رادیو زمانه > خارج از سیاست > ايران و آمريکا > اولين پيشلرزههای مذاكره با آمريکا | ||
اولين پيشلرزههای مذاكره با آمريکاعباس عبدی روزنامههاي جناح راست، از مذاكره ايران با آمريكا به شدت انتقاد كردند. حزبالله در سرمقاله خود نيز نوشت: دولت نهم بهرغم آنكه مدعي اصولگرايي است، موضوع مذاكره با ايالات متحده را به دفعات و حتي بيش از ديگر دولتها مطرح كرد كه اين خود نشاني بود بر فاصله گرفتن دولت از اصول و آرمانهاي انقلاب اسلامي. دولت نهم كه در شعارهاي خود به كرات از حفظ اقتدار و عزت ايران اسلامي سخن رانده است، در عمل بارها از مذاكره با ايالات متحده استقبال كرده است. در كل مشخص نيست كه دولت نهم به رهبري احمدينژاد چه سياستي را در پيش گرفته كه در شعار از احياي اصول و آرمانهاي انقلاب اسلامي دم مي زند و در عمل راهي خلاف آن ميپيمايد... چرا جمهوري اسلامي ايران بايد دشمن قسم خورده خود را از باتلاقي كه در آن گرفتار آمده است، نجات دهد؟ ايران اسلامي از نفوذي غيرقابل انكار در عراق برخوردار است اما هيچ دليلي وجود ندارد كه از قدرت نرم خود براي ياري كشوري كه بارها و بارها درصدد ضربه زدن به انقلاب اسلامي و حتي براندازي آن بوده است، استفاده نمايد... جمهوري اسلامي چنان كه در بالا هم گفته شد، به عنوان نماد مقابله با امپرياليسم و استكبار جهاني مطرح شده است. به نظر ميآيد كه ايالات متحده در شرايط كنوني و در حالي كه مساله طرح صلح عربي نيز مطرح است، ميخواهد با به پاي ميز مذاكره كشاندن ايران، به تمامي كشورهاي مخالف خود بقبولاند كه هيچ راهي در نظام بينالملل جز روابط مسالمتآميز با ايالات متحده براي بقا وجود ندارد. به بيان ديگر آمريكا نه براي حل بحران عراق كه براي از بين بردن وجهه كنوني جمهوري اسلامي كه ناشي از 27 سال استكبارستيزي و عزتمداري است، ميخواهد با ايران وارد مذاكره شود... در شرايطي كه ناوهاي هواپيمابر آيزنهاور، جان استينز، ريگان و نيميتز در خليجفارس لنگر انداخته و ديك چني معاون رييسجمهور ايالات متحده هم بر آنها ميايستد و براي جمهوري اسلامي خط و نشان ميكشد، آيا ميتوان مذاكرهاي مقتدرانه و عزتمند با سران كاخ سفيد داشت؟... امكان مذاكره با ايالات متحده به هر عنوان منتفي و مغاير منافع ملي تلقي ميشود. دولت نهم بايد به خوبي بداند كه چشمپوشي از ارزشهايي كه مردم ايران سالها آن را نصبالعين خود قرار دادهاند، خط قرمز دولتمردان است. خط قرمزي كه عبور از آن ميتواند، عواقب وخيمي براي ايران اسلامي در پي داشته باشد. كيهان در يادداشت روز خود نوشت: ايران و رژيم مستكبر آمريكا هيچ منافع مشتركي چه در موضوع عراق، چه درباره مسايل ديگر خاورميانه و چه در ارتباط با چالش هستهاي ندارند و معلوم نيست در ازاي امتيازاتي كه عملا آمريكا درصورت مذاكره به دست ميآورد، چه چيزي نصيب طرف ايراني ميشود. آيا آنها از ايراد اتهام حمايت از تروريسم و نقض حقوق بشر دست برميدارند؟ از دشمني و تهديد و فشار و تحريم منصرف ميشوند؟ حقوق هستهاي ما را به رسميت ميشناسند؟ يا دست از مداخله در امور داخلي ايران و حمايت از جريانهاي برانداز ميكشند؟ آيا اينكه ما اعلام كنيم صرفا براي كاهش آلام و رنجهاي مردم عراق و تقويت و حمايت از دولت عراق و استقرار امنيت در اين كشور با آمريكا مذاكره ميكنيم، در دنيا نيز همين تلقي را به وجود ميآورد؟ و آيا هزينه حيثيتي اين مساله با نتايج محتمل ـ صرفا محتمل ـ آن برابري ميكند؟... آيا ما ميخواهيم به آمريكا كمك كنيم تا مانند اژدهاي يخزده به آفتاب برسد و چون گرم شد و از انجماد و انقباض درآمد، خوي حيواني خويش از سر گيرد؟ مسير رفتن از عراق و پايان دادن به اشغالگري مشخص است. اين امر، نياز به مذاكره ندارد. ما قرار است چه كمكي بكنيم؟ قرار است چه امتيازي بدهيم و چه امتيازي بگيريم؟ آنها اگر حسننيت داشتند، اساسا نبايد اقدام به گروگانگيري از ديپلماتهاي ايراني و شكنجه يكي از آنان ميكردند. آيا در ازاي كمك ايران، آنها قرار است 5 ديپلماتي را كه به صورتي غيرقانوني گروگان گرفتهاند، آزاد كنند و آن را به عنوان امتياز خرج كنند؟!... آيا در چنين وضعيتي اقتضاي عقل و مصلحت است كه ما كمك كنيم دولت آمريكا پرستيژ و حيثيت لطمه ديده خود در خاورميانه را با سرويس گرفتن از جمهوري اسلامي بازسازي كند و آنگاه به افكار عمومي چنين القا نمايد كه نه، اتفاقا جنگ عراق، اقدام شكستخوردهاي نبود و آمريكا از جايگاه ابرقدرتي سقوط نكرده است؟ شريعتمداري مديرمسوول كيهان گفته است: آمريكا مذاكره را فقط براي مذاكره ميخواهد، نه براي حل و فصل مسايل فيمابين؛ به محض آنكه ايران به مذاكره با آمريكاييها تن دهد، در حقيقت خواسته آنها بعد از 28 سال را برآورده ساختهايم... مذاكره ايران با آمريكا خطايي بزرگ و استراتژيك است كه اگر انجام پذيرد خسارتهاي ناگوار و جبرانناپذيري را براي ايران در پي خواهد داشت... معتقدم مذاكره با آمريكا دست دادن با شيطان و رقصيدن با گرگهاست... [خطاب به دولتمردان كشور كه قصد مذاكره با آمريكا را دارند] آنها بايد بگويند كه چه تغييري در ماهيت آمريكا پديد آمده است كه تا چند وقت قبل همه مذاكره با آمريكا را مضموم ميدانستند و امروز آن را موردپسند تلقي ميكنند، آيا تحولي پيش آمده است؟... همه شواهد و قرائن موجود حاكي از آن است كه نه تنها آمريكا تغيير ماهيت نداده است بلكه كينهتوزيهايش عليه ايران و جهان اسلام روزبهروز شتاب بيشتري به خود گرفته است. با اين حساب طبيعي است كه مذاكره با آمريكا خطر بزرگي است... معتقدم هيچ نشانهاي از درايت در مذاكره با آمريكا ديده نميشود. جوان در سرمقاله خود نوشت: مذاكره داراي لوازم و ابزاري است كه مهمترين آنها داشتن حسننيت و صداقت در طرفين مذاكره است كه در اين فقره به نيكي ميدانيم كه آمريكا هيچ صداقت و حسننيتي ندارد و فقط براي بهرهگيري و حل مشكلات خويش ميخواهد به صورت ابزاري از موضوع مذاكره بهرهبرداري كند... آيا با مذاكره حتي در سطح نازل به پيشرفت و موفقيتي بهرغم لجاجت و خيانت دولت ايالات متحده خواهيم رسيد. هنوز ديپلماتهاي ما كه در اربيل در يك آدمربايي توسط آمريكاييها ربوده شدهاند آزاد نشدهاند. حزبالله نوشته است: مذاكره تنها منافع آمريكا را تامين ميكند... اساسا آغاز مذاكره با آمريكا به بهانه عراق ميتواند همان طرح و نقشهاي باشد كه آمريكاييها از مدتها پيش مترصد آن بودند تا كه تنها با كشيدن ايران به پاي ميز مذاكره، چهره نظام جمهوري اسلامي ايران به عنوان نماد و الگوي مقاومت 28 ساله در برابر قدرت استكباري آمريكا را بشكنند. جمهورياسلامي نيز به نقل از چند نماينده مجلس نوشت: مذاكره با آمريكا ناشيگري سياسي است. قدس واكنش مجمع دانشجويان حزبالله را منعكس كرد كه در اطلاعيهاي نوشته است: مذاكره يعني اين كه شما از چيزي كوتاه بيايي و آنها هم از چيزي ديگر. كدام يك از موارد ادعايي آمريكا در مورد ايران قابل كوتاه آمدن و مذاكره است و مسوولان وزارت خارجه قرار است بر سر چه مسالهاي كوتاه بيايند؟ و اساسا مشكل ما با آمريكا از نوع سوءتفاهم و بياعتمادي نيست كه با مذاكرات ديپلماتيك حل شود... گويي برادران وزارت خارجه از ياد بردهاند كه همكارانشان در اربيل عراق به دست نظاميان آمريكايي اسير و شكنجه شده و بيشتر آنها هنوز در بند هستند. به راستي اگر عكس اين موضوع رخ ميداد، آمريكا چه ميكرد؟ (پایان نقل قولها) اتفاقي كه در اين ميان بعداً افتاد موضعگيري رهبري نظام درباره اين مسأله و تأييد مذاكرات مذكور است، زيرا روشن بود كه كسي ياراي انجام چنين مذاكرهاي را بدون حمايت عاليترين سطوح سياسي در كشور ندارد، و معلوم شد كه ايما و اشاره دبير شوراي عالي امنيت ملي به آقاي سولانا، چندان هم بيراه نبوده است. اما مسأله واكنش بعدي افرادي است كه با استدلالهاي فوق اين مذاكرات را به حال منافع ملي كشور مضر ميدانستهاند. اين افراد بطور عادي خواهند گفت كه چون رهبري اصل مذاكرات را تأييد كرده است، آنها نيز از مواضع خود دست كشيده و آن را حمايت ميكنند. چنين رفتاري در بادي امر كاملاً طبيعي و معقول مينمايد. وظيفه هر عنصر سياسي است كه در چنين مقاطعي از رهبر مورد قبول خود تبعيت كند، همان طور كه در جبهه جنگ هم بسياري از افسران و نظاميان خود را موظف به تبعيت از فرمانده ميدانند. اما اين پاسخ رافع مشكل نيست. زيرا در مثال اخير (جنگ) در بسياري از موارد افسران زيردست مخالف استراتژي يا تاكتيك فرمانده خود هستند و آن را به دلايل متعدد به نفع نميدانند، اما در عين حال به دليل وجود اصل تبعيت از فرمانده و سلسله مراتب نظامي خود را موظف به پيروي صادقانه ميدانند. و اين پيروي خللي در انديشه اوليه آنان در غلط بودن راه انتخابي ايجاد نميكند.پیروی کردن مستلزم تغییر دادن عقیده نمی شود. بنابراين تغيير خطمشي آقايان خارج از دو حال نيست. يا اينكه كماكان به استدلالهاي خود پايبند هستند و صرفاً به لحاظ سلسله مراتب عمودي از رهبري تبعيت ميكنند. يا اينكه اصل استدلالهاي خود را نيز مخدوش دانسته و در مباني فهم خود تغيير ميدهند. در صورت اول اصليترين بنيان توليدكننده ايدئولوژي حاكم با چالش مواجه ميشود. زيرا پذيرش اين مسأله تبعات سنگيني را براي نظريه آقايان در حكومت موجود ايجاد ميكند. و اگر حالت دوم باشد، گروه فوق بايد به نقد بنيانهاي نظري خود پرداخته و توضيح دهد كه چرا استدلالهاي مذكور در فوق(مطالب نقل شده) غلط بوده و بايد چنين مذاكرهاي صورت گيرد. كاري كه مطلقاً رخ نخواهد داد. زيرا انجام چنين نقدي نيز مباني دستگاه ايدئولوژيساز آقايان را با اختلال جدي مواجه ميكند. من قصد توضيح بيش از اين را ندارم. اما آقاياني كه با قاطعيت و از موضع نظام چنين مذاكراتي را بيفايده و به ضرر ميدانستند، بايد به اين نكته توجه كنند كه آنان در موقعيت تأمين آب و نان مردم نيستند، و از موضعي غير مسئولانه اظهار عقيده ميكنند، در حالي كه مسئولان نظام بهتر از آنان به واقعيات اشراف دارند، دو قطعنامه اخير آثار و عوارض زيادي در پيداشته است، و نميتوان از موضع غير مسئولانه اين آقايان به امور نگريست و كساني كه در مصادر امور و قدرت هستند بهتر ميدانند كه بايد راهي براي خروج از اين بحران جست. و اين نكته كليدي است كه ظاهراً نويسندگان اين يادداشتها به آن بيتوجهاند. اگر در دولت قبل ميشد، مسئوليت كاستيها را به گردن اصلاحطلبان انداخت، امروز بايد اين زنگوله را به گردن چه كسي جز اصولگرايان انداخت؟! پس اولين پيش لرزه اين مذاكرات از كار افتادن ماشين توليد ايدئولوژي و گفتمان سياسي حاكم و رسمي است كه دير يا زود عوارض خود را برجاي خواهد گذاشت، و بايد منتظر پسلرزههاي اين زمينلرزه سياسي نيز بود. برگرفته از وبلاگ: آينده |
نظرهای خوانندگان
آب در خوابگه مورچگان ريخته ايم.
-- ير حسين ، May 21, 2007 در ساعت 01:40 PM