رادیو زمانه > خارج از سیاست > خبر و نظر > شوشا: دلبسته شرق در دل غرب | ||
شوشا: دلبسته شرق در دل غرب
شمسی عصار (که با نام شوشا در اروپا مشهور بود) چهارم دیماه ۱۳۱۴ خورشیدی در تهران در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. او تا سن ۱۶ سالگی در مدرسه فرانسویها در تهران درس خواند و بعد پدر او، آیتالله محمد کاظم عصار (استاد فلسفه دانشگاه تهران) او را برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاد و از دانشگاه سوربن پاریس در رشته ادبیات فرانسه فارغالتحصیل شد. او همواره علاقه خاصی به موسیقی محلی ایران داشت و بیشتر آهنگهای موسیقی فولکولور ایران، با صدای او موجود است. در فرانسه اضافه بر پرداختن به ادبیات، استعداد خود در موسیقی را هم بروز داد و به خوانندگی به زبانهای فرانسوی و انگلیسی روی آورد. حاصل صدای گرم شوشا در آلبومهایی به زبانهای فارسی، فرانسوی و انگلیسی جمع آوری شده است. بیدلیل نیست که روزنامه گاردین او را یکی از بااستعدادترین زنان نسل خود خوانده. نویسنده و آوازهخوانی که ترانههایش را خود سروده و آهنگهایش را خود ساخته است.
شوشا عشق به ادبیات فارسی، کشش به صوفیگری، توجه به افکار فلسفی و ترکیب خصوصیات شرقی با تمدن غربی را از پدرش به ارث برده بود. احسان نراقی، جامعهشناس مقیم پاریس شوشا را از دوران جوانیاش در فرانسه میشناخت. «شوشا را من تقریباً میتوانم بگویم که از ۵۰ سال پیش میشناختم. اصلاً شخصیت جالبی داشت. یک شخصیت گرمی داشت؛ خیلی انسان بود. وقتی با او حرف میزدی فکر نمیکردی که او ۵۰ سال است که در مغربزمین زندگی کرده. واقعا روح ایرانیت را به نحو کاملی بیان میکرد. تعادلی در این خانواده بود. خب پدر روحانی عالیمقام، به فلسفه اسلامی مسلط و درعین حال آدم بسیار خوشذوقی بود. باز بود و به هیچ وجه به این آخوندهای متحجری که ما الان میبینیم، شباهتی نداشت. یعنی آدم واقعا لذت میبرد؛ وقتی پای صحبت او مینشست. از دین یک بهره متعالی گرفته بود. خیلی جالب بود. بچههای این پدر، یکی شمسی عصار که از ذوق و از ظرافت طبع و اینها بینظیر بود و علم و دانش او به جامعه ایران، به مردم ایران، اصلاً آن ذوقی که داشت در بحث مطلب و مطالب خیلی جالب بود. کتابهایی که تألیف کرد و اهل موسیقی بود. صدای خوب، آوازه خوب و همه اینها را داشت. به هر صورت برای من یک فقدانی بود و خیلی خیلی از مرگ ایشان متأسف شدم و امیدوارم که آثار او را دیگران به عنوان یک دختر ایرانی در خارج از کشور که بیش از ۵۰ سال خارج زندگی کرده بود، تفسیر کنند که هیچ وقت آن گوهر تابناک را که ایرانیتش بود، از دست نداد و ازش دور نشده و همیشه از این یادآوری لذت میبرده که من ایرانی هستم و به دیگران هم همیشه این حالت را نشان میداد. در هر صورت مایه تأسف است؛ ولی انشاءالله خاطر او را، آنهایی که میشناسند و میدانند، مرتب گرامی بدارند و به نسل جوان ایران بشناسانند تا بدانند یک دورهای هم بود که آدمهایی با روحیه خوب، عمیق و پرکار و پرثمر در ایران به وجود آمده بود.» شوشا در دوران کوتاهی از جوانی خود در محافل روشنفکری پاریس جذب چپگرایی شد. اما آنچه را که تا آخر عمر به آن وفادار بود، علاقه به اسلام بود که از نگاه او دین عشق و دوستی است و به اعتقاد او روحانیونی چون آیتالله خمینی که از اسلام مکتب سیاسی ساختند، ماهیت واقعی آن را مخفی نگاه داشتند و چهره غیرواقعی دیگری از اسلام را به جهان نشان دادند. باقر معین روزنامه نگار و نویسنده در لندن درباره شوشا میگوید: همیشه از اینکه میدید به نام اسلام، خشونت صورت میگیرد و کسانی دارند اسلام را بدنام میکنند، خیلی ناراحت بود و خیلی وقتها میشد که من را که در خیابان میدید، میپرسید به نظر تو چه دارد اتفاق میافتد؟ چرا مسلمانها دارند این کار را میکنند؟ و چرا غربیها این قدر نمیفهمند که در جهان اسلام چه میگذرد که بد را از خوب تشخیص بدهند؟ همیشه واقعا نگران آن چیزی بود که در آنجا داشت اتفاق میافتاد و کمتر کسی را میدیدم که توانسته باشد این قدر در فرهنگ غربی و در بین روشنفکران غربی نفوذ داشته باشد و در عین حال ایرانی مانده باشد تا این سطح احساسی و جانی. خب با اینکه از نظر فکری و نگاهش به جهان امروز، یک نگاه غربی بود، دلش همیشه در شرق بود.»
همانند کتاب اسب عصاری که خاطرات دوران کودکیاش در ایران بود، شوشا دوران جوانی خود را در پاریس در کتاب «دختری در پاریس» به یادگار گذاشت و نام خود را به عنوان نویسندهای لایق ثبت کرد. دختری در پاریس که بعدها در لندن نوشته شد، به اعتقاد منقدان یکی از بهترین کتابهایی است که تا به امروز اوضاع اجتماعی و فرهنگی فرانسه پس از جنگ را به طرز روشنی توصیف کرده است. احسان نراقی در این باره معتقد است: سبک جالبی بود و میشود گفت از نویسندگان بارز ما بود؛ به خصوص اینکه به زبان غیرمادریاش مینوشت و خیلی پرجوش و خروش و پرهیجان مینوشت. در عین حال واقعیت را بیان میکرد و اهل مبالغه کردن نبود. یک حد و میزان دست او بود و حقیقت را میگفت و این به هر جهت به عنوان یک نویسنده بسیار پسندیده بود.» شوشا پس از اردواجش با نیکلاس گاپی هنرشناس انگلیسی در دهه ۶۰ میلادی مقیم لندن شد. در لندن فعالیت در زمینه موسیقی را گسترش داد و خوانندگی حرفهای به زبان انگلیسی را تا اواخر دهه ۹۰ ادامه داد. ازدواج شوشا با شوهرش پس از ۱۵ سال به ناکامی انجامید و در سال ۱۹۷۶ از او جدا شد. حاصل این ازدواج، دو فرزند پسر به نامهای داریوش و کنستانتین است. نوع برخورد شوشا با مشکلات زندگی، نمایانگر روحیهای قوی، شهامت اخلاقی و بردباری او بود. این مشخصات اخلاقی شوشا در سال ۱۹۹۳ در بحران زندانی شدن فرزند بزرگش داریوش، دوست نزدیک چارلز برادر پرنسس دایانا و ساقدوش او در ازدواجش، به وضوح دیده شد. شوشا پس از جدایی از شوهرش، حرفه خود را به عنوان روزنامهنگار آزاد دنبال کرد و ذوق خود را در سفرنامه و داستاننویسی هم نشان داد. از آثار برجسته او میتوان کتاب سه سفر به شرق مدیترانه در سال ۲۰۰۱ را نام برد که به قول نویسنده روزنامه گاردین، نگاه صادقانه او در این کتاب به تلاش مسلمانان خاورمیانه در پیوستن به جهان مدرن استثنایی است. باقر معین یکی از دوستان شوشا در ۲۰ سال گذشته میگوید: دوم فروردین ماه سال جاری، بیماری سرطان به ۷۲ سال زندگی پربار شوشا خاتمه داد. Farangis Mohebbi Shusha Guppy (Assar) Obituary |
نظرهای خوانندگان
بسیار متاسف شدم. کتاب the Blindfold Horse ایشان را چند سال پیش خواندم و لذت بردم. روحش شاد.
-- آذین ، Apr 2, 2008 در ساعت 07:00 PMواقعا حیف شد. شوشا عاشق ایران بود و این عشق خودش را با هنرش نشان میداد. اسب عصاری شوشا داستان زندگی خیلی از ایرانیانی است که ریشه در آن آب و خاک دارند. اما او بر خلاف خیلی از ماها گذشته و پیشینه اش را فراموش نکرد و به آن افتخار میکرد. فرنگیس درست میگوید که شوشا 72 سال زندگی پربار داشت. زندگی پرباری که میتواند الگوی مناسبی برای همه ایرانیانی باشد که زندگی آزاد در غرب را برگزیده اند اما دلشان همچنان در ایران است.
-- اردلان ، Apr 2, 2008 در ساعت 07:00 PM