آمریکا، ایران و درسهای بحران اتمیشدن چین
احمد سمایی
samayee@web.de
این روزها در غرب بحثهای متفاوتی در زمینه شیوه برخورد با چالش هستهای ایران در جریان است. یک سر این بحثها رضایتدادن به اتمیشدن ایران است و یک سر دیگر آن دستیازی به جنگ برای جلوگیری از غنیسازی اورانیوم توسط این کشور است. در مطلبی که در زیر میخوانید، نویسنده، تورستن کراول(Torsten Krauel)، با مروری بر بحران اتمیشدن چین و بحثهایی که آن زمان در کاخ سفید جاری بوده، پیشنهادی را مطرح میکند که شاید در نگاه اول غیرواقعی به نظر برسد، ولی از نظر شماری از کارشناسان و محافل سیاسی در غرب گزینهای نامحتمل نیست.
ترجمه این مقاله نه به معنای تأیید کامل ارزیابیها و نتیجهگیریهای نویسنده، بلکه بیشتر برای طرح یکی از نقطه نظرات رایج در غرب در زمینه برخورد با چالش هستهای ایران است. اصل این مقاله در شمارهی ۱۹ اکتبر روزنامهی دی ولت آلمان انتشار یافته است.
تورستن کراول در سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۹ از مشاوران رهبری حزب دمکرات مسیحی و صدراعظم وقت آلمان، هلموت کهل، بوده است. او بعدتر در روزنامه دی ولت مأموریتهای متفاوتی به عهده داشته و در حال حاضر رئیس دفتر این روزنامه در واشنگتن است.
آمریکا نظر به جنگ جدیدی دارد و همه هم میدانند که هدف این جنگ کدام کشور خواهد بود. رئیس جمهور آمریکا، معاون او دیک چینی، و خانم هیلاری کلینتون که در حال حاضر از بهترین شانس برای جانشینی بوش برخوردار است این روزها هر گاه که نام ایران مطرح میشود فوراً عبارت معروف « همه گزینهها روی میز است» را بر زبان میآورند. بوش حتی اخیراً با استناد به تهدیدات جمهوری اسلامی علیه اسرائیل، از خطر بروز جنگ جهانی سوم سخن گفت و ممانعت از دستیابی ایران به سلاح اتمی را راه جلوگیری از چنین جنگی اعلام کرد.
البته ژنرال ویلیام فالکون، فرمانده بخش ایران ٍ نیروهای آمریکایی مستقر در خاورمیانه، در اواخر ماه میلادی سپتامبر امکان جنگ علیه ایران را منتفی دانست. سناتور باراک اوباما، رقیب هیلاری کلینتون در حزب دمکرات برای ریاست جمهوری نیز، یک هفته پیش نوشت که آمریکا ۵ سال پس از حمله به عراق هشیار است که دوباره به دست به جنگ خطای دیگری نزند. اندکی بعد اما وزیر دفاع آمریکا دوباره از مطرح بودن همه گزینهها در قبال ایران سخن گفت...
دلیلی که در سایه مانده است
چیزی به نام شروع اتوماتیکوار جنگ وجود ندارد. ولی این روزها واژگان سنگینی بر زبان سیاستمداران آمریکا جاری میشوند که پسگرفتن آنها کار آسانی نیست. دلیل مشخصی که برای تهدیدات تند مقامات واشنگتن علیه ایران ذکر میشود همانا تردیدهایی است که در بارهی پایبندی این کشور به پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی وجود دارد؛ پیمانی که ایران در سال ۱۹۷۰ امضای خود را در زیر آن نهاده است.
واقعیت اما این است که دلیل اصلی تهدیدات یادشده علیه ایران به مواضع سیاسی تهران در قبال شماری از مسائل بینالمللی و منطقهای برمیگردد. به عبارت دیگر، آمریکا کشوری را تهدید به جنگ میکند که رئیس جمهورش منکر وقوع هولوکاست است و همزمان به نابودی اسرائیل از صفحهی روزگار فرامیخواند. واشنگتن مطرحبودن همه گزینهها را علیه کشوری مطرح میکند که به خاطر تسلط تفکر آخرالزمانی بر ذهن رهبران آن رفتارش غیرقابل پیشبینی ارزیابی میشود، سوءظن پناهدادن به بخشی از رهبری القاعده در بارهی آن مطرح است و این یقین در بارهاش وجود دارد که بمب اتمی را در اختیار تروریستها نیز قرار خواهد داد.
گرچه ایران بازی مرموزانهای را به پیش میبرد، اما بسیار خطرناک است که دلایل اصلی تنش میان تهران و واشنگتن در سایه قرار گیرند و در عوض، عدم رعایت پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای به دستاویزی برای حمله به ایران بدل شود. واقعیت این است که ایران اصولاً به لحاظ حقوقی نمیتواند پیمان یادشده را نقض کند، زیرا در این پیمان نه کلمهای هست که «نقض کردن» آن را توضیح داده باشد و نه اشارهای به این امر شده که کشوری که مفاد پیمان را رعایت نکند چگونه باید مجازات شود. به این ترتیب غرب میخواهد به خاطر پیمانی وارد جنگ شود که مفاد آن به هیچ وجه چنین اقدامی را توجیه نمیکنند.
تفاوت میان عراق صدام حسین و ایران جمهوری اسلامی
ایران بر خلاف صدام حسین در حالت جنگ با سازمان ملل نیست. دیکتاتور عراق سال ۱۹۹۱بازندهی جنگ تجاوزکارانهاش علیه کویت شد و بعدتر هم از اجرای تعهداتش در قبال سازمان ملل مبنی بر ارائهی بیقید و شرط فهرست همه سلاحهای موجود در زرادخانه عراق سر باز زد. او سرانجام در دسامبر ۲۰۰۲ زیر فشار دولت بوش دادههایی را در اختیار سازمان ملل قرار داد که در تناقض با یافتههای بازرسان این سازمان از سال ۱۹۹۱ به بعد بودند. صدام به این ترتیب یک بار دیگر دست به نقض آتشبس زد و با این کار راه سقوط رژیمش را هموار کرد. شروع مجدد عملیات نظامی در صورت نقض آتشبس یکی از مبانی قدیمی حقوق بینالملل است و آتسبس سازمان ملل با رژیم صدام حسین نیز در این زمینه با صراحت و شفافیت لازم تنظیم شده بود. صحبت بوش این بود که صدام حسین فقط یک شانس برای ادامه موجودیت رژیمش دارد و آن هم این است که به قطعنامه شورای امنیت تمکین کند.
مشکلی که مسئولش ایران نیست
ایران اما در یک جنگ رسمی با سازمان ملل نیست. اتهام جمهوری اسلامی نقض پیمانی است که شفافیت لازم را ندارد و پر از ابهام و گریزگاه است. ۴۰ سال پیش که پیمان منع گسترش سلاحهای هستهآی تدوین و امضاء شد شرایط سیاسی ایجاب میکرد که فرمولبندیهای شفاف و روشنی نداشته باشد و راه تعبیر و تفسیر مفاد آن باز بماند. در غیر این صورت کسی آن پیمان را امضاء نمیکرد. در همین راستا، آژانس بینالمللی انرژی اتمی فاقد اختیار و امکان لازم برای بررسی و پیگیری سوءظنها و تردیدها در رویکرد این یا آن کشور امضاکننده پیمان است. این پیمان به کشورهای امضاکننده اجازه میدهد که تحت شرایط ویژهای از آن بیرون بیایند، بدون آن که این شرایط ویژه تعریف شده باشد. چنین ماده ای این تلقی را به دست میدهد که شرایط ویژه زمانی است که کشوری از سر ضرورت به سلاح هستهای دست یافته باشد. جز این، معنای دیگری برای ماده یادشده نمیتوان متصور شد. به هنگام تدوین پیمان، قدرتهای اتمی آن زمان درصدد برنیامدند نحوهی برخورد با یک کشور غیرپایبند به مفاد پیمان را تعیین کنند، چرا که در این صورت پیمان جنبه سختگیرانهای پیدا میکرد و کمتر کشوری حاضر میشد به آن بپیوندد.
بدعتی خطرناک با پیامدهای خطیر
ایران مسئول ضعف و نارساییهای پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای نیست، بلکه تنها به گونهای مرموزانه این ضعفها را مورد سوء استفاده قرار میدهد. حالا اما آمریکا و متحدانش به صرافت افتادهاند پیمان یادشده را به دندان مجهز کنند. حسی که راهنمای آنها در این کار است، حس درستی است: ایران دارای رژیم خطرناکی است. ولی عواقب قدرتبخشیدن به پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای از طریق تهدید به حمله نظامی و اقدامات مشابه خطرناکتر و فاجعهبارتر است. با چنین حملهای پای بدعتی خطرناک به میان میآید و نقض هر پیمان سازمان ملل میتواند به بهانهای برای حمله به این یا آن کشور بدل شود. به این ترتیب عبارت معروف « هیچ گونه مجازاتی نباید فاقد مبنای قانونی باشد» اعتبار عام خود را از دست میدهد. ساری و جاری ساختن یک قرارداد نارسا و ناقص سازمان ملل با اتکا به آتش سلاح باعث میشود که تمامی حقوق و قوانین بینالملل در هالهای از ابهام و بحران صدق و مشروعیت قرار گیرند. حملهی نظامی برای اجرای پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای به این معناست که آنچه را که هنگام امضای پیمان قابل تحقق نبوده است، حالا به ضرب و زور متحقق میکنیم. طبیعی است که محدودهی چنین رویکردی بعداً به پیمانهایی مانند پیمان کیوتو یا پیمان حقوق دریایی هم کشیده شود و ضعف و نارساییهای آنها نیز، نه از طریق گفتگو و به شیوههای مسالمتآمیز که از راه به غرشدرآوردن توپها و موشکها عملی شود.
مائو و نیکسون و بحرانی مشابه بحران هستهای ایران
سال ۱۹۶۴ آمریکا در برابر موقعیتی مشابه موقعیت امروز ایران قرار گرفته بود. در آن زمان، تلاش چین برای دستیبابی به بمب اتمی سبب شده بود که بحرانی مشابه امروز ایران به وجود آید. چین گرچه عضو سازمان ملل نبود، ولی نه هولوکاست را نفی میکرد و نه پناهگاه تروریستهایی بود که کشتار جمعی ۱۱ سپتامبر را دامن زدهاند. با این همه، رویکردهایش شباهتهای معینی با سیاستها و رفتارهای رژیم کنونی ایران داشت.
مائو تسه تونگ آشکارا به جنگ اتمی جهانی علیه آمریکا فراخوانده بود و عقیده داشت که برای پیروزی سوسیالیسم اگر لازم باشد باید جان ۳۰۰ میلیون نفر را هم فدا کرد. آیا گوینده چنین کلماتی به لحاظ ذهنی تفاوت زیادی با یک بمبانداز انتحاری دارد؟ مائو به مصر پیشنهاد کرده بود که آن کشور را به سلاح هستهای مجهز کند. واشنگتن از سال ۱۹۶۴ از چنین پیشنهادی باخبر بود. آیا این پیشنهاد تهدید مهلکی برای اسرائیل نبود؟ مائو هزاران سرباز چینی را روانه ویتنام کرد تا در شمال و قسماً در جنوب این کشور با نیروهای آمریکایی درگیر شوند. آمریکا سال ۱۹۶۴ از این ماجرا خبر نداشت. ولی چنین اقدامی با کمک ایران به شورشیان عراق تفاوت اساسی دارد؟ چین احزاب کمونیست در برمه و اندونزی را کمک میکرد تا با اتکا به اقلیتهای چینی ساکن این کشورها حملاتی را به تأسیسات آمریکایی انجام دهند. آیا این رویکرد شباهتی به کمک ایران به حزبالله لبنان ندارد؟
فکر و ذکرهای خونسردانه کاخ سفید برای حل بحران
واشنگتن در این فکر بود که تأسیسات اتمی در دست ایجاد چین را مورد حمله نظامی قرار دهد. کاخ سفید همه گزینههایی را که امروز در مورد ایران در دست بررسی است در مورد چین نیز مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد. این پرسش مطرح بود که حمله نظامی باید متوجه تأسیسات اتمی چین باشد و یا ستادهای فرماندهی سیاسی این کشور را نشانه رود؟ تغییر رژیم در پکن، آری یا نه؟ کاربرد سلاحهای اتمی تاکتیکی یا استفاده صرف از سلاحهای متعارف؟ به کارگیری نیروی ویژه مستقر در تایوان آری یا نه؟ اگر ما اقدامی انجام ندهیم ، واکنش همسایگان چین چه خواهد بود؟ آیا آنها هم به فکر دستیابی به سلاح اتمی خواهند افتاد؟
آن زمان هم خطرات و ریسکهای غیرقابل محاسبهای مطرح بود: آیا ما از همهی جزئیات برنامه اتمی چین اطلاع داریم؟ اگر به رغم بمباران چین، باز هم این کشور دست به آزمایش بمب اتمی بزند و این نشان بدهد که ما همه تأسیسات اتمی این کشور را نمیشناخنهایم، چه عواقبی برای وجهه و اعتبار آمریکا خواهد داشت؟ آیا حمله ما باعث نخواهد شد که چینیها بیش از پیش پشتیبان مائو و رژیم او بشوند؟ آیا جهان باور خواهد کرد که جنگ اقدام لازمی بوده است؟ همهی این فکر و دغدغهها در اسناد و مدارک کاخ سفید ثبت هستند و میتوان آنها را رویت کرد.
تصمیم دوراندیشانه واشنگتن
در نهایت واشنگتن به این نتیجه رسید که از یک جنگ پیشگیرانه علیه چین صرفنظر کند. در عوض قرار شد همسایگان چین به لحاظ نظامی تحت حمایت قرار گیرند و به آنها توصیه شود که خونسردی خود را حفظ کنند. کاخ سفید از تهدید چین نیز دست کشید. در یکی از اسناد وزارت خارجه که به سال ۱۹۶۷ برمیگردد در بارهی هزینه سیاسی حمله نظامی به چین چنین آمده است: «سیاست ما در قبال تحرکات تهاجمی چین معمولاً این گونه تعبیر میشود که ما از توان و اراده لازم برای درک واقعیتهای مربوط به یک چین مالاً قدرتمند بیبهرهایم.» این جمله زمانی بر قلم تحلیلگران کاخ سفید جاری شده که چین در گرماگرم انقلاب فرهنگی خود از عقل و تعقل دست شسته بود، به کام هرج و مرج افتاده بود و همزمان از آزمایش اولین بمب اتمی خود سر از پا نمیشناخت. کاخ سفید دستور بررسی این مسئله را داد که گارد سرخ چین هم اجازهی استفاده از سلاح اتمی را دارد یا نه، ولی همزمان سعی میکرد که سیما و سیاستی آرام و خونسردانه را در جهان خارج به نمایش بگذارد. ریچارد نیکسون با ارزیابی موقعیت، چند بار در کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری هشدارهایی کمرنگ را خطاب به مائو مطرح کرد و در عین حال به جای موشک، هنری کیسینجر را روانه پکن کرد تا با مقامات چین به گفتگو بنشیند.
ترجمان سیاست واشنگتن در قبال مائو برای ایران
در واقع میتوان گفت که در آن سالها ماکیاولیسم چراغ راهنمای سیاست کاخ سفید در برابر چین در حال اتمیشدن بود: از دستندادن چین, هر چند که هنوز دشمن آمریکا بود، اهمیتی به مراتب بیشتر از حفظ دوستی با ویتنام جنوبی داشت. آن تفکر ماکیاولیستی امروز ترجمانش احتمالاً این خواهد بود: یک ایران اتمی که دوست آمریکا باشد بسی بهتر از هرج و مرج بیثباتی در عراق، ارزشمندتر از یک پیمان پر عیب و نقص و کم هزینهتر از جنگ جهانی سوم است. به عبارت دیگر، علاوه بر اسرائیل، داشتن یک متحد غیر عرب، غیر سنی و مجهز به سلاح اتمی در خاورمیانه بسیار بهتر از آن است که ایران دشمن ایالات متحده بماند، و واشنگتن مجبور باشد همچنان به دوستانی مانند پاکستان کند که به بنلادن در کنار بمب اتمی خود مأمن داده است. در یک کلام، این بار نیز جذب یک قدرت اتمی بهتر از نابودکردن آن است. بعدتر میتوان بحث بر سر یک پیمان محکم و بیعیبو نقص در زمینه جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای را دوباره به جریان انداخت و در بارهی آن به توافق رسید.
جان ادوارد، نیکسون و تلاشهای روسیه
پیشنهاد فوق گرچه ممکن است در نگاه اول سخت و غیر قابل تحقق به نظر برسد، ولی زمانی که گزینهای به نام «جنگ جهانی سوم» مطرح میشود راهی واقعی و بسیار کمهزینهتر است.در میان نامزدان ریاست جمهوری آمریکا، برای جان ادوارد اجرای چنین پیشنهادی چندان دشوار نخواهد بود. او بعضی مواقع همان گونه حرف میزند که نیکسون در کارزار انتخاباتی سال ۱۹۶۸.
به نظر میرسد که ولادیمیر پوتین با نگرانی از کامل شدن حلقه محاصره به دور روسیه از جانب آمریکا مشغول اقدامات و تدابیری جهت شکستن این حلقه است. او میخواهد پیش از آن که پای رئیس جمهور جدید آمریکا احیاناً به تهران برسد هر چه سریعتر در آسیای نزدیک (ایران) همچون حل بحران اتمی کره شمالی به یک بازیگراصلی بدل شود و میدان مانور واشنگتن را کماکان محدود نگه دارد.
ایران روحی است که از یک شیشهی فاقد چفت و بستهای لازم بیرون آمده است. تهران مشغول فعالیت علیه مضمون و اهداف پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای است، ولی همانا ضعف این پیمان است که چنین امکانی را برای ایران فراهم آورده است. اگر تهران زیر فشار به انصراف از برنامه اتمیاش رضایت دهد که چه بهتر. ولی به راهانداختن جنگ برای نجات یک پیمان پر ضعف و نقص ، آن هم در حالی که خود این پیمان برای چنین اقداماتی هیچ توجیه و مشروعیتی ارائه نمیکند، با هزینهها و پیامدهای سنگینی توام خواهد بود. در این مورد باید زمانی طولانی تأمل کرد. شاید یک نیکسون دیگر گزینه بهتری باشد.
|
نظرهای خوانندگان
باسلام از اینکه دوست گرامی چنین نوشته های ارزشنمندی برای اموختن در اختیار قرار می دهید بسیار خوشحل و متشکرم,
-- zia_abedypour@hotmail.com ، Jun 16, 2008 در ساعت 05:17 PMدر حقیقت این بحث هم در ادیمه گفتگوی جاری در بین فعالان است که موضع گیری اپوزسیون را در قبال بحران هسته ای ایران به نفع امریکا
یعنی تاکید بر تعلیق غنی سازی فاقد مبنای حقوقی لازم می داند و اصرار عده ای از رادیکالهای راست اپورسیون کمکی در حل مسله نمی کند سهل است زمینه ای برای اصرار و سماجت طرف مورد اتهام در ادامه مواضعش, شاید بهتر باشد که اپوزسیون یک بار دیگر در روی مواضع خود باز اندیشی کند و به جای تکرار ترجع بند تعلیق مسله شفاف سازی و تبعیت از پروتکل و همکاری با اژانس را در مواضع خود عمده کند , و تعادل را
با ترجیح قوانین بین المللی از مواضع امریکا و دوستانش زمینه سودمند بودن گفتگو را تبلیغ کرده باشد , که به نفع صلح و امنیت منطقه است تا مواضع بعضی از کشورها. با احترام