رادیو زمانه > خارج از سیاست > خبر و نظر > باطبی: «طناب دار ۴۵ دقیقه روی گردنم بود» | ||
باطبی: «طناب دار ۴۵ دقیقه روی گردنم بود»فرنگیس محبیmohebbi@radiozamaneh.comنام احمد باطبی برای همه آشناست. دانشجوی معترض و مبارزی که در جریان ناآرامیهای دانشجوئی ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸، پس از چاپ عکسش برجلد مجله بریتانیایی اکونومیست، دستگیر و به اعدام محکوم شد. کمتر کسی هم هست که نداند احمد، یکماه پیش پس از تحمل ۹ سال زندان موفق شد ابتدا به عراق بگریزد و بعد از راه اتریش، به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کند. در این چند هفته باطبی طرف توجه رسانهها و مطبوعات غربی بوده و در گفت و گوهای مختلف، ضمن تشریح آنچه در این ۹ سال بر سر او آمده، اعلام کرده که قصد دارد در خارج از ایران هم به فعالیتهای خود برای پیشبرد موازین حقوق بشر و دفاع از جنبش دانشجویی در ایران ادامه دهد. باطبی که عکاس و فیلمساز حرفهای هم هست، پس از ورودش به آمریکا احساس خود را از آنچه بر او در این ۹ سال گذشت با عکسی از دست خود در برابر کنگره امریکا بهعنوان «دستهایت دیگر به من نمیرسد» منعکس کرد. پای صحبت احمد باطبی نشستم. از او خواستم که یکبار دیگر خاطره آنروز، ۱۸ تیر را از زبان خود، برای ما زنده کند.
در آن چند روز، اتفاقات خیلی سریع رخ داد به حدی که شاید ثبت همه چیز در ذهن من و خیلیهای دیگر به طور کامل میسر نشد. چون جمعیت زیاد بود و اتفاقات پیاپی میافتاد، اما فرایند کلی که همه دانشجویان در آن درگیر بودند، اعتراض جمعی و چگونگی سازماندهی این اعتراض بود. حضور دانشجویان در خود دانشگاه بسیار مهم بود. تحلیل خود دانشجویان این بود که این حضور باعث میشد که بین اعتراض دانشجویی و اعتراض خیابانی، تفکیک ایجاد شود و حاکمیت نتواند این دو را با هم ادغام کند و بخشی از عواقب سوءاستفادهای را که از اعتراضات خیابانی مردم کرده بود، به گردن جنبش دانشجویی بیندازد. بیرون دانشگاه درگیری بود، تیراندازی می شد. ما هم به زخمی ها کمک میکردیم و آنها را به داخل دانشگاه میآوردیم. من هم به خاطر جثه درشتی که داشتم و تاحدی از نظر جسمانی قویتر بودم، میتوانستم دو نفر را همزمان کول بگیرم و با خود به محوطه دانشگاه ببرم. با دوستانمان برای کمک به زخمیها بیرون رفتیم. یک گلوله به دیوار خورد، کمانه کرد و به یکی از دوستانمان اصابت کرد. من زخمش را با یک پیراهن نگاه داشتم و سعی کردم او را به داخل دانشگاه منتقل کنم و تحویل دانشجویان پزشکی که زخمیها را پانسمان میکردند، بدهم. در این حین دانشجویان را دیدم که هیجانزده از دیدن زخمیها و صحنههای خون، دارند به سمت خارج از دانشگاه میروند. من هم پیراهن را بالا گرفتم و خطاب به آنان گفتم که نباید از محوطه دانشگاه بیرون بروند و در این حالت بود که آن عکسی که دیدهاید، برداشته شد. بعد از آن من توانستم فرار کنم و به منزل پدرم در کرج بروم. خانه پدرم شناسایی شده بود و برای دستگیریام به آنجا هم آمدند. اما من توانستم تا میدان بهارستان فرار کنم. آنجا دوباره من دستگیر شدم و از ماجراهای بعد از آن هم که کم و بیش آگاهید.
در اذهان، تظاهرات ۱۸ تیر به تعطیلی روزنامه «سلام» نسبت داده میشود. فکر نمیکنید که «سلام» بهانه بود و تیر آخری بود که دانشجویان را بیطاقت کرد؟ درخواست و هدف شما دانشجویان در آن زمان چه بود؟ در آن مقطع زمانی، فضای نیمه بازی در جامعه حاکم بود و اعتراضات اجتماعی چه با منشاء سیاسی و چه صنفی، انجام می شد. دانشجویان هم قبلاً اعتراضاتی داشتند. اما حاکمیت در آن زمان به دو بخش اقتدارگرا و اصلاح طلب تقسیم شده بود. این دو بخش با هم همآوائی و همکاری چندانی نداشتند. بخش اقتدارگرا همیشه تلاش میکرد ناکارآمدی دولت اصلاحات را در کنترل اوضاع کشور، به خصوص در کنترل اعتراضات اجتماعی (با شیوه های خاص خودش) به نمایش بگذارد. یکی از ابزارهایی که اقتدارگرایان در این جهت به کار میگرفتند، استفاده از نیروهای شبه نظامی بود که به اسم بسیج یا انصار حزبالله فعالیت میکردند. آنها در این راستا طرحی داشتند به نام «اربعین». در این طرح ،بخشی از نیروهای بسیجی و حزبالهی مساجد را سازماندهی کرده بودند، برای تقابل با اعتراضات اجتماعی و به خصوص اعتراضات دانشجویی، به آنها جا و مکان و امکانات میدادند. به این ترتیب خود حاکمیت وارد نمیشد. درگیری این شبه نظامیها با معترضین، حاد میشد و دولت اصلاحات مجبور به دخالت و کنترل این شرایط میشد. به این شکل در صورت عدم کنترل، ناکارآمدی دولت اصلاحات اثبات میشد. در آن دوره نیروی انتظامی چند مرکز را در تهران در اختیار انصارحزبالله گذاشته بود. (یک مرکز در میدان انقلاب، مرکز دیگری در امیرآباد و نزدیک کوی دانشگاه). به آنها امکانات داده میشد، برای خرید مایحتاجشان، بودجهای در اختیارشان گذاشته می شد. چند نفر از این نیروها شناخته شده بودند مثل آقای الله کرم و آقای دهنمکی که اینها را در مساجد جمع وسازماندهی میکردند و به صورت یک شبکه به هم وصل میکردند. اینها از سوی چه نهادی کنترل میشدند؟ این نیروها را چند نهاد مختلف کنترل میکردند. وزارت اطلاعات به آنها خط میداد و استراتژیشان را مشخص میکرد. برای مثال به آنها میگفتند که در کدام حرکت دانشجویی دخالت یا اعتراض بکنند یا نه. و یا این که در رابطه با آیتالله منتظری، به آنها میگفتند که در این شرایط مناسب نیست که شما حمله کنید و یا صلاح نیست که آسیبی به ایشان برسد. این گونه تحلیلهای استراتژیک را وزارت اطلاعات میداد. نیروی انتظامی هم از آنها پشتیبانی نظامی میکرد. به این شکل که وقتی جایی اعتراضی میشد و این نیروها حضور پیدا میکردند، پشت سر آنها نیروهای انتظامی حضور پیدا میکرد و وقتی شبهنظامیان نمیتوانستند اعتراض را سرکوب کنند، نیروی انتظامی وارد عمل می شد و به شکل قانونی برخوردی را که شایسته میدانست، انجام میداد. تحلیل من این است که حکومت به دنبال فرصتی بود که اعتراضات اجتماعی، دانشجویی و کارگری را وسیعاً سرکوب کند، از این طریق ناامنی در مملکت ایجاد کند و این خود دلیلی شود برای اثبات ناتوانی دولت اصلاحات در کنترل چنین وقایعی.
بعد هم با استفاده از فرصت مدعی شود که کنترل این گونه اعتراضات باید به او سپرده شود. حوادث کوی دانشگاه و بستن روزنامه «سلام» این امکان را برای اقتدارگرایان ایجاد کرد. اما برخوردی بیش از حد تصور خودشان با دانشجویان شد و بعد از آن هم دامنه مسأله بیش از حد تصورشان گسترده شد. دو طرف، آن سودی را که میخواستند از حادثه کوی دانشگاه نبردند. از یک طرف اوضاع مملکت بالاخره به شکلی کنترل شد. دولت اصلاحات هم با سیاسیکاری ویژه خودش (حساب سود و زیان) و با این دید که اگر دخالت کنند برای شان از نظرسیاسی چه هزینه و یا فایده ای دارد، خودشان را دخالت ندادند. در نهایت مناسبات درون حکومتی، سبب کنترل اوضاع شد و هزینه آن را نیز جنبش دانشجویی و مردم پرداخت کردند. شما تا چه حد دولت اصلاحات و در رأس آن آقای خاتمی را سرزنش میکنید؟ انتظارتان از ایشان چه بود؟ انتظار شخص من، و فکر میکنم دیگر دانشجویان هم از ایشان، دخالت مستقیمشان و حمایت از جنبش دانشجویی بود، چون جنبش دانشجویی عملاً مظلوم واقع شده بود و هم از نظر قضایی و هم امنیتی برخورد شدیدتر از آن چه که تصور میشد، با این جنبش شده بود. انتظار حداقل ما از آقای خاتمی این بود که از نفوذ و ظرفیتی که داشتند، استفاده میکردند و این برخوردها را تعدیل میکردند. اما بعدها در خاطراتی که از دستاندرکاران و مسوولین دولتی آن زمان منتشر شده، یا در گفت و گوهایی که خود من با بعضی از این افراد داشتم و همچنین در اظهارات خود آقای خاتمی؛ روشن است که آنها هم محدودیتهایی داشتهاند و اینطور نبوده که دستشان باز باشد و بتوانند به معنای واقعی کلمه در این ماجرا دخالت کنند. بخش اقتدارگرای حاکمیت، به واسطه بوروکراسی آلوده نظام حاکم بر ایران، امکان دخالت دولت اصلاحات را تا حد زیادی میگرفت. اما با وجود این، دولت اصلاحات این امکان را داشت که از ظرفیت خودش بیشتر استفاده کند، هزینه بیشتری پرداخت کند و تمایل داشته باشد که بیشتر جلوی بخش اقتدارگرای حاکمیت بایستد. آقای خاتمی نماینده منتخب مردم ایران بودند با ۲۰ میلیون رای. و با این پشتوانه، دولت میتوانست مطالباتی داشته باشد. اما آنها اینطور عمل نکردند. شما قبل از ۱۸ تیر هم چندبار دستگیر شده بودید. علت این دستگیریها چه بود؟ من قبل از ۱۸ تیر سه بار دستگیر شدم. در دوران دبیرستان (سالهای۷۴ - ۱۳۷۳) با چند جریان دانشجویی آشنا شدم. ابتدای امر با «اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانشآموختگان» (تشکلی که آقای حشمتالله طبرزدی دبیر کل آن بودند)، با گردانندگان روزنامههای «پیام دانشجو»، «ندای دانشجو» و «هویت خویشتن» ارتباط داشتم. بعد به عنوان دانشجو با مرحوم فروها رابطه داشتم و رفت و آمد می کردم و همچنین با دفتر «ایران فردا». اینها کلیت ارتباطات مرا تا سالهای ۱۳۷۶-۱۳۷۷ تشکیل میداد. در این سالها فضای شک و تردیدی در دانشگاهها ایجاد شد و سخنرانیهایی برای آقای سروش و دیگر فعالین سیاسی برگزار میشد. این مجموعه تاثیر خودش را در جهت دادن به کارهای من داشت. در ۱۵ اسفند سال۱۳۷۷ در تجمعی که دفتر تحکیم وحدت در حمایت از زندانیان سیاسی مقابل دانشگاه تهران، برگزار کرده بود، من دستگیر شدم. بعد از ۱۵ روز در شب عید آزاد شدم. در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۷۷ بار دیگر در تجمعی از دفتر تحکیم وحدت در مقابل دانشگاه تهران، دستگیر و بار دیگر بعد از ۱۵ روز آزاد شدم. بار آخر هم در تجمع کمیته دفاع از زندانیان سیاسی مربوط به جبهه متحد دانشجویی، در چهارم خرداد ۱۳۷۸ در حمایت از زندانیان سیاسی، همراه چند نفر دیگر دستگیر شدم و یک ماه بعد (۱۲ تیر) آزاد شدم. بعد از آن هم روز ۲۳ تیر یک بار دیگر دستگیر شدم که این بار ۹ سال طول کشید. روز ۱۸ تیر سالروز کودتای نوژه هم هست که سال ۱۳۵۹ اتفاق افتاد و در پی آن بیش از ۲۰۰ نفر هم اعدام شدند. آیا ارتباطی بین واقعه دانشگاه در سال ۱۳۷۸ و این کودتا وجود داشت؟ من هیچ سند و مدرکی که این دو را به هم مربوط کند، پیدا نکردم. تحلیل شخصی من این است که این همزمانی یک اتفاق بود. یک اتفاق تصادفی. من قبلا خودم به این موضوع فکر کرده بودم که آیا ارتباطی بین این دو جریان هست یا نه و پیگیری هم کردم، اما هیچ مدرکی دال بر این ارتباط پیدا نکردم. مجازات شما بعد از ۱۸ تیر اعدام بود. چه طور شد که اعدام نشدید؟ مجازات ۴ نفر از بچههایی که آن موقع دستگیر شده بودند، اعدام بود. مرحوم اکبر محمدی (که همراه برادرشان دستگیر شده بودند)، آقای مهرداد لهراسبی (که دو یا سه ماه پیش از زندان آزاد و چند روز پیش مجددا دستگیر شدند و الان بند ۲۰۹ زندان اوین هستند)، آقای عباس دلدار (که یک سال قبل از من آزاد شدند) و من به اعدام محکوم شده بودیم و قرار هم بود که ما چهار نفر اعدام شویم. در راستای برخوردی که حاکمیت در چند سال اخیر با اعتراضات اجتماعی داشت (مثل قضایای اسلام شهر، قزوین و مشهد)، قرار بود که ۴ نفر را در چهارگوشه شهر اعدام کنند تا درس عبرتی شود برای دیگران و شهر هم آرام شود. این مساله را خود قاضی در دادگاه به من گفت که شما انتخاب شدهاید که درس عبرتی برای دیگران بشوید. و عکسی هم که از من چاپ شده بود، از نظر آنها، بهترین گزینه بود برای انتخاب من برای اعدام. در مورد سه نفر دیگر هم، آنها فعالیت ویژه و نقش خاص خودشان را در فعالیتهایشان داشتند. آقای ناطق نوری در خاطرات خود در خصوص وقایع آن چند روز، مینویسند که تحلیل ما این بود که گروههای سیاسی دخالت داشتند و من خدمت آقا (آقای خامنهای) گفتم که اگر ما چند نفرشان را اعدام کنیم، درس عبرتی میشود برای دیگران و همه جا آرام میشود. یعنی منطق، منطق اعدام بود. اما بعد از آن فشارهای جامعه جهانی شروع شد. گروههای سیاسی شروع به افشاگری کردند و افرادی هم که در آن زمان آزاد شدند (مثل آقایان طبرزدی، خسرو سیف، بهرام نمازی، رضا کرمانی، قدرتالله جعفری، و تعدای از اعضای دفتر تحکیم وحدت و...) با طرح وضعیت دستگیرشدگان و شکنجههایی که در زندان توحید اعمال میشد و... توجه جامعه جهانی را به این مساله جلب کردند. در عین حال دولت اصلاحات هم تصمیم گرفت تاحدی اعمال نفوذ کند و مطرح کند که اکنون اوضاع تا حدی آرام شده است و نیازی به این اعدامها نیست و این برای وجهه جمهوری اسلامی هم خوب نیست. (البته این ادعایی است که دوستان میکنند. من مستقلاً نمیتوانم این را تایید کنم). در آن زمان دبیرکل سازمان ملل به تهران آمد. کسانی که مسوولیتهایی در نهادهای حقوق بشری داشتند، (مثل خانم هیکس) به ایران آمدند و وضعیت حقوق بشر را درایران بررسی کردند و گزارش دادند. مجموعه اینها باعث شد که ما اعدام نشویم و بعد از مدتی حکم اعدام ما با دو درجه تخفیف به ۱۵ سال زندان تبدیل شد.
البته شما را چندین بار تا پای چوبه دار هم بردند. این شیوهای است که اینها با خیلیهای دیگر هم انجام دادهاند. یا حتی به تعدادی از دوستان صحنههای اعدام دیگران و جان کندن انسانها را نشان دادهاند. این یا جنبه شکنجه داشت یا این که میخواستند واقعاً اعدام کنند و به هردلیل این کار را نکردند. مهم این است که آنها این کار را انجام ندادند. تجربه خود شما چه بود؟ دو بار طناب را بر گردن من انداختند و گفتند که میخواهیم اعدامت کنیم. اما نکشتند و مرا آوردند پایین. چه مدت طناب بر گردن شما بود؟ یک بار حدود ۴۵ دقیقه. یک بار هم چند دقیقه. اما من آدمهای دیگر را که کشته شدند، دیدم. آقای باطبی، شما حدود ۹ سال در زندان بودید. چه چیزی بیش از همه آنجا شما را آزار میداد؟ و آیا فکر میکردید که از آنجا زنده بیرون بیایید؟ فکر نمیکردم زنده بیرون بیایم. چون خیلیها در زندان از بین رفتند. مثل مرحوم اکبر محمدی که از عواقب شکنجههایی که شده بودند، رنج میبردند و به چند بیماری مبتلا شده بودند. اما حاکمیت، کوچکترین توجهی به وضعیت ایشان نکرد. او را به زندان برگرداندند و تحت آزار و اذیت قرار دادند تا ایشان سکته کردند. در حقیقت ایشان سکته نکردند، سکته داده شدند. تحلیل من این است و روی آن هم پافشاری میکنم که ایشان را سکته دادند که از بین ببرند. مرحوم ولیالله فیض مهدوی، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، باز به همین ترتیب سکته کرد. من در زندان دیدم خیلی آدمهای دیگری فوت شدند و اسمشان هم هیچجا آورده نشد. میخواهم بگویم که با این وضعیت فکر نمیکردم که زنده بیرون بیایم. خود من هم سکته ناقص مغزی کردم که جان سالم به دربردم. همین باعث شد که به من برای درمان مرخصی بدهند که من فرار کردم از ایران بیرون آمدم. به هرحال این که فکر کنم که بیرون بیایم، نه این فکر را نمیکردم. آنچه مرا آزار میداد؛ خیلی چیزها من را آزار میداد. اما بیشترین آزاری که خود من میدیدم؛ اجازه بدهید در آن مورد اصلاً صحبت نکنم، چون داستان طولانی است، باید نسبت به وضعیت سیاسی اجتماعی، رفتار و اخلاق مردم ایران و تقابلشان با پدیدههای سیاسی اجتماعی تحلیل بدهم که زیاد تمایل ندارم در موردش صحبت کنم. تجربه شما در زندان چه تاثیری در روحیه شما گذاشت؟ فکر میکنید شخصیت شما را چگونه عوض کرد؟ زندان، جدای از تمام عواقبش، تجربههایی را هم به من یاد داد. اولین چیزی که از زندان یاد گرفتم و برایم هم خیلی مهم است و به داشتنش افتخار میکنم، صبر بود. من در زندان یاد گرفتم که صبر کنم. کسی که صبر میکند، فکر میکند و کسی که فکر میکند، بهتر میتواند تحلیل کند و کسی که تحلیل میکند؛ میتواند بهترین تصمیم را بگیرد. یاد گرفتم که به خودم تکیه کنم. به کسی تکیه نکنم و به امید کسی ننشینم. از تواناییهای فردی خودم استفاده کنم. با آدمهای زیادی از طیفهای سیاسی و فکرهای مختلف ارتباط برقرار کردم و مجموعاً به نتایجی رسیدم که برایم خوشایند است و وقتی آنها را درزندگیام به کار بردم، راضی و موفق بودم. من زندان را هیچوقت از دید بد نگاه نکردم. اصلاً به دردهایی که آنجا کشیدم، فکر نکردم. به خاطر اینکه ویژگی زندان همین است. کسی که گذارش به آنجا می خورد، این اتفاقات برایش میافتد، اما بخش خوبی هم دارد. همانهایی که برشمردم. مثل اینکه شما به فردیت خودتان تکیه کنید، تواناییهای خود را بشناسید، با آدمهای مختلفی نشست و برخاست کنید و نسبت به رفتار مردم دید بیشتری پیدا کنید. یعنی روانشناسی اجتماعی را به شکل تجربی یاد بگیرید.
من به زندان به این شکل نگاه میکنم و به نتایج آن فکر میکنم. من الان که برمیگردم به نه سال گذشته، خیلی راضی هستم از تجربهای که کردهام. شما دو سال هم در سلول انفرادی بودید. وقتی به میان جمع زندانیان آمدید، تحت تاثیر چه کسی بیش از همه قرار گرفتید که به شما آرامش میداد؟ خیلیها. حتی دوستانی هم که کم لطف بودند، باز هم این آرامش را به من میدادند. اما چند نفر هستند که تاثیر جدی بر زندگی من گذاشتند و من همیشه مدیون آنها هستم. یکی از آنها آقای عباس امیرانتظام بود. ایشان همان اوایل که من به بند رفتم و بیمار بودم، واقعاً در حق من پدری کردند. ایشان به من یاد دادند هم از نظر انسانی چگونه زندگی کنم و هم اینکه چگونه زندگی کردن در زندان را به من آموختند و هم نسبت به مسایل سیاسی به من آگاهی دادند و تجربیاتشان را با من در میان گذاشتند. هنوز هم من از راهنماییهای ایشان استفاده میکنم. همچنین مهندس حشمتالله طبرزدی بود. ایشان مانند یک برادر بزرگتر، از بچههایی که تازه دستگیر شده بودند، مراقبت میکرد و در این زمینه از خود و حتی خانوادهشان مایه میگذاشتند که ازاین بچهها دفاع کنند و طوری بالای سر این بچه ها ایستاده بود که زندانبانان جرأت نمیکردند کوچکترین دستدرازی و بیاحترامی به آنان بکنند. بیرون از زندان هم به این کار ادامه داد و لجظهای ساکت ننشست. آقای احمد زیدآبادی هم در حق من برادری کردند و در دورهای در زندان به لحاظ فکری و عاطفی از من حمایت کردند. زمانیکه من از نظر جسمانی وضعیت خوبی نداشتم و کلیه وکمرم آسیب دیده بود، ایشان بسیار در کارهای روزانه به من کمک میکردند. آقای ایرج جمشیدی، سردبیر روزنامه آسیا هم در زندان نه فقط نسبت به من، بلکه نسبت به همه زندانیان، یک حس حمایت پدرانه داشتند و همه جور حامی ما بودند. حتی وقتی من از زندان بیرون آمدم با وجودی که من یک زندانی سیاسی در حال مرخصی بودم، و علیرغم عواقبی که میتوانست برایشان داشته باشد، در روزنامهشان مرا استخدام کردند. آقای عمادالدین باقی هم با وجود تمام فشارهایی که خودشان متحمل شده بودند، لحظهای من و دیگر زندانیان را تنها نگذاشتند. ایشان هم نقش بزرگی در زندگی من داشتند و من خیلی چیزها از ایشان آموختم. خیلی دوستان دیگر هم بودند که من متاسفانه الان حضور ذهن ندارم و تعداد هم بیش از آن است که من بتوانم همه را نام ببرم و از این بابت از این دوستان عذرخواهی میکنم. فکر میکنید به غیر از مهمترین سالهای جوانیتان که از حدود ۲۱ سالگی تا ۳۰ سالگی در زندان گذشت، چه چیزهای دیگری را در این سالها از دست دادید؟ سلامتی جسمیام را از دست دادم. سلامتی روحیام آسیب خورد. دهه بیست زندگیام را که هیچوقت برنمیگردد، از دست دادم. خانوادهام زجر کشیدند، همسرم از دستم رفت. از لحاظ تحصیلی عقب افتادم. رشته تحصیلیای را که خیلی هم دوست داشتم و قطعاً در آن موفق میشدم، نتوانستم ادامه بدهم. اما من هیچوقت به این از دست رفتهها فکر نمیکنم. چون نه سال گذشته است و من حداقل چهار یا پنج تا از این ۹ سالها را باید زندگی کنم و زندگی هم میکنم. یکی از این دورههای ۹ ساله را برای جبران از دست رفتهها به کار میگیرم و چهارتای دیگرش را آن جوری که دوست دارم، زندگی میکنم. آقای باطبی، شما در یکی از مصاحبههایتان گفتید که وقتی یک بار شما را به علت بیماری آزاد کردند، پیشنهادهایی هم به شما دادند که یکی از آنها، خروج از ایران بود. اما شما نپذیرفتید. بعد هم که شما را مجدداً به زندان خواستند، شما تصمیم به فرار گرفتید. فکر نمیکنید که قصد آنان اصلاً فرار شما از ایران بوده است؟ چون وجود افرادی مثل شما برای آنها در ایران مشکلسازتر است تا در خارج از کشور؟ به دلایلی که خدمتتان خواهم گفت، فکرنمی کنم این طور باشد. اولاً آنها پیشنهاد خروج از ایران را با مکانیسمهای موردنظر خودشان به من دادند. گفتند که به من پاسپورت و پول میدهند برای اینکه من در خارج از کشور زندگی کنم و کاری به آنها نداشته باشم. من این شیوه خروج را نپسندیدم و نپذیرفتم. هر کس دیگری هم بود، چنین پیشنهادی را قبول نمیکرد. آن موقع تحلیل من هم این بود که داخل ایران بهتر میتوان کار کرد تا خارج از آن. فکر نمیکنم که آنها تمایلی به خروج من از ایران به این شکلی که من خارج شدم، داشتند. چند ماهی که من بیرون از زندان در ایران بودم، جدا از اینکه هرماه من باید خود را به دادگاه معرفی میکردم، بازجوی من سه یا چهار بار در ماه، با من درهتل یا کافیشاپ قرار میگذاشت و از من در مورد کارهایی که انجام داده بودم، بازجویی میکرد (مثلاً اینکه شما این ارتباط را برقرار کردی که نباید میکردی، فلان آدم را دیدی که نباید میدیدی، یا این مطلب را نوشتی که نباید مینوشتی و حتی فلان عکس را گرفتی که نباید و...). حتی در سفرهای کاری که به کیش داشتم، اینها نگران بودند که من به تهران برنگردم و کلاً این نگرانی را در آنها میدیدم که مبادا من از ایران خارج شوم. وقتی هم از ایران بیرون آمدم، آنها خیلی تلاش کردند که مرا به ایران برگردانند و به این منظور حتی تا عراق نیرو هم فرستادند. من آن موقع تحت حمایت «حزب دمکرات کردستان ایران» بودم که از طریق پیگیری آنها این تیم شناسایی شد. این حزب، گزارش کاملی از این شرایط و تعقیب من از سوی نیروهای امنیتی ایران را به دفتر سازمان ملل در اربیل فرستاد و بر مبنای آن خواستار شد که من را هرچه سریعتر از عراق خارج کنند. وزارت اطلاعات حتی تلفن خصوصی من را پیدا کرد و به من زنگ زدند. من حتی صدای بازجوی خودم را ضبط کردهام. منطقی نیست که وزارت اطلاعات ایران تا این حد پیگیر کسی باشند که خودشان رهایش کردهاند که برود. من در اولین فرصت، گزارشی کامل از چگونگی خروجم همراه با اسناد و مدارک و فیلمهای گرفته شده، منتشرخواهم کرد. یک فایل صوتی هم از بازجویم دارم که در آن او تلاش میکند که مرا به ایران برگرداند. در این فایل او از من میخواهد که به کنسولگری ایران در اربیل بروم و از آنجا به ایران بازگردم؛ با این وعده که آنها این خروج مرا نادیده میگیرند و خودشان برایم پاسپورت صادر میکنند که از ایران هر جا که خواستم بروم. با توجه به اینها برای من مسجل است که حاکمیت هیچ تمایلی به خروج من از ایران نداشت. بعد از خروجم هم شاهدید که چه تلاشی میشود برای تخریب موقعیت و چهره من. هنوز هم هر روز کیهان علیه من مطلب مینویسد و تلویزیون ایران مطالبی علیه من پخش میکند. همه اینها نشان از نگرانیای بود که آنها از خروج من داشتند. در این سفری که از اربیل تا اروپا و بعد هم امریکا داشتید، چه چیزی برایتان جالب بود؟ من البته مدت کمی در اروپا بودم. اما برداشتم این است که آزادی و دمکراسی در اروپا و امریکا، با هم تفاوت دارند. آزادی در اروپا، یکجور آزادی سوسیالیستی و مبتنی بر اراده جامعه است. آزادی در امریکا، آزادی مبتنی بر فردیت است. در مدت اقامتم در امریکا متوجه ویژگی خاصی در امریکا شدم که در جاهای دیگر مثل ایران، عراق و اروپا نیست و آن اینکه اینجا برای هر آدمی فرصت کار کردن، زندگی کردن و رفتن در نهاد قدرت فراهم است. من با یک آمریکایی برخورد کردم که مرا میشناخت و در روزنامه در مورد من مطلبی خوانده بود. او به من گفت که تو نگران این نباش که تازه به اینجا آمدهای. اینجا ما همه خارجی هستیم، همه مهاجریم. فقط عدهای صد سال دویست سال زودتر آمدهاند و کسانی هم مانند تو تازه وارد شدهاند. برای من، این پیغام به این معنی است که من فرصت کافی دارم در این کشور زندگی کنم. این فرصت، مداراگری را با خود به همراه دارد. این مدارا در اروپا هم بود. اما آنجا تا حدی متفاوت است. در اروپا فرصتها، تحت کنترل جامعه است. افراد باید خودشان را با جامعه تطبیق دهند. در امریکا هر فردی برای خودش زندگی می کند، در کنار جامعه. این چیزی است که ما در ایران نداریم و اگر داشتیم، خیلی خوب میشد. کمی هم از آیندهتان بگویید. چه میخواهید بکنید؟ چه فکرهایی در سر دارید؟ من برنامهام را به دو بخش تقسیم کردهام. یک بخش کارهای فردی و بخش دیگر هم کارهای اجتماعی است. در بخش فردی، تصمیم دارم وارد دانشگاه شوم و در همان رشته تحصیلی خودم (جامعه شناسی یا علوم سیاسی) تا مقطع دکترا و حتی اگر بشود، بالاتر، ادامه بدهم. در بخش زندگی سیاسی اجتماعیام هم تصمیم دارم عمده تلاشم را روی مسایل حقوق بشری بگذارم. به خاطر اینکه معتقدم این مساله در ایران الان نسبت به مسایل سیاسی اولویت دارد. قصد دارم در جهت ایجاد ارتباط فرهنگی بین مردم ایران و مردم جاهای دیگر دنیا حرکت کنم و این دیدی را که نسبت به ایران و فرهنگ ایران به دلیل رفتار نادرست و ناشایست حاکمیت ایران در جوامع دیگر پیدا شده است، تا حد امکان تغییر بدهم. در دنیا مردم متوجه شوند آنچه میبینند، بازتاب تفکر و ایدئولوژی حاکمیت است و چهره مردم ایران متفاوت است با آنچه حاکمیت تلاش دارد از آنها نشان بدهد. اولویت سوم هم فعالیت در راستای مسایل سیاسی است. برخی از جناحهای سیاسی در ایران تلاش میکنند آقای خاتمی را تشویق کنند که خودش را برای انتخابات سال آینده نامزد کند. فکر میکنید که ریاست جمهوری مجدد ایشان به نفع آزادیخواهی و دمکراسی است یا بالعکس، یک مهره بدون اختیار که حرفهای خوبی میزند اما در عمل در برابر آزادیخواهان تابع دستورات دیگر مراکز قدرت در ایران است که مخالف آزادیخواهی هستند؟ منطق حکم میکند که ایشان اشتباهات گذشته را تکرار نکنند. آنچه را که دور قبل انجام ندادند، این بار انجام دهند. اما اینکه ایشان بیایند در فرایند آزادی و دمکراسی در ایران تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد را الان نمیتوانیم بگوییم. این جواب را باید در دقیقه نود داد. در لحظه آخر ببینیم شرایط چگونه است. اگر قرار است شخصی مثل احمدینژاد یا هاشمی رفسنجانی بیاید، در آن شرایط باید تصمیم گرفت که از بین بد و بدتر، یا بد و خوب، و یا خوب و خوبتر انتخاب کرد. آیا این درست است که شما در ۹ سالگی شاهد یک سنگسار بودهاید و همین روی شما تاثیر گذاشته و از همان زمان با این حکومت مسالهدار شدهاید؟ در ایران بسیاری از مردم شاهد چنین صحنههایی مثل سنگسار کردن، قطع دست و پا و یا دار زدن در ملاءعام بودهاند. من هم در ۹سالگی شاهد یک سنگسار در محل زندگیمان بودم که تاثیر زیادی روی دگرگونی فکری من داشت. خیلی از دوستان و همکلاسیهای دیگرم هم در آن مقطع همین تاثیر را گرفتند و الان خیلی از آنها یا مخالفند یا زندانی سیاسیاند و یا فعال حوزههای اجتماعی سیاسی و یا زنان هستند. یعنی یک نارضایتی آن موقع ایجاد شد و تاثیری برعکس آن چه مدنظر حاکمیت بود روی ما گذاشت. در حقیقت این سنگسار، جهت فکری من را عوض کرد. Farangis Mohebbi |
نظرهای خوانندگان
خانم محبی شما در ابتدای این مصاحبه گفته اید احمد باطبی این گفته خودتان است یا احمد باطبی؟ چه وقت این آقا فیلمساز و عکاس حرفه ای شد؟ در زندان؟ کدام فیلم را ساخته؟ لطفا نام ببرید چندتا از این فیلمها را. عکاسی با دوربین دیجیتال شد عکس حرفه ای انداختن؟ عکسهایی که در روزآنلاین میگذاشت حرفه ای بود؟
-- . ، Jul 26, 2008 در ساعت 05:51 PMغلو هم حدی دارد آخر!
احمد باطبی 9 سال در زندان بود...... ما ناچاریم به خاطر حملهء اشخاص بت پرست بپذیریم و سوال نکنیم چه وقت ازدواج کردند؟ در زندان؟ چه وقت فیلمساز شدن؟ چه وقت عکاس حرفه ای شدن؟ ...
این عادت را از سر بیرون بیاورید که یک نفر را به شکلی معرفی کنید که انگار در تمام رشته ها و فعالیتها و هنرها و علوم و حرفه ها و..... نمونه هستند.... همینها برایمان آخر میشوند شاخ.......شاخی که خودمان درست کردیم - الهام
_________________________
فرنگیس - زمانه: آقای باطبی بغیر از رسانه های دیگر برای زمانه هم عکس میگرفتند که عکسهایشان هم در این جا قبلا بچاپ رسیده و این یکی از راههای امرار معا ش ایشان بوده و بنابراین حرفه ایشان بوده. ایشان بعد از آنکه از زندان آزاد شدند در حدود شش ماه قبل از آنکه مجبور به فرار شوند از این راه و مقاله نویسی زندگی میکردند. این را دیگر شما نمیتوانید انکار کنید. چند تا از عکسهای ایشان هم که در بعضی سایتهای دیگر گذاشته شده نشان از حرفه ای بودن دارد. نظر شما بستگی به آن نگاه و دریچه ایست که از آن آقای باطبی را می یبینید. اگر این نگاه مغرضانه باشد 9 سال در بند بودن ایشان را هم منکر میشوید.
در مورد فیلمسازی ایشان، فکر نمیکنم انتظار میرود فیلمی که ایشان ساخته اند مهر تایید نظام حکومتی ایران را بگیرد و به نمایش برای من و شما در آید. بخش کوتاهی از فیلم ایشان را می توانید در سایت نیویورک تایمزمشاهده کنید.
در ضمن در یک مصاحبه که خیلی هم طولانی شد امکانش نیست که همه زندگی آقای باطبی را گنجاند. پاسخ سوالات شما درمصاحبه های متعددی که ایشان با رسانه های ایرانی و خارجی در این مدت داشته اند داده شده که خیلی هم در اینترنت رجوع کردن به انها راحت است.
برای اطلاع شما، این روزها عکاسان حرفه ای جهان بدلیل سرعت در کاراز دوربینهای سیستم دیجیتال استفاده میکنند.
اما یک سوال هم از شما از کجا میدانید که دوربین آقای باطبی دیجیتال هست یا نیست!
این همان نگاه مغرضانه است که در بالا به ان اشاره کردم .
_______________________
با سلام
-- ش ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMاز ایشان سئوال کنید:
1- چگونه به اعتماد ضامنت یعنی میثمی خیانت کردی؟ گرچه با اعتقاد به فردیت، باطبی برای فردیت خود می تواند فردیت دیگری را نابود کند.
2- چه کسی پاسخگوی سایر زندانیان است که دیگر کسی ضامنشان نمی شود؟
3ـ بپرسید چگونه در زیر اینهمه شکنجه طی این سالها لیسانس گرفت؟ چگونه در زیر شکنجه طی این سالها ازدواج کرد و مدتها با همسرش زندگی می کرد؟ چگونه با کمک دوستان شاغل شد و زندگی می کرد؟ همه این کارها را در همان چند ماه مرخصی برای سکته باصطلاح ناقص کرد؟ چگونه وبلاگ خودش را به روز می کرد و به صدر تا ذیل حکومت فحش می داد؟
آیا شهامت درج این مطالب را دارید. شما که دستتان باز است و می توانید با هزاران فحش و ناسزا و تهمت مزدوری می توانید حرفهای مرا خنثی کنید. لذا خواهش می کنم مطالبم را درج کنید. به هر چه اعتقاد دارید، اینگونه اعمال امثال باطبی ریشه اعتماد را می سوزاند و این بهترین هدیه به همانهائی است که شعار دشمنی با آنها را می دهید.
بسیار عالی بود ممنون از شما.
-- بدون نام ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMواقعا تكان دهندست درود برتو اي پسر ايران مواظب خودت باش برات آرزو ميكنم به زندگي عادي برگردي و طعم يك عشق واقعي رو هر چه زودتر بچشي .بازم خدارو شكر كه زنده وسرحالي آفرين كه اينقدر اميدواري
-- كوروش ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMجناب آقای باطبی حالا که شما فقط از جاهای خوب عکاسی میکنید و شیفته ی فردیت آمریکائی شده اید سری هم به محله هائی مثل هارلم بزنید و ببینید که چگونه میلیونها نفر در پای آن فردیت له شده اند و چگونه میلیونها آمریکائی همین الان خانه هاشان توسط بانکها ضبط شده و بی خانمان شده اند فردیت لیبرالیستی جز فقر و فحشا چیز دبگری به مردم هدیه نداده است پیشرفت فردیت فقط برای ده درصد جمعیت دنیا میتواند نشانه ی پیشرفت و برای اکثریت جمعیت دنیا نکبت است آن فردیت است که از آستین های خونین شکنجه گران کشورهای عقب مانده بیرون آمده است خودت قربانی همین فردیتها هستی و نمیتوانی رابطه ی آن فردیت لوکس و رمانتیک آمریکائی را با فردیت خون آشام جمهوری اسلامی و سایر کشورهای مشابه را دریابی آن فردیت است که بخود اجازه میدهد به کشورهای دیگر برای امنیت آمریکا و فردیت آمریکائی لشکر کشی کند . جناب آقای باطبی این ره که تو میروی به ....
-- فرهاد- فریاد ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMملتی عجیب، یکسو نگر و قدرنشناس هستیم. باطبی با عکسی که مایه از بین رفتن زندگی اش شد صدای جنبش آزادی خواهانه ایرانیان را به گوش جهان رساند. بهترین سالهای زندگی اش را در زندان گذراند. آیا می توانیم لحظه ای تنها تصور کنیم که از 21 سالگی تا 30 سالگی را در زندان سر کردن یعنی چه؟ تنها تصور کنیم. شکنجه ها، توهین ها و دیگر مسایل به کنار. تنها امیدوارم باطبی آنقدر عاقل باشد که بداند افکار عمومی فراموش کار است و مردم ایران، قدرنشناس؛ و از این به بعد به زندگی عادی اش ادامه دهد. هر ایرانی که به آزادی ایران می اندیشد به باطبی مدیون است. سرمان را از زیر برف بیرون بیاوریم و کمی خجالت بکشیم از رفتارهای روزمره مان. برای احمد باطبی آروزی سلامتی و موفقیت می کنیم و لذت بردن از زندگی در محیطی آرام و آزاد.
-- شایان ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMخيلي مسخره است كه اين ريش و پشمي ها و آويزونهايي كه از كيهان خط ميگيرن هي ميگن چطور به ضامنت خيانت كردي! اگر ضامن ايشان ناراحت باشد خودش زبان دارد و از رفتن ايشان شكايت ميكند، كه تا حالا هم شكايتي نكرده.
-- ترسو ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMاین آقایان یا خانمهائی که راحت در پای کامپیوتر خود نشسته اند و از باطبی انتقاد می کنند، اگر حتی یک روز در زندان جمهوری اسلامی گذرانده بودند، اینطور بی انصافی نمیکردند. معلوم نیست ایرانیها را چه میشود؟
-- مسعود ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMترسو واقعا راست میگه. اون بابا خودش زبون داره و بلده از حق خودش دفاع کنه. از اون گذشته تا بحال این همه آدم که در حال مرخصی از زندان بودن و ضامن داشتن از ایران فرار کردن. نه هیچ ضامنی دستگیر شده و نه وجه الضمانی توقیف. چون این آدمها که من چندتاشون را میشناسم از خارچ ترتیب کار را دادن. حالا که کیهان شریعتمداری کاسه داغ تر از آش شده، دیگران نباید گول بخورن.
-- حمید نوری ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMآقای باطبی عزیز.. تقدیر شایسته از شخصیت والای انسانی شما که رنج ..از خود گذشتگی..زندان و شکنجه را بر خود خواهی های معمولی انسانی ترجیح دادید کمترین کاریست که آزادگان دنیا در برابر رنجهای شمامی توانند
-- raha ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMانجام دهند.. متاسف شدم که یکی دیگر از تبعات فعالیتهای سیاسی شما از هم پاشیدگی ازدواجتان بوده..
حس کردن فوق العاده بودن شما.. انسانیت شما را نیاز به نزدیکی فیزیکی نیست..
دوست دارم یکی از دوستانتان باشم .. از طرف اطلاعاتی ها نیستم ولی حتما با انسانی متفاوت که ارزش دوستی دارد مواجه خواهید شد.. اگر دوستان رادیو زمانه مایل بودند میل مرا به شما بدهند..
عوامل مزدور نظام ول کن این قهرمان نیست اقای باطبی باید از خود بیشتر حراست کند
-- حسن ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMفرهاد یا فریاد عزیز
-- کمال ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMشما با پیش کشیدن مشکلات اقتصادی جاری در جهان که گریبان آمریکا و اروپا و آسیا را گرفته نمی توانید منکر وجود آزادی در آمریکا بشوید. بله هارلم که محله آفریقائی تبارهای نیویورک است فقیر زیاد دارد اما در همان کشور در حال حاضر یک سیاهپوست بیشترین شانس رئیس جمهور شدن را دارد. در ضمن فرهاد یا فریاد عزیز نفرتی که در نوشته ات از لیبرالیسم نشان داده ای و آزادی را با فحشا یکی کرده ای نشان از آن دارد که نه معنی لیبرالسم را میدانی، نه معنی آزادی، و نه علت بوجود آمدن فحشا را. لیبرالیسم علت بوجود آمدن فحشا نیست. اگر بود مملکت ما که حکومت دینی دارد و لیبرال بودن در آنجا فحش است، فاحشه نداشت.
I am just so sorry because of some reactions from our fellows about Ahmad Batebi and his departure from the country. He has this right to choose the place of his life and activities
-- Babak ، Jul 27, 2008 در ساعت 05:51 PMیک مورد اینه که باید از احمد باطبی تقدیر کرد . به خاطر همه زجرهایی که دیده و عمری که ازش تلف شده در زندان جمهوری اسلامی . و علت دستگیریش هم اون قضیه هجده تیر هست که باعث افتخار هر دانشجو و آزاده ای هست ... این اوکی !
یک مورد دیگه اینکه که هی میگین احمد باطبی مبارز برزگ جنبش دانشجویی در راه آزادی !! نه دیگه قبول نیست . این جنبش شهید هم داشته اگر اینطوره .. عزت ابراهیم نژاد ... اکبر محمدی ... و اینکه حقیقتش اینه که آقای باطبی به طور ناگهانی و ناخواسته با عکسی بر روی مجله ای در جریانی از حوادث قرار گرفت که خودش خوابش رو هم نمیدید ! منظورم اینه که آقای باطبی با اطلاع قبلی از این حوادث ناگواری که بر ایشون رفته نبود که اون پیراهن رو بگیره و .... پیش اومد دیگه ! ......... ولی خیلی ها هستند که از روز اول که وارد مبارزه شدند مرگ و زندان و شکنجه برایشون تعریف شده بود .. مثل آقای گنجی .. آقای باقی ... دانشجوهای امیرکبیر و ....
به نظر من اینکه از این لحاظ این القاب رو به آقای باطبی میدهید .. در واقع ظلم و نادیده گرفتن اون افراد شجاع و آزادی خواه اصیل هست.
عرض ارادت
-- him ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMA world of thankds to Mr.Batebi!!!
-- بدون نام ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMMr.Farhad, only one kilometer from the U.S. congress you can easily observe poverty worse than Harlem! Harlem is a cultured place compared to Washington's slum areas.
Obama's rise is because of his alliance with the imperialist sectors of U.S. corporations, not because of a liberal atmosphere!
به نظر من و با توجه به کامنت های بالا ، به نظرم تنها مشکلی که اقای باطبی داره اینکه که توی زندان زیر شکنجه نمرده ؛ یعنی اگه میمرد ، الان کسی این همه اما و اگر و تهمت و افترا و اینا نداشت ، حالا باز هم به نظر من و این بار بی توجه به کامنتهای بالا ، اقای باطبی درسته که برای ما قهرمان و پهلوان مرده رو عشق است ، اما برو و عشق ِ دنیا رو بکن ، برو و نفس بکش ، ما مردم همین لیاقتمون ِ که دم چاه منتظر منجی عالممون باشیم
-- مژده ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMکسانی که از محبوبیت و نزدیک شدن مردم به باطبی عزیز در هراسند خودشان مزدور رژیمند..آقا ظاهرا تو همون حراست هم کار می میکنه که نا خود آگاه داره از کلمه حراست استفاده می کنه..
-- raha ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMبا درود به احمد عزیز
-- payman ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMمیدانم که از این قدر ناشناسی و بی رحمی جمعی از هموطنانت دل شکسته ای و شاید هم گاهی اوقات با خود فکر میکنی که این جماعت ارزشش رو نداشتند ولی بدان جدا از بعضی از مزدوران رژیم که روشن است چرا این حرفها را میزنند باقی آنها محصول همین فرهنگ خون و خشونت جمهوری اسلامی هستند بچه ای که در خیابان شاهد سنگسار انسانی دیگر است، آنهایی که شجاعتش را داشتند همچون شما در برابر این وحشیگری خواهند ایستاد یا در حالتی میشود این که میبینی و به همه چیز با بدبینی نگاه میکنند و یا در بدترین حالت هم میشود قاتلین و مجرمینی که هر روز در روزنامه ها در باره آنها میخوانیم و آنها را این رژیم به فرهنگ ایران تقدیم کرده است ، پس بدل نگیر و بدان که تو و همرزمانت به تاریخ ایران پیوسته اید. در مورد ضمانتی که آقای میثمی برای شما گذاشتند اگر مشکلی برای ایشان پیش آمده کافیست تا اعلام کنی تا مردم قدر شناس ایران که کم هم نیستند چند برابر آنرا فراهم کنند تا این کسانی که اینقدر نگران ضمانت ایشان هستند شب را راحت بخوابند.در پایان آرزو میکنم به آنچه دوست داری برسی و مطمئن هستم که خواهی رسید.
پاینده ایران و تمامی آزادیخواهان ایران
با درود به احمد عزیز
-- payman ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMمیدانم که از این قدر ناشناسی و بی رحمی جمعی از هموطنانت دل شکسته ای و شاید هم گاهی اوقات با خود فکر میکنی که این جماعت ارزشش رو نداشتند ولی بدان جدا از بعضی از مزدوران رژیم که روشن است چرا این حرفها را میزنند باقی آنها محصول همین فرهنگ خون و خشونت جمهوری اسلامی هستند بچه ای که در خیابان شاهد سنگسار انسانی دیگر است، آنهایی که شجاعتش را داشتند همچون شما در برابر این وحشیگری خواهند ایستاد یا در حالتی میشود این که میبینی و به همه چیز با بدبینی نگاه میکنند و یا در بدترین حالت هم میشود قاتلین و مجرمینی که هر روز در روزنامه ها در باره آنها میخوانیم و آنها را این رژیم به فرهنگ ایران تقدیم کرده است ، پس بدل نگیر و بدان که تو و همرزمانت به تاریخ ایران پیوسته اید. در مورد ضمانتی که آقای میثمی برای شما گذاشتند اگر مشکلی برای ایشان پیش آمده کافیست تا اعلام کنی تا مردم قدر شناس ایران که کم هم نیستند چند برابر آنرا فراهم کنند تا این کسانی که اینقدر نگران ضمانت ایشان هستند شب را راحت بخوابند.در پایان آرزو میکنم به آنچه دوست داری برسی و مطمئن هستم که خواهی رسید.
پاینده ایران و تمامی آزادیخواهان ایران
ما مردم با خودمان حالا حالا ها کار داریم، فکر کنید یکی جمهوری اسلامی رو از تو برق در بیاره، از این اظهار نظر ها علیه باطبی می شود فهمید که ما با هم چکار می کنیم! تازه خوبه این بنده خدا اصلا نمی خواهد از حدود خودش خارج شود و قهرمان شود. باید سعی کرد بقیه را فراری داد نه اینکه گفت تو چرا در رفتی!
-- ممدآقا ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMبا درود،
هر گدام از اقایون یا خانومهایی گه احساس می کنند اقای احمد باطبی گار بزرگی نکرده یا مبارز بزرگ جنبش دانشجویی نیست، اولا،،،، پس کی بوده؟ دوما اون مبارز نیست، ،شما مبارزی؟؟؟؟ شهید هم داشته،کسی منکر این قضیه نیست که هیچ،،، ازشون با بزرگی یاد میشه،غیر از این بود که خود اقای باطبی ۵ بار اسمشون رو اورد؟و معذرت خواهی کرد اگر اسم اشخاصی رو حضور ذهن نداشت ذکر کنه!!!!! بعدم اینکه ایشون ۱۵ اسفند ۱۳۷۷ دستگیر شد، بازم ادامه داد، با فاصله ی کمی ۱۵ اردیبهشت ۱۳۷۸ هم دستگیر شد بازم ادامه داد،۴ خرداد ۱۳۷۸ هم دستگیر شد،بازم ادامه داد،۲۳ تیر ۱۳۷۸ هم دستگیر شد بعد ۹ سال شکنجه بازم ادامه!!!!بازم ادعا میکنید مبارز نیست؟؟؟ این یا دلیل بر کم اطلاعی شما درباره تعریف مبارزه یا انتظار زیادی از ایشونه یا ...در هر صورت درست نیست،بیاید کمی واقع گرا باشیم!!! در ضمن القاب محدود نیستند که اگر کسی لقب خوبی به ایشون داد تموم شه و به بقیه نرسه!!به نظر من کسی که ۹ سال از بهترین سال های جوانیشو زیر دست بی ناموس ترین و بی وجدان ترین ادمها ، به خاطر بقیه و خودش چون کوچکترین اعتراض رو کرده، از دست داده باشه ،استحقاق همچین القابیم داره!!!
هر گدام از اقایون یا خانومهایی گه احساس می کنند اقای احمد باطبی گار بزرگی نکرده یا مبارز بزرگ جنبش دانشجویی نیست،هنوز دیر نیست همچین چیزی رو ثابت کنه، همین الان هم کوی دانشگاه های گوچک وجود داره، اون شخص بره برای اعتراض و یا حمایت از زخمی ها یا بازداشت شده ها یه تیشرت خونی هم نه، یه شعار روی ورق بگیره بالا سرش برای ۵ دقیقه، بعد بشینه پشت کامپیوترش و به خود جرات انتقاد و اتهام بده !
با شایان موافقم:
ملتی عجیب، یکسو نگر و قدرنشناس هستیم.
اضافه میکنم:
-- مانی ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMملتی عجییب یکسونگر، قدر نشناس، ظاهربین، مغرور، خودخواه، ترسو........هستیم.
در لفافه نیش و کنایه زدن ..دو پهلو حرف زدن هم از آن کارهاست که فقط بعضی از کاربران در استفاده از آن استادند.. حتما آقای باطبی هم قدر و ارزش ایرانیانی را که مستحق یک زندگی آزاد و دموکراتیک هستند به خوبی درک کرده بودند که به خاطر آنها به آب و آتش زدند..
-- raha ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMآقای آب زیر کاه در قالب دلسوزی و در قالب به اصطلاح
گفتن حرفهای دل آقای باطبی
فعالیتهای سیاسی در ایران بر ضد دیکتاتوری را بی ثمر جلوه داده اند..اکثریت ایرانیان را در لفافه.. قدر نشناس/بی رحم/بی ارزش/ مزدور رژیم/خشونت طلب ووو جلوه داده اند که خوب منطقا با چنین نمایی که از مردم ایران ارایه داده اند خواسته اند فعالیت سیاسی و مبارزه و رنج کشیدن برای چنین مردمی را به زیر سوال ببرند..
آقای باطبی..همرزمانشان در زندانهای رژیم و ایرانی های تبعیدی.. روشنفکران ایرانی
زنان آگاه..اکثریت خاموش ایرانی.. هرگز به تاریخ نپیوسته اند.. آنها خون رگهای ایرانند و هنوزپویایی و تپش ایران عزیز بخاطر شهامت و شعور آنان است.
هیچ وقت فراموش نمی کنم که در سالیان درازی که باطبی در زندان بود تنها گاهی به "بورس خبری" وارد می شد؛ گاهی به دلیل فشارهای فزاینده ای که به او در زندان وارد می شد؛ گاه به دلیل ملاقاتش با فرستاده حقوق بشر و نظایر آن. دیگر مواقع، کمتر پیش می آمد که کسی به یاد داشته باشد باطبی کجاست و چگونه دارد می پوسد. حالا آسان است بنشینیم پشت کامپیوترهایمان، و از او ایراد بگیریم! تنها به او شادباش می گویم که توانست خودش را نجات دهد. سالهای مهم و باارزشی را از دست داده اما جوان بی ریا و خوش قلبی را که من می بینیم، خود را به آنچه می خواهد می رساند و گذشته را به خوبی جبران می کند.
-- بهروز ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMagha boro zendgito bokon, dastetam dard nakone ke 9 sal az behtarin salhaie omreto haroome ma kardi! omidvaram movafagh bashi ...iadat bashad baiad enghadr ghavi beshavi ke sedaiat goooshe aseman ra kar konad... inja sarzamine forsat hast, dars bekhoon va piroooz bash, hich kas hich zeri ham nemitooone bezaneh
-- sahar ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMکانال ۴ بریتانیا:احمد باطبی Iranian Hero
https://balatarin.com/permlink/2008/7/25/1358889
-- aiet ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMاین گفته خوده احمد باطبی است (بعد از خروجم هم شاهدید که چه تلاشی میشود برای تخریب موقعیت و چهره من ) این خانم ها و اقایانی که احمد باطبی رو زیر سئوال مبرند معلوم است از کجا خط میگرند واقعن شرم بر شماها یک روزی باید پاسخ اعمال کثیف خود را بدهید شماها که با یک کشیده حاظرید پدر و مادر خود را بفرشید . احمد باطبی برای ان چیزی که خود بهش باور داشت این سرنوشت را برای خود انتخاب کرد حالا چهار تا مزدور حکومت جنایتکار اسلامی بیاد احمد رو زیر سئوال ببره برای او و کسانی که به راه احمد باور دارند فرفی نخواهد داشت همه انها تا نابودی این حکومت و مزدورانش از هیچ تلاشی دست بر نخواهند داشت حالا شما مزداران در تاریکى نشسته هر کاری از دستتان بر میاد بکنید تاثرئی نخواهد داشت بر اراده احمد و هم فکرانش
-- kia ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMبعضی دوستان متوجه ی حرفای من نشدند مثل کمال دوست عزیز لیبرال کلمه ای نیست که شما بر اساس کتاب لغتنامه از من انقاد کرده ای برای شناخت لیبرال به لغت نامه های سیاسی مراجعه کنید لیبرالیسم مساوی ازادیخواهی نیست . دوست دیگرمان بی نام : من از تمایلات و منشا و اساس ایدئولوژیکی امپریالیسم که لیبرالیسم است صحبت کرده ام چون هنوز به آقای باطبی انتقاد ایدئولوژیکی دارم هنوز ایشان را در صفوف طرفداران امپریالیسم نمی دانم اگر هم توجه کنید من اساسا با برخورد های شخصی و شخصیتی با مبارزان پرهیز میکنم و در دائره ی مسائل خصوصی افراد نمیشوم چون با آزادی و دموکراسی مغایرت دارد دوستانی هم که به این مسائل متوسل میشوند امیدوارم از نا آگاهی باشد و قصد تخریب چهره ها را نداشته باشند . اگر فردی خانه اش را گرو گذاشته پس میدانسته این مسئله بوجود می آید و برای اینکه وابستگی سیاسی خود را پنهان کند ممکن است با فشار ماموران اطلاعات جمهوری اسلامی مجبور شده باشد چنین حرفهائی بزند پس از دوستانی که برای ایجاد دموکراسی برای اکثریت جامعه دل میسوزانند و فعال هستند خواهش میکنم مسیر را در حوزه ی زندگی خصوصی افراد منحرف نکنند . و با شعار و تئوری توطئه مسائل را بررسی نکنند . این امریکائی ست آن دیگری وابسته به اطلاعات جمهوری اسلامی ست و ... همدیگر را متهم نکنیم اندیشه های یکدیگر را نقد کنیم و به دنبال راه گشائی از گنداب جمهوری اسلامی قدم برداریم ما همه ایرانی هستیم باید جهانی باشیم فقط به این فکر کنیم چگونه میتوانیم انسان باشیم و به دیگران هم مثل یک انسان برخورد کنیم و به انسانیتشان احترام بگذاریم .
-- فرهاد- فریاد ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMامید که راه آقای باطبی نیز به سرنوشت کمیک جناب فخرآور ختم نشود. بخصوص که تا جایی که یادم میاید ایشان یکبار خیلی خوب جواب یاوه بافیهای فخرآور را داده بودند.
-- اسد ، Jul 28, 2008 در ساعت 05:51 PMبه هر حال چهره ایشان هم برای خیلی از مردم به نوعی ارزش سمبلیک پیدا کرده بود و جای افسوس دارد که بلافاصله بعد از خروجشان ایشان را درحالی که دست پرتمنایشان به سوی کنگره آمریک است میبینیم...
امیدوارم آقای باطبی (البته در صورتی که واقعا خیال وارد شدن به عالم سیاست را دارند) داناتر شوند و پختهتر عمل کنند. سرمایه ده سال زندان را نباید یک روزه خرج کرد! در ضمن اگر آقای باطبی میخواهد به طور جدی کار سیاسی کند باید مواضع خود را هم بسیار شفاف بیان کند. به طور مثال آیا ایشان اصولا سلطنت را نطامی دمکراتیک میداند؟! و ...
حرف زیاد است. در هر حال آرزوی اوقاتی شاد و سلامتی برا یش دارم.
جناب باطبی عکس دست شما و کاخ سفید را دیدم. خیلی متاسف شدم. متاسف از تعریف هائی که از شما کرده بودم. به منزل ما هم آمدی صحبت هم کردی. متاسفم. برای خودم متاسفم. برای ملت بدبخت ایران متاسفم که باید بنشیند تا کاخ سفید دستش به او برسد. جناب باطبی آمریکا زیاد وقت ندارد دست تو را بگیرد فعلاً تا عرب های متمدن و دمکرات عربستان هستند تا جمهوری دمکرات پاکستان هست چه جای تو. جناب باطبی بگذار از گرد راه برسی بعد اینگونه تعریف و تمجید بکن. آنطور تعریف و تمجید کن که خود آمریکائی ها تعجب نکنند. بگذار از گرد راه برسی کمی با اوضاع و احوال آنجا آشنا بشوی بعد شروع کن. ببین وضعیت زندانیان در گوانتانامو بدتر است یا در اوین؟ یا مثل همدیگر است؟ آیا کسی در ایران جرات دارد بگوید شکنجه می کنیم؟ صبر کن و اخبار را بخوان خواهی دید که رسماً به شکنجه اعتراف که هیچ تایید کردند. یعنی برای به اصطلاح دمکراسی از این ببعد هم می کنیم. سعی کن منصف باشی. حتی اگر من یک مزدور جمهوری اسلامی باشم و یا یک مرتجع یا یک ریشوی طرفدار کیهان یا دستمال بدست و جیره خوار. خدا آخر و عاقبت همه ما را ختم به خیر کند.
-- بدون نام ، Jul 29, 2008 در ساعت 05:51 PMخیلی ببخشید آقای بی نام خیلی با زبان ساده به شما بگویم البته که اوین بد تر است. شما فقط بشین پای صحبت انهاییکه سری اجباری به اوین زدند یا خیلی دلتون میخواد خودتون سری بزنید. فعلا بیش از یک میلیون نفر ایرانی که از دست حاکمان ایران مجبور به فرار شدند همین آمریکایی که اینقدر دوست دارید ازس بد بگویید با دست باز آنها را پذیرفت. نکنه همه این یک میلیون نفر جاسوس و مزدور هستند. خود جمهوری اسلامی هم 30 ساله که داره زجه میزنه که با آمریکا روابطی داشته باشند و آمریکاییها تا دو هفته پیش سر میز هم حاضر نبودند باهاشون بنشینند.
-- نادر ، Jul 29, 2008 در ساعت 05:51 PMدرضمن من همه این مصاحبه را خواندم و تعریف و تمجید انچنانی ندیدم. در ضمن از حرفاتون معلومه که در آمریکا زندگی میکنی. اگه اینقدر آمریکا بده اونجا چیکار میکنی؟!!!
به شما میگن یک آدم نمک نشناس!
احمد عزيز سلام
-- هاني(مستعار) ، Aug 13, 2008 در ساعت 05:51 PMخوشحالم كه تو را صحيح و سالم ميبينم
آخرين شبي را كه در پاركي واقع در خيابان ايرانشهر ديدمت بسيار سرحالتر هستي. منضورم يك ماه به عيد مانده بود و تو به من گفتي شبيه حاج بازاري ها شدي و آن شب منو به چاي و كيك دعوت كردي.
احمد عزيز فقط ميتونم آه بكشم
يادت هست بهت گفتم امشب بيا منزل من با هم باشيم؟ و تو چقدر دوست داشتي بياي
نميدوني چقدر افسوس ميخورم كه چرا نتونستيم حتي براي آخرين بار كه شده يك شب بياد گذشته ها همان روز هائي كه در زندان اوين اندرزگاه هفت سالن 3 اتاق 63 با هم بوديم رو مرور كنيم. ميدوني من اهل گريه و زاري و شكايت نيستم اما روزيكه شنيدم رفتي نميدوني بغض چطوري گلوي من رو ميفشرد مثل ديوانه ها قدم ميزدم آخه به من جز تو و دوست مشتركمان كسي تا اينحد نزديك نيست همه با تو دوست هستند و تو رو دوست دارند اما دوستيه منو تو و دوست مشتركمان فراتر از اين حرفا بود يادت هست شبي كه به مدت يكهفته مرخصي گرفته بودي؟
مادر تو كه ديگه مادر من هم هست براي ما غذا درست كرده بود اما من خجالت ميكشيدم كه مزاحم بشم و مادرت مجبور شد براي ما ساندويچ درست كنه و بعد ما رفتيم و نيم ساعتي بيليارد بازي كرديم و يادت هست به شوخي به من چي گفتي؟
يادش بخير. يادت مياد تو زندان اتاق اولي به اتاق مددكاري تغيير كرد؟
من و دوست مشتركمان به اون اتاق رفتيم و چاي ميخورديم ساعت 10 شب بود و تو درو باز كردي و گفتي اجازه هست منم در كنار شما باشم يادت هست 3 نفري پشت پنجره ايستاديم و باد صداي دختران و پسراني كه در شهر بازي مشغول تفريح بودند و سوار رنجر شده بودند و جيغ ميكشيدند و ما صداشون رو ميشنيديم و من گفتم بچه ها اونا كجا هستند و ما كجا هستيم اونا نميدوند ما چي مكشيم
احمد عزيزم هميشه دوستدارت هستم اما نه دوست كمه منو تو برادر هستيم پدر و مادر تو الان پدر و مادر من هستند و اميدوارم بتونم دوباره تو رو روزي ببينم تو و دوست مشتركمون خوشقلبترين انسانهائي بودين كه شناختم و بي اندازه مهربون ايكاش همه تو را بيشتر بشناسند.
به اميد روزي كه دوباره تو رو ببينم
درود به تو احمد جان
-- علي ، Sep 24, 2008 در ساعت 05:51 PMاي كاش اون زمان ما هم قدمون ميرسيد به شما
از نظر ها نبايد ناراحت شد ميدونم يا بهتره بگم حدس ميزنم اون چيزي كه گفتي تو زندان عذابت ميداد همين برخوردها و بي معرفتي هاست اما از طرف مردم. مردمي كه بخاطرشون تلاش كردي و حتما اشك ريختي و ...
اما بازم ميگم شخصي مثل تو نبايد ناراحت بشه چون اين جو بي اعتمادي و ترور شخصيتي رو حكومت باعث شده.
احمد جان دستتو برادرانه ميفشارم تا شايد درد دلم آروم بگيره به تو كه نگاه ميكنم از خودم خجالت ميكشم كه نميتونم كوچكترين قدمي براي هموطن هام بردارم.
در آخر اين رو بدون نام تو تو تاريخ اين خاك حك شده و هيچ كس نميتونه زحماتي كه كشيدي و دردهايي كه براي ملتت تحمل كردي انكار كنه
شايد اين مرحمي باشه روي قسمتي از زخمات
با سپاس فراوان از فرنگيس عزيز
علي 23 ساله از تهران
درود به تو احمد جان
-- علي ، Sep 24, 2008 در ساعت 05:51 PMاي كاش اون زمان ما هم قدمون ميرسيد به شما
از نظر ها نبايد ناراحت شد ميدونم يا بهتره بگم حدس ميزنم اون چيزي كه گفتي تو زندان عذابت ميداد همين برخوردها و بي معرفتي هاست اما از طرف مردم. مردمي كه بخاطرشون تلاش كردي و حتما اشك ريختي و ...
اما بازم ميگم شخصي مثل تو نبايد ناراحت بشه چون اين جو بي اعتمادي و ترور شخصيتي رو حكومت باعث شده.
احمد جان دستتو برادرانه ميفشارم تا شايد درد دلم آروم بگيره به تو كه نگاه ميكنم از خودم خجالت ميكشم كه نميتونم كوچكترين قدمي براي هموطن هام بردارم.
در آخر اين رو بدون نام تو تو تاريخ اين خاك حك شده و هيچ كس نميتونه زحماتي كه كشيدي و دردهايي كه براي ملتت تحمل كردي انكار كنه
شايد اين مرحمي باشه روي قسمتي از زخمات
با سپاس فراوان از فرنگيس عزيز
علي 23 ساله از تهران
doorood bar to ahmade aziz mosahebaro ke khoondam ashk dar cheshmam halghe zad to behtarin salhaye zendegi to tooye zendan be sar bordy va mohem tar az oon hamsaretam az dast dadi vali baraye to arezooye behtarinha va movafaghiyat mikonam va omidvaram 1 roozi shoma ra dar iran bebinam vali bedoon voojoode in hookoomate kasif
-- khatereh ، Oct 1, 2008 در ساعت 05:51 PMسلام به تمام طرفداران شرافت :
1.دوستی که ملت ایران را یک سو نگر خطاب کردید تمنا دارم با نظر یک مشت افراد معلوم الحال و مزدور تمامیت مردم را زیر سوال نبرید.
-- آدم ، Dec 16, 2008 در ساعت 05:51 PM2.دوستی که گفتید ایشان چه زمانی ازدواج کردند،ازدواج میتواند یک عشق پاک باشد ازدواج فقط آن چرندیاتی نیست که اربابان تو میخوانند به اسم صیغه همانطور که آقایانی که پس از یک عمر زندگی فرصت می کنند دختران 14 ساله را به عقد خود در بیاورند احمد هم توانسته با شخص مورد علاقه خود ازدواج کند.
3.من امثال تو را خوب میشناسم آقای بدون نام شما از سیانور برای این مملکت بدترید میدانید چرا ؟ چون عضو حزب خطرناکی به نام باد هستید.
4.شرم کنید روی سخنم با کسانی است که هنوز به این رژیم سر تاپا فساد و ارتجاع دلبسته هستند لحظه ایی عزیزانتان را به جای کسانی که مظلومانه زیر یوغ جلاد های رژیم جان سپرده اند ،بگذارید.
5. اگر آمریکا زیر سلطه این ناکسان بود ،با این سطح مهاجرت گسترده ایی که رسانه ها بیانگر آن هستند بدون شک و بی گمان آمریکا تبدیل به ده کوره ایی میشد که تصور آن هم نمی شود. حال جای تقدیر از دولتمردان امریکا است که فقط چند محله به اوضاع بد اقتصادی دچار هستند.
درود به آقای باطبی عزیز دلاور مردی که باعث افتخار تمام ایرانیان است امیدوارم روزی فرا رسد که بار دیگر هم در کنار هم آزادی میهن عزیزمان را جشن بگیریم واین را صادقانه میگویم احمد باطبی برای همیشه به تاریخ ایران پیوست
-- parisa ، Mar 20, 2009 در ساعت 05:51 PM