رادیو زمانه > خارج از سیاست > جنبش سبز > اقلیت، اکثریت و ایران بزرگ | ||
اقلیت، اکثریت و ایران بزرگمهشید راستیاز زمان اعدام «احسان فتاحیان»، ترس بزرگی وجودم را فرا گرفت؛ اینکه باز اعدامها شروع میشوند و باز خطهی کردستان اولین قربانیان را خواهد داد. ترسم مدام بیشتر میشود از اینکه میبینم آنچنان که باید و شاید به این مسئله اعتراض نمیشود؛ از اینکه «احسان»، فعال سیاسی کرد بوده؛ از اینکه این واقعه خارج از مرکز ـ تهران ـ رخ داده و از اینکه «احسان» و دیگر زندانیان کرد، جزئی از آنچه امروز «زندانیان جنبش سبز» نامیده میشوند، به حساب نمیآیند و ... قشر عظیمی در این زمینه سکوت میکنند. ترس من از سکوت خبری دربارهی دیگر قربانی کردستان، «فصیح یاسمنی» شدت بیشتری به خود گرفت. «فصیح یاسمنی» بیش از دو سال در زندان مانده بود. او به همراه پدر سالخوردهاش دستگیر شده و به بیماری صرع مبتلا بود. در زیر شکنجه اعترافاتی کرده بود که منجر به صدور حکم اعدام برای او شد. او پدر دو فرزند بود و در تاریخ ششم ژانویهی ۲۰۱۰ به دار آویخته شد. حتی جسد او نیز به خانوادهاش تحویل داده نشد. اعدام پنج تن دیگر از زندانیان کرد- فرزاد، شیرین، فرهاد، مهدی و علی- منجر به واکنش بیشتری در رسانهها و مردم شد و اعتراضهای گستردهتری را دامن زد. این سئوال اما همچنان در من باقی مانده است: آیا اگر فرزاد و شیرین و فرهاد و ... کرد نبودند، باز طناب دار انتظار ایشان را میکشید؟ آیا کرد بودن جرم واقعی آنها نبود؟ حکومت جمهوری اسلامی همیشه نسبت به کردستان حساسیت شدیدی داشته است. تعدادی ـ حتی در میان اپوزیسیون ـ فعالان کرد را تجزیهطلب میدانند و به این دلیل که خود رویای یکپارچگی شاهمدارانهی ایران را در سر میپرورانند، در مقابل احکام اعدام عزیزان فعال کرد و حتی حکم اعدام آنها سکوت میکنند.
گروهی نیز بر این اساس که شایعاتی پیرامون مسلح بودن این جوانان پخش شده ـ و بیشتر ریشه در اعترافات زیر شکنجهی آنها دارد ـ حساب این گروه را که در راهروهای مرگ قرار گرفتهاند از دیگر فعالان سیاسی جدا میکنند و نسبت به صدور حکم اعدام آنها اعتراضی نمیکنند. سران جنبش سبز که دچار سکوت مرگباری هستند و هیچ واکنش درخوری نسبت به این مسئله نشان نمیدهند. قدری دقیقتر به اتفاقهای خارج از مرکز در ایران نگاه کنیم. در همین یک سال اخیر، در سنندج اعتصابهای گسترده و حتی بیش از سایر شهرها رخ داده است. حال آنکه آذربایجان در همراهی با جنبش اعتراضی مردم ایران کمتر فعال بوده است. چرا با این وجود اینهمه پیرامون همراهی یا عدم همراهی مردم کردستان با جنبش سبز واکنش نشان میدهیم؟ در نگاه به مسئلهی ملی، صحبت از حقوق اقلیتهای قومی و ملی اهمیت بسیار دارد. اگر ما در ایران چیزی به نام اقلیت ملی، یا اقلیت قومی داشته باشیم، باید چیزی هم به نام اکثریت ملی داشته باشیم. این اکثریت ملی کدام است و کدام ملت خود را اکثریت میداند؟ آیا فارسها اکثریت هستند؟ در این صورت این قوم فارس که هستند و چه میزان از وسعت جغرافیایی ایران را به خود اختصاص میدهند؟ این گروه، بر اساس کدام آمار لقب اکثریت را به خود اختصاص دادهاند؟ به راستی چه تعداد از مردم ایران، تنها و تنها به زبان فارسی صحبت میکنند و هیچ زبان مادری دیگری ندارند؟ این گروه چند درصد از جمعیت کشور را تشکیل میدهند که اکثریت خوانده میشوند؟ آیا اینکه اکثریت اقوام و ملیتها زبان فارسی را به اجبار تدریس، تحصیل و به این زبان صحبت میکنند از این زبان اکثریت و از دیگر زبانها اقلیت میسازد؟ در بحثهای مختلف در مورد عدم حمایت فعال مردم استان آذربایجان از جنبش سبز، از چند فعال شناخته شدهی آذربایجانی شنیدم که با دلسردی و آزردگی به این حرکت نگاه میکنند و این جنبش را از آن خود نمیدانند. این مسئله که جنبش و سران آن از گرفتن موضع شفاف در مورد مسئلهی قومیتها سر باز میزنند نیز مسلماً مزید بر علت میشود و موجب فعالیتهای پراکنده و نه یکپارچه در آذربایجان میشود. در دیگر استانهایی که ملیتهای مختلف در آن زندگی میکنند، مسئله کمابیش به همین شکل باقی مانده است. تا آنجا که در بعضی جاها حتی از جنبش اعتراضی مردم ایران ـ جنبش سبز ـ با عنوان جنبش مرکز یا جنبش فارسها یاد میکنند. به راستی چگونه میتوان اعتماد قومهای مختلف را جلب کرد تا جنبش سبز را جنبش خود بدانند. دلیل عدم برخورد مشخص و شفاف با مسئلهی قومها و ملیتهای مختلف در ایران چیست؟ البته منظورم این نیست که بقیهی مسائل این جنبش مطرح شده و شفاف است. این جنبش به طور کلی با بسیاری از مسائل برخورد شفافی نکرده است. حقوق زنان، حقوق کودک، حقوق مدنی شهروند ایرانی، حقوق همجنسگرایان و دگرباشان از این جملهاند. مبارزه برای اصول ابتدایی حقوق بشر مثل مبارزه علیه همه گونه مجازات اعدام و قتل دولتی، در کنار حقوق ملیتها در پردهای از ابهام قرار گرفته است و تاکیدهای هرازچند گاهی آقای موسوی بر اینکه خاستگاه او «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش» است نیز نمک بیشتری بر زخم کهنهی انسان ایرانی میپاشد. برای موفقیت جنبش سبز اما حضور همهی مردم ایران ضروری است. این حضور با دادن وعدههای سر خرمن، از آن نوع وعدهها که در انتخابات داده میشود و بعد از انتخابات به انحای مختلف پس گرفته میشود، تامین نمیشود. باید به صورت فعالتر و جدیتر به بحث و گفتوگو پیرامون مسئلهی ملی بپردازیم و راهکارهای موجود را از نظر بگذرانیم. ایران تنها تهران را در بر نمیگیرد و برای جلب حمایت و همهگیر شدن جنبش ضد دیکتاتوری در ایران، چشمانداز تامین حقوق شهروندی شهروند ایرانی ضروری است. خاطر نشان کردن این مسئله که حقوق ملیتها و قومهای گوناگون ایران نیز در زمرهی حقوق شهروندی قرار میگیرد، شاید بتواند دلگرمیای برای ملیتهای مختلف باشد تا این جنبش را از آن خود بدانند. بیاییم و با همدیگر رو راست باشیم. فارس هم مثل هر قوم دیگری در ایران اقلیت است؛ اقلیتی که بنا بر سیاستهایی، زبانش، زبان اصلی خوانده شد، ولی در یک جامعهی مدرن و پیرو حقوق بشر ما این حق را نداریم که زبانی را بر زبان دیگر و قومی را بر قوم دیگر برتر بدانیم و از قومی بخواهیم که سیطرهی قومی دیگر را بپذیرد. اینها با اصول دمکراسی و مدرنیته همخوانی ندارند. فدرالیسم چارهی کار است. از دنیای مدرن بیاموزیم. کشورهایی چون آلمان، اسپانیا، هندوستان و ... این مراحل را گذراندهاند و الگوهای قابل اجرایی را در اختیار جامعهی بشری گذاشتند. آیا بهتر نیست با این مسئله کنار بیاییم که ایران یکپارچهای که بعضی از افراد آرزوی آن را دارند جز از صدقه سر دیکتاتورها نمیتواند موجودیت داشته باشد، ایران آزاد، ایرانی است که تمامی فرهنگها، زبانها، آدابها و در کل سنتهایی را که بر حقوق بشر استوار است با آغوش باز قبول کند و به انسانها حق این را بدهد که آنگونه که مایل هستند زندگی کنند. ایران کشور بزرگی است، با فرهنگها و زبانهای مختلف که تاکنون همه به نحوی سرکوب شدهاند؛ از زمان پادشاهی که پان ایرانیسم را پر و بال میداد و پهلوی دوم بارها گفته بود که اگر من بروم ایران را ایرانستان میکنند تا الان که حکومت دینی است و اصلاً نه فارس، نه کرد، نه ترک و نه بلوچ جرئت سر برآوردن ندارند. اما اگر اصول ایران فردا را بر دمکراسی میگذاریم، فدرالیسم پاسخگوی خواستههای قومهای مختلف ایران است. اگر قومی با رایگیری آزاد و با اکثریت آرا، خواستار جدایی از ایران شد، باید به خواستهشان احترام گذاشت. فدرالیسم جوابگوی مردم ما خواهد بود و حقوق ملل مختلف را تامین میکند. دولتهای خودگردان با نظارت ـ و نه حاکمیت ـ مرکزی آرامش را به سرزمینی که دوستش داریم بازخواهد گرداند. تصور اینکه بدون پرداختن به مسئلهی ملی بتوانیم جنبشی همگانی داشته باشیم همانقدر دور از ذهن است که فکر کنیم میشود در دنیایی که نابرابریهای جنسی به طور واضح و آشکار دیده میشود، دست به انکار آن بزنیم و از زنان بخواهیم تا رسیدن به جامعهای دلخواه صبر و سکوت کنند. اگر امروز شنیدن جملاتی مثل: «ما همه انسان هستیم و مرد و زن فرقی ندارد و مبارزه برای حقوق زنان ضروری نیست»، مغرضانه، غیر سیاسی و حتی سادهلوحانه برداشت میشود، چگونه میتوانیم به خود این حق را بدهیم و بگوییم ما همه ایرانی هستیم و مبارزه برای حقوق کرد و ترک و بلوچ و ... غیر ضروری است؟ هیچ مبارزهای برای آزادی در یک جامعه، جدا از مبارزه برای حقوق زنان، کودکان، اقوام و ... میسر نیست. امروز همانقدر که مبارزهی مستقل برای احقاق حقوق زنان ضرورت دارد، لازم است صفوف مستقلی نیز برای مبارزه برای حقوق اقوام مختلف و اقلیتهای مذهبی و جنسی شکل بگیرد. این صفوف نه تنها در مبارزهی نهایی ما برای نیل به آزادیهای اجتماعی خللی وارد نمیکند، بلکه آن را شفافتر و هدفمندتر میکند. این حقیقت نیز غیر قابل انکار است که برای رسیدن به فدرالیسم در ایران باید برای دمکراسی مبارزه کنیم. هیچ دولت دیکتاتوری در ایران فدرالیسم را نخواهد پذیرفت. جنبش اعتراضی مردم ایران ـ جنبش سبز ـ باید برای جلب اعتماد قومیتهای مختلف بکوشد، باید به مردم ثابت کند که حقوق آنها در صورت پیروزی جنبش اولویت خواهد داشت و رعایت خواهد شد. ایران سرزمین ماست. کشور همهی ماست؛ از دریای خزر تا خلیج فارس؛ از سرزمین کوهستانی کردستان تا دشتهای لوت؛ از خاک گداختهی خوزستان تا بلوچستان. این کشور متعلق به همهی ماست؛ از هر قومی که هستیم و هیچ کدام بر دیگری برتری نداریم. |
نظرهای خوانندگان
مهشید راستی عزیز
من یه سوال ساده دارم. اگه ما در ایران فدرالیسم رو قبول کنیم مطمئنا خوزستان هم به علت وجود اعراب ایرانی خواهان دولت فدرال خواهد بود و به حق هم باید گفت تمام در آمد این استان به دولت فدرال برسد.
-- حامد ، Nov 1, 2010 در ساعت 02:30 PMاونوقت چی؟
مدتها بود منتظر همچنین برداشت عاقلانه ای از مشکلات اقلیتها بودم! این گفتمان بسیار داره از زوایای مختلف بحث می شه، ولی این نوشته طرح پرسشهایی به جا و تامل برانگیز بسیار صریح و صادقانه بود! با ایده حکومتی فدرال بسیار موافقم و متاسفم که هنوز بسیاری از افراد این نوع حکومت رو مساوی تجزیه کشور می دونن!
-- نیلوفر ، Nov 1, 2010 در ساعت 02:30 PMمهشید بگم خیلی با نوشته هات احساس نزدیکی می کنم باورت میشه؟ در حد عجیب! یعنی هر کلمه و هر جمله ت برام کلی آشناست. انگار تو دلم بوده، سر زبونم بوده و می خواستم اینا رو بگم. ولی حالا تو زیباتر و بهتر از زبان خودت و ما می نویسی...
از خوندن این نوشته ات هم مثل همیشه لذت بردم هرچند برام یادآور خاطرات خیلی تلخی بود...
-- کاوه ، Nov 1, 2010 در ساعت 02:30 PMهر ملتی فقط صاحب سرزمین خویش است ، نه کمتر نه بیشتر
-- صالحی ، Nov 1, 2010 در ساعت 02:30 PMهر ملتی فقط صاحب سرزمین خویش است ، نه کمتر نه بیشتر
-- صالحی ، Nov 1, 2010 در ساعت 02:30 PM
-- خواننده رادیو زمانه ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMآخر دوستان گرامی، چنین مطلب وبلاگی ای جایش در بخش تحلیل یک سایت جدی نیست. تعاریف مغشوش، نصیحت های مادرانه و بی ربطی موضوعات و روند آن ، همه و همه از این مطلب یک مطلب غیر جدی به دست می دهند. تعریف قوم، ملت ، اقلیت قومی و ... میبایستی دقیق و علمی صورت گیرد. آخر اکثریت قومی دیگر چه صیغه آی است؟
.....
فدرالیسم؟ مقایسه جغرافیای اقتصادی آلمان با ایران؟ ایشان میداند در مورد چه چیزی حرف میزند؟
نوشته ایشان به عنوان انشایی در حد راهنمایی خوب است اما ... خود دانید.
با حامد موافقم
-- س م ح ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMمن با نظر خواننده رادیو زمانه موافقم. لطفا مباحثی جدی که در درجه اول به اطلاعات و تحلیل اقتصادی و بافت سیاسی و اجتماعی دارد در چنین سطح دردل و دلسوزانه و عاطفی مطرح نکنید. ما ملت غیور و همیشه در صحنه ثابت کرده ایم چگونه می توانیم با برداشتهای سطحی و از دریچه یک ذهنیت خیال پرداز برای تاریخمان فاجعه بیافرینیم.
-- بدون نام ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMخانم عزیز نویسنده فقط لحظه ای خیال پردازی کنید و تصور کنید در آمد حاصل از نفت منطقه جنوب نصیب آن قوم شود. و مابقی ملت غیور و مفتخر به تاریخ با شکوه و پر مبارزه میبایست مانند افغانهای عزیز برای امرار معاش در سرزمینهای وسیع این کشور باستانی بز بچرانند. عزیز دلیل لحظه ای تامل کن !
این صداییست که کمتر خواسته شده شنیده شود. خود را گول نزانیم، اگر دمکراسی برای ایران بخواهیم، دمکراسی بجز با برداشتن تبعیض و برپایی برابری و مساوات مقدور نیست. کرد و بلوچ را ایرانی میخواهیم به شرط اینکه از فرهنگ و سیاست دوری کنند. برای آذری و عرب و لر جک میسازیم و فرهنگشان را محترم نمی شماریم اما میخواهیم دم نزده و همه مطالبات ما را از آن خود ساخته و برای رسیدن به خواستههای ما نیز تلاش کنند. توسعهطلبی و خاک پرستی "ایران" محور همانگونه که مهشید می نویسد تنها از دیکتاتور بر می آید و هر آنکه خود را دمکرات و سبز میداند چارهای جز پذیرش حقوق ملی ترک، عرب، لر، کرد، بلوچ و... ندارد. آنچه که در جهان امروز اهمیت دارد مغز انسانهاست نه نفت خاکشان. این کدام انسان است که نگران نفت خوزستان و چند متر خاک در خلیج فارس است اما از "فرار مغز" انسانها و جدا شدن عملی بیش از نیمی از ایرنیان از هم سرنوشتی، در ساختن ایرانی جدید و آزاد به بهانههای مختلف استقبال می کنیم. گفتمان استعمار و خاک و توسعه، گفتمان قرن بیستمی است نه قرن باز شدن دروزهها و مرزها. آنچه که برای انسان آگاه مدرن اهمیت ندارد خاک و توسعه طلبی و عظمتطلبی سرزمینی است. گفتمان انسان مدرن اینترنتی، گفتمان تساوی طلبی و انسان محوری تا نهایت آن است.
-- رحمان جوانمردی ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMدر هند هم تنها هندی و انگلیسی در مدارس حکم است المانی زبانهایایتالیا هم به ایتالیایی اموزش می بینند.هند نمونه هم خواست کشمیریان را برای جدایی سرکوب می کند. بدون زبان ملی نمی شود یک کشور داشت. ارتباط مردمان بر چه مبنایی است. راهگشایتان برای مشکلات فدرالیسم چیست.در فدرالیسم فکری برای اقتصاد سیستان و بلوچستان شده یا نه. این نوشته بیشتر نوحه خوانی است تا تحلیل.با پوزش
-- بدون نام ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMدر هند هم تنها هندی و انگلیسی در مدارس حکم است المانی زبانهایایتالیا هم به ایتالیایی اموزش می بینند.هند نمونه هم خواست کشمیریان را برای جدایی سرکوب می کند. بدون زبان ملی نمی شود یک کشور داشت. ارتباط مردمان بر چه مبنایی است. راهگشایتان برای مشکلات فدرالیسم چیست.در فدرالیسم فکری برای اقتصاد سیستان و بلوچستان شده یا نه. این نوشته بیشتر نوحه خوانی است تا تحلیل.با پوزش
-- بدون نام ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMجالب است!!! چندیاتی از جنس چرندیات کوروش زعیم «مهندس» علمی و ساینتیفیک هستند، اما نوشته های این خانم محترم، هرچند می توان بر آن نقد داشت، غیرعلمی و غیر تحلیلی است! واقعا باعث تاسف است که از ذهن مردسالارانه ی این خواننده شما چنین افاضات ضد زنی تراویده است: مطلب مادرانه، وبلاگی و غیر تحلیلی!!! خوب سبیل کلفت بیا و مطلب پدرانه و علمی بنویس!!!
-- زاگرس ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMزمانه ی عزیز لطفا منتشر کن!!!
آقای حامد اونوقت چی؟؟؟!!!
-- محمود ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMاونوقت اینکه الان باید خوزستان جز محرومترین مناطق ایران باشه...
اونوقت اینکه اعراب خوزستان نیابد حق داشته باشن به زبان خودشون در مدرسه آموزش ببینن...
اونوقت اینکه نویسندگان و روشنفکران ایرانی تا دهن باز می کنن فحشه که نثار عرب و تازی می کنن...
اونوقت اینکه شما بهتره به جای اینکه اینقدر به نفت خوزستان فکر می کنی و ترس از اینکه اگر نباشه تکلیف بقیه ایرانی ها چی میشه، کمی هم به بی حقوقی و محرومیت این مردم فکر کنی و اینکه اگر به حقوق شون نرسن چه اتفاقی برای سایر ایرانی ها میافته...
هیچی به جهنم... عرب حق و حقوق می خواد چیکار، پول نفت شون شکم ما رو سیر کنه...
خانم مهشید راستی: لطفا تفسیر بدی نکنید که منظور و نیت بدی ندارم اما مجبورم اعلام کنم که اینهمه مدت که اینجا و آنجا و در سایت خودتان قلم زده اید این اولین باری است که نوشته تان را تا با آخر خواندم و به سرکار خانم دست مریزاد می گم. به اساسی ترین مشکل ایران انگشت گذاشته اید که اگر این قدرت عمودی و متمرکز در ایران مسطح نشود و قدرت بین همه ملیت های ایرانی تقسیم نشود ایران به سرنوشت یوگسلاوی سابق دچار خواهد شد. آنهائیکه کلمه فدرالیسم برایشان تابو شده است گوش ها و چشم هایشان را باز کنند که این حد اقل خواستی است که اگثریت مردم ایران یعنی تورک ها و کورد ها و بلوچ ها و اعراب ایرانی بهش راضی هستند و گرنه همین فدرالیست ها در چند سال اینده به چیزی کمتر از استقلال قانع نخواهند شد. زمینه های داخلی و بین المللی برای چند تکه کردن ایران حاظر و آماده است. توپ در میدان فارس هاست.
اقای حامد: انگار شما فدرالیسم را با استقلال عوضی گرفته اید. فدرالیسم به این معنی نیست که استان ها در آمد و منابع طبیعی خود را فقط برای خود نگه دارند. هر کشوری ساختار بخصوص خود را دارد و ایران هم از این بایت استثنا نیست. اگر مردم ایران بخواهند در ایران سیستم فدرالیسم بر قرار کنند مطمین باشید که راه حل و شیوه مخصوص به خودمان را پیدا خواهیم کرد. همین اعراب می توانند در آینده پرچم استقلال را بر افراشند آنوقت است که می توانند تمامی متابع نفتی را برای خودشان داشته باشند. برای جلو گیری از خسارت استقلال کم خرجترین شیوه همان قبول فدرالیسم است.
باز هم تاکید می کنم که بخاطر نادیده گرفتن شدنمان از طرف فارس ها هر روزه از تعداد طرفداران فدرالیسم کاسته و به تعداد استقلال طلبان افزوده می شود. من خودم یکی از طرفداران فدرالیسم بودم -- الان هم هستم-- اما از آنجائیکه گمان دارم که ملت فارس---- منطورم نخبه گان سیاسی و فرهنگی و دولتی شان است-- توانایی درک اوضاع بین المللی و داخلی ایران را ندارند به فدرالیسم گردن نخواهند گذاشت پس تنها راه حل رهایی ما ملت های اسیر و مورد تبعیض قرار گرفته همان استقلال کامل است که هر چه بادا باد. مطمین باشید که دز این میان فارس ها خیلی بیشتر از دیگران بازنده خواهند شد.
-- ع.دهقانی ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMاروز مندم که همچو اتفاقی نیافتد. ولی اتفاق خواهد افتاد.
با احترمات
با خواننده رادیو زمانه موافقم
-- Saeed ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMدیدگاه احساساتی و مطلب بسیار ضعیف است. حتی نظام فدرال هم زبان رسمی لازم دارد. نمونه اش هم در همه کشورهای دموکراتیک وجود دارد (کانادا و ...)
-- بدون نام ، Nov 2, 2010 در ساعت 02:30 PMلابد بعد از فدرالیسم، پان گرگ ها با حمایت ترکیه و... میخواهند در ایران نسل کشی راه بیندازند، همان کاری که با ارامنه و کرد ها در ترکیه انجام دادند و یا جنایت هایی را که سلف آنها آقا محمد خان قاجار در کرمان و یا تفلیس کرد انجام داد را تکرار کنند با وجود توحشی که در برخی از این جماعت دیده میشود خطر بالکانیزه شدن وجود دارد و نباید ساده و با عباراتی مثل فدرالیسم و... به آن نگاه کرد
-- بدون نام ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PMنوشته سطح بالايی ندارد. نه از حق جوان اعدام شده درست دفاع کرده و نه به درستی وارد مساله تنوع و رنگارنگی در ايران شده است.
-- ايرج ايراندوست ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PMمتاسفانه مخالفين جمهوری اسلامی درک درستی از جمهوری اسلامی ندارند و يکی از دلايل وجود جمهوری اسلامی و تداوم ان همين مخالفين می باشند.
حالا اولا:
جمهوری اسلامی اگر بخواهد کسی را اعدام کند حتی بدون دليل هم ان کار را می کند! وککش هم نمی گزد پس وقتی می تواند همينطوری الله بختکی کسی را بکشد که تا بحال کلی همينطور مردن ديگه اين چه کرمی است که دليل دروغين برای اعدام کسی بدهد.
ثانيا اين بابا حتما مسلح بوده و يا ازش سلاح گرفتن و جمهوری اسلامی هم دروغ نمی گويد و اين بابا طرفدار حل مساله از راههای خشن بوده منتها طرف خشن تر و پر زورتر زورش چربيده و اون رو اعدام کرده.
ثالثا هنوز در ميان اکراد ايران تمايل به حل مشکل از طريق زور با اسلحله به چشم می خورد هر چند که عامه اکراد ايرانی افرادی صلح دوستند و البته در هر صورت بايد اين نکته را پذيرفت که حقوق انان پايمال می شود ولی اين پايمالی به هيچ کرد (عاقلی!) جواز دست به اسلحه بردن نمی دهد چون انطرف دست با اسلحه اش بهتره و ارتش و سپاه و بسبيج و پول نفت و غيره دارد.
رابعا اين جنون اسلحه دوستی نتيجه ای فاجعه بار می دهد و يک جوان بی گناه و يا کم گناه و در هر صورت خام را تحويل دار می دهد که خيلی زشت است.
خامسا خدا رو شکر که کرد نيستم وگرنه يا بايد دست به اسلحه می بردم و يا حقم رو می خوردن. تازه با دست بردن به اسلحه جوانمرگ هم می شدم و باز حقم رو می خوردن!
سادسا فارس ها در ايران اکثريتند. حالا بگير هر چند درصد دلت می خواد. لطفا در سايت راديو زمانه شعارهای پان تورکيستی نديد که فارس ها قومی تخيلی و يا حد اکثر اقليتند...
-- محمود دلخواسته ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PMدر اینمورد چند چیز را خلاصه بگویم:
- این درست نیست که بگوییم که حساسیت بقیه ایرانیها به محکومین به اعدام در کردستان کم است. نمونه هایی که موج عظیمی در میان ایرانیها ایجاد کرد اصلا کم نیست. الان این رژیم مدتهاست که دست به اعدام عده بسیاری در استان خراسان زده است که ما حتی اسم و یا تعداد دقیق آنها را هم نمی دانیم. فقط رژیم می گوید که قاچاقچی هستند و البته به اطلاعات این رژیم نباید اعتماد کرد. خب، خراسانیها هم بگویند که چرا در مورد اعدامیهای آنها کم صحبت می شود و یا نمی شود؟ خلاصه اینکه من نمی پذیرم که ایرانی معمولی حساسیت کمتری به مجازت اعدام در رابطه با قومیت محکومین نشان بدهد. من این را در هیچ جا حس نکرده ام
- در مورد فدرال کردن ایران باید بگویم که مدتی خود من نیز بر این نظر بودم ولی تحقیقات بیشتر بمن نشان داد که فدرال کردن ایران می تواند به خونریزیهای بزرگ قومی منجر شود. توضیح اینکه مثلا آلمان باینگونه فدرال شد که کشورهای و حاکمیتهای بیشماری که در سرزمین آلمان قبلا وجود داشتند ( بیش از 230 کشور!!!) اینها همه از قبل دارای مرزهای مشخص بودند و اختلافات مرزی و کشوری وجود نداشت. آمریکا هم که اصلا به علت اینکه کشوری در حال شدن بود و بس وسیع، خط کش را گذاشتند و ایالات را مشخص کردند. در ایران چنین کاری را نمی شود کرد. تر کیب قومی در ایران آنقدر گسترده و ریشه گرفته است که چنین کاری پدر از دمار کشور در خواهد آورد. برای مثال ما نواحی و شهرهای بسیاری در کردستان و آذربایجان داریم که ترکیبی از این دو قوم می باشد و یا ازدواجهای مابینی بسیار گسترده می باشد. تازه بین کردهای خودمان هم که یک زبان واحدی وجود ندارد که ان زبان را زبان رسمی کردستان کنیم.... خط کش را از کجا خواهیم گذاشت؟ تهران را چکار کنیم؟ شصت در صد جمعیت تهران ترک و آذری می باشند. تهرانی های قدیمی، پنج در صد تهران را نیز تشکیل نمی دهند. ازدواج مابین اقوام ایرانی که از عادی هم عادی تر است. ما در گوش شیراز شهرستانهای ترک نشین داریم – قشقایی- و در خراسان، افغانی و کرد و فارس و هزاره و....ترکمن و...و
- منظورم اینست که به نظر من راه حل، نه فدرال کردن که دموکراتیزه و شورایی کردن کشور در هر شهر و ناحیه و منطقه می باشد، که اهالی هر شهر از طریق ایجاد شوراهای شهری و منطقه ای راجع به سرنوشت خود تصمیم می گیرند. خلاصه منظورم اینست که در عین حال که باید ساختار چند قومیتی کشورهای دیگر را مطالعه کرد و آموخت، ولی باید خود نیز ابتکار بخرج بدهیم. ایران یکی از قدیمی ترین و عجیبترین! کشورهای دنیا است و راه حل خاص خود را که پاسخ به پیچیدگیهای این کشور بدهد را طلب می کند. باید از خود ابتکار بخرج داد
- از سیاستهای خانمان بر انداز پهلوی و رژیم حاضر که بگذریم، از دید تاریخی، زبان فارسی، زبانی است که بگونه ای طبیعی انتخاب شده است. بقول ایران شناسی، ما چگونه توضیح می دهیم دعوا و نامه نگاریهای بین شاه اسماعیل و شیبک خان ازبک که هر دو ترک زبان هستند ولی نامه ها به فارسی می باشد؟ و یا سلطان سلیم عثمانی که به اهالی تبریز نامه به فارسی می نویسد و یا نظامی کرد و ترک، خمسه خود را به فارسی می نویسد و شهریار که جای خود دارد. این زبان حتی تا قبل از سطه کامل انگلیس تا اواخر قرن نوزده ام، زبان دربار و بوروکراسی و ادب هند بوده است. زبان ادبی ترکهای عثمانی نیز بوده است. شما به شبه جزیره کریمه هم که سفر کنید، ساختمانهای قدیمی و تاریخی اشان مزین به شعرهای فارسی می باشد. تا قبل از پهلویها، هیچ سلسله ای این زبان را به ایرانیها تحمیل نکرد. انتخاب بصورت طبیعی و داوطلبانه رخ داده است و از آنجا که کشور به یک زبان رابط احتیاج دارد و تاریخ این زبان را در اختیار ما گذاشته است، چرا از آن استفاده نکنیم؟
- در مورد " اقلیتهای قومی" باید بگویم که این اصطلاحی مشکل زا می باشد. اولا ایرانی هایی که زبان اولشان فارسی می باشد، در اکثریت نیستند. دوم اینکه آذریهای خودمان اگر تعدادشان از فارس زبانها بیشتر نباشد، کمتر نیست. کردها هم در در درون جغرافیای سیاسی ایران در اقلیت هستند، ولی از دیدگاه ایران تاریخی و فرهنگی که شامل شمال عراق و شرق ترکیه می شود که تعداشان در حد ترک زبانها و فارس زبانهای ایرانی می باشد. البته اقلیتهای قومی دیگری، چون ترکمن، عرب، بلوچ و هزاره و... داریم. در کل نظر من اینست که به جای بکار گیری" اقلیتهای قومی" بگوییم " اقوام ایرانی"
در فرهنگ سیاسی, ملت و قوم تعاریف مشخصی دارند. در ایران, اقوام ایرانی و ملت ایران و ملیت ایرانی داریم. زبان فارسی, زبان ملی و زبان میانجی همه ایرانیان بوده و هست. در زبان و ادب فارسی, بزرگانی از همه اقوام ایرانی در پرورش و بالندگی آن نقش داشته و دارند. چندی است که برخی افراد و گروه ها با پیش کشیدن اصطلاحاتی همچون ملیت های ایرانی و هویت طلبی, سعی در فرافکنی, کژتابی و لاپوشانی دارند. آیا براستی در ایران ملت و ملیت های ایرانی داشته ایم و یا اقوام ایرانی کرد, آذری, بلوچ تاکنون بی هویت بوده اند. اگر دولت مرکزی ضعیف شده است و وضعیت اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی نایسامانی سراسر ایران را فرا گرفته است و نیز متاسفانه در این سی سال گذشته, سیاست نادرست و ناکارآمدی به برخی خواسته های بجای اقوام داشته است, آیا باید فرصت طلبی و سوء استفاده کرد و یا برداشت های غیرواقعی و سطحی به موضوع ایران و اقوام ایرانی داشت؟ پاینده باد ایران, زنده باد ایرانی
-- ایرانی ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PMبه خاطر سوالی که بسیار منطقی طرح شد توضیحی را در اینجا لازم میدانم.
دوست عزیز حامد . در کشورهایی با دولت های فدرال ، اقتصاد بر پایه ی درآمد ملی و درآمد محلی میگردد. درآمد ملی درآمد طبیعی کشور است و درآمد محلی درآمدی که اهالی هر استان با کار خود به دست می آورند .
هم اکنون کردستان عراق درآمد ملی و درآمد محلی دارد . پول نفت برای تمام کشور میرود .
دوستان عزیز من نه اقتصاد دان هستم و نه سیاستمدار . قصد من از باز کردن مطلب این است که بیشتر روی مسئله ی فدرالیسم خم شویم و از این فکر که کشوری آزاد و فدرال داشته باشیم نترسیم.
مسئله ی زبان رسمی هم تا کنون برای من مطرح است. من باید بتوانم با هموطن کورد و ترک و بلوچ و خوزستانی ام حرف بزنم ، داد و ستد کنم. اصلا اسباب کشی کنم بروم استان جدیدی زندگی کنم یا عشق بورزم.
اینکه زبان رسمی اما بدیهی باشد به نظر من جای سوال دارد. مسلما زبانی خواهد بود که اکثریت به آن تکلم میکنند . ولی یاد بگیریم در کشور دموکراتیک هیچ چیزی را بدیهی ندانیم و به دیگران تحمیل نخواهیم که آن همان آغاز دیکتاتوری ای جدید است.
زندگی در کشورهای دیکتاتور زده به ما این طرز تفکر را تحمیل کرده که بسیاری از ما حتی بعد از سالها زندگی در کشورهای آزاد هم همچنان روحیه ی دیکتاتوری خود را حفظ کرده ایم.
چرا هرگز فکر نمیکنیم که میشود جدایی نخواست و پیوستگی نه. این فقط یک فکر است ؟
ضمن اینکه به قول یکی از دوستان چطور است که خوزستان خرج همه ی کشور را بدهد و خودش از محرومترین مناطق باشد ؟ در این صورت آیا نباید بخواهد که جدا شود ؟ چرا برای محرومیتش دل نسوزانده ایم و برای جدایی اش سینه چاک می دهیم ؟
دوستی میگفت که در یکی از کشورهای آفریقایی وقتی مستعمره چی ها قصد ترک کشور کردند ، برای اینکه کشور هرگز به وحدت ملی نزدیک نشود ، از مسائل قومی و نژادی استفاده کردند. شایع کردند که آنها که دماغ بزرگتری دارند باهوش تر ، یا بی هوش تر ـ الان درست یادم نمی آید کدام یک ـ هستند و این دماغ بزرگ ها یکی از اقوام بودند.
به همین شیوه در ایران فکر کنید ترک ها را چه میخوانیم ، خوزستانی ها را چه ، گیلانی ها را چه ؟ کوردها را چه ؟ و آخر چرا ؟
باز بگویید مادرانه بود. که اگر باشد هم بد نیست . چرا از زبان مادری و سرزمین مادری حرف بزنیم و وقتی مادرانه برای ایران دل می سوزانیم تحقیر می شویم ؟بیاییم و سیبیلهایمان را قدری در نوشته هایمان فراموش کنیم.
در انتظار نوشته های پدرانه ی خوانندگان زمانه !
-- مهشید راستی ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PMبا تشکر از مسئولان سایت زمانه.
۱- آنچه گفته اید داستان واقعی نیست. در فضای یعد از اتقلاب گروههای مارکسیستی و نیمه مارکسیستی روس بنیاد با داشتن سوابق مسلحانه در گذشته خود روی با بدام اسلحههای انقلاب آورده افتادند و با آن سخن گفتند. (مجاهدین خلق، چریکهای فدایی خلق، کومله و حزب دموکرات کردستان(بقول خودشان با هزاران پیشمرگ) و هرکدام اثر پای خود را در تاریخ این مردم چند باره بجا گذاشتند. همه آنها نماینده خلقی قهرمان شدند و بجای مردم سخن گفتند و در آن غوغا سالاری جایی برا حرف مردم نماند. و نقابدارن کردند آنچه نباید میشد. چقدر جان انسانها گرفته شد. آنها دیگر نیستند اما نقابداران و گروهداران هریک بانداره خود بر ملک و دولت خود و هریک بر میراثداری جان ستاندهگان.
-- ارام ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PM۲- اما درد بی درمان ما چه است؟ آنکه از خوزستان گفت درست گفت و چه زیبا گفت. مایه حیات همه و همه تکنولوژی (میتوان چیز دیگری هم خواند) نفت است. و متاسفانه خبری از جاگزینی برای آن نیست. فعلا و تازمانی که چشم می بیند مابه اصلی بازی سیاست است. من و تو کجای بازی ؟ و خوزستان کجای بازی؟
من چند نکته را در پیوند با مطلب این نویسنده ی محترم عرض می کنم:
-- شهرام ارشدنژاد ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PM1) در به کار گیری واژه ها نهایت دقت را بفرمایید و هر واژه در حوزه ی معنایی خودش استفاده کنید. این کار به ذهن انسان نظم می دهد. "ملیت" یک مفهوم دارد و "قومیت" (گرچه واژه ای ساختگی است) یک مفهوم دیگر. ملیت در زیر پرچم یک دولت مستقل تعریف می شود. ما در جهان به تعداد کشورهای مستقل ملیت داریم. یک نفر آلمانی زبان سوییسی به احتمال بسیار خودش را سوییسی می داند و نه آلمانی. ما همه ملیت ایرانی داریم تا هنگامی که تابعیت خود را رها نکرده باشیم یا از دست نداده باشیم. از چه قوم و قبیله ای باشیم بحث دیگری است. "قومیت" واژه ایست که به تازگی ساخته شده است و عده ای می خواهند آن را به طور رسمی وارد ادبیات سیاسی ایران کنند. من مخالفتی ندارم. ولی خواهش می کنم تفاوت میان ملیت و قمویت را دریابید و این دو را به جای یکدیگر به کار نگیرید.
2) "زبان" و "لهجه" این دو واژه حوزه ی معنایی جدا از هم دارند. لهجه یک زیر مجموعه ای از زبان است و ساختار اساسی آن زبان اصلی و مادر را دنبال می کند. تفاوت در تعدادی واژه است که در یک لهجه (توسط اهالی یک منطقه) به کار می رود. لهجه ساختار بنیادین دستوری زبان مادر را دنبال می کند. از این نگاه شاید به توان گفت که ما سه زبان در ایران داریم: فارسی، ترکی و عربی. کردی از نگاه من یکی از لهجه های فراوان فارسی است. اگر کسانی اصرار دارند کردی را یک زبان مستقل بدانند و معرفی کنند می باید آن را از دیدگاه زبان شناسی اثبات کنند. صرف ادعا برای ما یا من به شخصه، کافی نیست.
3) جغرافیای سیاسی ایران بسیار بی ثبات و ناآرام است. یکی از تلخ ترین دست آوردهای این بی ثباتی جنگ هشت ساله با عراق است. گرچه جمهوری اسلامی اصرار داشت آن را دینی جلوه بدهد غافل از این که نیروهای هر دو جبهه پیرو یک دین بودند. سرنوشت تلخ و غمبار ایران مدرن ابتدا در جنگ چالدران رقم خورد. در آن جنگ ما خاکی به پهنای ایران کنونی را از دست دادیم که بر آن همه ی قبایل و اقوام ایرانی می زیستند و هنوز می زیند. از دیار بکر ترکیه بگیرید (سرتاسر مناطق کرد نشین ترکیه) تا سرتاسر خاک عراق. من کردها را ایرانی می دانم حتا اگر ملیتی بیگانه داشته باشند. واژه ی ملیت را با دقت به کار بردم. یعنی کسانی که شهروندان ترکیه، عراق و سوریه هستند. ما از آن ضایعه کمرشکن تنها توانستیم قفقاز و آذربایجان را پس بگیریم. باقی این سرزمین ها برای همیشه از دست رفتند. قفقاز را نیز بعدها از دست دادیم. این دوپاره شدن یا چند پاره شدگی ملت باعث ناامن شدن مرزها در دنیای مدرن امروز می شود چرا که دولتها به سختی می توانند این گونه مرزها را کنترل کنند. این مشکل تنها مربوط به دولت های ایران نیست. بلوچستان ما هم دوپاره شده است. این یک دلیل می تواند باشد که چرا مناطق مرزی ایران بیشتر امنیتی هستند. سابقه ی دخالت های شوروی و تحریک هایی که در کردستان و آذربایجان کردند از یاد ما نرفته. دولت های ایران را در مقام مارگزیده بدانید که از هر ریسمان سیاه و سفیدی می ترسند. تجربه هشت سال جنگ و ناامنی در کردستان هم مزید بر علت شد. این است که هر از گاهی شاهد به خون غلتیدن جوانان و هم میهنان خود در کردستان می شویم که بسیاری از آنها روا نبودند چرا که بسیاری از این جوانان خون کسی را نریخته بودند که خون پاکشان بر زمین ریخته شود. نویسنده ی محترم بداند که با هر قطره خونی که به ناحق بر خاک تفته ی این سرزمین ریخته می شود همه ی ما زار می گرییم.
4)فدرالیسم یک مفهوم گسترده ی سیاسی است. مثل هر پدیده ی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیگری نیازمند یک سری پیش زمینه است. خوانندگان را و نویسنده را به مطالعه ی نظام های فدرالی موفق در جهان دعوت می کنم و پس از آن شما باید اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران را مطالعه کنید. خواندن قانون اساسی امریکا را در این باره سفارش می کنم. متن فارسی آن ده سال پیش چاپ شد. یک نظام فدرال مدرن، دارای دولت های محلی است که آنها می باید نیازهای اقتصادی خودشان را تامین کنند. دولت مرکزی کشور را در شکل جهان شمولش اداره می کند. بافت اقتصادی جامعه ی ایران چنین اجازه ای نمی دهد. شما ابتدا باید طبقه ی متوسط بسازید که بتواند نقش کلیدی در تولید ناخالص ملی بازی کند که از پناه آن بتوانید اقتصادهای محلی را تعریف کنید. ما از آن نقطه بیش از بیست سال دوریم اگر در آن مسیر حرکت را آغاز کرده باشیم.
5)پیوند زبان فارسی را با قوم فارس باید اثبات کنید وقتی که دارید متهم می کنید. حکومت قاجار به دست ترکان اداره می شد و زبانشان فارسی بود. حکومت پهلوی ربطی به قوم فارس نداشت. آنها همه مازندرانی و طبری بودند (خانواده ی پهلوی) ولی در اداره ی حکومت همه ی مردم از همه جا نقش داشتند. هیچگاه ندیدیم و نشنیدیم که رژیم پهلوی را متهم کنند که همه ی زمامداران از اهالی مازندران بودند. بانو فرح پهلوی آذربایجانی بودند. در جمهوری اسلامی نیز کما بیش همگان (از هر تیره و قبیله ای) نقش دارند. چرا؟ زیرا حکومت مدرن جمهوری اسلامی هم یک پدیده ی ملی است و نیروهای ملت هستند که این حکومت را می چرخانند. از رهبرش بگیرید که از اهالی خامنه ی آذربایجان است تا دیگران. زبان فارسی یک میراث ملی است و نشانه ی هویت ملی ما است فارغ از این که من در خانه ام به چه زبانی حرف می زنم. در همه جای دنیای مدرن این نکته جاری است.
6) مشکل تدریس به زبان مادری مفهومی گنگ است. چه چیز را با کدام منابع می خواهید به زبان مادری تدریس کنید؟ انتظار نباید داشت که یک دولت ملی اجازه بدهد کتاب های درسی از ترکیه یا باکو یا قاهره وارد بشوند و در مدارس ایران تدریس شوند. در این صورت شما ملیت خود را انکار کرده اید. بنابر این از همه ی حقوق شهروندی خود را محروم ساخته اید و دولت ایران مکلف نخواهد بود که از شما حمایت کند و منافع شما را تامین کند. اینها بحث های حقوقی است که دارم مطرح می کنم.
6) من به شخصه با آموزش هیچ زبانی در مدارس ایران مشکل ندارم و آن را تهدید نمی دانم. بر عکس آن را مایه ی بهره وری هوش دانش آموزان می دانم.
جنایت غیر انسانی حکومتها بر علیه مخالفین، حقانیت عقیدهای را ثابت نمیکند، چه بسا افراد بسیاری برای آلمان هیتلری، کمونیسم استالینی،مجاهدین اسلامی و.... در طول تاریخ بشری کشته و شهید ؟! شدند. نوعی فدرالیسم با ویژه گیهای ایران قابل برسی و مهندسی است، اینکه درصدی از مالیاتها و درامد نفتی به شهرداریها و ساتراپ ها(استانها) تعلق گیرد تا بوسیلهٔ منتخبین مردم بصورت خود گردان مدیریت،هزینه و صرف شود یا امور اجتماعی، درمانی و آموزشی بصورت مستقل اداره شود،قابل سازماندهی است.زبان فارسی بعنوان ابزاری مشترک برای درک مشترک شهروندان با هم در ایران کاربردی ملی دارد.گویشهای دیگر در شعر و موسیقی میتواند استفاده شود. ارتش، امنیت، اتحادیههای کارگری- صنفی و امور خارجه باید مرکزی اداره شود تا تمامیت ارضی و استقلال ایران پایدار باشد.
-- ایراندوست ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PMاین حرفها راه به جائی نمی بره تنها راه و عاقلانه ترین راه برای جلوگیری از خونریزی بیشتر تقسیم یران است . هرچه زودتر بهتر
-- سنندج ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PMدوستان عزیزم محمود و ع .دهقانی
به نظرم شما متوجه منظور من نشدید. من هم با شما در موجود بودن تمام مشکلات کاملا موافقم. من هم به تبعیض موجود اعتراف می کنم .
اما به نظر من ما نباید خودمون رو از چاله به چاه بندازیم. اگه لطف کنین و نوشته دوست عزیزمون محمود دلخواسته رو (چند سطر بالاتر) بخونید متوجه منظورم میشید.
منظور من از نام بردن اعراب خوزستان یک مثال بود که این رو میشه با تمام اقوام ایرانی در این مثال عوض کرد.
فدرالیسم چاره حل مشکلات ایران نیست نه به این دلیل که موافقان و مخالفانی داره بلکه به این دلیل که زمینه و دلایل تاریخی رو نداره؛
توانائی رویش فدرالیسم در منطقه خاور میانه چیزی در حد صفره. عراق رو ببینید به نظر شما موفق بوده؟ مطمئن باشید با دلایل میشه اینو ثابت کرد که در ایران ناموفق تر از عراق خواهد بود.
به نظر من تنها راه حل برای ایران وجود دولت مرکزی قدرتمند متکی به آرائ مردمه.
این رو باید به نحوی در ایران به وجود آورد.
با تشکر
-- حامد ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:30 PMبا نظرات شهرام ارشد نژاد موافقم
-- بدون نام ، Nov 4, 2010 در ساعت 02:30 PM