رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ مرداد ۱۳۸۹
چگونگی کاربرد زور - بخش دوم

کار تصویر و اعمال «زور»

آرمین مالکی

به دلیل وجود همین هسته‌ی مرکزی، تحلیل مسئله‌ی زور اقدامی مخاطره آمیز است. تاکنون فقط یک مقوله از دانش بشری قادر به بررسی مسئله‌ی مرگ شده است: متافیزیک.

ما قادر نیستیم مرگ را در کلیت آن، در هیچ چهارچوب نظری مفیدی که به کار امور دنیایی بیاید جای دهیم.

«حسنک تنها ماند، چنان‌که تنها آمده بود از شکم مادر». این بدن بی‌جان حسنک است که به هیچ‌ترتیب نمی‌تواند دوباره درون جامعه‌ی انسانی جذب شود. این بدن محکوم است به این که تنها بماند.

راهی برای تحلیل آن نیست، خود به خود تحلیل می‌رود.هنگام بررسیدن مسئله‌ی زور باید همیشه مراقب بود تا این هسته‌ی غیر عقلانی و توصیف ناپذیر طرد شود، زیرا در غیر این صورت بررسی اجتماعی شکلی آیینی و مذهبی به خود می‌گیرد (جز آن است که رویارویی انسان و مرگ، آغازگاه دین است؟)

به عبارتی، «ذات» کاربرد زور از دسترس ما دور است، و همان بهتر هم که دور بماند. آن چه بر ما آشکار می‌شود، چگونگی کاربرد زور و چرایی کاربرد زور است.

هنگام تحلیل هر پدیده‌ی انسانی، باید بین دو نوع نگاه تمایز قائل شد: نگاه مستقیم ما به موضوع بررسی، و نگاه غیر مستفیم، یعنی نگاه ما به کسانی (مثلا معاصرانی) که آن پدیده را نگاه می‌کنند.

ما می‌توانیم با توجه به مقاصدی که دنبال می‌کنیم، نوع نگاه خویش را تعیین کنیم. ما می‌توانیم بگوییم که موضوع مورد علاقه‌ی ما، چرایی و چگونگی کاربرد زور است و از نزدیک شدن به «ذات» کاربرد زور گریزانیم.

با این حال قادر به تحمیل مختصات نگاه دیگران نیستیم، زیرا مقاصد آن‌ها از دسترس ما خارج است. ما علاقه مندیم قتل حسنک را در چهارچوبی اجتماعی و در تلاش برای بنیان گذاشتن دیدگاهی سیاسی تحلیل کنیم، اما نمی‌توانیم «بوسهل زوزنی» را به این کار مجبور کنیم. او دیدگاه خودش را دارد، و اگر ما نتوانیم نگاه او را در تحلیل خود بگنجانیم، بی گمان جنبه‌ای کلیدی از مسئله را از دست داده ایم.

جسم بی جان حسنک از دیدگاه ما قابل بازیابی نیست. او به طور کلی از مدار تحلیل ما خارج است، اما بوسهل نظر دیگری دارد. او مدت‌ها بعد آشکار می‌کند که سر بریده‌ی حسنک را در صندوقی نگاه داشته، و به عنوان یادگاری هراس انگیز از رویداد کاربرد زور عزیز می‌دارد.

تلاش ناظران و عاملانی که هشدار ما، دور ماندن از هسته‌ی مرگبار کاربرد زور، را جدی نمی‌گیرند، جزئی واقعی از صورت مسئله‌ی ماست. رویداد اعمال زور رخ داده است. قربانی به قتل رسیده، و ما به دنبالی توصیفی به درد خور و جامعه شناختی از اوضاع هستیم. اما همه مثل ما نمی‌اندیشند.

اعمال زور در معاصران،به خصوص کسانی که به نوعی درگیر یا ذی نفع بوده‌اند، مجموعه‌ای از فانتزی‌ها را بر می‌انگیزد. درست است که آنان نیز از درک «ذات» خشونت عاجز‌اند (برای این که اصلا چنین ذاتی وجود ندارد!) اما تلاش آنان برای نزدیک شدن به آن، مجموعه‌ای از تصاویر می‌آفریند.

مجموعه‌ای از صور خیال هراس انگیز که روانکاوی لاکانی آن‌ها را «ایماگو‌های خشونت» می‌نامد. تن حسنک، که روزگاری سفید چون سیم بود، همچون تکه‌ای مدفوع می‌پوسد و از بین می‌رود و برای همیشه از مدار زیست انسان‌ها خارج می‌شود، اما تصویر این جسم در حال تلاشی بر سر دار که شهروندان غزنه تا سالیان سال می‌دیدند، و تصویر سر بریده‌ی او که بوسهل به شکلی غیر منتظره و هراس انگیز در بزم دوستانه‌ای به نمایش می‌گذارد، اجزائی جدی و قابل تحلیل از واقعیت انسانی هستند.

رویداد اعمال زور، فرد انسانی را از امر نمادین می‌رباید و به امر خیالی و امر واقع تجزیه می‌کند. در آغاز حسنک، وزیر محتشم دربار غزنوی، جایگاهی به ظاهر استوار در امر نمادین دارد. کلام او، حتی زمانی که از جایگاه قدرت‌اش خلع می‌شود، در جایگاه کلام یک حکیم قرار می‌گیرد.

حسنک سخن می‌گوید و حتی زمانی که خاموش است، لباس پوشیدن او، در دست راست حاکم نشانیدن او، به هزار زبان سخن می‌گوید.هنگام اعمال زور که فرا می‌رسد، حسنک از جایگاه‌اش در امر نمادین خلع می‌شود. برای لحظه‌ای برهنه می‌ماند.

کشته می‌شود و وجود‌اش دو شقه می‌گردد: بدن‌اش محکوم به تلاشی و زوال است و با گذر زمان به جسمی متعفن و پوسیده که فقط باید دفع شود به امر واقع بدل می‌گردد، تصویر‌اش اما باقی می‌ماند. جزئی از حوزه‌ی عمومی و خصوصی (بوسهل) می‌شود.

به واسطه‌ی متن بیهقی، تصویر تن بی سر حسنک که هفت سال آویخته می‌ماند، در صندوقچه‌ی ایماگو‌های خشونت ادبیات فارسی جاودانه می‌شود.

ایماگو‌های خشونت در چگونگی اعمال خشونت، جایگاهی معنی دار دارند، به ویژه هنگامی که خشونت از طرف حاکمیت اعمال می‌شود.


پیروزی با تاسی به‌ترس، که چنان که پیشتر گفتیم، نه استثنا که قاعده‌ی اعمال خشونت حاکمانه است، از طریق همین دخیره‌ی تصویری راه‌اش را هموار می‌کند.

چگونگی اعمال شکنجه، به خودی خود امری فنی است. چند ضربه‌ی شلاق، چند برش بر سطح پوست، چند آتش سیگار و.... اما هنگامی که شکنجه‌گر دست به خلق تصاویر هراس انگیز می‌زند، شکنجه، علاوه بر موضوع مستقیم خود، مخاطب نیز پیدا می‌کند.

شکنجه گرانی وحشت بیشتری بر می‌انگیزند که بتوانند تصاویری هراس‌انگیز‌تر خلق کنند. این تصویر‌ها می‌تواند به شکل بدن مثله شده و زجر دیده‌ای باشد که در میدان شهر آویخته می‌شود، و یا می‌تواند به شکل روایت‌های برانگیزنده‌ای با مضمونی معنی‌دار برای جامعه باشد. آن چه «تجاوز جنسی» را از انواع دیگر شکنجه، که می‌توانند دردناک‌تر و جان‌فرساتر باشند متمایز می‌کند، ایماگو تجاوز جنسی است.

در ذهن مخاطب عام، به ویژه مخاطبی که خود شکنجه را تجربه نکرده، ایماگوی تجاوز جنسی هراس انگیز‌تر از مثلا شلاق خوردن، یا بی خوابی کشیدن است. افسون زدایی کردن از ایماگو‌های شکنجه، و فروکاستن آن‌ها به توصیف کتابی و به نسبت ملالت بار آنچه هستند،قدم بسیار موثری در رویارویی با مسئله‌ی شکنجه است. این رویکرد اگرچه ممکن است برای فرد شکنجه شونده، فایده‌ای مختصر داشته باشد، اما برای «مخاطبان» شکنجه، اهمیتی کلیدی دارد. چنانکه فرانسیسکو گویا به تصویر می‌کشد، در رویارویی با شکل‌های افراطی کاربرد زور، «به خواب رفتن خرد هیولا می‌آفریند.»

در نهایت، حاصل تحلیل کاربرد زور بر اساس آن چه آشکار است، یعنی تحلیل «چگونگی» کاربرد زور چیست ؟ بدنی که نابود می‌شود و از حیطه‌ی زندگی اجتماعی خارج می‌گردد، و مجموعه‌ای از تصاویر کابوس وار.تصاویری که در روایت‌هایی مدور و نقل قول‌هایی تکرار شونده باز نموده می‌شوند.امر نمادین (کلام و خرد)از همان آغاز خط خورده است. روایت چگونگی اعمال خشونت، به نوعی کنار آمدن با ‌تروما‌ی (آسیب روانی) حاصل از خشونت است، اما به جای‌ ترمیم این‌ تروما، آن را تکثیر می‌کند.

به ویژه هنگامی که ما خود را به شرایط خشونت دیدگان نزدیک می‌بینیم، ظرفیت مضائف‌ای داریم برای این که به این ‌تروما مبتلا شویم. ما با حسنک همدلی می‌کنیم، از این نظر که انسان است و از این نظر که دردمند است، اما موقعیت تاریخی او، عصر حکومت غزنویان، و موقعیت اجتماعی او، وزیر محتشم دربار محمود، از ما بسیار دور است.

شاید به همین دلیل باشد که روایت بیهقی، با آن که حاوی تصاویری موحش است، بر دل می‌نشیند. متن را می‌خوانیم و از زیبایی و ایجاز نثر لذت می‌بریم، و احتمال آن که هنگامی که خوابیدیم ما را دچار کابوس کند ضعیف است.

از دید فاصله گذاری، نقطه‌ی مقابل روایت بیهقی روایت‌های خشونت سیاسی است که از دورانی نزدیک‌تر می‌شنویم. روایت‌های خشونت رژیم سلطنتی یا زندانیان ستمدیده‌ی دهه‌ی شصت یا روایت‌های خشونت ازهمین یک سالی که گذشت.این روایت‌ها وحشت از دستگاه حاکم را، که شاید بتوان پلیس‌اش را با سرک کشیدن از پنجره‌ی خانه نیز به چشم دید، در ما درونی می‌کند.

اگر چه این روایت‌ها یا به دلایل تاریخی خلق می‌شوند یا درانتظار دادخواهی، و اغلب هر دو (و از این نظرمثلا از نوشته‌های جورج باتای یا فیلم‌های‌ تریلر به دور‌اند) اما تاثیر مخرب روانی آن‌ها را نیز نمی‌توان از نظر دور داشت.

با خیره شدن به صحنه‌ی شکنجه، هیچ چیز به‌درد خوری در مورد شکنجه در نمی‌یابیم، جز آن که شکنجه مولد وحشت است. وحشتی که در مقیاسی فردی و اجتماعی گسترش می‌یابد.

وحشت و کابوس، هنگامی می‌تواند موضوع دانشی مفید قرار بگیرد که مشغول مطالعه‌ی کارکرد اجتماعی آن‌ها باشیم، نه هنگامی که خود به شاخ و برگ دادن به کابوس مشارکت می‌کنیم.

از این جهت، توانایی ما برای فاصله گذاری امری حیاتی است. فایده‌ی بررسی مستقیم اعمال زور، نگاه کردن به آن از آن طریقی که خود آشکار می‌شود، که ما آن را بررسی «چگونگی» اعمال زور می‌نامیم، محدود به درک کارکرد ایماگو‌هایی است که تاثیر خشونت را در اجتماع منتشر می‌سازند.

دستاورد بررسی «چگونگی» اعمال زور، نوعی «کانون» است. «کانون» را به مفهومی کانتی استفاده می‌کنیم: قاعده‌ای که به ما نشان می‌دهد در چه جهتی نمی‌توانیم پیش برویم. قاعده‌ای که بین تحلیل سازنده‌ی جامعه شناختی کاربرد زور، و متافیزیک کاربرد زور مرز می‌کشد.

کانت «کانون خرد ناب» را اختراع کرد، تا به ما بگوید که چه چیز‌هایی می‌توانیم بدانیم و چه چیز‌هایی نمی‌توانیم بدانیم.

از نظر او، تخطی از «کانون خرد ناب» منجر به تولید دانشی می‌شود که قابل آزمون نیست، و بنابر این غیر مجاز است.

از دیدگاه ما، تخطی از «کانون کاربرد زور» بحث را به سمت مغاک متافیزیکی مرگ منحرف می‌سازد و تصویر‌های دهشتناک می‌آفریند. تصویر‌هایی که درنهایت خود جزئی از «چگونگی» کاربرد زور‌اند.

«کانون کاربرد زور» به ما می‌آموزد که سر مدیوسا را تنها در آینه باید دید، در آینه‌ی نظریه‌ای که کاربرد زور را از همان آغاز در پیوند با امر سیاسی و اجتماعی قرار می‌دهد.بهترین شیوه‌ی بیان «کانون کاربرد زور»، مطرح کردن آن به شکل سه گانه امر نمادین، امر خیالی و امر واقع است.

آن چه در ساحت اجتماع قابل تحلیل است، امر نمادین است. امر واقع به خودی خود ( به شکل بدنی مثله شده و در حال پوسیدن) از میان می‌رود. آن چه باید در مقابل گسترش آن ایستاد، تصویر‌های تهدید کننده‌ی امر خیالی است. کابوس‌هایی که از مرور فرم‌های غایی کاربرد زور بر می‌خیزد.

اما اگر بررسی مستقیم «چگونگی» کاربرد زور،بیشتر دارای سویه‌ای سلبی است، چگونه می‌توانیم به دنبال سویه‌ای ایجابی برای تحلیل کاربرد زور باشیم؟ آیا باید پروژه‌ی بررسی کاربرد زور را به کل متوقف کنیم؟

پاسخ پیشنهادی این است که باید از بررسی صرف «چگونگی» فراتر برویم. به عبارت دیگر باید بر پایه‌ی شناختمان نسبت به برخی چگونگی‌ها، پیش از آن که دیرگاه شود و اسیر جهان ایماگو‌ها گردیم، دست به تبیینی از «چیستی» اعمال زور بزنیم.

به خاطر می‌آورید که گفتیم کاربرد زور «ذات» ندارد، زیرا ذات آن فراسوی دنیای زندگان از دیده فرو پوشیده است. منظور ما از «چیستی» اعمال زور، ذات اعمال زور به خودی خود نیست.

آن چه از این عبارت مراد می‌کنیم، بازشناسی مجموعه‌ای از مختصات کلی اعمال زور، در پس‌زمینه‌ای سیاسی اجتماعی است. بررسی «چیستی» اعمال زور به معنی‌ ترسیم برخی از خطوط کلی است که صرف نظر از نمونه‌های موردی، بتواند در شناخت ما از نقش زور در جوامع انسانی راهگشا باشد.

منابع:

برای یک بررسی عالی از تقسیم بندی سه گانه‌ی روانکاوی لاکانی (امر نمادین، امر خیالی و امر واقع ) نگاه کنید به How to Read Lacan,Slavoj Zizek

در باره‌ی کانون خرد ناب، نگاه کنید به Kant,Karl Jaspers


برای مجموعه‌ی‌ترسناکی از تصاویر در باره‌ی رابطه‌ی کابوس‌ها و به خواب رفتن خرد، نگاه کنید به کاپریس‌های فرانسیسکو گویا، به خصوص شماره‌ی ۳۴

Share/Save/Bookmark

قسمت اول
«زور» چگونه کار می کند؟

نظرهای خوانندگان

پشت سکه شکنجه و بخصوص شکنجه جنسی، شکنجه ایست که شکنجه گر خود در آن گرفتار است( مثل پورنو). شخص پورنوگراف بشدت در رنج است. شکنجه گر، وحشت زده از عذاب دائمی، رنجش را با شکنجه دیگران مخفی میکند. مخصوصأ با ایما. از جمله با بکارگیری فعل «کردن» نظرش تجاوز جنسی است.

ملک ن آ ک...

-- بدون نام ، Jul 27, 2010 در ساعت 03:03 PM