گفتوگو با احمد قابل – بخش نخست
احمد قابل: بحت ارتداد ارتباطی به تغییر عقیده ندارد
اردوان روزبه
ardavan.roozbeh@gmail.com
در ماه اوت (مرداد ماه) ماجرای حمله به احسان جامی شهروند ایرانی تبار هلندی که اعلام کرده بود از اسلام خارج شده است سر و صدای زیادی در هلند ایجاد کرد و به همراه بحث های مختلف اجتماعی یک مجموعه سوالهای دینی هم در باره سرنوشت کسانی که از دین خارج می شوند نیز مطرح ساخت. زمانه با توجه به حساسیت بحث کوشیده است تا در تماس با گروهی از فقهای شیعه دست کم زاویه دید آنها را در این زمینه روشن سازد. در عین حال، این نکته پیشاپیش باید تاکید شود که آنچه از شریعت در حال حاضر در افواه وجود دارد یا مورد استناد قضات شرع در کشورهای اسلامی قرار می گیرد لزوما با آنچه فقهایی که در این بحث شرکت داشته اند مطرح می کنند یکسان نیست. اما این موضوع یکبار دیگر بر تنوع آرای فقهی از یک سو و سیاسی بودن روندهای قضایی از سوی دیگر انگشت می گذارد. چنانکه کسانی مانند احمد قابل به دلیل نظرات فقهی خود مورد غضب دستگاه قضایی قرار داشته اند. - زمانه
گفتوگو را از اینجا بشنوید.
در ابتدا میخواهم از شما بپرسم اساسا «مرتد» بهلحاظ فقهی چه کسیست؟
واژهی مرتد از ریشهی «ر» و «د» مضاعف است؛ یعنی دال دوبار تکرار میشود: ردد. این در کلام عرب معنای خاصی دارد. در لغتنامههای زبان عرب میبینیم که این کلمه به معنای «تکرار» در نظر گرفته شده است. یعنی کاری که مکرر انجام بگیرد و از نوع بازگشت باشد. بازگشت به چیزی که قبل از آن وجود داشته؛ بازگشت به آن چیزی که الان به یک چیز دیگر داریم؛ حتا اگر عنوان بازگشت بر آن صدق نکند، همین که چیزی را وابگذارد و به سوی چیزی دیگر برود. بههرحال حتما در معنا هم تکرار باید لحاظ شود. اگر از دید رایج بخواهم سخن بگویم، هرگونه وانهادن دین را و رفتن به سوی یک مطلب جدید یا مطلب کهنه را ارتداد اطلاق میکنند. به طور مثال فردی قبلا مسیحی بوده، مسلمان شده و دوباره میخواهد برگردد به مسیحیت. همه را مصداق ارتداد میگیرند و واجد همان حکمی میدانند که شایع است؛ یعنی اعدام و تقسیم اموالش بین ورثه. فقط یک فرقی اینجا قائل هستند و ارتداد را به دو قسم «ملی» و «فطری» تقسیم میکنند. ملی به معنای اینکه اگر کسی در گذشته اهل کتاب بوده، مسیحی یا یهودی یا زرتشتی، اگر این فرد مسلمان شود و بعد دوباره برگردد به آن اعتقاد اولیهاش، یک فرجهای دارد نسبت به فردی که از ابتدا مسلمان بوده و الان میخواهد از اسلام بیرون برود و اندیشهای دیگر را قبول کند. به آن فردی که دیانت قبل از اسلام دارد «مرتد ملی» میگویند و به آن کسی که هیچ سابقهی دین دیگری غیر از اسلام در شناسنامهی مذهبی او نیست «مرتد فطری» میگویند.
به مرتد ملی، برای اینکه توبه کند، سه روز فرصت میدهند. و اگر توبه کند، حکم برداشته میشود. اگر توبه نکند، حکم در موردش اجرا میشود. اما مرتد فطری، یعنی آن کسی که هیچ سابقهی دیانت قبل از اسلام نداشته، این آقایان یعنی همین دیدگاه رایج میگوید به محض اینکه ارتدادش ثابت شود، حکمش اعدام است و فرصت توبه هم برای او در نظر گرفته نمیشود. فقط برای زن مرتد فطری این سه روز را اجازه میدهند و مسألهی توبه را در نظر میگیرند.
نظر خود شما در مورد ارتداد چیست؟
من معتقدم که بحث ارتداد یک بحث سیاسی خاص در زمان رسول خدا بوده و مربوط میشده به دوران تثبیت ایمان مؤمنان و توطئههایی که یهودیان مدینه و اطراف مدینه علیه مسلمانها بهکار گرفته بودند. این تهدیدی از جانب پیغمبر خدا بوده برای آنها، مبتنی بر دیدگاه رایج خود یهود که آنها هم حکم مرتد را همین میدانستند که الان در اسلام رایج شده است. در حقیقت رسول خدا مقابله به مثل کرده و گفته است اگر شما توطئههایتان را ادامه بدهید من با شما همان رفتاری را میکنم که در دیانت خودتان شما به آن ملتزم هستید. عنوان مرتد یک تهدید بوده وگرنه اصلا بهعنوان یک حکم دایمی در اسلام مطرح نبوده و ناظر به تغییر عقیده هم نیست، بلکه ناظر بر توطئههای خارجیست و ارتباطی به تغییر عقیده ندارد. تغییر عقیده در ارتداد حکم یک «نماد» را دارد. موضوع حکم برای کسانیست که بیایند علیه مسلمانها و اسلام توطئه کنند و بخواهند در بین مسلمانها اسلام را بهگونهای متزلزل کنند که آنها دست از ایمان بردارند. وگرنه در این زمان و بهخصوص اگر کسی بر اساس بررسیهای علمی و دقتهای فکری به این نتیجه برسد که یک چیزی را حق نداند یا چیز جدیدی را حق بداند و بخواهد تغییر دین بدهد، این واجد هیچ حکمی نیست و هیچ حکمی در مورد او اجرا نخواهد شد. به این شرط که قصد توطئه و فریب و دروغ و اینطور چیزها نداشته باشد.
مصداقهای قرآنی هم در این زمینه وجود دارد؟
اول اینکه در قرآن حکم ارتداد، به معنای حکم مجازات مرتد، ابدا نیامده. تنها چیزی که هست برای آن کسانی که این مسیر را طی میکنند وعدهی عذاب اخروی داده شده است. اما در رابطه با عذاب دنیوی هیچ حکمی در قرآن ابراز نشده و فقط ما در روایتی این مسأله را داریم؛ که روایت هم ناظر به حکم ارتدادیست که در بین یهودیان رایج بوده. البته نمیدانم این حکم ارتدادی که بین یهود رایج بوده در متن تورات آمده یا خیر؛ یا اینکه این را در تلمود، که مثل متون روایی ما میماند، ذکر شده یا علمای یهود یا بهاصطلاح انبیای بنیاسراییل این را اختراع کردهاند.
البته من از اساس و مبنای این اندیشه در یهود اطمینان خاطر ندارم و نمیتوانم اظهار نظر قطعی بکنم. ولی در رابطه با شریعت خودمان، من این مطلب را بهصورت اطمینانآور به شما میگویم که اگر حکمی در روایت ما تبیین کردهاند، همان حکمی بوده که یهود به آن ملتزم بوده. چون توطئه از جانب یهودیان مدینه علیه مسلمانها بود. تهدید به اجرای این حکم در بارهی آنها از جانب پیغمبر خدا، در قالب روایات، برمیگردد به آن مقطع زمانی یا حداکثر مقاطع مشابه.
شاید این که در رسالهی ائمه هم در زمینهی ارتداد آمده، مربوط به همین وضعیت باشد که توطئهگرهایی بیفتند به جان مؤمنانی که تازه مسلمان شدهاند و بخواهند آنها را دچار تردید کنند و از سویی خود این افراد هم چندباره بخواهند ایمان بیاورند و از ایمانشان برحسب ظاهر دست بردارند که یک اندیشه را به بازی بگیرند. در حقیقت اسلام خواسته با این بازیگریهای سیاسی برخورد کند و برخوردش هم از نوع مقابله بهمثلی بوده.
آقای قابل! آیا ما در صدر اسلام و در زمان رسولالله مواردی داشتهایم که حکمی در ارتباط با ارتداد و در قالب مهدورالدم بودن اجرا شود؟
مهدورالدم بودن و ارتداد باهم نسبت مساوی ندارند. یعنی ما لااقل در احکام جزایی اسلامی رایج دلایل دیگری غیر از ارتداد را هم میبینیم که طرف به آن علت مهدورالدم میشود. حال در مورد ارتداد هم بعضی این مسأله را مدعی شدهاند، شاید یکی ـ دو روایت راجع به آن وجود داشته باشد، ولی قطعا این مسألهی مهدورالدم بودن فرد مرتد آن استحکام لازم را برای استدلال ندارد. صحبت در نظریهی رایج فقهی اهل اسلام و آنچه رواج دارد این است که میگویند ارتداد باید در پیش افرادی که واجد صلاحیت هستند اثبات شود؛ و وقتی این مسأله «اثبات» شد، آنوقت حکم راجع به آن اجرا شود. علیالقاعده هم طبق مبنای شیعی باید این حکم را کسی که صلاحیت اجرای احکام را دارد، یعنی ائمهی هدا یا کسانی که از جانب ائمهی هدا مأذون هستند بتوانند اجرا کنند. اینطور نیست که اجرا به اختیار عموم افراد باشد. البته همانطور که گفتم، یکی ـ دو روایت ضعیف داریم که اگر کسی دستش رسید به مرتد، میتواند او را از بین ببرد. اما این روایات مورد قبول اکثریت فقها نیستند و مهدورالدم بودن مبنای علمی و فقهی درستی ندارد. تازه اینهایی هم که میگویند حکم اعدام مرتد در این زمان هم باید جاری شود، معتقدند باید از مسیر خاص خودش این کار صورت بگیرد.
پس با در نظر گرفتن این مسأله که باید در اجرای حکم، معصومین یا منصوبینشان حاضر باشند، آیا اجرای چنین حکمی در زمان حاضر تقریبا بعید به نظر نمیآید؟
بله. چون بعضی از فقهای بزرگ شیعه معتقدند در زمان غیبت ائمهی معصومین اجرای تمامی حدود از بین میرود و متوقف میشود و کسی حق اجرای حدود را ندارد. اینگونه امور باید به فهم عقلا و به نظم واگذار شود؛ البته با استفاده از یکسری کلیات که در شریعت است. اما هر کسی حق ندارد این حکم خاص را اجرا کند. همانطور که در رابطه با حد تازیانه زدن و حد رجم گفته شده است این موارد را فقط امام معصوم حق اجرا دارد و حتا آقایان فقها حق اجرایی ندارند.
این نظریهای قویست، منتها به لحاظ تعداد، فقهایی که قائل به این نکته هستند زیاد نیستند؛ مثل محقق داماد یا مثل مرحوم میرابولقاسم قمی و همچنین از فقهای معاصر ما مثل آقای خوانساری. ولی نهایتا نظریهی رایج این است که حدود را فقها میتوانند اجرا کنند. منتها باید از مسیرش باشد. یعنی باید فقیهی رییس محکمه باشد و او حکم صادر کند و ارتداد این فرد ثابت شود؛ یعنی باید برونده دلایل و مدارک را ببرند پیش آن فقیه و او قضاوت کند. بههرحال دستگاه قضایی مورد تایید فقها در یک حکومت باید این مسیر را اجرا کند.
بخش دوم این گفتوگو: غیرمسلمان شدن مرتد شدن نیست
|
نظرهای خوانندگان
Please choose another kinds of topics. Who cares what this or that expert of islam says if i'm not muslim anymore? Mr Ghabel or others can occupy themselves with such religeous terms and catogories but we have a different problem.
-- dara ، Oct 1, 2007 در ساعت 09:31 PMآقاي قابل با نوعي بي اعتقادي سخن گفته اند.
-- ماني ، Oct 2, 2007 در ساعت 09:31 PMايشان براحتي سنت پيامبر اسلام را امري سياسي و موقت خطاب مي كنند. شايد برخي موارد احكام موقتي داشته باشد اما آنگونه كه مي دانيم در برخي احكام بازه زماني وجود ندارد. مسلمانان مي توانند كسانيكه از اعتقاد خود بازگشته اند را به سبب سخن و عملشان بر عليه مقدسات اساسي اسلام و در صورتيكه خارج شدن فرد از دين اسلام قطعي باشد بكشند و خون فرد به هدر رفته.
در ضمن حتي اگر سياسي هم باشد در حال حاضر كه حكومت اسلامي با آراء فقها حاكم است مي تواند همان تصميم سياسي را اتخاذ نمايد.
همانگونه كه گفتم آقاي قابل بي اعتقاد مي باشند. ايشان اين حكم رسول الله را "تهدیدی از جانب پیغمبر خدا " دانسته. ايشان با اين چنين ديدگاهي پيامبر را يك فرد سياسي توصيف مي كند كه معجزه الهي را به همراه ندارد و تنها به دنبال بازيهاي سياسي مي باشد. اگر قرار بود خداوند تنها براي گسترش اسلام و شرايط خاص آن به توسط رسولش عملي انجام دهد با معجزه و قدرت خاص خود كار را به پيش مي برد. اما حال كه رسول خدا به توسط حكمي قانوني مرتدين را مجازات نموده لذا نتيجه مي گيريم كه حكمت الهي مبني بر تصويب آن قانون توسط رسولش بوده است.
همانگونه كه گفتم آقاي قابل بي اعتقاد است. دليل ديگر اينكه ايشان نسبت به سوال مشخص مصاحبه گر كه پرسيده: "آقای قابل! آیا ما در صدر اسلام و در زمان رسولالله مواردی داشتهایم که حکمی در ارتباط با ارتداد و در قالب مهدورالدم بودن اجرا شود؟" از پاسخ صريح خودداري نموده است. ايشان بايد با كمال قاطعيت موارد تاريخي و روايي را بازگو مي كردند. اما با كلي گويي از پاسخ دادن طفره رفته اند.
اما چند نكته ديگر. اينكه گفته اند، بايد ارتداد فردي مشخص شود. اگر خود او با صراحت اعلام ارتدادش را بكند ديگر لازم نيست كسي مشخص كند. اعتراف خود فرد شايسته پاسخ است. قايم باشك كه بازي نمي كنيم. سوال اينجاست كه اگر فردي از اسلام خارج شد و بر آن تاكيد هم نمود، به گونه اي كه در ايمان سايرين هم خدشه وارد نمود حكم چيست. مهم تر اينكه اگر آن فرد حتي اقدام كرد به تحريك سايرين براي خروج از دين مبين اسلام، در آنصورت چه حكمي دارد. اگر در اين راه با اصول اعتقادي اسلام به مبارزه تئوريك پرداخت چه؟
آقاي قابل بي اعتقاد و يا پنهان كار تا كي مي تواند ، مسئله را تلويحا رد كند ولي مشخصا تاييد نمايد.
در مورد اينكه اجراي حدود و احكام در زمان نبود ائمه مردود است هم كه كاملا غير منطقي است. خداوند پيامبري بزرگ را براي بشر مبعوث نموده كه تا آخرالزمان، ابنا بشر بر اساس تعاليم وي زندگي كنند. و از مهمترين اين تعاليم احكام مربوط به حدود است. چرا كه به مثابه قانون جزائي جامعه اسلامي عمل مي كند. حال فرض كنيم در اين بيش از هزار سالي كه امام زمان غايب هستند ، اين همه نسلها آمده اند و رفته اند اما احكام خداوند فاقد قدرت اجرايي بوده اند. آيا اين به دور از حكمت خدا نمي باشد.
تصور مي كنم كساني مانند اين فرد موضع خود را نمي دانند. بعضي مواقع دين دارند و برخي اوقات خرد گرا مي شوند. اين عمل به مانند نفاق مي ماند. اگر اعتقاد داري محكم بگو و اگر نداري صادق باش.
در پايان توجه شما را جلب مي كنم به جمله اي كه اخيرا جواد لاريجاني در تاييد سنگسار گفته اند : "برخي فكر ميكنند چون غربيها راجع به سنگسار به ما فحش ميدهند، ما خجالت ميكشيم كه احكام را اجرا كنيم در صورتيكه چنين چيزي نيست؛ اصلا فقه شيعه و فقه اهل بيت(ع)، فقه خجالت نيست زيرا اين فقه متكي بر اركان مهمي چون قرآن، اجماع، عقل و اهل بيت (ع) است."
نظر شما چيست؟
من با نظر مانی موافق هستم و با کمال احترام با نظر آقای قابل مخالف. آقای قابل سعی کرده در این گفتار اسلام را یک اندیشه دموکراتیک و انعطاف پذیر جا بزند، درحالی که آقا یا خانم مانی چهرهء واقعی اسلام را نشان داده اند. همانطور که مانی توضیح داد اسلام واقعا چنین دین وحشتناکی هست که کثرت گرایی اندیشه را برنمیتابد و از پیروانش نوعی بردگی فکری را انتظار دارد و همانطور که در کتابش آمده، بیشتر مردم از نظر این دین عوام الانعام هستند که اجازه تفکر نباید داشته باشند. مانی جان، لطفا به روشنگریهایت در مورد این دین مقدس ادامه بده :) در ضمن ظریفی را گفتند اسلام را چگونه دینی یافتی، گفت غریب دینی ست که چون درآیی سر آلتت ببرند و چون برآیی سرخودت...
-- عزیز ، Oct 3, 2007 در ساعت 09:31 PMمن هم با نظر دوستان کاملاً موافقم.به نظر من مشکلی که ما امروز داریم تا به سوی یک جامعۀ مدنی بدون پسوند و پیشوند برویم امثال آقای مصباح و خزعلی و غیره نیستند چرا که مردم برای حرف اونها تره هم خرد نمیکنند چرا که آنها رو هم ردیف ملا عمر و بقیه هم پیاله گی هاش میدونن.مشکل اصلی اشخاصی هستند که کرکس و رنگ میکنند و به جای بلبل به مردم میفروشند.آقای قابل صد در صد اطلاعاتشون درباره اسلام و قوانین آن از من و امثال بنده بیشتر است و جای تعجب داره که ایشون از دادن جواب صریح به سوال ها طفره میرند و با کلی گوئی سعی در وارانه جلوه دادن حقیقت میکنند.بی شک ایشون دقیقتر از من معنی این آیه شریفه رو میدونند:
-- فؤاد ، Oct 14, 2007 در ساعت 09:31 PMفإذا القیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی إذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق(سوره محمد آیه 4
کفار را هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خونشان رنگین بشود.اسیران را محکم ببندید تا فرار نکنند.ببینید این یک نمونه کوچک از تساهل و مدارای است که به اسلام نسبت میدهند اگر اهل تحقیق باشید این نمونه ها فراوان است.و مجال سخن کوتاه ولی پرسش این است آیا آقایان با این آیات و روایات آشنائی ندارند؟
آیا آنها نمیدانند که حضرت رسول اول شخصی بود که ترورهای سیاسی و ریختن خون مرتدان را مباح نمود؟
صدالبته که اینان میدانند ولی چرا رویه ای دیگر پیش گرفتن.فراموش نکنید که در زمان تسامح و تساهل خاتمی قتل های زنجیره ای اتفاق افتاد.در زمان ریاست و چراغ سبز اینان بود که آن برخورد با دانشجویان شد.
نه این هم یک دروغ دیگه است.آقای قابل شما و دوستانتون اعتقادی به دموکراسی و تکاثر آرا ندارین که اگر داشتین از انقلاب فرهنگی جلوگیری میکردین.اگر ذره ای درباره حقوق زنان صادق بودین با شعار یا روسری یا توسری اولین حق نیمی از مردم این مردم این کشور را با پوشاندن حجاب اجباری تضییع نمکردین تا به قول گنجی عریانی خود رو بپوشانید.به نظر من تا وقتی که شما مانیفستی مانند جمهوری خواهی ندین بیرون مردم سالاری دینیتان بد بوتر از گند استبداد سلطنت مطلقه فقیه است.که آنجا طرف حساب مردم ولی فقیه است و اینجا مردم فریبان شقی.
همیشه این سوال و از خودم میپرسم که اگر به خامی رأی نمیدادم آیا باز هم به آن سادگی میشد مسیر قیام 18تیر را تغییر داد و آن را به آن سادگی سرکوب کرد