رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۴ خرداد ۱۳۸۸

منافع مشترک آمریکا و مردم ایران

فرهاد سلمانیان

زمانی فردی به ابن سینا گفته بود «می‌تواند به هزار دلیل ثابت کند که وجود ندارد. ابن سینا نیز گفته بود می‌تواند با یک سیلی خلاف آن را ثابت کند!» بنابراین در این مورد خاص بهترین راه برای آگاه کردن سفسطه‌بازی که واقعیت وجود را انکار می‌کند، کتک زدن اوست. در این استدلال ابن سینا نه اصل خشونت، بلکه نیاز رویارویی منکران واقعیت با امر واقع، در خشن‌ترین و عریان‌ترین شکل آن، برای اعتراف به وجود آن، در اولویت فیلسوف قرار گرفته است.

در مورد طیفی از سیاستمداران ایران نیز که خشونت امر واقع و نیازهای ناشی از آن را درنیافته‌اند، همین حکم صادق است. باید آن‌ها را با عریان‌ترین و خشن‌ترین نمونه‌های خطر روبه‌رو کرد تا بتوانند به درک درستی از واقعیت برسند. در حال حاضر لزوم گفت ‌و گو با دولت آمریکا، دست‌کم به‌عنوان راهکاری برای رویارویی با تهدیدهایی که در این نوشته به آن‌ها پرداخته خواهد شد، بیش از هر زمان دیگری احساس و تأیید می‌شود. مرزهای مشترکی میان منافع آمریکا و مردم ایران وجود دارد که در اینجا بعضی از مهم‌ترین آن‌ها در پنج بخش قابل بررسی هستند:


۱. همکاری در مبارزه با تولید و انتقال مواد مخدر

آمار رسمی اعتیاد در ایران دست‌کم دو میلیون نفر است که هزینه‌های هنگفتی را برای جمع‌آوری، بازپروری و درمان معتادان به سازمان‌های پلیسی، پزشکی، زندان‌ها و سایر نهادهای مربوط تحمیل می‌کند. براساس گزارش‌ها سالانه ۲۵۰۰ تن مواد مخدر از مرزهای شرقی وارد ایران می‌شود و ۵۰۰ تن آن را نیز معتادان ایرانی مصرف می‌کنند و بقیه‌ی آن از ایران عبور می‌کند.

در دهه‌های گذشته بارها سربازان جوان مرزبان در مبارزه با قاچاقچیان جان باخته‌اند که براساس آمار رسمی سازمان مبارزه با مواد مخدر میانگین چنین مواردی در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۷ به ۵۲ تن کشته در سال می‌رسد! ایران برای مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر و جلوگیری از فعالیت گروهک‌های مسلح در مناطق مرزی و حفظ امنیت شهروندان خود می‌تواند با نیروهای اروپایی و آمریکایی در افغانستان همکاری و با طالبان به عنوان پشتیبان تولید مواد مخدر مبارزه کند.

جلوگیری از انتقال مواد مخدر را باید از داخل افغانستان آغاز کرد. طالبان با حمایت از تولید و انتقال مواد مخدر، به قیمت گسترش اعتیاد از یک سو و کشته شدن سربازان مرزبان از سوی دیگر، در افغانستان به جنایت‌های خود ادامه می‌دهند. این گروه سابقه‌ی کشتار کارداران ایرانی را در سال ۱۳۷۷ نیز در پرونده دارد. از این جهت راهبرد سیاسی در این زمینه نیاز به بازتعریف و هدف‌گذاری دوباره دارد.

طالبان ـ از جمله ـ برای ایران یک تهدید غیرمستقیم هستند. می‌توان تصور کرد که این تهدید نه فقط از نظر حمایت از تولید و انتقال مواد مخدر؛ بلکه از بعد تقویت درگیری‌های فرقه‌ای در کشورهای افغانستان و پاکستان باید در عرصه‌ی سیاسی ایران بار دیگر بررسی شود. اخیراًً بعضی از مطبوعات آلمان از کمک تسلیحاتی پنهان ایران به طالبان خبر دادند که در صورت واقعیت، چنین اقدامی نمونه‌ی آشکار «مار در آستین پروردن» است؛ زیرا آن‌ها در چنین حالتی فقط از ایران سود می‌برند و در صورت قدرت‌گیری دوباره، به دلیل شیعی بودن دولت ایران، از ستیز با آن هراسی نخواهند داشت.

این موضوعی است که ایران باید آن را در ماجرای کشته شدن کارکنان خود در افغانستان دریافته باشد. در صورت تحقق آرمان همکاری میان نظامیان ایرانی با نیروهای متحد در افغانستان، عراق و حتا پاکستان آن‌ها مشغله‌هایی بسیار مهم‌تر و توان‌فرساتری می‌یابند و می‌توانند فرصت دخالت در امر سیاست را به اهل آن واگذار کنند.

نیروهای آمریکایی با توجه به رویکرد انسانی و صادقانه‌ی باراک اوباما در سیاست‌های آمریکا، بر خلاف گذشته که سازمان سی.آی.ای در فاصله‌ی سال‌های دهه‌ی ۹۰ کشت و انتقال مواد مخدر را برای کسب درآمد در افغانستان حمایت می‌کرد، به‌خوبی می‌توانند مبارزه با این پدیده را که می‌تواند منبع درآمد تندروهای اسلام‌گرا نیز باشد، آغاز کند. کشورهای اروپایی نیز تاوان انتقال مواد مخدر از ایران را می‌پردازند.

آندره‌آس فون بیلو، نماینده‌ی سابق مجلس آلمان از حزب سوسیال‌دموکرات و وزیر علوم و تحقیقات در دولت هلموت اشمیت، از جمله کسانی است که در سال ۲۰۰۶ در مورد نقش سازمان‌های امنیتی غرب در قاچاق مواد مخدر کتابی زیر عنوان «به نام دولت» نوشته است. او در این کتاب حتا ادعا می‌کند که نه تنها سی.آی.ای، بلکه سازمان امنیت آلمان و موساد اسرائیل نیز در گذشته با زد و بندهای خود در تجارت مواد مخدر و جرائم سازمان یافته از جمله در افغانستان دست داشته‌اند.

آمارهای رسمی سازمان ملل متحد اوج‌گیری توسعه‌ی زمین‌های زیر کشت خشخاش را در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ که نیروهای آمریکایی امور افغانستان را به دست گرفتند، تأیید می‌کنند. به هر ترتیب دوران این سیاست سپری شده و گفت‌ و گو در این زمینه باید از محورهای سیاسی آینده برای جلوگیری از «تجارت مرگ» باشد؛ زیرا گذشته از مرزهای نامطمئن با پاکستان، کنترل ۹۳۶ کیلومتر مرز مشترک با افغانستان، بزرگ‌ترین تولیدکننده‌ی خشخاش در منطقه، کاری بسیار دشوار است.

اما اگر متحدانی درونی در خاک این کشور در پی مبارزه در این راستا و توسعه‌ی کشت محصول‌های جایگزین باشند، از دشواری کار کاسته خواهد شد. غرب می‌تواند کشت و تولید مواد مخدر را با نام «تروریسم نرم» یا «تروریسم سفید» به‌عنوان تهدید تعریف کند؛ زیرا با رسیدن آن به کشورهای حوزه‌ی بالکان و انتقال به اروپای غربی با تهدیدی فراگیر روبه‌روست. اینجاست که بار دیگر اهمیت منطقه‌ای ایران ـ به عنوان یکی از مهم‌ترین مسیرهای انتقال و در عین حال ـ سدی در برابر ورود مواد مخدر از افغانستان و عبور آن به کشورهای غربی آشکار می‌شود.


۲. تأثیر بر کانون تهدیدهای منطقه‌ای، پاکستان

پاکستان در حال حاضر یکی از پایگاه‌های تحجر و بنیادگرایی در شکل طالبانی آن است. این کشور به دلیل‌های گوناگون از جمله ضعف دولت مرکزی و نفوذ نیروهای بنیادگرا در بخش‌های امنیتی آن به تنهایی قادر به مقابله با تهدید طالبان و مهار آن نیست؛‌ هر چند که در جنگ جاری علیه طالبان دره‌ی سوات به پیروزی نزدیک شده باشد. گذشته از تهدید طالبان، گریز ستیزه‌جویان، قاچاقچیان یا شورشیان منطقه‌های مرزی ایران ـ از جمله جندالله ـ به خاک پاکستان توجه به این کشور را که در سیاست جدید ایالات متحده نیز جایگاه تازه‌ای یافته است؛ ضروری می‌کند.

سه راهکار اساسی برای مقابله با جندالله و گروهک‌های مشابه در سایر قسمت‌های ایران وجود دارد. در این نوع راهکارها هسته‌ی اصلی خشونت پلیسی، نظامی‌گری و مجازات فوری نیست:

الف) اعتمادسازی با طرح‌های فوری به‌منظور توسعه‌ی زیرساخت‌ها و ایجاد شغل‌های کوتاه ـ و میان‌مدت در منطقه‌هایی مانند سیستان و بلوچستان که نتیجه‌ی آن‌ها در برابر چشم مردم باشند. اعدام و کشتار برای ایجاد ترس تنها آتش خشونت و شورش را شعله‌ورتر می‌کند. در این میان دخالت دادن مردم بلوچستان در امور این منطقه برای تقویت حس ارزش و خودباوری در آن‌ها نقش مهمی در آرامش وضع ایفا می‌کند.

ب) آگاه‌سازی مستقیم مردم منطقه از طریق رسانه‌ها و روزنامه‌های محلی در مورد پیامدهای تفرقه‌ی فرقه‌ای و روشنگری در این مورد که حکومت به خواسته‌های مردم احترام می‌گذارد و برای برآوردن آن‌ها می‌کوشد تا مردم بلوچ احساس ارزش کنند. یکی از محرک‌های اصلی جنبش‌های بنیادگرایی مانند جندالله، احساس رهاشدگی، پوچی و بی‌پناهی فردی و نداشتن رابطه و احساس پیوند با حکومتی مسئول در قبال شهروندان است؛ حکومتی که در شکل فعلی خود در تاریک‌اندیشی سنت‌محور و معنویات موهوم دست و پا می‌زند.

نیچه در گزین‌گویه‌ای در «غروب بتان» در پاسخ به جمله‌ای از ارسطو نوشته است: «ارسطو می‌گوید: برای تنها زیستن باید یا خدا بود یا حیوان، حالت سومی از قلم افتاده است: باید آمیزه‌ای از هر دو بود، یعنی فیلسوف.» همین گفته را می‌توان در مورد اهمیت وجود دولتی دموکراتیک و شکل‌گیری آن به‌کار برد: برای بی‌دولت زیستن و کنار آمدن با پیامدهای برخوردار نبودن از حکومتی مردمی و وضعیت روانی‌‌ای که دولت‌گریزی برای جلوگیری از بی‌آبرویی به دنبال دارد، باید یا خدا بود یا حیوان!

البته انزوا یا متفکرانه‌زیستن رویکردهای دیگری هستند که شاید باعث تسکین درد بریدن و جدایی از دولت مرکزی و تعلق نداشتن به آن و توان‌آزمایی در رویارویی با آن باشند. البته در ایران این حکومت و مردم به شکلی نامتقارن در حال تجددپذیری هستند که این امر نظامی نامتعادل به وجود آورده است.

نیازی به تأکید بر اهمیت وجود حکومت مردمی و احساس همبستگی با آن در زندگی انسان مدرن (در جایگاه شهروند) و پیوندهای پیچیده‌ی این دو نیست؛ زیرا به قول اتفرید هوفه، فیلسوف معاصر آلمانی «حتا قوم شیاطین نیز به حکومت نیاز دارد.» یکی از موضوع‌های مهمی که نیاز بررسی دوباره‌ی آن برای سیاستمداران ایرانی، از جمله در بخش پژوهش‌های استراتژیک ضروری‌ست، تأثیرهای روانی و اجتماعی نبود احساس تعلق به حکومت مرکزی و فقدان تعلق حکومت به مردم در میان آن‌هاست.

ج) رایزنی پیوسته با سیاستمداران پاکستانی به‌منظور منع استفاده از خاک این کشور برای پناهگیری ترروریست‌ها از دیگر راهکارهایی است که پس از بمب‌گذاری اخیر اهمیت می‌یابد. اگر ایران در دیپلماسی خود در برابر آمریکا بازبینی می‌‌کرد، پیروی سیاسی کشورهایی چون پاکستان یا امارات متحده که نام آن‌ها با مشکلات مرزی و اختلاف‌ها بر سر مالکیت جزایر سه‌گانه بر زبان می‌رود، بسیار آسان‌تر می‌شد؛ چون این کشورها گاهی از اختلاف‌های خود با ایران برای یارگیری با آمریکا استفاده می‌کنند و ایالات متحده توان تأثیرگذاری فوری بر آن‌ها را داراست.

دولت پاکستان که مرزهای آن با ایران پناهگاه گروهک‌هایی مانند جندالله است، به دلیل‌های موهوم نمی‌تواند یا نمی‌خواهد اهرم بازی با گزینه‌ی چنین نیروهایی را برای همیشه از دست بدهد و گروه‌هایی از این دست را که تهدیدی علیه دولت همسایه‌ی خود هستند، از بین ببرد. بیهوده نیست که این کشور در راهبردهای سیاسی دولت جدید آمریکا محوریت خاصی یافته است.

غرب، تهدید پاکستان را برای منطقه و خود دریافته است. به‌خصوص که در صورت سقوط دولت مرکزی، امکان دستیابی تندروهای آن به سلاح اتمی وجود دارد. اهمیت رایزنی با پاکستان آنجا بیشتر می‌شود که دریابیم بعضی از اعضای دستگاه امنیتی پاکستان در کشت و تولید مواد مخدر در افغانستان دست دارند و برای موثر واقع شدن مبارزه با مواد مخدر نقش پاکستان نیز اهمیت می‌یابد.

جندالله از خطرناک‌ترین و سرسخت‌ترین شورش‌های فرقه‌ای‌ دهه‌ی اخیر و یکی از هسته‌های تروریستی‌ای است که در صورت زنجیره‌ای شدن فرایند آن و سرایت‌به شهرهای دیگری که اقلیت‌های آزرده‌ی دیگری در آن‌ها به‌چشم می‌خورند، می‌تواند تهدیدی در حد کشمکش‌های فرقه‌ای، تجزیه‌طلبی یا جدایی‌خواهی به‌دنبال داشته باشد.

اما از آنجا که این گروه با تقسیم‌بندی‌های نیروهای متحد حاضر در افغانستان و عراق نیز در رده‌ی تروریست‌ها قرار می‌گیرد، می‌توان راه‌های گریز برای آن را به بیرون مرزهای ایران از همین راه بست. در نهایت سران این گروه باید دستگیر و روانه‌ی زندان شوند. حادثه‌ی روزهای اخیر در سیستان و بلوچستان دلیل لازم و کافی برای رایزنی و یافتن راهی مشترک با پاکستان نیز هست. اما راه رهایی از گروهک‌هایی مانند جندالله در کلیت آن رویکرد امنیتی و نظامی نیست.


۳. نقش اعراب در سیاست منطقه‌ای غرب

اگر بپذیریم که ایران با در اختیار داشتن خلیج فارس و هم‌مرزی با دو کشور افغانستان و عراق که آمریکا در آن‌ها درگیر است؛ اهمیت بسیاری در راهبرد امنیتی جدید ایالات متحده یافته، آنگاه این کشور می‌تواند در میان کشورهای منطقه نقشی منحصر به فرد نیز داشته باشد. از طرف دیگر اعراب نه هراسان از برنامه‌ی هسته‌ای ایران؛ بلکه بیشتر خواهان محدودیت نفوذ این کشور در منطقه هستند.

در صورت آغاز فرضی گفت ‌و گوها با آمریکا، ایران نقشی منحصر به فرد در خاورمیانه ایفا خواهد کرد. این دقیقاً همان چیزی است که دولت‌های عرب از آن استقبال نمی‌کنند. در این مورد نه راهبردی تحریک‌آمیز، بلکه گفت ‌و گوی مذاهب و افزایش روابط دوجانبه جایگزین مناسبی برای سیاست فعلی حکومت فقهی خواهد بود؛ چرا که سیاست اعراب در قبال ایران، همبستگی تنگاتنگی با سیاست آمریکا در برابر ایران دارد.

غرب به دلیل محوریت اعراب در جهان اسلام و نیز تهدیدهای تروریستی‌ای که ریشه‌ی آن‌ها در بعضی از کشورهای عرب و آفریقایی‌ست؛ در سیاست منطقه‌ای خود نیز محوریت را به داد‌ و ‌ستد با اعراب و ترکیه داده است. از طرف دیگر نقش منفعل حکومت ایران و سیاست‌های آن در معادلات منطقه‌ای در انتقال این محوریت به کشورهای عربی و ترکیه تأثیر مستقیم داشته است.

برخی از کارشناسان سیاسی بر این باورند که ایران حتا نسبت به ترکیه ظرفیت‌های بیشتری برای روزآمد شدن، تجدد و امروزینگی نظام سیاسی برخوردار است. اگر جناح‌های سیاسی خواهان تغییر، در میان خود بر این موضع به هماهنگی برسند که در مدتی کوتاه می‌توانند جایگزین بسیار مناسبی برای رقیبان عرب و ترک خود در منطقه باشند، گامی برای تغییر موضع بخش‌های غیرانتخابی حکومت نیز برداشته‌اند. اعراب و ترکیه در رابطه‌ی خود با آمریکا دست از دینداری برنداشته‌اند و در حوزه‌های عقیدتی گاه بسیار محافظه‌کارتر از سیاستمداران ایرانی هستند.

گذشته از این ایران به‌دلیل جنگ هشت ساله با عراق، در مرزهای غربی خود شناخت بسیار خوبی از منطقه‌های گوناگون عراق دارد. تبادل این تجربه و تلاش برای برقراری ثبات در عراق می‌تواند نقطه‌ی دیگری برای همکاری منطقه‌ای میان ایران و آمریکا باشد. همکاری‌ای که شاید نوعی همخویی حداقلی با نیرومندترین دموکراسی جهان را به دنبال داشته باشد.


۴. درگیری با اسرائیل

یکی از احتمال‌هایی که تحقق آن در شرایط فعلی و با پافشاری بر برنامه‌ی اتمی بسیار مورد بحث قرار می‌گیرد، حمله‌ی اسرائیل به تأسیسات اتمی ایران است؛ همان‌گونه که حمله‌‌ی مشابه به سوریه نیز کاملاً برق‌آسا و با حداکثر توان تجسسی و قابلیت‌های نیروی هوایی اسرائیل صورت گرفت.

نه دولت‌های عربی و نه حتا روسیه که بیشتر سیاستی جاه‌طلبانه و منفعت‌طلبانه در قبال برنامه‌ی هسته‌ای ایران را دنبال و شاید بر سر آن پیوسته معامله می‌‌کند، نمی‌توانند احتمال این حمله را به صفر برسانند. در این مورد ایالات متحده می‌توان مهم‌ترین متحد ایران باشد که قادرست احتمال این حمله را از راه رابطه‌ی خود با اسرائیل به صفر برساند. این یکی دیگر از دلیل‌های اهمیت گفت‌وگو با آمریکا برای دولت‌های آتی ایران است.


۵. فشارهای اجتماعی و تحریم‌ها

آغاز گفت‌ و گو با ایالات متحده می‌تواند از شدت تحریم‌ها و به‌دنبال آن فشار اجتماعی و اقتصادی بر لایه‌های گوناگون جامعه بکاهد. فشاری که هر از گاهی در صورت‌های گوناگون بروز می‌کند. آخرین نمونه‌های اقدام علیه این فشارها حمله‌ی تروریستی در زاهدان یا شکستن در دانشگاه امیرکبیر بود.

این دو رویداد نشان دادند که جریان‌های اجتماعی در شکل‌های قانون‌گریز و قانون‌پذیر با افت ‌و خیز بسیار در جست‌وجوی زمینه‌ای برای درهم شکستن محدودیت‌ها هستند. نیروی اجتماعی‌ای که مدتی طولانی سرکوب یا محدود شده باشد، ممکن است هنگام آزاد شدن یا تلاش برای رسیدن به آن، ضربه‌هایی ویرانگر به همراه داشته باشد.

این زنگ خطری ا‌ست برای نظام‌های سیاسی‌ای مانند حکومت کنونی. سرکوب کنش‌های مدنی در ایران نیز در بسیاری موارد از این گمانه‌زنی پیروی می‌کند. شکست دولت کنونی در انتخابات پیش‌رو از سوی موسوی یا کروبی شاید آسان‌ترین راه برای تحقق وضعیت‌های پیش‌گفته باشد که باید در انتظار آن بود.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بنظر میرسد چیزی در مورد بازرگانی مواد مخدر نمی دانی.

-- کامران ، Jun 2, 2009 در ساعت 02:00 PM

ابتدا راه‌های عادی‌ انتقال را که ما با آنها درگیر هستیم بررسی کردم. موضوع بازرگانی را کاملاً خلاصه و سربسته در معامله‌ی سازمان‌های یاد شده آورده‌ام و توضیح بیشتر آن در حوصله‌ی این مقاله و اولویت آن نبوده است. شاید شما عنوان مقاله را درست نخوانده‌اید.

-- نویسنده‌ی مقاله ، Jun 3, 2009 در ساعت 02:00 PM

in hosele dar neweshtane maghale kam nazir ast. zamane waghean az nazar jamawari chenin matalebi ali amal mikonad

-- reza ، Jun 4, 2009 در ساعت 02:00 PM