رادیو زمانه > خارج از سیاست > خبر و نظر > قرائت نادرست از سخنان اسقف اعظم | ||
قرائت نادرست از سخنان اسقف اعظمفرنگیس محبی
دامنه جنجالهایی که در بریتانیا بر سر سخنان سر اسقف انگلستان درباره شریعت اسلامی برپا شده، روز به روز گسترش پیدا میکند. دکتر روآن ویلیامز گفته است که به رسمیت شناختن بعضی از قسمتهای شریعت اسلامی در بریتانیا اجتناب ناپذیر است و داشتن قانون واحدی برای تمامی اقلیتهای قومی و مذهبی را خطرناک خواندهاست. این سخنان واکنشی تند را سبب شدهاست. منتقدان که در میان آنها چهرههای سرشناس مسلمان هم دیده میشود، معتقدند که چنین سخنانی ترس از اسلام را در جامعه بریتانیا گسترش میدهد، و چند تن از اعضای شورای عالی کلیسای انگلستان، خواستار کنارهگیری او شدهاند. با اینکه دکتر ویلیامز در سایت رسمی کلیسای انگلستان گفته که از سخنان او برداشت نادرست شدهاست و منظور او منسجم کردن جامعه بریتانیا بوده، جنجال بر پا شده نشانههایی از فروکش کردن از خود نشان نمیدهد. برای بحث درباره گفتههای روآن ویلیامز به سراغ عطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت محمد خاتمی، و رئیس پیشین مرکز گفتگوی تمدنها که هم اکنون در انگلستان مشغول تحقیق و پژوهش است رفتهام.
آقای مهاجرانی، بهعنوان یک مسلمان فکر میکنید تطبیق قوانین مدنی بریتانیا با شریعت اسلامی امکانپذیر است؟ ـ به نظر من صحبت آقای روآن ویلیامز شاید به علت اهمیت موضوع و زمان کوتاهی که از صحبت ایشان گذشته، بهخوبی فهمیده نشدهاست. شخصیتی چون روآن ویلیامز که علاوه بر اینکه سراسقف کلیسای کانتربریاست، یک شخصیت علمی، فلسفی و حکمتی درجه اول هم هست. از این لحاظ طرح مسئله از سوی ایشان بسیار بسیار مهم است. نکته بعدی هم این است که ایشان در واقع اشاره میکنند که مسلمانان میتوانند برخی از قوانین شریعت اسلامی را در انگلستان داشته باشند. چند نکته مهم در اینجا هست. یکی اینکه ایشان اشاره میکند «برخی قوانین». کسانی به شدت علیه ایشان سخن گفتهاند، حتی یکی از نمایندگان این تعبیر را به کار برده بود که ایشان یک حکیم الهی دروغین است، و حتی برخی از چهرههای سیاسی اسلامی از ایشان انتقاد کردهاند مثل خانم ورسی که جزو وزرای سایه است این تعبیر را به کار برده که سخن آقای ویلیامز غیر مفید است و بیشتر برای مسلمانان تشویش خاطر ایجاد میکند. به نظرم الان باید وجه کلی سخن ایشان را در نظر گرفت که به رسمیت شناختهاند مسلمانی در انگلیس زندگی میکنند، که متناسب با شریعت خود باور دارند و علاقهمندند که در حقوق خود - که به طبع منظور حقوق شخصیاست و نه حقوق عمومی - بحثی که آقای ویلیامز مطرح کرده به نظر من احوال شخصیه است که به مسائلی مثل ارث، ازدواج، طلاق، نسب و از این قبیل برمیگردد. از این جهت گمان میکنم این وجه کلی سخن ایشان را باید در نظر گرفت و بلافاصله به استنتاجهای نهایی نرسید. از این جهت گمان میکنم که سخن ایشان به درست فهمیده نشده، و بحث ایشان صرفاً همین است که آیا شریعت مسلمانانی که در انگلیس به آن باور دارند، در برخی امور برای آنها مُجرا باشد یا خیر و این نکته از آن جهت مهم است که ایشان در مصاحبه با رادیو 4 هم اشاره کردند که فرضاً یهودیانی که در انگلیس زندگی میکنند، در حقوق شخصی، احکام فقهی آیین یهود بر آنها حاکم است. در واقع دادگاه و شورای قضایی دارند که متناسب با آن عمل میکنند. چه اشکال دارد در حدی که شریعت یهودیان بر آنها حاکم است، شریعت مسلمانان هم بر مسلمانانی هم که در انگلیس هستند، و به طبع نسبت به شریعت خودشان باور دارند، حاکم باشد. اتفاقاً رهبر یهودیان انگلیس که او هم اتفاقاً فیلسوف و حکیم درجه اولی است، مطرح کردهاند این از موضع یهودیان که نسبت به حقوق و فقه خود نمیتوانند بیتفاوت باشد کاملاً امری منطقیاست. از این جهت گمان میکنم که وجه کلی سخن ویلیامز را باید در نظر گرفت که به رسمیت شناختن مسلمان و اجرای شریعت اسلامی برای مسلمانان است. نکتهای هم که ایشان مطرح کردهاند، این است که مردمی که در انگلیس زندگی میکنند، باید احساس کنند که در جامعهای منسجم زندگی میکنند و نمیتوانند دو سیستم را داشته باشند. از این جهت گمان میکنم اگر وجه کلی سخن ایشان را در نظر بگیریم، به طبع با توجه به اینکه ایشان به کل شریعت و یا به کدام تفسیر از آن اشاره نکردهاند، صرفاً راهی را برای گفتگو در این خصوص باز کردهاند. دیدگاه شما چند اشکال بهوجود میآورد. یکی اینکه اگر برخی قوانین اسلامی که مورد اشاره شما بود در قوانین بریتانیا گنجانده شود، خواستههای مذاهب دیگر چه میشود؟ مثلاً همجنسگرایی در قوانین بریتانیا جرم نیست، اما برای کاتولیکها یک گناه کبیره است. این تناقضها رو چگونه میتوان از بین برد و تا چه حد میشود به جلو رفت؟ ـ همین تعبیری که روآن ویلیامز در مورد یهودیان به کار بردند. چطور در مورد یهودیان که تعدادشان به مراتب کمتر از مسلمانیاست که در انگلستان زندگی میکنند میپذیریم که قوانین خود را داشته باشند و قوانین حقوقی و فقهی یهودیت بر آنها حاکم باشد و اینکه شورای حقوقی و قضایی خودشان را داشته باشند هیچ اشکالی ایجاد نمیکند، ولی وقتی به مسلمانان میرسیم دچار اشکال میشویم؟ یا فرضا مگر در درون خود مسحیت این اختلاف نطرها نیست؟ به طبع این هم موردی است ما تکثر را پذیرفتهایم، در جامعهای مجموعهای در کنار هم زندگی میکنند، در ساحت بسیار گسترهای از قوانی که قوانین عمومیاست همه با هم زندگی میکنند. مثلاً یک مسلمان و یک یهودی یا مسیحی در مورد قوانین مالیات با هم تفاوتی ندارند، یعنی همه میپذیرند که قانونی بالسویه در مورد آنها انجام شود، اما اگر در درون جامعه اسلامی یا یهودی خود بخواهند شریعتشان اجرا شود که برای کسی آزاری ندارد. به طبع موجب میشود این مجموعه بیشتر احساس انسجامی را داشته باشند که آقای روآن ویلیامز هم مطرح کردند. در مورد یهودیان همان طور که مورد اشاره شما و دکتر ویلیامز بوده، شاید دادگاههای خود را داشته باشند، در این زمینه مسلمانان بریتانیا هم شوراهای خود را دارند اما با علم به اینکه در حال حاضر اکثریت مسلمانان این کشور مخالف اجرای قوانین اسلامی هستند، چه اصراری وجود دارد که این قوانین در قوانین بریتانیا گنجانده شود؟ چرا این قوانین فرضاً در شوراهایی که دارند و یا براساس توافقهایی که بین خودشان انجام میشود اجرا نشود؟ ـ گمان میکنم بسیاری از مسائل قابل طرح است و سخن ویلیامز تنها آغاز راه است. آغاز راهی برای اینکه مسلمان، حقوقدانان و کارشناسان بررسی کنند که چه راه حلی را میشود پیدا کرد. سخن بر سر این نیست که بلافاصله همه شریعت اسلامی در قوانین گنجانده شود. همین الان هم این سؤال پیش میآید که کدام شریعت و کدام تفسیر شریعت. ما گروههای مختلف مسلمان داریم و مکاتب مختلف فقهی در اهل سنت و تشیع وجود دارد. گروهای غیر از اینها هم داریم. من گمان میکنم این بحث آغاز راه و آغاز گفتگوست. اما در مورد اینکه اکثریت مسلمانان مخالف این پیشنهاد هستند، زود است که داوری کنیم. چون این سخن دیروز مطرح شده و تا به امروز هم کسی نظرسنجی نکرده از جامعه مسلمانان. چرا. در حدود یکسال است در مورد شریعت اسلامی آمارگیری شده که 60 درصد از جامعه مسلمانان با اجرای قوانین اسلامی مخالف بودهاند. به نظر من اگر این هم درست باشد و هنوز چنین آماری به قوت خود باقی باشد، اجمالاً ممکن است مجموعهای از مسلمانان باشند که اعتقاد به شریعت اسلامی داشته باشند، و علاقهمند باشند که در حقوق شخصی حودشان این شریعت اجرا شود. نکته دوم مورد نظر من، این است که این مسئله بدان معنا نیست که دو یا چند نفر، در گوشهای براساس شریعت اسلامی عمل کنند. بالاخره بایستی دادگاه انگلیس این قوانین را به رسمیت بشناسد. این مسئلهای که ما در ایران هم داریم. قانون اساسی ما، حقوق مدنی ما قبل از انقلاب اسلامی، و قوانین عادی ما، حقوق اقلیتهای دینی که در ایران هستند را به رسمیت میشناختند، یعنی اگر ازدواجی بین مسیحیان صورت گرفت، این ازدواج از نطر دادگاههای عمومی کشور، و از نظر قوانین عمومی کشور مورد قبول است و این گونه نیست که بگویند باید این ازدواج بر اساس اصول و رسم و سنتهای دادگاههای عمومی ما عمل شود. من گمان میکنم تمام سخت اسقف ویلیامز هم همین است که در واقع دادگاههای انگلیس حقوق شخصی مسلمانان را مطابق شریعت اسلامی به رسمیت بشناسند. حال اگر مسلمانی علاقهمند نبود که احکام شریعت اسلامی را بپذیرد، بحث دیگریاست، که به نظر من کسی هم نمیتواند آنها را مجبور کند که حتماً بپذیرند. همینطور که شما هم اشاره کردید نوع قوانین اسلامی در گروهها و شاخههای مختلف متفاوت است. در لندن هم مشاهده میشود که گروههای مختلف اسلامی سنتهای متفاوتی را دنبال میکنند. بنابراین این مشکل به وجود میآید که چگونه میشود در این موارد عمل کرد. به نظر شما چطور میشود در مورد اجرا یا رجحان برخی قوانین اسلامی نسبت به دیگر قوانین تصمیمگیری کرد؟ ـ قطعاً همین طور خواهد بود. از این جهت به نظر من آنچه آقای ویلیامز مطرح کرده یک ایده است، نه یک نظریه. تفاوت ایده با نظریه این است که وقتی به نظریه میرسیم که تمام کارهای کارشناسی انجام شده باشد و به چارچوب دقیق حقوقی و فنی برای صورت مسئله برسیم، و اینها نیازمند بررسی است. وجه کلی سخن ویلیامز این است که اگر شریعت اسلامی به لحاظ حقوق انگلیس برای مسلمانان به رسمیت شناخته شود، موجب انسجام جامعه خواهد شد. این یک ایده است و وقتی مطرح شد برخی مسلمانان با آن مخالفت کردند و برخی از کسانی که در بنیادها دینی هستند از این ایده حمایت کردند که این اندیشه درستی است و موجب میشود مسلمانی که در انگلیس هستند پیوند و همبستگی بیشتری با جامعه انگلیس و به طبع با حکومت داشته باشند. البته چنانکه میدانید دولت انگلیس بلافاصله موضع گرفت و این دیدگاه را رد کرد و اعلام کرد که کلیه قوانین انگلیس براساس ارزشهای انگلیسی خواهد بود. ولی از این جهت که این سخن سخن آغازین است، و این یک ایده است نه یک نظریه، نباید اشکالاتی را که به نظریه میگیریم به ایده مطرح کنیم. این ایده برای تبدیل شدن به نظریه ممکن است سالها نیاز به بحث داشته باشد، تا برسیم به نقطهای که به فرض کدام شریعت، کدام تفسیر از شریعت در جامعه انگلیسی میتواند مقبول باشد، و خود این موضوع بحثی برای جامعه مسلمانان انگلیس باشد تا بتوانند به یک تفسیر منطقی و متعادل و امروزینی بر اساس اجتهاد زمان و مکان،در این منطقه و موقعیت برای شریعت خود پیدا کنند.
آیا این ایده یا نظریه بدان معناست که دادگاه یک کشور باید مجازاتهای متفاوتی برای افراد مختلف آن کشور داشته باشد؟ ـ به نظر من هنوز زود است به شکلی که شما مطرح میکنید به این مسئله بپردازیم. به نظر شیوه علمی این گونه خواهد بود که مسلمانان در انگلیس، دادگاهی خواهند داشت و در مورد احوال شخصی خودشان به این دادگاه که براساس احکام شریعت اسلامی حکم میکند، مراجعه میکنند و این احکام مورد قبول نظام حقوقی انگلیس خواهد بود. مثل اینکه فرضاً ایرانیها مدرسهای در لندن دارند، اگر این مدرسه بتواند مجموعهای از مقررات و طرفیتها و کیفیتهای آموزش و پرورش انگلیس را در نظر بگیرد، و سیستم آموزش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را هم داشته باشد، اگر انگلیس این مدرسه را به رسمیت شناخت، مدرکی که توسط این مدرسه صادر میشود مورد قبول حکومت انگلیس خواهد بود. یعنی با مدرک میتوان در کالج یا دانشگاه ثبت نام کرد. در عمل به گمان من این طور خواهد بود که مسلمانان میتوانند دادگاههای ویژهای یا شوراهای ویژه حقوقی قضایی داشته باشند که در موارد شخصیه خود به آنها مراجعه کنند و وقتی آن محکمه حکمی صادر کرد این حکم از نظر دولت انگلیس قابل قبول باشد. معنی این مسئله این نیست که مسلمانان به دادگاه انگلیسی بروند که آن دادگاه بر مبنای شریعت اسلامی در مورد آنها حکم کند. با وجود آنکه معتقدید صحبت کردن در مورد این مسئله زود است ولی بحثهایی پیرامون این مسئله به وجود آمده است. مثلاً این موضوع در برخی کشورهای مسلمان هم کارسار نبوده مثل در افغانستان بسیار اتفاق افتاده که تصمیم دادگاههای اسلامی با قوانین مدنی کشور در تضاد بوده و اختلاف به وجود آمده است. ـ به طبع نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که این بحث در همین جا تمام شود. مگر در خود سیستم حقوقی انگلیس کم بحث دارند. مگر در سیستم حقوقی کلیسا بین گروههای مختلف کم بحث هست. همین موردی که اشاره کردید در مورد اینکه همجنسگرایی را به رسمیت بشناسند، یا زوجهای همجنسگرا بتوانند تشکیل خانواده دهند و حقوق آنها به رسمیت شناخته شود، مگر این بحث تمام شدهاست؟ سؤالی آخری که از شما دارم این است که با در نظر گرفتن این مسئله که بسیاری از قوانین اسلامی، با قوانین بینالمللی حقوق بشر در تضاد هست، فکر میکنید اجرای این قوانین برای یک جامعه مفید است؟ ـ گمان میکنم که عملاً در انگلستان در شریعت اسلامی و قوانین انگلیسی به نقطهای خواهیم رسید که مواردی که به شکل بسیار بسیار روشن با حقوق بشر تصادم پیدا میکنند و متغایر هستد، جامعه مسلمانان انگلیس نیز نخواهند پذیرفت و به آن سو نخواهد رفت. بیشتر بحثهای در تعبیری محدود خواهد شد که آقای ویلیلمز هم به کار بردند. یعنی بخشی از قوانین شریعت و نه هم قوانین شریعت. طبیعی است که خیلی از موراد که مثلاً با سلیقه و ملاک عربستان سعودی انجام میشود در انگلستان انجام نخواهد شد. همین طور که اشاره کردم بایستی صبر کنیم و ببینیم این مباحث به کجا خواهد کشید. Farangis Mohebbi |
نظرهای خوانندگان
خداوند آخر و عاقبت ملت بريتانيا را به خير کند (مي تواند؟) آقايي که با ايشان مصاحبه شده است از مغزهاي متفکر پرزيدنت خاتمي بودند و با افکارشان چه آشي براي ملت مسلمان ايران پختند. اميدوارم خداوند آخر وعاقبت ملت کافر و جهانخوار انگليس را به خير کند.مي تواند؟!
-- ابطحي ، Feb 12, 2008 در ساعت 08:55 PMآخر و عاقبت چندفرهنگی گرایی پسا مدرن به همین جا ختم می شود که بربریت عرب بدوی با دستاوردهای شریف عصر جدید یک جا بنشینند و یک منزلت را پیدا کنند.آن آقای اسقف البته می خواهد با میدان دادن به بربریت عربی اسلامیدر آینده برای بربریت مسیحی خودش بازارگرمی کند.
-- سعید قاسمی نژاد ، Feb 12, 2008 در ساعت 08:55 PMتعبیر "مغز متفکر پرزيدنت خاتمي" کفش بسیار گشادی برای آقای مهاجرانی است (هر چند ممکن است ایشان خوشش بیاید)، روزنامه نگار، وزیر، سیاستمدار فرهنگی، داستان نویس سیاست پیشه تعابیر مناسب تری برای ایشان است. افاضات ایشان در باره موضوع بالا البته خواندنی و قابل استفاده است.
-- تهرانی ، Feb 12, 2008 در ساعت 08:55 PMفرنگيس خانم گل كاشتي !
-- كاوه ، Feb 13, 2008 در ساعت 08:55 PMمصاحبه خوبي بود. به نظرم خوب از پس ايشان بر اومديد و تسليم مصاحبه شونده نشديد. و ميشه گفت كه اشتباه بودن ديدگاه آقاي مهاجراني را خوب به خود ايشان نشان داديد.
واقعن بايد تاسف خورد كه روزي روزگاري در انگلستان هم زنان (زن مسلمان يا زني كه به عقد دايم يا موقت يك مسلمان در اومده) از حق طلاق ارث يا سطح انسانيتي برخوردار شود كه اسلام مي طلبد.
اگر به قانون اسلام باشد كه همه انگليسي ها بايد زن هاشان را بي هيچ مزد و مواجب و بي هيچ چون وچرا تقديم مسلمانان كنند كه حلالشون هست.
نكته ديگر اينكه مسلمانان كه ما مي شناسيم همين كه راهي پيدا كنند تا زماني كه تمام قوانين اسلامي را همچون طالبان پياده نكنند از پاي نخواهند نشست.
بازم دست مريزاد.
مسایل مسلمانان در بریتانیا بقدری پیچیده است که اینگونه ایده ها هرگز سرانجام نمی گیرد. اگر قانونگذاران اجازه دهند که بخشی از قانون شریعت در قوانین بریتانیا یا حتی انگلیس راه یابد باید منتظر عواقب وحشتناکی باشند که از پس این مقبولیت پیش خواهد آمد و آن اجتناب ناپدیر است. بنا به دلایل بیشمار این امر جامعه عمل نمی پوشد.
-- بدون نام ، Feb 13, 2008 در ساعت 08:55 PMبابا بي خيال. آخه انتقاد كردن هم راه و رسمي داره.بيايد نه از اينور بام بيفتيم نه از اونورش!
-- كيوان ، Feb 13, 2008 در ساعت 08:55 PMبابا بي خيال. آخه انتقاد كردن هم راه و رسمي داره. بيايد نه از اينور بام بيفتيم نه از اونورش!
-- كيوان ، Feb 13, 2008 در ساعت 08:55 PMقای مهاجرانی به درستی اشاره می کند که دکتر ویلیامز تنها یک فکر را مطرح کرده است، فتوی نداده که از هر طرف به او حمله می شود. در عین حال خود آقای مهاجرانی هم حرفهایش منطقی است، اگرچه ممکن است ما خوشمان نیاید. هر حرفی را باید شنید و منطقی با آن برخورد کرد. هیاهو و جنجال راه به جائی نمی برد.
-- کامبیز ، Feb 13, 2008 در ساعت 08:55 PMالبته جناب اسقف صرفایک نظریه مطرح کردند.ولی بایدگفت که دراسلام برداشتهای مختلفی وجود دارد که با مقتضیات زمان تغییر می کنند. اما تجربه نشان داده که اغلب عقب مانده ترین آنها اجرا می شوند.به عنوان یک شیعه کوچکترین اعتقادی به اجرای این احکام که ترجیع بند آن ستم به زنان است ندارم. زیرا مطمینم نظر نواندیشان مسلمان هرگز راه به این محاکم ندارند.قوانین انگلستان درموردحقوق زنان وکودکان بسیارانسانی تر از قوانین عصر بربریت است.
-- فاطمه احمدی ، Feb 13, 2008 در ساعت 08:55 PMظاهراً دوستان کامنت گذار از سابقه مسأله بی اطلاعند. اکثریت عظیم مسلمانان بریتانیا از مردم شبه قاره هند هستند که دولت انگلیس سیصد سال در آنجا حکومت کرد ودر آن زمانها سیستم حقوقی خاصی که اصطلاحاً Muhammadan law خوانده می شد برای مسلمانان تأسیس کرد. در این سیستم آئین دادرسی و ادله اثبات از حقوق انگلیس گرفته شده بود و احکام از فقه اسلامی. شرح مفصل ماجرا و نحوه عملکرد این دادگاه ها را که در کار خود موفق بودند در تاریخ حقوق باید دید. آنچه مهم است مسلمانان بریتانیا امروز احیاء همان سیستم را می خواهند که نوعی اجراء کنترل شده احکام شخصیه در مسائل حقوق خانواده ، آن هم در چهارچوب خاص و در میزان مشخصی است که به هیچ وجه نمی تواند از روح قانون سکولار بریتانیا بیرون رود و منجر به این مطالبی که دوستان از آن نگرانی دارند بشود.
-- مسعود ، Feb 13, 2008 در ساعت 08:55 PMاين آقاى مهاجرانى خوب است به كارنامه خودش يك نگاهى بياندازد كه در ماجراى قتل هاى زنجيره اى حتى تا اين حد كه خود را به عنوان وزير كابينه اى كه اين جنايت را تحمل كرد
-- كيوان ، Feb 13, 2008 در ساعت 08:55 PMمسئوليت بپذيرد استعفا دهد.يا حداقل فرزندان و خانواده مقتولين را دعوت كند واز آنها بابت آنچه اتفاق افتاد از جانب ملت ايران اگر ايشان و مرادشان آقاى خاتمى خود را نماينده به حقشان مى دانستند عذر بخواهد..
این کامنت ها را که دیدم فهمیدم که چرا به هیچ کجا نمیرسیم. برای اینکه همگی اسیر یک مشت اللهی هستیم، حزب اللهی، شاه اللهی، مصدق اللهی، رجوی اللهی. هیچکدام هم حرف دیگری را نمیشنویم و گوشهایمان کر است مگر به روی حرف خودمان و امثال خودمان.
-- فرزین معقول ، Feb 13, 2008 در ساعت 08:55 PMباباجان سی سال گذشت و هیچ گلی به سر خودمان نزدیم. چون همیشه خواستیم دیگری را خفه کنیم. چرا نباید بگذاریم همه حرفشان را بزنند و مردم تصمیم بگیرند. چرا نمی خواهیم از دنیای متمدن درس بگیریم. آخرش هم وقتی جوابی نداریم، خبرنگار را محکوم می کنیم که چرا با کسی که مخالف حرف ما را می زند مصاحبه کرده است. همه هم خودمان را دموکرات می دانیم و درس دموکراسی می دهیم. حدا عاقبت همه مان را خیر کند. به امید دیدار سی سال دیگر در همینجا.