رادیو زمانه > خارج از سیاست > جنبش سبز > جنبش سبز؛ تجربهی موفقی از رواداری اجتماعی | ||
جنبش سبز؛ تجربهی موفقی از رواداری اجتماعیبهداد بردبارBehdad@Radiozamaneh.comیکی از ایرادات و کاستیهای بیانیهی هجدهم آقای موسوی، این است که به حقوق اقلیتهای مذهبی نپرداخته است. هرکس که در جستوجوی عدالت است و بهصورت مسالمتجویانه، برای رسیدن کشور ایران به حاکمیت مردم بر سرنوشت خود حرکت میکند، عضوی از جنبش اعتراضی مردم ایران بهشمار میآید. تاکید موسوی بر حضور همهی طیفهای فکری در جنبش سبز، بیانگر این است که هیچ تفکری در این جنبش دست بالا را ندارد. این بخشی از عقاید و پاسخ مرتضی اصلاحچی به برخی از فعالان سیاسی است که در مقام تعریف هواداران جنبش سبز، خواستار مرزبندی مشخص با مخالفان قانون اساسی و حکومت اسلامی هستند. مرتضی اصلاحچی، عضو سابق دفتر تحکیم وحدت، روزنامهنگار و فعال سیاسی است. با او گفتوگوی پیرامون خواستههای مخالفان دولت کردهام که میخوانید.
شما به تازگی از کشور خارج شدهاید و در فعالیتهای سیاسی بهطور مداوم شرکت داشتهاید. گروهی از نویسندگان موسوم به اصلاحطلب در خارج از کشور مخالفان رژیم حاکم را با نام اپوزیسیون خارج از کشور قلمداد میکنند. نویسندگان اصلاحطلب اعتقاد دارند کسانی که در خارج از کشور خواستار تغییر قانون اساسی و شکلگیری یک دمکراسی سکولار هستند از واقعیتهای کشور بیاطلاع هستند و بهخاطر سالها دوری، تحلیل درستی از خواستههای مردم ندارند. شما چه نظری دارید؟ باید به این مسئله توجه داشته باشیم که اتفاقهایی که پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری رخ دادند، معادلات سیاسی ایران را زیر و رو کردند. برای همین دیگر نمیتوان با ذهنیتهای سابق فضای سیاسی کشور را تحلیل کرد. شاید تا پیش از انتخابات، این گفتهی اصلاحطلبان درون حکومت صادق بود؛ چراکه بهجز آنها بقیهی طیفهای مخالف در درون کشور، ظهور و بروز اجتماعی نداشتند، اما در طول یکسال گذشته حوادثی در کشور رخ داد که اکنون باید با دیدهی شک به این ادعا نگریست. فارغ از فعالین سیاسی، اگر بخواهیم تعین اجتماعی جنبش سبز را حضور خیابانی مردم و شعارهای آنها در نظر بگیریم، متوجه میشویم که اتفاقاً اکثر کسانی که در داخل کشور خود را ذیل جنبش سبز تعریف میکنند، خواهان یک دموکراسی سکولار هستند. اگر کشور شرایط طبیعی داشت، میشد با در نظرگیری مولفههای بهخصوصی کاملاً ترکیب هویتی جنبش سبز را مشخص کرد، اما در حال حاضر تنها چیزی که میتوان از طریق آن قضاوت کرد استقبال مردم از شعار ها است. بنابراین با درنظرگیری این مولفه اتفاقاً باید گفت کسانی که هنوز معتقدند مردم خواهان یک «ولایت فقیه صالح» هستند، واقعیتهای کشور را در نظر نمیگیرند. در تظاهراتهای مردم، یک شعار اصلی وجود داشت و آن «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بود. از کنار این شعار نمیتوان به راحتی گذشت. اگر مردم فقط علیه ولی فقیه فعلی شعار میدادند، میشد گفت که آنها با «مصداق» ولی فقیه مشکل دارند و نه با «مفهوم» آن. شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه، نشان میدهد که آنها دیگر حاضر نیستند این سیستم را بپذیرند. از طرف دیگر ما شاهد بودیم که طیفی از اصلاحطلبان از مردم دعوت کردند که در تظاهراتها شعارهای «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران» سر بدهند. در برابر اما مردم از شعارهای «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» استقبال کردند. حال ممکن است عدهای از این شعارها صرف نظر کنند و این مسئله را که آقایان موسوی و کروبی، رهبران جنبش سبز هستند را دلیلی بر پذیرش عقیدهی آنها از سوی مردم بگیرند، اما خود آقای موسوی بهخوبی میداند که این چنین نیست؛ چرا که وی در بیانیهی هجدهم خود به درستی مطرح کرد که انتخاب او از سوی قسمتی از مردم انتخاب میان «بد و بدتر» بوده است. از طرف دیگر تاکید موسوی بر حضور همهی طیفهای فکری در جنبش سبز، بیانگر این است که هیچ تفکری در این جنبش دست بالا ندارد. به هر صورت اما شواهد اجتماعی نشان میدهد که طیف سکولار اگر نه اکثریت جنبش سبز لااقل قسمت قابل توجهی از آن است و در صورت حذف آنها این جنبش قطعاً شکست خواهد خورد. تاکنون نیز کسانی که مدعیاند اعضای جنبش سبز قائل به حفظ قانون اساسی و ولایت فقیهاند هیچ مدرکی برای مدعای خود ارائه نکردهاند. من از آقای مهاجرانی که به شدت روی این مسئله مانور میدهد خواهش میکنم که یک دلیل بیاورد تا ما متوجه شویم ایشان بر چه مبنایی میگوید جنبش سبز معتقد به ولایت فقیه است. چیزی که من در طول یکسال گذشته در ایران دیدم خلاف این را نشان میداد. رفتار جدی و مصمم آقایان موسوی و کروبی به روشنی نشان داده که رفتار سیاسی آنها با رفتار تسلیم و سکوت آقای خاتمی در برابر ولی فقیه متفاوت است، اما گویا در اندیشهی سیاسی آقایان، ولی فقیه کنونی دارای کژی و خطاست ولی ایدهی ولایت فقیه بهگونهای که در قانون اساسی آمده دارای نقص نیست. گروهی معتقدند در بهترین حالت، جنبش سبز بهدنبال نوعی لیبرالیسم اسلامی است تا گروههای وفادار به قانون اساسی را در حاکمیت جای دهد. از یکسو همراهان جنبش سبز معتقدند نمیتوان توقع بیشتری از فعالان سیاسی داخل مرزهای کشور داشت. در این مورد چه نظری دارید؟ نمیتوان گفت که تاکید آقایان موسوی و کروبی بر قانون اساسی و ولایت فقیه از روی عقیده است و یا بهخاطر شرایط خاص کشور؛ اما اگر از سر عقیده هم باشد که بهنظر میرسد چنین است، هیچ اشکالی ندارد. هرکسی حق دارد هرگونه که میخواهد فکر کند. از طرف دیگر من که سکولار هستم با شناختی که از میرحسین موسوی داشتم در انتخابات به او رای دادم و پس از آن هم از وی دفاع کردم. چراکه معتقدم او هیچگاه به رای مردم خیانت نخواهد کرد؛ اما اینکه انتظار داشته باشم وی عقیدهی خود را کنار بگذارد توقع بیجایی است. باید به این نکته توجه داشته باشیم که لازم نیست همه مثل هم فکر کنند تا بتوانند در کنار یکدیگر فعالیت کنند. جنبش سبز، تجربهی موفقی از رواداری اجتماعی بود. طیفهای مختلف سیاسی با استراتژی «اختلاف در عقیده، اتحاد در عمل» با هم همکاری کردند و رمز تداوم جنبش هم همین مسئله است. از طرف دیگر باید دقت داشت که با اتفاقاتی که در طول یکسال اخیر افتاد، حاکمیت دیگر اصلاحطلبان را نخواهد پذیرفت. بهنظر میرسد که بازگشت آنها به قدرت زمانی امکانپذیر است که سیستم فعلی دگرگون شود. به لحاظ سیاسی هم صحیح نیست که حرف آخر اول زده شود. اکنون که رهبران جنبش مرتب بر قانون اساسی تاکید میکنند، حاکمیت اینگونه برخورد میکند. وای به روزی که آنها بخواهند دم از تغییر قانون اساسی و حذف ولایت فقیه بزنند. نوع مواجههی حاکمیت با اعتراضهای یکسال گذشته، کار را به جایی کشانده است که پیروزی جنبش سبز لاجرم در سقوط سیستم فعلی است. حال این که پس از آن، مردم بخواهند یک «جمهوری اسلامی دموکرات» داشته باشند یا یک «جمهوری دموکراتیک سکولار» و یا هر چیز دیگری، بستگی به رایی دارد که در یک رفراندوم آزاد به صندوقها ریخته خواهد شد. بنابراین تا پیش از آن صحبت از این که پس از تغییر وضعیت موجود، چه چیزی باید باشد صحیح نیست چراکه هیچکسی نمیتواند بگوید قاطبهی مردم به دنبال چه چیزی هستند. در بیانیهی هجدهم آقای موسوی اشاره شده: رای و خواست مردم منشا مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز اعمال هرگونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با قانون اساسی میداند. در جای دیگر نیز آمده اجرای تمامی اصول قانون اساسی و بهویژه اصول ناظر بر حقوق ملت، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش سبز است. آیا خواست برگزاری انتخابات آزاد با احترام به قانون اساسی موجود قابل تصور است؟ قانون اساسی جمهوری اسلامی یک قانون اساسی دو وجهی است. یعنی هم مواردی در آن وجود دارد که میتوان با اتکا به آنها دموکراسی را از آن استخراج کرد و هم مواردی هست که آن را به سمت استبداد سوق میدهد. بههمین خاطر است که اصلاحطلبان با استناد به این قانون اساسی، جمهوری اسلامی را نظامی بهطور ذاتی دموکرات میدانند و مصباح یزدی هم از آن تعبیر به «حکومت اسلامی» میکند. اینها هرکدام قسمتهایی از قانون اساسی جمهوری اسلامی را در نظر گرفته و از قسمتهای دیگر چشمپوشی میکنند. اما با توجه به اینکه بهموجب قانون اساسی ولی فقیه اختیارات ویژهای دارد، حتی اگر ولایت «مطلقه» و «حکم حکومتی» را هم در نظر نگیریم، سمتوسوی جمهوری اسلامی ارتباط تنگاتنگی با خواست ولی فقیه حاکم دارد، اما این که آیا برگزاری انتخابات آزاد باتوجه به قانون اساسی امکانپذیر است یا خیر، فکر میکنم چندان اهمیت ندارد. در حال حاضر مسئلهی کلیدی، تاکید بر انتخابات آزاد است. انتخابات آزاد مسائلی را در دل خود دارد که بسیاری از مطالبات جنبش سبز را در برمیگیرد. آزادی فعالیت احزاب و مطبوعات یکی از پیششرطهای انتخابات آزاد است. کشور ما اکنون دچار یک وضعیت حاد سیاسی است. از یکسو، یک جنبش اعتراضی گسترده وجود دارد و از سویی دیگر حاکمیتی که بههیچ عنوان حاضر به دادن امتیاز بهطرف مقابل نیست. حکومت به خوبی میداند که اگر کوچکترین امتیازی به مخالفان بدهد اولین مهرهی «دومینو» افتاده است و دیگر نمیتواند جلوی پیشرفت جنبش را بگیرد. از طرف دیگر هم آنها تا ابد نمیتوانند بر قدرت سرکوب خود تکیه کنند. جمهوری اسلامی اکنون در یک موقعیت آچمز قرار دارد. نه میتواند با مخالفان توافق کند و نه میتواند آنها را از میان بردارد. عملکرد آنها نشان میدهد که خودشان هم واقعاً نمیدانند چه دارند میکنند و فقط به فکر گذراندن روزها به سلامت هستند. فکر میکنم در مواجهه با چنین رژیمی باید ذرهذره پیش رفت. فعلاً تاکید بر برگزاری انتخابات آزاد بهتر از تغییر قانون اساسی است. بههر حال باید این نکته را در نظر بگیریم که قسمتی از معتقدان به جنبش سبز خواهان تغییر قانون اساسی نیستند، اما انتخابات آزاد مخرج مشترک تمام طیفهایی است که خود را ذیل جنبش سبز تعریف میکنند. به گمان من در حال حاضر تمرکز روی ایدهآالها چندان راهگشا نیست، بلکه باید نگاهها را معطوف به واقعیتها و امکانات موجود کرد. نظر شخصی من این است که انتخابات آزاد با استانداردهای بینالمللی با توجه به قانون اساسی فعلی امکانپذیر نیست، اما تکیه بر برگزاری انتخابات آزاد علیرغم این که در ظاهر نیازی به تغییر قانون اساسی ندارد، اما در بطن آن ضرورت تغییر قسمتهایی از قانون اساسی نهفته است. در کل فکر میکنم وقتی کسی میخواهد جنبش سبز را تحلیل کند و یا برای آن نسخه بپیچد خوب است که تمام واقعیتها، امکانات و محدودیتها را در نظر بگیرد. اکنون سخن پیرامون یک جنبش واقعی اجتماعی است که در طول یکسال گذشته هزینههای زیادی پرداخته است. در گفتمان رهبران جنبش سبز صحبت از کرامت انسانی و ارزشهای دینی مطرح میشود، اما تا امروز کمتر به بحث آزادیهای اجتماعی پرداخته شده است. آیا مخالفت با حجاب اجباری، حق شنیدن موسیقی غربی یا سایر مصادیق آزادیهای فردی را میتوان جزو خواستهای اصلی مردم دانست؟ آیا میتوان در شرایط حاضر، خروج از گفتمان لیبرالیسم اسلامی را مطرح کرد یا باید این مسایل را حاشیهای قلمداد کنیم؟ فکر میکنم جنبش سبز از این مسائل گذر کرده است. مباحثی چون اختیار نوع پوشش و آرایش پیش از انتخابات در شعارهای موسوی و کروبی مطرح شد. از دیگر سو هرچند این مسائل مهم هستند، اما در حال حاضر مسائل مهمتری وجود دارند. زمانی که حکومت در خیابان مردم را میکشد، زندانیان شکنجه میشوند و از هیچ حقی برخوردار نیستند طبیعی است که مباحث مربوط به آزادیهای اجتماعی در اولویت دوم قرار بگیرد. از طرف دیگر اگر به جامعه و جوانان نگاه کنیم میبینیم که آنها پیرامون این مباحث در حال جنگ دائمی با حکومت هستند. نوع پوشش جوانان الان همهچیز هست به جز پوشش اسلامی. حتی نمونهی بعضی از لباسها و آرایشهایی را که جوانان ایرانی در خیابانها استفاده میکنند، فقط میتوان در شبکههای ماهوارهای مد پیدا کرد. بهطور کلی جوانان فرهنگ خاص خود را خلق کردهاند و حتی نوعی گفتار منحصر بهفرد برای خود ایجاد کردهاند که آشکارا در تضاد با فرهنگی است که از کودکی با آن بزرگ شدهاند. بهنظرمن جنبش سبز یک سری بدیهیات دارد که اصلاً نیازی به بحث دربارهی آنها نیست و آزادیهای اجتماعی یکی از این مواردند. |