وقتی ترویج دموکراسی به ضد خودش بدل میشود
هاله اسفندیاری رابرت س. لیتوَک
یک ماه پیش که محمود احمدینژاد، رییس جمهور ایران، در برابر اعضای هیأت علمی و دانشجویان دانشگاه کلمبیا سخنرانی میکرد، از تمام حضار دعوت کرد که به ایران بیایند و با اعضای هیأت علمی و دانشجویان ۴۰۰ دانشگاه ایران گفتوگو کنند.
او این نکته را ذکر نکرد که دانشگاهیان ایران از پذیرفتن دعوتنامههای شرکت در همایشهای خارج از کشور امتناع میکنند؛ از بیم دستگیر شدن و متهم شدن به تعلق به شبکههایی که برای ایجاد تغییر در رژیم در کشورشان کار میکنند. در حقیقت، خودِ وزیر اطلاعات ایران امسال به دانشجویان، استادان و روشنفکران هشدار داده است که این دعوتها را قبول نکنند، چون زمانی که به خارج میروند برای کار تغییر رژیم جذب میشوند.
زمانی که آقای احمدینژاد در نیویورک بود، در ضیافت شامی که توسط نمایندگی ایران در سازمان ملل تدارک دیده شده بود، در حضور نمایندگانی از سازمانهای غیردولتی، با استادانی آمریکایی دیدار داشت که در زمینهی روابط ایران و آمریکا کار میکنند.
در عین حال، رییس جمهور ایران باز هم توضیح نداد که چرا او خواستار اظهار نظر این گروه میشود، در حالی گه دولت او فعالیتهای سازمانهای غیردولتی ایران را محدود میکند و مانع از شرکت اعضای آنها در کارگاههای آموزشی خارج از ایران میشود. حملهی گستردهی دولت احمدینژاد به جامعهی مدنی ایران، که عدهای از ناظران آن را یک انقلاب فرهنگی خواندهاند، اساساً فعالیتهای دانشگاهیان، روزنامهنگاران، فعالان حقوق زن و حقوق بشر را جرم قلمداد کرده است.
ایالات متحدهی آمریکا برنامهای ۷۵ میلیون دلاری را برای ترویج دموکراسی از طریق پشتیبانی از سازمانهای غیردولتی ایران آغاز کرده است. این برنامه، در کنار سخنان بیملاحظهی اعضای کنگره، مفسران نزدیک به دولت و افراد داخل دولت دربارهی تغییر رژیم، باعث ایجاد یک حس آسیبپذیری و هراس در میان عناصر رژیم حاکم بر ایران شده است.
این عناصر معتقدند که آمریکا که گرفتار وضعیت عراق و افغانستان است، دیگر توانایی مداخلهی نظامی در ایران را ندارد. در عوض، آنها بر این باورند که آمریکا در پی براندازی رژیم از طریق یک «انقلاب مخملی» مانند انقلابهای صلحآمیزی است که باعث تغییر رژیم در اوکراین، گرجستان و سایر جمهوریهای سابق اتحاد شوروی شد.
روشنفکران، گروههای زنان، و اعضای رسانههای خبری در آن کشورها از طریق شرکت در کارگاههای آموزشی و همایشهایی در غرب دربارهی دموکراسی، آزادی بیان، حقوق زنان، و مسایلی از این دست، قدرت پیدا میکردند. حاکمان ایران معتقدند که آن اندیشهسازان ذینفوذ به نوبهی خود در خط مقدم جنبش اصلاحی دموکراسیخواهی بودند که منجر به تغییر رژیم شد.
وزارت اطلاعات ایران وقف کشف «توطئه»های مشابهی برای انقلاب «نرم» در ایران و ارایهی شواهدی دال بر آن برای مقامات ارشد دولتی ایران و افکار عمومی شده است. در روایتی که این وزارت از واقعیت دارد، مراکز فکری، بنیادها و دانشگاههای آمریکایی و اروپایی و واسطههای آنها در منطقه، نقشی اساسی در ترویج چیزی دارند که نهایتاً سیاست دولت آمریکاست.
استادان آمریکایی و فعالان سازمانهای غیر دولتی با بورسیههای تحقیقاتی و دانشگاهی و مناصب علمی به خارج جذب میشوند و سپس با سیاستگذاران آمریکایی و اروپایی، اعضای سازمانهای امنیتی و فعالان دموکراسی تماس پیدا میکنند.
به نظر وزارت اطلاعات، ایرانیهایی که به خارج دعوت میشوند بیشتر به خاطر قابلیتهایشان به عنوان فعالان سیاسی دستچین میشوند تا به خاطر دستیافتهای علمیشان. اینها بخشی از توطئهای خارجی هستند برای ایجاد شبکههایی از ایرانیهای همفکر که برای تغییر رژیم در ایران از طریق ابزارهای صلحآمیز فعالیت میکنند.
این نحوهی تفکر شکاکیت رسمی ایرانیها را نسبت به برنامههای اعطای بورسیهی بنیادها، دانشگاهها و مراکز فکری آمریکایی توضیح میدهد. از نگاه ایران، شفافیت این سازمانهای خارجی در کنار حضور اعضای سابق – و آیندهی – دولتهای آمریکا در میان کارکنانشان، تنها مؤید این اعتقاد است که دستور کار پنهانی در آنها وجود دارد: «این مؤسسات ارتباط تنگاتنگی با دولتهای آمریکا دارند و اجرا کنندهی سیاستهای آن هستند.» این امر به ویژه در مواردی صادق است که مؤسساتی از جمله همین مرکز بینالمللی دانشگاهیان وودرو ویلسون، یا جزئاً یا به طور کامل توسط کنگره حمایت میشوند.
اینکه خانوادههای ثروتمند بنیادهایی برای اهداف بشردوستانه و دانشگاهی برپا کنند، مفهومی است که برای رژیم ایران بیگانه است. از دیدِ آنها، همهی این مؤسسات دستور کاری دارند که دولت آمریکا برای آنها مقرر کرده است.
پیامدهای چنین دیدگاهی برای داد و ستدهای میان ایرانیها و آمریکاییها یا اروپاییها بسیار دامنهدار است. ایرانیها از حضور در همایشها و کارگاههای آموزشی یا پذیرش مناصب علمی یا بورسیهها احساس خطر میکنند – و دلایل خوبی هم برای آن دارند. دانشگاهیان ایرانی و ایرانی-آمریکایی در ایران دستگیر شدهاند و متهم به توطئه علیه رژیم ایران به خاطر فعالیتهایشان شدهاند.
شاید مراکز فکری و دانشگاههای ایرانی چنان که آقای احمدینژاد اشاره کرده است، همتایان آمریکایی و اروپاییشان را برای برنامههایی در ایران دعوت کنند؛ اما این کار تنها از این رو خواهد بود که ایرانیها معتقدند میتوانند این خیابان یکطرفهی دعوت آمریکاییها به ایران را مدیریت کرده و در اختیار بگیرند. در نقطهی مقابل، ایرانیهایی که دعوتنامههایی از خارج از ایران را میپذیرند هنوز هم مظنون خواهند بود و در معرض مجازات. این فرمول مناسبی برای گفتوگوی واقعی میان دو کشور نیست.
چشمانداز پریشان تبادلات، تنها یکی از نشانههای تیرگی سریع روابط میان آمریکا و ایران است. نقطهی حضیض تازهای نیز در میان گمانهزنیهای آشکار مطبوعاتی دربارهی حملهی هوایی احتمالی آمریکا به امکانات هستهای ایران و برخورد نظامی بالقوهای با نیروهای ایرانی در مرز عراق به وجود آمده است. در دوران بعد از ۱۱ سپتامبر، آمریکا پیامهای متفاوت و متضادی را فرستاده است که در آنها مشخص نیست آیا هدف آمریکا تغییر رژیم در ایران است یا هدفاش تغییر رفتارهای محل اعتراض است.
تنش حل نشدهی سیاست آمریکا با انتخاب احمدینژاد با گرایشهای ضد آمریکاییاش و لفاظیهای خشنِ او دربارهی اسراییل در سال ۲۰۰۵ تشدید شد. دولت آمریکا با پیشبرد برنامهی ۷۵ میلیون دلاریاش و صرف آن در سازمانهای غیردولتی ایران، به نظر میرسد که با این فرض عمل میکند که جمهوری اسلامی در برابر قیامی از پایین در جامعهی مدنی آسیبپذیر است.
اما دولت آمریکا، قابلیتهای رژیم ایران را در خنثی کردن هر گونه چالش جدی در داخل مرزهایاش از طریق بخشش درآمدهای گستردهی نفت دست کم گرفته است که به آنها اجازه میدهد که مخاطبان و طرفدارانی حاشیهای را مانند طبقات کارگر و روستاییان فقیر را به سوی خود جذب کنند.
احمدینژاد برگ ملیگرایی را عملاً خوب بازی کرده است و از زبان و لفاظیهای تغییر رژیم آمریکا استفاده کرده است تا توجه همگان را از عملکرد ضعیف دولتاش دور کند. او توانسته است تصویری از خود به عنوان مدافع منافع ایران در برابر آمریکای مداخلهجو ایجاد کند.
سیاست فعلی آمریکا مانع گفتوگوهای گستردهی «دولت با دولت» با ایران میشود و ظاهراً تنها گفتوگوهایی مقطعی را در حد سفیر در بغداد بر سر مسایل ایران روا میدارد – این جلسات محملی برای جنگ تن به تن لفظی بودند.
قوانین آمریکا محدودیتهای هولناکی در برابر فعالیتهای سازمانهای غیردولتی آمریکایی در ایران گذاشته است. در همان حال، آمریکا با اجتناب از تماس رسمی، تلاش میکند که از سازمانهای غیردولتی نوپای خود ایران حمایت مالی کند تا آنها عوامل تغییر در داخل کشور شوند.
با این حال، این برنامهی ترویج دموکراسی عواقب ناخواستهای داشته است که باعث کاهش بیشتر فضای سیاسی برای بحثِ باز دربارهی ایران شده است. در این اقلیمِ تازهی تهدید، سازمانهای غیر دوتی و روزنامهنگاران ایران در معرض سانسور و پرداختن به خودسانسوری مدافعهجویانه شدهاند.
فعالان برجستهی ایران، مانند شیرین عبادی برندهی جایزهی نوبل، مخالفتشان را با برنامهی آمریکا اعلام کردهاند؛ چون حساسیت مستمری نسبت به دخالت خارجی به ویژه آمریکاییها در سیاست داخلی ایران به وجود آمده است.
اینکه هویت دریافتکنندگان ایرانی کمکهای آمریکا از سوی دولت آمریکا اطلاعات محرمانه به شمار آمدهاند، باعث هراس رژیم شده و ایجاد تردید و شک نسبت به همهی سازمانهای غیردولتی ایران میکند.
واقعیتهای مهیب عرصهی دیپلماتیک و عملی در ایران نیازمند تغییر رهیافت به روشی است که باعث معکوس شدن تمرکز فعلی سیاست آمریکا شود: دولتها باید با دولتها گفتوگو کنند؛ و در همان حال به سازمانهای غیردولتی ایرانی و آمریکایی اجازه داده شود که به شیوهای شفاف و بدون دخالت دولتها با هم رابطه داشته باشند.
اگر قرار باشد آمریکا هیچ گونه شانسی برای جلب همکاری ایرانیها در موضوعات محل نگرانی داشته باشد – یعنی ثبات در عراق و حل بنبست هستهای – باید روشن سازند که هدفشان تغییر رفتار ایران است، نه تغییر رژیم.
این کار مسئولیت را به سوی ایران باز میگرداند و مراکز متعدد قدرت آن را وادار میکند که با پیامدهای سیاستهای احمدینژاد برای منافع ایرانیان روبرو شوند. اگر چه این اطمیناندهی آمریکا، تضمینی برای موفقیت نیست؛ اما پیش شرطی خواهد بود برای تغییری در رفتار سیاست خارجی ایران و همچنین تجدید موقعیت آمریکا برای جلب پشتیبانی چند جانبه برای عملی مفید در سازمان ملل در صورت ناسازگاری ایران.
همزمان با تغییری در سطح «دولت با دولت» برنامهی مخرب ترویج دموکراسی برای سازمانهای غیردولتی ایران باید به نفع موضعی روادارتر از سوی آمریکا در قبال فعالیت سازمانهای غیرانتفاعی آمریکا در ایران ملغی شود.
تحت قوانین فعلی آمریکا، سازمانهای غیردولتی برای فعالیت در ایران، باید به صورت موردی تقاضای مجوز کنند. بسیاری از سازمانهای غیردولتی از یک دورهی یکسالهی معافیت برای ارایهی خدمات بشردوستانه بعد از زلزلهی بم در سال ۲۰۰۳ برخوردار شدند که بلافاصله بعد از اتمام مهلت باید به کارشان پایان میدادند.
برداشتن این محدودیت به سازمانهای غیردولتی آمریکایی اجازه میدهد که بدون توجه به جریان منفی فضای سیاسی فعلی، در میدان عمل فعالیت کنند و با همتایان ایرانیشان رابطه داشته باشند.
این تغییر، گام مهمی در حل بحران مشروعیتی خواهد بود که اکنون حول فعالیتهای سازمانهای غیردولتی ایران، به خاطر برنامهی محرمانهی کمک آمریکا و ارتباط محسوس آن با راهبرد تغییر رژیم آمریکا وجود دارد.
یکی دیگر از عناصر این رهیافت جدید برنامههای تازه برای بورسیههای مالی خصوصی برای دانشجویان ایرانی برای تحصیل در مؤسسات آموزش عالی آمریکاست. کالجها و دانشگاههای آمریکایی انتخابهای برتر دانشجویان ایرانی هستند. اما روند اخذ ویزا بعد از ۱۱ سپتامبر، به خاطر دولت حامی تروریسم قلمداد کردن ایران، باعث شده است که آنها به مؤسسات دانشگاهی اروپایی و آسیایی به عنوان جایگزین رو بیاورند.
آمریکا علاقهای دراز مدت به ارایهی فرصتهای آموزشی برای نسل جانشینِ استادان ایرانی و همچنین ترویج و توسعهی کادر تازهای از متخصصان آمریکایی دربارهی ایران داشته است در وضعی که ایران کشوری است که این اندازه باعث جلب توجه ماست.
زندانی شدن دانشگاهیان در ایران به عنوان بخشی از یک حملهی وسیعتر به فعالان جامعهی مدنی تأثیری منفی هم در ایران و هم در میان ایرانیهای آمریکایی داشته است. احتمالات عملی گفتوگو عمدتاً بسته به وضعیت سیاسی در داخل ایران خواهد بود که نیروهای بومی تعیین کنندهی جهت و سرعت تغییر هستند. سیاست آمریکا باید از این شناخت جهت بگیرد که توانایی عملگران بیرونی برای تأثیر نهادن بر آن روند بالقوه درازمدت شدیداً محدود است.
***
هاله اسفندیاری مدیر برنامهی خاور میانه در مرکز بینالمللی دانشگاهیان وودرو ویلسون است. او به تازگی پس از هشت ماه حبس در ایران که چهار ماه آن به طور انفرادی در زندان اوین به اتهام توطئه علیه رژیم ایران بوده، به آمریکا بازگشته است.
رابرت س. لیتوک مدیر مطالعات امنیت بینالمللی در مرکز ویلسون است و نویسندهی کتاب «تغییر رژیم: راهبر آمریکا از طریق منشور 11 سپتامبر» (انتشارات دانشگاه جانز هاپکینز و انتشارات مرکز وودرو ویلسون، ۲۰۰۷)
|
نظرهای خوانندگان
حکومت ایران
-- Rahim ، Oct 20, 2007 در ساعت 02:00 PMرا میشود به مجرمی
مقایسه کرد
که برای رهایی از جرمهایش
قاضی را زیر
فشار گرفته
..
آمریکا که روی صندلی قاضی نشسته
اگر مجرم را رهایش کند
قاضی بدی است
اگر محکوم کند
کارش آسان نیست