رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۵ آذر ۱۳۸۷
گفت‌وگو با مهدیه گلرو

«برای گرفتن حق تحصیل، آزادی را هم از دست دادیم»

اردوان روزبه
a.roozbeh@radiozamaneh.com

چهار دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی که به دلیل مواضع انتقادی خودشان در این دانشگاه به همراه چهل‌نفر دیگر از خرداد ماه امسال از تحصیل محروم شده بودند، در اوایل آذر ماه نیز روزهایی را در بازداشت به سر بردند، که مهدیه گلرو یکی از این دانشجویان است. گفت‌وگوی زمانه با گلرو در این رابطه در ادامه می‌آید.

Download it Here!

خانم مهدیه گلرو، شما یکی از چهار دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی هستید که به زندان رفتید. اساساً شما به چه علت رفتید به زندان اوین؟

ما چهار دانشجوی دانشگاه علامه که در رشته اقتصاد، روزنامه‌نگاری، فلسفه و ادبیات این دانشگاه درس می‌خوانیم از خرداد ماه گذشته به دلیل تجمعات انتقادی که در دانشگاه برگزار شد، من و البته نزدیک به چهل نفر دیگر از دوستان‌مان از تحصیل محروم شدیم.

به مرور با تمام شدن محرومیت از تحصیل، این دوستان به دانشگاه بازگشتند، ولی به دلیل آن‌که انتقادات ما مستمر بود و در طی دو سال گذشته همچنان ادامه داشت، محرومیت از تحصیل ما تمدید شد.

ما از این جریان به وزارت علوم شکایت کردیم، وزارت علوم گفت ما کاری نمی‌توانیم برایتان بکنیم. به دیوان عدالت شکایت کردیم. بحث بر همین مبنا مطرح شد که کاری نمی‌توانیم برای شما بکنیم و جدیداً به ما دستور دادند که در مسائل دانشگاه دخالت نکنیم؛ چون که دانشگاه خودش باید مشکلاتش را حل کند.

مقابل مجلس رفتیم و خواستیم نمایندگان را ببینیم و با نمایندگان صحبت کنیم. نمایندگان گفتند که ما سعی خودمان را می‌کنیم و فشارمان را می‌آوریم.

این همه پروسه دموکراتیکی بود که ما در طول این دو سال، به ویژه در این چند ماه گذشته که در واقع چهارمین ترم محرومیت از تحصیل هر کدام از ما می‌گذشت، البته آقای شجاعی سومین ترم محرومیت از تحصیل‌شان را طی کرده‌اند، انجام‌ دادیم.

تحصن در دانشگاه آخرین راهی بود که ما پیش گرفتیم. ما خودمان اصلاً نمی‌خواستیم این راه را در پیش بگیریم.
تمایل ما بر این بود که به شیوه‌های کاملا مسالمت‌آمیز و به شیوه‌های کاملاً دموکراتیک‌تر این برنامه پیش برود، ولی متاسفانه این اتفاق نیفتاد.

حتا ما حدود چهل روز قبل از این‌که برنامه تحصن را داشته باشیم به دفتر حاج آقا شریعتی، رییس‌ دانشگاه علامه رفتیم و خواستیم خدمت ایشان برسیم و صحبت کنیم، ولی ایشان به ما وقت ملاقات ندادند و گفتند خواسته‌های خودتان را کتبی بنویسید و بدهید. اگر ایشان ببینند که خواسته‌های شما اولویت دارد به شما وقت ملاقات می‌دهند.

ما خواسته‌هایمان را نوشتیم و حدود ده روز گذشت و همچنان ما تماس می‌گرفتیم، ولی وقت ملاقات به ما داده نشد. نامه خدمت آقای سیدی، رییس حراست دانشگاه رفت در صورتی که ما می‌خواستیم با شخص آقای شریعتی صحبت بکنیم.

یعنی ما در طول دو سال گذشته حتی یک‌بار موفق به زیارت ایشان نشدیم تا بتوانیم با ایشان صحبت کنیم و مشکلات را با ایشان در میان بگذاریم تا بلکه مشکل حل بشود.

تا ما برگردیم دانشگاه مرتب نامه‌‌هایی که ما به حاج آقا شریعتی دادیم برگشت خورده به دست آقای سیدی رییس حراست دانشگاه، که در واقع مرجع و روی سخن ما نبودند.

این مراحلی بود که ما طی کردیم و دیدیم که هیچ جوابی نمی‌گیریم به جز اینکه بیایم و بشینیم و بگوییم که اینقدر اینجا می‌نشینیم تا حق‌مان را بگیریم. منتها متاسفانه چیزی که در نتیجه درخواست برای بازپس گرفتن حق تحصیل نصیب ما شد، گرفتن حق آزادی ما بود.

یعنی تلاشی که ما می‌کردیم برای گرفتن حق تحصیل نتیجه‌اش این شد که ما آزادی‌مان را هم برای هشت روز از دست دادیم، ولی خب، من همچنان عرض می‌کنم من و دوستان دیگرم که محروم از تحصیل هستند معتقد هستیم که هیچ کاری نکردیم که غیر قانونی باشد. کارهایی که ما در این مدت انجام دادیم کاملاً باز و شفاف بوده و دانشگاه در جریان بوده حتی تحصن ما.

ما یک هفته قبل از تحصنمان نامه‌ای دادیم به آقای شریعتی که یک نامه سرگشاده بود، هم به دفترشان رفت و هم در سایت‌ها خبری منتشر شد بر این مبنا که آقای شریعتی بیاید ما همدیگر را ببینیم و مشکلاتمان را حل کنیم. این آخرین باری است که می‌توانیم به شکل مکتوب با همدیگر در تماس باشیم و صحبت کنیم.

این نامه جوابی نداشت. به ما جوابی ندادند و ما مجبور شدیم که به شکل بسیار سختی با همه سختی‌هایی که در این روزها در تهران وجود دارد، توی دانشگاه تحصن کنیم. حتا با وجود اینکه در شب اول با زدوخورد و به شکل وحشیانه‌ای ما را از دانشگاه بیرون کردند، روز دوم همچنان رفتیم دانشگاه و خواستیم تحصنمان را ادامه بدهیم و دانشگاه باور نمی‌کرد ما اینقدر مصمم باشیم.

و روز دوم باور نمی‌کرد که بعد از آن وضیعت وحشیانه‌ایی که اتفاق افتاد و آقای شجاعی را به شکل بدی وحشیانه از دانشگاه بیرون کردند و همین‌طور آقای فیض‌ الله‌زاده را، ما بخواهیم روز سوم هم ادامه بدهیم، اما روز سوم برگشتیم و روزسوم اوج تحصن ما بود.

بسیاری از دانشجویان آن روز در کنار ما بودند. آن روز ما پشت در دانشگاه ماندیم و این دانشجویان دانشگاه علامه بودند که درها را شکستند و ما را به دانشگاه بردند.

آن روز دیگر روزی بود که دانشگاه فهمید که فقط ما چهار نفر نیستیم. شاید ما چهار نفر بودیم که توی سیبل قرار گرفتیم و چهار ترم محروم از تحصیل قرار گرفتیم ولی دانشجویان دیگری هستند که این حق‌کشی را نمی‌پذیرند و با دیدن این حق‌کشی ساکت نمی‌مانند.

متاسفانه شب سوم شب آخر بود. و نزدیک ۲۵ نفر از نیروهای حراست که در دانشگاه بودند به شکل وحشیانه‌ای، همانند شب‌های گذشته در نیمه‌های شب و در سکوت با وضیعت بدی و با کتک کاری ما را از دانشگاه بیرون کردند.

ما بیرون رفتیم و به فاصله‌ی یک متر بیرون در دانشگاه نیروهای امنیتی و پلیس حضور داشتند. این مسئله که ما بخواهیم در موردش حرف بزنیم که آیا پلیس واقعاً بدون هماهنگی حراست پشت در دانشگاه بود یک خواب و رویا است.

به نظر این احمقانه است که قبول کنیم نیروهای پلیس پشت در بودند بدون اینکه کسی از داخل دانشگاه با آن‌ها هماهنگ کرده باشد.

چرا سر از اوین درآوردید؟

مسئله خیلی جالبی که وجود دارد این است که ما از همان روز اول که پا از دانشگاه بیرون گذاشتیم و وارد فضای دادگاه و فضای امنیتی و فضای زندان شدیم پلیس مرتب می‌گفت و عصبانی بود که چرا دانشگاه مشکل خودش را با دانشجوهاش حل نکرده و ما باید درگیر باشیم؟

وقتی به دادگاه رفتیم بازپرس‌ها و دادگاه و تمام پرسنل دادگاه درگیر این مسئله بودند که چرا ما باید مشکل شما را با دانشگاه حل کنیم؟ حتا به ما قول دادند که به ما کمک می‌کنند و پیگیر مسئله ما می‌شوند، ولی بحث این بود که چرا ما باید مشکل شما را حل کنیم.


من روی این قضیه تاکید می‌کنم به خاطر اینکه می‌خواهم بدانید که حتی نیروهای امنیتی، نیروهای اطلاعات و نیروهایی که در دادگاه مشغول کار بودند بسیار از این قضیه ناراحت بودند که چرا دانشگاه علامه به عنوان بزرگترین دانشگاه علوم انسانی خاورمیانه نمی‌تواند مشکل‌اش را با دانشجویانش حل کند؟

این برای همه سوال شده بود؛ سوالی که شما می‌فرمایید و هنوز هیچ‌کس نتوانسته غیر از پرسنل دانشگاه به آن جواب بدهد که چرا دانشگاه نتوانسته مشکلش را با دانشجویانش حل کند.

ما رفتیم زندان، اعتصاب غذا کردیم. نتوانستیم حق اصلی که دنبالش بودیم را استیفا کنیم، ولی حقی را که برای یک هفته از دست داده بودیم دوباره پیدا کردیم و آن هم به واسطه پیگیری‌های مکرر خانواده و دوستانمان بود. با خبری‌کردن این جریان بود که بسیاری از دوستان‌مان در رسانه‌ها به ما کمک کردند، همین‌طور شما.

در هرحال این سوال که چرا ما سر از اوین درآوردیم سوالی است که من متاسفانه نمی‌توانم جواب آن را بدهم من فکر می‌کنم تنها جوابی راکه برای این می‌توانیم بیاوریم که چرا سر از اوین درآوردیم این است که در برابر کارهایی که دانشگاه می‌کرد سکوت نکردیم.

هر دانشجویی که در دانشگاه علامه و البته بسیاری از دانشگاهای ایران باشد متوجه می‌شود که در این سه سال یا چهار سال گذشته چه اتفاقاتی در فضای دانشگاه افتاده، چه تغییراتی در دانشگاه اتفاق افتاده و آیا با دیدن این تغییرات و با تغییر فضای آکادمیک به فضای پادگانی می‌شود باز هم سکوت کرد یا نه؟

آقای سیدی، مسوول حراست دانشگاه شما معتقد است که این اتفاق باعث شده است که شما روش بازی‌های دموکراتیک را یاد بگیرید. فقط می‌خواستم نظرتان را راجع به این جمله بداند؟

بازی دموکراتیک، چیزی است که وقتی من به آن فکر می‌کنم که آیا واقعاً در طول این سه سال گذشته چیزی به عنوان بازی دموکراتیک در هیچ کجای ایران اتفاق افتاده که بخواهد در دانشگاه اتفاق بیافتد؟ من در مورد سوال اول به شما عرض کردم که واقعا دموکراتیک برخورد کردیم.

فقط کافی است که آقای سیدی زحمت بکشند در فضای مجازی (اینترنت) یک سرچ بکند و ببیند که چقدر نامه نوشته شده است به سازمان ملل، به کانون مدافعان حقوق بشر، به مجلس، به آقای شریعتی که ما خواهان رسیدگی به شرایط خودمان شدیم و وقتی که از راه‌های دموکراتیک به نتیجه نرسیدیم به این روش متوسل شدیم.

کار غیر دموکراتیکی هم نکردیم، ما حتا در دو روز اول نخواستیم در دانشگاه فضای متشنجی ایجاد کنیم. این را به طور جدی خدمتتان عرض می‌کنم، با این‌که بارها و بارها بارها در روز اول و دوم دانشجویان از ما خواستند که به ما بپیوندند و بشینند و کلاس را تعطیل کنند و این را خود حراست علامه می‌دید.

ما با این‌که چهار نفر بیشتر نبودیم از آن‌ها خواستیم که سر کلاس بروند. حقی را که از ما سلب شده را از خودشان سلب نکنند. ما نمی‌توانیم دانشگاه برویم ولی آن‌ها بروند. ما نمی‌توانیم سر کلاس برویم، ولی آن‌ها بروند.

Share/Save/Bookmark

در همین رابطه:
گقت‌وگو با فاطمه‌فناییان، همسر صادق‌ ‌شجاعی، دانشجوی بازداشت‌شده دانشگاه علامه

نظرهای خوانندگان

Hasan Rohani,reis markaze pajoohesh majmaye tashkhise maslahat ham dar didari ba daneshjooyan(site Aftab mahroomiyat az tahsil daneshjoo ra gheyre ghanooni midanad.zamane say kond be soraghe in aghaye shariaati,reis invisible in daneshgah beravad.in chetor reisi ast ke dar yek daneshgah ke bayad dialogue ra tashvigh konad,chon daneshjoohayesh dar reshteye ejtemayi tahsil mikonand,nemitavanad in dialogue ra dar khode daneshgah bargharar konad!!

-- بدون نام ، Dec 5, 2008 در ساعت 03:10 PM