رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۹ شهریور ۱۳۸۶

راز ناپدید شدن مأمور اف‌بی‌آی در کیش

وارژ ميناسيان

تنش کوچک
تنش هسته‌ای ميان تهران و واشنگتن بسياری از مجادلات کوچک ديپلماتيک دو کشور را به محاق فراموشی فرو برده است. يکی از مهم‌ترين، و در عين حال مرموزترين، مجادلات نه چندان آشکار دو بازيگر سکوت معنادار و حساب‌شده در پرونده‌ی رابرت لوينسون، مأمور سابق اف‌بی‌آی است. لوينسون در هشتم مارس سال جاری7 در جزيره‌ی کيش به شکل اسرارآميزی ناپديد شد. از آن زمان به بعد دستگاه ديپلماسی دو کشور تلاش کردند تا از سرنوشت نامعلوم اين مأمور بازنشسته اطلاعاتی به دست آورند.


فارغ از اين‌که تحقيقات دو سويه در تعيين سرنوشت لوينسون به چه نتايجی رسيده است، روزنامه‌ی واشنگتن‌پست روز پنج‌شنبه، ششم سپتامبر، با انتشار خبری مدعی شد ايران درخواست وزارت خارجه‌ی آمريکا و خانواده‌ی رابرت لوينسون را برای دادن رواديد به ديپلمات‌های سویيسی به منظور سفر به کيش رد کرده است.

به نوشته‌ی روزنامه‌ی واشنگتن‌پست، وزارت خارجه‌ی جمهوری اسلامی ايران به سفارت سویيس در تهران اعلام کرده بررسی‌های خود را در اين خصوص خاتمه داده است. اما مسئولان آمريکايی و خانواده‌ی لوينسون بر اين باورند که او همچنان در ايران است.

با اعلام پايان يافتن تحقيقات تهران در مورد سرنوشت مأمور پیشین اف‌بی‌آی به نظر می‌رسد سطح مجادلات دو کشور در اين خصوص وارد فاز جديدی شود. با اين حال برخی از تحليل‌گران حدس می‌زنند نهادهای اطلاعاتی ايران رابرت لوينسون را بازداشت کرده‌اند و قصد دارند وی را با عليرضا عسگری، معاون سابق وزير دفاع ايران که چندی پيش در ترکيه مفقود شد، مبادله کنند. بيشتر تحليلگران در واشنگتن ناپديد شدن عليرضا عسگری و رابرت لوينسون را دال بر درگيری پنهانی سازمان‌های امنيتی ايران و آمريکا دانسته و آن را «جنگ اطلاعاتی» می‌خوانند.

لوينسون کيست؟
رابرت لوينسون، ۵۹ ساله و مأمور مخفی اف‌بی‌آی که به همراه ۷ فرزندش در منطقه‌ی کورال اسپرينگ، در نزدیکی فلوريدا، زندگی می‌کند، به زبان‌های اسپانيولی و روسی مسلط و از دانشگاه سيتی‌کالج نيويورک با درجه‌ی عالی فارغ‌التحصيل شده است. لوينسون قبل از آغاز به کار در بخش جرائم سازمان‌يافته در اف‌بی‌آی، در سال ۱۹۷۶ وارد تشکيلات مبارزه با مواد مخدر شد و بعد از ورود به اف‌بی‌آی به عنوان مأمور مبارزه با پنج خانواده‌ی مافيایی بزرگ مواد مخدر در نيويورک منصوب شد. او که در نيويورک با مافيای ايتاليایی‌ها سر و کله‌ی زيادی زده بود و تجربه‌ی‌ فراوانی در شيوه‌ی مبارزه با قاچاقچيان مواد مخدر داشت، برای انجام مأموريتی مهم‌تر به فلوريدا اعزام شد تا با مافيای روسی مواد مخدر مقابله کند.

لوينسون بعدها در فروپاشی شبکه‌ی قاچاق مواد مخدر کلمبيایی Medellin نيز نقش مهمی ايفا کرد و با شرکت در عملياتی که به سقوط مانوئل نوريه‌گا، رییس جمهور وقت پاناما انجاميد، موفق شد کريدور قاچاق مواد مخدر کلمبيا از طريق پاناما به آمريکا را مسدود کند.

او که در اف‌بی‌آی کارنامه‌ای درخشان داشت سرانجام در سال ۱۹۹۸ با ۲۸ سال سابقه‌ی خدمت بازنشسته شد و یک شرکت خصوصی حفاظت و امنيت، به نام «R.A. Levinson & Associates» را تشکيل داد . لوينسون علاوه بر اين، در يک شرکت بازپرسی بين‌المللی که در نيوجرسی و فلوريدا فعاليت دارد، مشغول به کار شد.

حلقه‌ی مفقوده
بی‌ترديد ديويد بلفيلد مهم‌ترين عنصر اين معماست. او که متولد سال ۱۹۵۰ است، در هجده سالگی به اسلام گروید و به نام داوود صلاح‌الدين شهرت يافت. از آن تاريخ به بعد صلاح‌الدين به تبليغ آموزه‌های اسلام پرداخت. پلیس آمریکا اعتقاد دارد صلاح‌الدین چند سال بعد از ترور يک ايرانی، به نام علی‏اكبر طباطبايی و رييس بنياد آزادی در آمريکا، به ايران متواری شده و نام جدید حسن عبدالرحمن را برای خود برگیده است. اين شهرت تا جايی ادامه يافت که او در فيلم «سفر به قندهار» محسن مخملباف به ايفای نقش «طبيب صاحب» پرداخت. در تيتراژ فيلم مخملباف، بازیگر نقش طبيب صاحب حسن تنتاهی معرفی شده است (۱) اما اف‌بی‌آی و خانواده‌ی علی‌اكبر طباطبايی بر اين باورند كه حسن تنتاهی همان ديويد بلفيد است كه در سال ۱۹۸۰ علی‌اكبر طباطبايی را در بتسدا، حومه‌ی‌ واشنگتن، به قتل رساند. (۲) پس از نمايش فيلم سفر به قندهار فيلم پرطرفدار و مستندی به نام «پناهنده‌ی آمريکايي: حقيقت ماجرای حسن» به کارگردانی ژان دانيل لافوند، همسر ميشل ژان فرماندار کل کانادا، ساخته شد. اين فيلم به بررسی زندگی ديويد تئودور بلفيلد (داود صلاح‌الدين ⁄ حسن) می‌پرداخت. اين کارگردان در فيلم خود در مورد اين فرد که در فيلم سفر به قندهار در نقش يک پزشک سياه‌پوست آمريکايی شرکت کرده بود دو نظريه را مطرح کرد: «برخی او را عامل سازمان سيا می‌دانند که با اشاره‌ی اين سازمان و در تبانی با دولت جمهوری اسلامی ايران، کارمند نه چندان عاليرتبه‌ی پيش از انقلاب را به قتل رساند و دولت ايران نيز در ازای آن گروگان‌های سفارت آمريکا را آزاد کرد». «گروهی ديگرنیز کار وی را اقدامی سر خود و نشأت گرفته از احساسات انقلابی وی به شمار می‌آورند». (۳)


حسن تنتاهی در نمایی از «سفر به قندهار» | عکس از سایت مخملباف

جزييات مرگ طباطبايی از اين قرار است كه بيست و چند سال پيش (۱۳۵۷) يک ايرانی به نام علی‏اكبر طباطبايی، بنياد آزادی ايران را در آمریکا پی می‏ريزد. طباطبايی از همان نخست شروع به فعاليت سياسی کرده و با رسانه‏های صاحب‏نام آمريكايی و اروپايی مصاحبه‌های فراوانی می‏كند. فهرست مصاحبه‏های او در مدت اندک فعاليتش حيرت‌آور می‌شود و به ۱۷۶ مصاحبه و سخنرانی در مدت حدود دو سال (با محور نقض حقوق بشر در ايران و ايجاد يک جامعه‌ی‌ سكولار غيردينی) می‌رسد. گسترش فعاليت‌های طباطبايی تا جايی ادامه می‌يابد که عاقبت به جرم تبليغ عليه دين خدا در ۲۲ ژوییه‌ی ۱۹۸۰ توسط يک آمريكايی سياه‌پوست نومسلمان به نام ديويد بلفیلد كشته می‏شود. نتايج اين قتل نشان می‌دهد كه برادر ‏داود درست فردای روز قتل از طريق كانادا و سویيس با يک پاسپورت جعلی الجزايری رهسپار ايران شده بود. (۴) صلاح‌الدين بعدها در گفت‌وگو با يک خبرنگار خارجی در تهران به قتل طباطبايی اقرار کرد. زمانی که خبرنگار در باره‌ی اتهام قتل از او پرسيد، بی‌هيچ نشانی از پشيمانی يا ناراحتی گفت: «من به او شليک کردم». صلاح‌الدين بعدها در نامه‌ای الکترونيکی به اين خبرنگار، اصرار کرد که در کشتن طباطبايی هيچ جنبه‌ی «جنايتکارانه»ای وجود نداشته است. او نوشت: «اين يک عمليات جنگی و يک وظيفه‌ی مذهبی بود. در متون اسلامی بعضی وقت‌ها گرفتن جان ديگری مجاز و حتا بسيار تشويق شده است. من فکر کردم که آن اتفاق از جمله‌‌ی اين مواقع بود. (۵)
موضوع داود با گدشت دو دهه از اين قتل سياسی همچنان مد نظر مقامات امنيتی آمريکاست و از اهميت اين مسأله به هيچ‌وجه کاسته نشده است. محافل سياسی آمريکا بر اين باورند که به مسأله‌ی داود صلاح‌الدين بايد از پنجره‌ای اطلاعاتی و امنيتی نگاه کرد؛ آنها معتقدند که دستگيری و زندانی کردن او ديگر هيچ اهميتی ندارد، زيرا صلاح‌الدين هم‌اکنون در جایی که حضور دارد، ارزشمندتر است.

امروز پشت تمامی گزارش‌هایی که در رسانه‌های گروهی جهان منعکس می‌شود، دو جزء مهم اين معما (يعنی رابرت لوينسون و ديويد بلفيلد) ديده می‌شوند که آخرين مانور اطلاعاتی آنان به اصرار رابرت لوينسون در جزيره‌ی کيش ايران رقم خورد. (۶) اين دو نفر در يک روز آفتابی گرد هم آمده و با يکديگر ديدار و گفت‌وگو کردند. بعد از اين ديدار ديگر از لوينسون خبری نشد. آیا این ناپدید شدن اتفاقی بوده است؟ جز حدس و گمان راه دیگری برای دانستن پاسخ نداریم.

------------------------------
منابع:

۱ـ وب‌سايت محسن مخملباف، محاكمه‌ی چه‌گوارا در دادگاه گاندی.
۲ـ مرتضی نگاهی؛ معمای مخملباف.
۳ـ نگاه کنید به سایت واشنگتن پریزم؛ شماره‌ی پنجاه و ششم؛ جمعه بيست و نهم اردیبهشت ماه ۱۳۸۵.
۴ـ مرتضی نگاهی؛ همان.
۵ـ رجوع کنید به: بنياد عبدالرحمن برومند؛ تروريست آمريکايی و تاريخچه‌ی يک جنايت.
۶ـ به نقل از آسوشیتدپرس و فایننشال تایمز

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

هنگامی که در بازدید از جزیره کیش در سال 1994در فروشگاه ورزشی ورودی بازار پردیس کیش باچهره آقای انیس نقاش آدم کش لبنانی اجیر شده از سوی جمهوری اسلامی که در ترور اول زنده یاد شاپور بختیار بگناه قتل و مجروح نمودن چند نفر فرانسوی در ماجرای ترور که بعدا در معاملاتی بین جمهوری اسلامی و فرانسه از زندان آزاد و به ایران فرستاده شد ، زوبرو شدم باور نداشتم که او انیس نقاش همان قاتل پلیس فرانسه باشد ولی پس از پرس و جو و اطمینان از این ماجرا دانستم که تروریست ها هم میتوانند در پناه جمهوری اسلامی در جزیزه کیش به شغل شریف فروش لوازم ورزشی روی آورده باشند .البته در آن سالها ویزای ورود برای خارجی ها برای ورود و اقامت 30 روزه یا 3ماهه(بدرستی بیاد نمیاورم) در جزیره برای خارجی ها لغو شده بود و شاید حضور ایشان در جزیره در ادامه ارتباتاش با سازمانهای تروریستی و شبکه آدم کشی بین المللی بود. در آنروز با ور کردم که جزیره کیش یک جای معمولی نیست .در همین ایام با داستان دیگری بر خورد داشتم و آنهم در اختیار گذاشتن امتیاز سیگار قاچاق به حزب الدعوه عراق در ایران به رهبری آیت الله زاده حکیم بخصوص مساله نمایندگی Marlbro ,Winston و ماجرای امتیاز ورود سیگار به جزیره کیش وداستان برخودی آنچنانی را شنیدم که باور نمدم که کیش جای هرکسی نیست مگر از خودی ها باشد و اینک هم حضور تروریست بیلفیلد و ملاقات با مامور اف-بی-آی ودستگیری صلاح الدین بیلفیلد آرتیست و آدم کش واقعی و سپس مفقود شدن جناب لوینسون از آن ماجراهای حقیقی است که سالهای بعد فیلم انرا احتمالا به کارگردانی آقای مخملباف خواهیم دید

-- جهان ، Sep 10, 2007 در ساعت 02:52 PM