رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > چه کسی برنده صحنهی « بهمن ۸۸» است؟ | ||
چه کسی برنده صحنهی « بهمن ۸۸» است؟داریوش برادریهمه منتظر «اتفاقی» در تظاهرات «بیست و دو بهمن» امسال بودند، همان طور که در مقاله قبلی خود این حالت را تشریح کردم. نیروهای مدنی و جنبش سبز در انتظار « پاسخی قاطع و قوی» به اختناق بودند. نیروهای دولتی در پی آن بودند که «نمایش بهمن» امسال بیخطر بگذرد و یا بتوانند این تظاهرات را به نفع خویش تمام کنند و برای این کار از هیچ هزینه مالی، تدارکاتی و یا انتظامی مضایقه نکرده بودند. افراطیون و لباس شخصیها نیز خواهان آن بودند، در حین تظاهرات و یا در حاشیه تظاهرات، به سرکوب معترضان بپردازند. اما چه کسی توانست بر «صحنه» حاکم شود و آن را به «بهمن» خویش تبدیل کند. آیا این تظاهرات به یک «بهمن سبز» و یا به یک «بهمن سرکوب» سبز تبدیل شد؟ در لحظه کنونی میبینیم که هر طرف ماجرا سعی میکند که خود را پیروز واقعی این «صحنه و نمایش عمومی» بداند. تبلیغات حاکمیت از «تظاهرات پنجاه میلیونی» سخن میگوید. نیروهای مدنی و جنبش سبز از «حضور گسترده» جنبش سبز سخن میگویند و افراطیون به توانایی خویش در ممانعت از حضور «موسوی» و خشونت بر علیه «کروبی، رهنورد» و بر علیه تظاهرکنندگان میبالند. این نیز طبیعی است که هر نیرویی میخواهد این «نمایش عمومی» را به نماد پیروزی خویش تبدیل کند، اما با کمی فاصله درونی از کل صحنه میتوان در نگاهی اولیه به این نتایج مثبت و منفی « تظاهرات بیست و دو بهمن» برای تحول مدنی و مدرن ایران دست یافت. یک) از این صحنه هر نیرویی سودی و ضرری برده است. نیروی دولتی با تلاش فراوان توانست بخشی از مردم را جمع کند و تعدادی بیشتر از تظاهرات اخیر خویش به صحنه آورد. از طرف دیگر توانست، با خشونت لباس شخصیها، با بررسی دقیق شیوه عمل «سبزها» و ممانعت از تجمع وسیع و متشکل آنها توسط نیروهای انتظامی، نگذارد که «میدان آزادی» به صحنه حضور گسترده سبزها تبدیل شود. جایی که همهی دنیا به آن نگاه میکرد و خبرنگارانشان فقط آنجا حق حضور داشتند. فقط در صحنهای کوتاه از سخنرانی آقای احمدینژاد در تلویزیون نیز صدای «مرگ بر دیکتاتور» شنیده شد. اما صحنه اصلی در اختیار آنها بود. نیروهای جنبش سبز در عوض خیابانهای حاشیه، میدان صادقیه و مترو را در اختیار داشتند و حضور گسترده خویش را نشان دادند و این بار نیز شعارهایی نو مانند شعار خواست «رفراندوم» و «مرگ بر ولایت فقیه» نیز در کنار شعارهای قبلی مطرح شد. لباس شخصیها نیز توانستند با حمله خشونتآمیز به آقای کروبی و خانم رهنورد و نیز به تظاهرکنندگان، مانع پیوند و گسترش بیشتر تظاهرات شوند. تظاهرات بار دیگر در حاشیه به خشونت کشیده شد و خبر ناموثق نیز از مرگ یک یا دو نفر شنیده میشود. دو) این تظاهرات برای حکومت دولتی هزینه فراوان مالی و دولتی در بر داشته است و آنها برای ایجاد حضور مردم به پرداخت و پخش هدیههایی نیز دست زدند و همزمان توانستند نشان دهند که دارای نیروهای خاص خویش نیز هستند و نمیتوان همه چیز را تمامشده حساب کرد. نیروهای جنبش مدنی در داخل و خارج از کشور با شجاعت و با وحدت خوبی توانستند به بیان خواستها و اعتراضات خویش بپردازند، اما نتوانستند «صحنه بهمن» را به یک «بهمن سبز» تبدیل کنند. تنها در واقع توانستند نشان دهند که «بهمن ایران» یک «بهمن بحرانی» است و جامعه و دولت نمیتواند این بحران را فراموش کند و باید برای آن جوابی بیابد. از طرف دیگر دولت میخواهد (و از این به بعد سعی خواهد کرد) از پیروزی اندک خویش در «میدان آزادی» برای این استفاده کند که نشان دهد دیگر «بحران» به پایان رسیده است و شاید حتی در زمینههایی فشار بر نیروهای معترض بیشتر شود. اما در واقع هیچکس برنده واقعی این «صحنه» نیست و «بهمن ۸۸» نشاندهنده حضور یک «بحران عمیق» در جامعه و ضرورت جواب دادن به آن است. بنابراین دولت دست به خطا میزند اگر که بخواهد اکنون دست به انتقامگیری زند. زیرا در آن صورت شعارها و خواستهای مردم هر چه بیشتر رادیکالتر و خشم بر حق آنها با هر سرکوب بیشتر میشود. ازین رو بایستی اکنون دولت هر چه بیشتر به صدای نیروی معتدل اصولگرا درون خویش گوش دهد که خواهان تعدیل بحران از طریق مذاکره و غیره است؛ دست به تحول در خویش زند و بخشی از تحول را انجام دهد تا لااقل خواستهای بخشی از جنبش سبز را اجرا کند و اینگونه این بحران را حدااقل تعدیل دهد. زیرا درس بزرگ «بهمن امسال» این است که «بحران» ادامه دارد و این «بحران» جواب میخواهد. سه) جنبش سبز و مدنی نیز بایستی از این «صحنه نبرد و چالش مدنی» درسهای خویش را یاد بگیرد. آنها توانستند هم نقش خود را بر این تظاهرات زنند و باید به تحسین شجاعت و غرور این نسل جوان و خویش بپردازند و هم بایستی با «قلبی گرم و مغزی سرد» نقاط ضعف خویش را ببینند که در این تظاهرات آشکار شد و باعث شد که آنها نتوانستند این صحنه را به یک «صحنه سبز» تبدیل کنند. با آنکه به باور من برخی از انتظارات قبل از تظاهرات و خواست یک پاسخ قوی و نهایی یک «توهم و انتظار بیش از اندازه» بود. من در مقاله قبلی خویش با بیان برخی ضعفهای جنبش سبز خواستم، در عین دفاع از انتظار و خواست حضور گسترده جنبش سبز در این تظاهرات، به مقابله با «تقاضاهای بیش از اندازه» از این تحولات بپردازم. زیرا جنبش سبز به خاطر خطاهای ساختاری خویش و به خاطر جوانی خویش، هنوز دارای ضعفهایی است که نمیگذارد او بتواند به خوبی «صحنه تحولات و چالش میان جامعه مدنی/دولت» را سروری کند و به دست گیرد. اکنون با توجه به «تظاهرات امروز» میتوان برخی این ضعفها و خطاها را دقیقتر دید و باید برای رشد تحول مدرن ایران به عبور از این خطاها دست یافت: ۳-۱) یک خطای عمده جنبش سبز عدم گسترش آن، به خاطر عدم توانایی پیوند خوب او با جنبشهای صنفی ( با کارگران و زحمتکشان) و به ویژه با جنبشهای قومی و اجتماعی دیگر است. در درون این جنبش که به طور عمده یک جنبش خودجوش است، هنوز یک ساختار درونی رشد نکرده است. از طرف دیگر چون در ایران امکان وجود احزاب و جنبشهای سیاسی و اجتماعی مستقل نیست، از آنرو امکان ایجاد این ساختار حزبی و سیاسی در داخل کشور ضعیف یا ناممکن است. رهبری کنونی جنبش، موسوی و کروبی دارای تشکیلات درستی نیست و جنبش خارج از کشور نیز دارای تشکیلات و ساختاری قوی نیست و هنوز دچار فرقهگرایی است. همانطور که این جنبش نتوانسته است یک «وحدت در کثرت» ساختاری و محتوایی به وجود آورد. حتی تلاش و خواست برخی دوستان اندیشمند نسل سوم و چهارم، برای اینکه برای مثال «خیابان را به سیاست» تبدیل بکنند و تلاش برای ایجاد جنبشی که چون یک «تن» با توجه به شرایط حس کند، بیاندیشد و عمل کند، با وجود قدرتهای این نگاه و با وجود نمادهای این حرکت توسط جوانان در خیابان، اما نمیتواند باعث رفع ضعفهای ساختاری و محتوایی جنبش شود و بخشی از این نگاه یک آرمانگرایی رومانتیک نو است. ازینرو برای مثال خیابان سیاسی شده امروز تهران در واقع به صحنه پیروزی «سیاست شهروندی و نو» تبدیل نشده است. جنبش مدنی بایستی بتواند با تبدیل کردن هر خواست خویش به خواست مدنی و با دگردیسی هر ایرانی به یک شهروند، مرتب فضای تفاوتسازی و تحول بیافریند و «تنانه» گردد، اما همزمان احتیاج به ایجاد ساختار و سیستمهای خویش دارد. یک جنبش مدنی، هم احتیاج به «هویت و احساس نو» و هم به «ساختار و تشکیلات نو» دارد. احتیاج به سناریوی نو دارد، تا بتواند بر سناریوی کهن غالب شود. زیبایی جنبش «سبز و مردمی» این است که از فضاها و امکانات مختلف، با ایجاد روایات نو در شعارها و سناریوهای کهن، اشکال و راههای مختلف برای بیان اعتراض و خواست خویش بیابد، اما هنوز نتوانسته است که به یک «وحدت در کثرت» ساختاری و محتوایی دست یابد. این ضعف مهم باعث میشود که اونتواند هر چه بیشتر به یک « شور و هویت نوین همگانی»، به یک «اغوای نو» تبدیل شود که مرتب خیابان، خانه، مدرسه، بازار، اینترنت، شهرهای بزرگ و کوچک بیشتری را در بر گیرد و به ایرانیان هر چه بیشتر شوق یک «تولد مشترک نو» را القاء کند، آلترناتیو واقعی تحقق این امکان را نشان دهد و آنها را بدان سو اغوا کند تا جنبش به عقب نرود و کوچک نشود. برای دستیابی به این تحول جنبش سبز بایستی هر چه بیشتر به بیان خواستهای جنبشهای مدنی مختلف و به یک وحدت در کثرت ساختاری و محتوایی دست یابد. این ساختار درونی و محتوایی نباید و لازم نیست که به شکل یک «سیستم هرمی» باشد بلکه بایستی دقیقا به حالت یک «سیستم شبکهوار» و بر پایه چندین اصل پایهای بایستی باشد و باید بتواند کاری کند که این «تنهای» مختلف در وحدت در کثرت با هم و در کنار هم بیاندیشند، چالش کنند، اعتراض کنند و دقیقا از هزار راه ممکن. چهار) مشکل دیگر جنبش سبز که در این تظاهرات کاملا مشهود بود، گرفتاریش در شیوه حرکاتی قابل پیشبینی برای رقیب است. اگر جنبش سبز در ابتدای کار با اعتراضش به شیوههای مختلف در واقع حریف را گیج کرده بود، اما اکنون حریف هر چه بیشتر حرکات و راههای او را زیر نظر میگیرد و سعی در خنثیکردن آنها میکند. همین توانایی رقیب در یادگیری است که باعث شد در تظاهرات امروز آنها هم بتوانند نیروهای خود را به حداکثر ممکن جمعآوری کنند و هم نیروهای سبز را به حاشیه بکشانند. اینجاست که برای مثال بایستی جنبش سبز از خویش سوال کند که آیا بهتر نبود کاملا مجزا تظاهرات میکرد و یا دقیقا از فضای بزرگ شهر استفاده میکرد و هر کس بخشی از شهر را در دست میگرفت و به «صحنه جنبش سبز» تبدیل میکرد. اینگونه نیز هم امکان استفاده تلویزیونی از حضور نیروی سبز نبود و هم امکان سرکوب آن کم بود. همانطور که جنبش سبز امروز از امکانی مثل استفاده بیخطر از «بادباک سبز» و تبدیل آسمان به صحنه پرواز این بادبادکها استفاده نکرد و در خیابان در درگیری گرفتار ماند به جای اینکه پشتبام خانهها و بالکنها را به صحنه حضور خویش تبدیل کند. نیروهای دولتی چون محل حرکت جنبش سبز را میدانستند، برای مثال سریع میدان صادقی و محل حرکت آقای کروبی را در دست گرفتند و سعی در جلوگیری از گسترش این تظاهرات کردند. با آنکه نیروهای سبز نترسیدند و به بیان اعتراض خویش پرداختند اما در عین حال نتوانستند صحنه را در اختیار بگیرند و هم بهتر از نیروهای خویش و از جوانان معترض حفاظت کنند. پنج) مشکل دیگری که در این تظاهرات خویش را نشان داد و نگذاشت که جنبش سبز به خوبی به خواست خویش دست یابد، این است که جنبش سبز هنوز با تمامی تحولات مدرن و خوبش و با تبدیل شدن هر چه بیشتر به «جنبش شهروندی و مدنی»، با وجود رشد هر چه بیشتر «چالش میان جامعه مدنی/دولت» در درونش، اما هنوز گرفتار برخی حالات سناریوی گذشته است. این سناریوی بخشی همان سناریو و جنگ «پدرکشی/ پسرکشی» است و بخشی گرفتاری در سناریو و حالات مذهبی و فرهنگی ( به شیوه سابق) است. مردم ایران حق دارند و بایستی دولت (در نهایت) به این حق آنها تن دهد که حتی شیوه حکومتی خویش را به شکل دموکراتیک عوض کنند. آنها حق رفراندوم دارند. آنها به عنوان شهروند حق بیان اعتراض و خواست خویش را دارند و دولت بایستی امکان این بیان اعتراض و انتقاد را فراهم آورد و نه آنکه به شیوه غیر قانونی به سرکوب این حالات بپردازد. اما «رشد این حالت و بلوغ شهروندی» در جنبش سبز و در جامعه ایران به معنای ضرورت عبور هر چه بیشتر از سناریوی گذشته و کهن است. «صحنه امروز» جنبش سبز از قبل از یک طرف تحت تاثیر خواستها و انتظارات فراوانی بود که بخشی از آنها غیر واقعی بود و از توان فعلی جنبش سبز خارج است. مثل این «انتظار» که این جنبش امروز بتواند « سرانجام معضل» را حل کنند و به تکرار «بهمن ۵۷» بپردازد. در حالی که این جنبش مدنی تنها وقتی میتواند به خواست خویش دست یابد که هر چه بیشتر از «سناریوی بهمن ۵۷» بگذرد و به یک «جنبش مدنی بالغ» و با قدرتی پارادکس و قادر به بازی و اعتراض مدنی به هزار رنگ و وسیله تبدیل شود. شکل دیگر گرفتاری در این سناریو در این است که به ناچار و به طور عمده، مثل تظاهرات امروز، چالش به درگیری میان یک یا دو «رهبر مذهبی نو مثل موسوی و کروبی» و هواداران آنها و طرف مقابل با رهبران خویش تبدیل میشود و وقتی برای مثال هر دو رهبر نو به نوعی حرکت و حضورشان در تظاهرات ناممکن میشود، به همان گونه نیز تظاهرات نمیتواند به اوج خویش دست یابد. همانطور که این گرفتاری در سناریوی قدیمی باعث شده است که این جنبش در بیان خواستها و آرزوهایش محدود بماند و نتواند به بیان خواستهای متنوع اجتماعی و سیاسی اقشار مختلف این جامعه از زنان تا زحمتکشان، از اقوام مختلف تا مذاهب مختلف و غیره بپردازد. هراس از بیان نظرات و خواستهای مختلف به خاطر هراس از سرکوب و یا هراس از «تفرقه در جنبش»، به معنای گرفتاری در حالتی از سناریوی کهن « همه با هم و تحت یک پرچم» است و عدم دست یابی به «وحدت در کثرت» مدرن. همانطور که این حرکات در واقع جنبش را ضعیف میکند. موضوع این است که این خواستهای متنوع، از چهارچوب خواست مدنی و شهروندی خارج نشوند و اسیر میل براندازی و حرکت افراطی نگردند. خواه این خواست، خواست رفراندوم باشد و یا خواست حق انتخاب آزاد حجاب زنان توسط زنان. جنبش مدنی نو بایستی دقیقا از این سناریوهای قدیمی بگذرد وگرنه این تحولات و چالشها میتواند مرتب به نوعی «یاس» نیز تبدیل شود و هر بار بخشی از نیروهای جنبش سبز ریزش کنند، زیرا این نیروها میبینند که تحولات به خواست خویش دست نمییابد و آنگاه «خیابان» و جامعه مدنی دیگر بار از عرصه سیاست شهروندی به صحنه خرید «وسایل مصرفی شهروندی» تبدیل میشود. همین موضوع نیز اکنون هر چه بیشتر مطرح است. زیرا اکنون جنبش سبز برای تحول و گسترش خویش و برای جلوگیری از ریزش هوادارانش احتیاج به خواستهای نو در کنار خواستهای قدیمی دارد. جامعه ما نمیتواند به شعارها و مطالبات و شیوه حرکت قبل از «بیست و دو» بهمن اکتفا کند بلکه احتیاج به «فضاهای نو» برای حرکت و تحول و برای چالش مدنی دارد. برای مثال بایستی این سوال را کرد که آیا دیگر «شعار انتخابات دوباره» هنوز یک شعار تعییجی و مناسب است و یا بایستی شعارهای نو مطرح کرد. جنبش مدنی بایستی مثل یک موج آب باشد که وقتی به سنگی و مانعی برمیخورد، راههای دیگری برای عبور و جریان یافتن پیدا میکند، به جای آنکه در پی کنار زدن سنگ باشد. این جنبش بایستی مرتب تغییر شکل بدهد تا از فضای نو و «باریکه راه» نو برای ایجاد یک چالش نوی شهروندی و غیره دست یابد. تا همه چیز جامعه از خواستهای اقتصادی و اجتماعی و هر نوع رفع تبعیض مدنی هر چه بیشتر به اشکال مختلف بیان « اعتراض مشترک» و خواست شهروندی تبدیل شود و این گونه جامعه هر چه بیشتر شهروندی شود، سیاسی شود، «تنها و پیکرهایی» سیاسی و شهروندی گردد. همانطور که این تحول و دستیابی به وحدت در کثرت ساختاری و محتوایی خویش، یک وظیفه اساسی و مهم جنبش خارج از کشور است تا نقش خویش را در این تحول مهم ایفا کند ( در این باب به مقاله قبلی مراجعه کنید). سخن نهایی باری اکنون دولت میخواهد کار و بحران را «تمامشده» قلمداد کند و خود را «برنده بازی» اعلام کند و جنبش سبز یا ملت بایستی اکنون، با عبور هر چه بیشتر از «سناریوی بهمن ۵۷» و ایجاد قویتر «سناریوی چالش شهروندی» خویش و با «قلبی گرم و مغزی سرد»، نشان دهد که نه تنها بازی و بحران پایان نیافته است بلکه ما وارد مرحله نوین و قویتر آن میشویم. زیرا اکنون لااقل همه حضور بحران را در صحنهی «بهمن ۸۸» دیدهاند و بحران تا جواب نگیرد، مرتب به شکلی نو برمیگردد. این درس عظیم روانکاوی و زندگی است. زیرا زندگی قابل سرکوب نیست. آنچه «بهمن ۸۸» نشان داد این است که «بحران» حضور خویش را در همه اذهان دولتی و شهروندی بازیافته است و هیچکس هنوز قادر نیست این بحران را به نفع خویش کامل به پایان رساند و بر «صحنه بازی و چالش مدنی» حاکم شود و این بحران جواب میخواهد، جوابی شهروندی و مدرن. |
نظرهای خوانندگان
یکی از بهترین تحلیلها بود ولی خودمانیم خیلی مردم معترض امده بودند بیرون این نشون میده حرکات مدنی بعدی موفق خواهد بود ومردم پشت همو دارند.
-- بدون نام ، Feb 14, 2010 در ساعت 04:01 PM