي ـ كه به گمانم دراويش گنابادي‌ها هم يك جورايي از دل همان سنت درآمده‌اند ـ قطب را به معناي سلطنت مطلقه مي‌داند. ترك قطب، بي‌پير راه رفتن، عدول از فرمان قطب، مدام سرزنش شده است: به مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد، ... اين كه قطب را مثل استاد راهنما براي نوشتن تز دكترا بدانيم، يا تجاهل است، يا تجائر. شايد هم اطلاعات آقاي آزمايش از تا همين حد باشد. خدا را چه ديده‌ايد؟! چه ديده‌ايد؟!!! شايد. ما از هزار سو گرفتار جهل و خدعه هستيم

-- غلام همت (آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد ازاد ، Aug 14, 2009 در ساعت 06:30 PM

با سلام
یک نکته ای که من متوجه آن نمیشم این است که اگر خامنه ای از طرف خدا میباشد یا ولایت مطلقه دارد چرا ما بقی مراجع تقلید از او تقلید نمیکنند دیگر چندین رساله و چندین مرجع تقلید معنی نمیدهد چون شخصی وجود دارد که از طرف خدا ولایت دارد و راه درست و رساله کامل را دارا میباشد

-- hamid ، Aug 14, 2009 در ساعت 06:30 PM

و خداوند عشق بود
و خدا وند کلمه بود

هیچ پیامبری تا قبل از نبوت اصلا نمی دانست ایمان چیست ، شما نیز دعوی ایمان نکنید
عشق بورزید ، دعوای دین داری نکنید، همه ادیان حتی بت پرستان را بپذیرید ، قتل نفس نکنید. بت بشکنید نه بت پرست را، بت پرست گرفتار جهل است و جهل او همانا بت اوست . جهل او با نور آگاهی و بت او با جمال عشق فرو می ریزد .کسی را از خود نرانید تا آنها شما را از خود نرانند
آب ، زمین، هوا، آتش و هر استعداد و سرمایه ای که از آنها صادر شود متعلق به همه مو جودات عالم است . آنها را به هیچ بهانه ای از حق خود محروم نکنید. همه مو جودات باید بتوانند به میزان استعداد خود از آنها بهره بگیرند.
دعوای قومی ، دینی و عقیدتی راه نیندازید. و در دعوای دیگران شرکت نکنید.خواهان امنیت ، سلامت ، آزادی و آزادگی برای خود و دیگران باشید.آزادگی و آزاد منشی را برای خود و دیگران ، به هیچ بهانه ای فرو مگذارید. کمال هر چیز در آزادگی آن است .فساد هر چیز در اسارت آن.
اگر چنین کنید صفات انقباضی و ملکی شما را ترک میکنند ، صفات انبساطی، ملکوتی و شرحه صدر در شما تکوین می یابد . در افقي اعلی وارد می شوید. همه اسما ، صفات و افعال هستی را تجلی درجات بینهایت احدیت عشق و کلمه" توحید " می یابيد.همه افعال هستی را جلوه " عدل" می بینید. تمام آیات هستی را غرق در خیر ، رحمت و برکت می بینید، و خود را صاحب" اختیار" و فاعل خیر و رحمت می یابید و بر این آگاهی یقین دارید.
آری" اختیار" فعل آگاهی شماست." جبر" فعل جهل شما ست
زمین و آسمان را در محراب" امامت عشق " در حال نماز ، نیاز ، تسبیح گو ، راضی ومسلمان و تسلیم ، می یابید . که همه ادیان دین تسلیم است، همه ا ديان اسلام است.
کمال دین در" تسلیم به عشق" و " آگاهي از معشوق باقي و حقيقي" ست . تنها اصل و اصلاح موجود در عالم هستی طلب عشق و عشق ورزیدن است.
آخرین جلوه کمال عشق، آگاهی ست . کلمه است. تورات است. انجیل است. قرآن است. کلام الله است. "وحی" است . "اقراء باسم ربک الذی خلق" است. "بسم الله الرحمن الرحیم" است
آری افعال شما صفات شما و صفات شما افعال شماهستند. با افعال و صفات خود انس گرفته ایدو انسان شده اید.شما به افعال صفتی و صفات افعالی در ملک و زمین متعین و اسیر هستید. همه اسما توسط شما صادر شده اند.این تعینات ، شما را ملکی و وصفی کرده اند.
میزان حضور و ظهور و جلوه شما در هستی، همان میزان عنایت ، توجه و تمایلی است که شما به ایستایی ، حرکت و یا تحول افعال ، صفات و اسامی خود دارید و به آن متعین شده اید.
اگر عنایت خود را از این تعینات منصرف کنید . ملکوت خود را ملاقات میکنید که عاری از هر تعینی است. در عین حال ملکوت شما قابل و قادر است كه ، به عنایت خود به هر تعینی ظهور و حضور و تحول یابد.
آری ملکوتی می شوید.در حالی که در استوای عرش مستقر شده اید و " کن فیکون"و تحول ملک و فرش شما تحت عنایت و امر و اختیار شماست.
آری کار عقل به عشق راست شود. صراط مستقیم صراط عشق است. وکمال عشق ، آگاهی ست. ملاقات عقل با عشق ، تطهیر شدن او از عشق و حیرت از رضامندی خود، تکوین "من عرف نفسه " ، وهمان تکوین وحی و "نبوت" است. که بواسطه عقل قدسی ( روح القدس) بر نفس می نشیند.
نفس آگاه در مشایعت روح القدس به مقام" نبوت" تکوین یافته است.نگاهی به قلب می اندازد معشوق باقی را می بیند . که چشمه آب حیات است (همان دم- همان نفس) ، بین او و قلب صنوبری اش در گردش است . از او جان میگیرد .
آری، جانان را در آغوش می بیند
يك نفس با عشق خلوت کردمی روز ازل آن نفس در سینه میگردد در آغوشم کند
جانان را می شناسد. لوح مکنون را شناخته است . همان عشق است. لوح را می خواند . کلمه را می شناسد . همان عشق است. خود را پیامبر عشق می یابد.و با "عقل قدسي شده از عشق" (روح القدس) هم دم می گردد.
به عقل قدسي مینگرد " فاعل عشق کامل" را مي شناسد.
به خود مینگرد " کمال فاعل عشق" را مي شناسد.
به عشق مینگرد فعل ملکوتی را مي شناسد.
به ملکوت مینگرد حی و باقی را مي شناسد .می خواهد ملک را از ملکوت خبر دهد . ملک را ملکوت میبیند. و ملکوت را ملک.که دمی از یکدیگر غافل نیستند.
دمادم ملکوت در ملک متجلی می گردد.این خود و آن خداوند در آغوش همدیگر همنفس هستند.و شراب طهور عشق و آگاهی می نوشند و می نوشانند.
در دم خود را آگاهی و كلمه می يابد. خود را سبك بال و بي تعين مي يابد. تکوین نیستی را میشناسد . که ملک و ملکوت را شناخته است (یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم ).
ملک و ملکوت را متصل می بیند . واصل را می شناسد. که نور را شنا خته است .
به نور مینگرد . تجلي نور را مي شناسد .
به تجلي نور مي نگرد. متجلي را مي شناسد.
به متجلي مینگرد . هست را ميشناسد.
هست را مینگرد .هست شدگی را میشناسد. " کن فیکون" را شنا خته است.
آگاهي تکوین یافته است.
آگاهي را مينگرد . خود را از او و او را در خود می بیند و خدا را می شناسد. و " فقد عرف ربه" تکوین یافته است
همه اين ديدن ها و شناختن ها شهودي و يقيني است. عقل راضی و خوشنود و مطمئن است.در شهادت به آنچه تکوین یافته است تردیدی ندارد.تسلیم و مسلمان شده است.حق الیقین را شهادت میدهد.
عقل دیگر دنبال حواس نیست .حواس دنبال او یند. تا پیغام روح القدس را از سوی خداوند عشق دریافت کنند.که همان حقیقت مکتوب است. کتاب جامع و مکنون است.که" یحول بین المرء و قلبه " .
آری تو تجلی خداوند در ملک و ملکوت هستی.تو تجلی عشق و آگاهی هستی.
تنها فعل حقیقي تو و تنها حقيقت فعلي تو عشق ورزی است.
تنها ادعای حقیقی که تو میتوانی از توجه ات به حق و حقیقت داشته باشی فاعليت آگاهانه تو در عشق ورزی است و لا غیر.
تنها ایمان عملی تو و تنها عمل ایمانی تو عشق ورزی است و لاغیر.
هر عملی دیگر که فاعل آن باشی فعلی بیهوده ، شیطانی و لهو و لعب و شهوت رانی است.
فعل غیر ایمانی و غیر عاشقانه که در صراط مستقیم عشق نباشد. تو را از نعمت شناخت عشق و آگاهی از خود و خداوندگار هستی بخش و تکوین " یخرجهم من الظلمات الی النور " باز می دارد. مگر فعلیتی که " بسم الله الرحمن و الرحیم " بوده و قابل الرحمن و فاعل الرحیم باشد . و فاعلیت عشق را شهادت دهد.
برای شناخت خود ، صفات خود را بشناسید. آنها را نام گذاری کنید. سپس به آنها وارد شوید . آنها را از خود بزدایید. بدانید آنها چونان شیاطینی انسی و جنی شما را به فرمان خود گرفته اند.خود را از اندوه اسارت در آنها برهانید.
آنها با عنایت شما بر شما وارد شده اند. عنایت خود را از آنها برگردانید. هر صفتی که شما را ترک کند ، نور و آگاهی آن در شما تکوین می یابد.
بیایید رهبران ملک خود را از میان مردمانی انتخاب کنیم . که سرمایه ملک را برای ترویج آزادی و آزادگی و فراهم آوردن زمینه و بستر مناسب برای دوستی ، محبت ، عشق ورزی و آگاه سازی مردمانشان مدیریت می کنند. حکومتشان را در پناه مروت با دوستان و مدارا با دشمنان پایه گذاری می کنند. در سیاست های ذاخلی و خارجی، منطقه ای و جهانی و در تمام زمینه های اقتصاد، فرهنگ ، علم ، فن ، امنیت ، بهداشت ، سلامت، دین ، مذهب و اخلاق در اندیشه جذب دشمنان و رفع اختلافات و بپا کردن جهانی بدون خشونت هستند. نه دفع ذشمنان و تشدید اختلافات ،جهان گشایی و ایجاد خشونتی به پهنای جهان .
بدانید در صورت قصور در انتخاب رهبران اصلح ، عدالت طلب و دوستدار مردمان، به نسل خود و نسلهای بعد از خود مدیون خواهید بود. که کار ملک به عدل و کار مردمان به عشق و مهر بانی راست شود و لاغیر.
کسی را انتخاب کنید که فریاد " یا محبوب " سر دهد که فر یاد همه انبیا بود . نه " یا موسا" ، " یا مسیح " و نه " یا محمد" که هیچ پیامبری چنین نکرده است و چنین نخواسته است.
موسی و عیسی و احمد را بنه هی نکن خود را تو بر ایشان کنه
او تو را از بت پرستی منع کرد کی تو را بر خود پرستی جمع کرد
هان "خود" آنها خود ملکی نبود جملگی " خود" های ما را می نمود
اگر آمادگی ندارید . باعث زحمت خود و رنج دیگران نشوید. دست از شیطنت بردارید. دعوی دین ، اخلاق و عدالت نکنید .باشد که افا ضه ای از عشق بر شما وارد شود. و شما را یار و همدم گردد.

آنكه دلم را ربود
دلبر جانانه بود
قلب و دلم را، گشود
ساقي ميخانه بود
عشق، بجانم سرود
ليلي مستانه بود
شور دلم را فزود
آتش خمخانه بود
دلبر جانانه، من
سا قی میخانه، من
لیلی مستانه، من
آتش وخمخانه ، من
من به افق سر زدم
هم، ز افق پر زدم
چشم چو بر هم زدم
بال بر آتش زدم
بی سر و بی تن شدم
شاهد و ایمن شدم
عشق زده بر تنم
بی هش و بی من شدم
روز ازل آمدم
علقه و بی من بدم
روز ابد میروم
علقه و عنقا روم
من نه به خود آمدم
هم نه به خود می روم
نا مده من بوده ام
سوی خود م میروم
عشق مرا یار شد
گنجه اسرار شد
یک نفس اندر دلم
بارش انوار شد
نور ز قلبم جهید
خاموشی از تن پرید
عقل چو خود را بدید
عشق شد اندر مزید
من، دلم و د لبرم
قائد و هم رهبرم
ساقی ام و کوثرم
باده و هم سا غرم
رند و خراباتی ام
مستم و هم ساقی ام
فانی ام و باقی ام
با خبر از مافي ام
آنچه ندانی منم
لای زمانی زنم
نور به جان می تنم
قاف مکانی منم
من خبر از جان دهم
هم می و هم نان دهم
مژده ز ر حمان دهم
کفر به ایمان دهم
عقل ز "لا"، پاره کن
غم ز "الا"، چاره کن
یک نفس، اندر دلت
"هوی" بزن، ناله کن
"هوی"، تو را یار شد
ناله تو را "نای" شد
نای تو قلبت بدید
عشق، تو را "های" شد
"های" به لبها رسید
لب ،ز لبت وا رهید
عشق، انالحق زدو
عشق، به دفتر رسید
عشق، ز دفتر ببر
مشق نکن، خط نبر
قلب و دلت چاره کن
بر سر کافر، مپر
دین تو و، کفر او
این همه" من من" نکن
گر تو بحق، حق شدی
هوی بزن، ناله کن
"هوی" تو را، یار شد
ناله، تو را" نای" شد
نای تو، قلبت بدید
عشق، تو را "های" شد
"های"، به لبها رسید
لب زلبت ، وا رهید
عشق، انالحق زدو
قصه، به آخر رسید

ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیام آور عشق و آگاهی
Rroshanaa.mihanblog.com
Rroshanaa.persianblog.ir
rroshanaa@yahoo.com



-- بدون نام ، Aug 14, 2009 در ساعت 06:30 PM

این نامه ای که ایشان اشاره کرده اند، (سرچشمه شاید گرفتن به بیل، چو پر شد نشاید گذشتن به پیل) نامه هاشمی رفسنجانی به خامنه ای بوده؛ نه نامه کروبی.
آقای روزبه شما باید دقت نظر بیشتری می کردید.
----
اردوان: با احترام درک درستی از دقت نظر بیشتر خودم ندارم. مصاحبه شونده اشاره کرده است که آقای کروبی با این تفکر نامه ای را نوشته است. این درنهایت نگاه مصاحبه شونده است و نکته دیگر بهره جویی از یک استعاره الزامن فقط برای یک فرد و یک موضوع باشد و بس که به نظر ناثواب می آید.
از نظرتان ممنونم

-- مریم ، Aug 15, 2009 در ساعت 06:30 PM

درود بر کروبی شجاع

-- بدون نام ، Aug 15, 2009 در ساعت 06:30 PM