رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ بهمن ۱۳۸۸

پری رقاصه و اصلاح‌طلبان

هدایت شناسایی

۱. سرنوشت فیورنتینا

جیوانی تراپتونی، تئورسین و مربی کارکشته ایتالیایی در زمانی که سرمربی‌گری «فیورنتینا» را برعهده داشت، مصاحبه جالب و اندیشمندا‌نه‌ای را با روزنامه «کوريره دلاسرا» انجام داد.

او اعتقاد داشت با آن که فیورنتینا توانسته با اختلاف فاحشی از رقیبان خود یوونتوس، آ.ث.میلان و اینترمیلان جلو افتد و شک ناظران را برای قهرمانی در لیگ برطرف سازد، اما تیم‌های رقیبد دو چیز دارند که فیورنتینا در مقایسه با آن‌ها، کم‌تر از آن برخوردار است.

جالب است بدانیم که در پایان فصل، در میان بهت و حیرت همه ناظران «یوونتوس» قهرمان لیگ شد و فیورنتینا با تمام استحقاقی که داشت نتوانست به این عنوان نائل آید.

حال برای ما سوال این است که آن دو عنصر چه بودند که یوونتوس با عقب‌افتادگی فاحشی که در امتیازگیری نسبت به فیورنتینا داشت، اما با تکیه بدان توانست عنوان قهرمانی را به نام خود سازد؟

اولین عنصر، «استقامت جسمانی و فیزیکی» تیم است. تراپتونی اعتقاد داشت مسابقات فوتبال در لیگ ایتالیا به مانند «ماراتن دومیدانی» است که سرعت و چابکی ورزشکار جای خود را به استقامت جسمانی می‌دهد که در آن ورزشکاری می‌تواند برنده باشد که مقاومت جسمانی خویش را افزیش داده باشد.

درواقع در این جا مقصود فقط انجام یک‌سری تمرینات خاص برای بالا بردن مقاومت جسمانی نیست، بل‌که نحوه تمرینات، مدیریت آن و برنامه‌ریزی برای افزایش و کاهش تمرین با توجه به شرایط ورزشکار از یک‌سو، وضعیتی که با آن روبه‌رو می‌شود (به‌عنوان مثال، نحوه تمرین کردن برای مسابقه با یوونتوس که از تیم‌های قوی است، مسلما متفاوت است با تمرین کردن برای رویارویی با «لچه» که به تازگی از لیگ دسته دوم به لیگ دسته اول آمده است) از سوی دیگر بستگی دارد.

عنصر دوم، عامل «ذهنی» یا آمادگی روحی و روانی تیم است که هم‌واره بتواند خود را در یک سطح قابل قبول نگه‌دارد، به گونه‌ای که بداند اولا هر مسابقه «نود» دقیقه است و باید تا پایان بازی بجنگید، حتی اگر امتیاز زیادی از رقیب جلو باشد یا عقب.

ثانیا آن‌چه در تاریخ به یادگار می‌ماند «قهرمانی تیم» در پایان فصل مسابقات است، یعنی مجموع تمام «نود» دقیقه‌هایی که تیم توانسته در مقابله با رقیبان خود پیروز باشد.

به‌عنوان مثال شکست در بازی با یوونتوس، از چنان اهمیتی برخوردار نیست، اگر پیروزی بر «لچه» بتواند عنوان قهرمانی را برای تیم به ارمغان آورد.


۲. میرحسین موسوی و تاکتیک «اسب تراوا»

میرحسین موسوی به درستی از اولین بیانیه‌اش تاکنون همواره به یک امر تاکید داشته است، اگر چه متاسفانه هیچ‌گاه آن مورد توجه و یا به‌تر بگوییم نخواسته‌اند مورد توجه قرار گیرد.

صریح‌تر این است که نسبت بدان «بدفهمی» وجود داشته است. او همیشه بر داشتن «هویت مستقل» جنبش سبز تاکید داشته است.

منظور از هویت مستقل در این‌جا فقط این نبوده که جنبش نباید وابسته به بیگانگان و کشورهای غربی باشد و نگاه‌اش به کمک و یاری آن‌ها باشد، بل‌که منظور این بوده که در مبارزه نیز با دولت کودتا، دارای شخصیت متمایز و مستقلی باشد که بتوان آن‌را به آسانی از طرفداران و حامیان دولت جدا ساخت.

این مسئله تاحدودی سخت می‌نمود، به‌ویژه در جایی که با توجه به شرایط و اوضاع و احوال خاص کشور، طرفداران جنبش سبز مجبور بودند در ایام و مناسبات دولتی به بیان اعتراضات خود و مخالفت با حاکمیت بپردازند.

با این اوصاف، نمادهای سبز به‌ترین گزینه به شمار می‌آمدند که به آسانی می‌توانست مخالفان دولت را از طرفداران آن جدا سازد.

با گسترش و فراگیر شدن نماد سبز به‌عنوان نماد اعتراض مخالفین دولت، تئورسین‌های دولتی برای ایجاد شکاف و ابهام میان طرفداران و یاران جنبش سبز «جنبش سبز علوی» را به‌وجود آوردند.

ظهور چنین پدیده‌ای که متاسفانه نه از جانب اصلاح‌طلبان و نه از طرف اپوزیسیون خارج از کشور مورد توجه قرار نگرفت، باعث بروز مشکلات و سردرگمی‌هایی در میان مبارزین جنبش سبز در روز ۲۲ بهمن شد، به‌گونه‌ای که تظاهرکنندگان طرفدار جنبش سبز در روز ۲۲ بهمن دچار نوعی «بی‌اعتمادی» نسبت به اشخاص اطراف خود می‌شدند که آیا به راستی این‌ها طرفدار جنبش سبز مخالف دولت‌اند یا جنبش سبز علوی.

مسلما در وهله اول بایستی نوک انتقاد را متوجه جامعه روشنفکری کرد، حال چه اصلاح‌طلب و چه غیر‌اصلاح‌طلب.

منظور آن است که جنبش سبز علوی مسئله‌ای نبود که در ۲۲ بهمن شکل گرفته باشد و ما به تازگی با آن روبرو شده باشیم، در واقع جنبش سبز علوی از چند ماه پیش طراحی شده بود و مورد استفاده حکومت قرار می‌گرفت.

بنابرین به‌تر آن بود که ما از همان آغاز تشکیل‌اش به بررسی موشکافانه نسبت به آن می‌پرداختیم. اما به واقع مسئله اصلی در حال حاضر این نیست.

چراکه همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد جنبش سبز علوی در تظاهرات‌های سابق نیز حضور داشت اما نمی‌توانست باعث شکاف و سردرگمی در طرفداران جنبش سبز شود.

پس سؤال این است که در ۲۲ بهمن چه اتفاقی افتاد که با وجود حضور گسترده طرفداران جنبش سبز در راه‌پیمایی، آن‌ها مظلومانه تنها بودند و در فضاهای ساختگی و کنترل شده توسط نیروهای دولتی گرفتار شدند.

بدون شک در این جا سهم آن‌دسته از اندیشمندان اصلاح‌طلب که بدون در نظر گرفتن جنبش سبز علوی و نمادهای سبز این گروه سخن از تاکتیک «اسب تراوا» زدند که مردم بایستی در گروه موافقان دولتی پخش شوند و از فرصت‌های پیش رو برای اعلان اعتراض و مخالفت خود استفاده کنند.

در واقع با این تاکتیک، جنبش سبز را در جایی فرستادند که حکومت آرزویش را داشت و به نحو احسن توانستند از حضور مخالفان به نفع خود استفاده کنند.

انتقادی که به این دسته از روشن‌فکران وارد است این که آن‌ها اولا فقدان امکانات اطلاع رسانی در حین مبارزه در میان مبارزین در صورت بروز برخی مشکلات را در نظر نمی‌گرفتند، و فقط در این توهم بودند که باید «همه جا را سبز» کرد.

به عبارت دیگر، سبز کردن یک محل را به هر شکلی حتی با از دست دادن جبهه‌های دیگر را موفقیت به حساب می‌آورند.

این دسته با این توجیه که جمعیت طرفداران جنبش سبز «میلیونی» است پس بنابراین نباید واهمه‌ای از پخش نیروها در همه‌جا داشت، در حالی‌که تجربه نشان داده بود اگر تمرکز در یک‌جا باشد هم امکان سرکوبی مردم به واسطه حضور گسترده توسط نیروهای دولتی کم‌تر بود و هم امکان جداسازی آن‌ها از نیروهای مزدور جنبش سبز علوی آسان‌تر.

ثانیا از بین رفتن اصل استقلال هویت جنبش سبز که میر حسین موسوی بر آن تاکید داشت در روز ۲۲ بهمن به نحو چشم‌گیری نمایان بود.

ثالثا دولت نمی‌توانست از حضور مخالفین خود به نفع خویش استفاده نماید.

۴. توصیه‌های عملی حضرت فردوسی

سوالی که در این جا به ذهن می‌رسد این است که براستی چه دستاوردی می‌بایست ۲۲ بهمن برای جنبش سبز می‌داشت؟ در این جا ما با دو دسته از اندیشمندان روبه‌روه هستیم.

برخی اعتقاد داشتند که ۲۲ بهمن می‌تواند همان آکسیون نهایی و یا حداقل زمینه را برای آکسیون نهایی فراهم کند و به همین جهت از منطق و استدلال خارج می‌شدند و حتی از وجود دولت انتقالی برای گذار آرام به رفراندم برای تعیین نوع حکومت سخن می‌رانند.

از طرف دیگر گروهی با این توجیه که جامعه جهانی نگاهش متوجه جنبش سبز گردیده به خصوص بعد از شکست در مباحث هسته‌ای با رژیم، پس حضور گسترده مردم در این روز شک جامعه جهانی را که باید در پشت برندگان نهایی تاریخ ایستاد، برطرف می‌ساخت.

به گمان من هر دو دیدگاه بسیار غیرمسئولانه و احساسی است که در آن نمی‌توان نشانه‌هایی از «واقع‌گرایی» و «خردگرایی» را یافت.

از چنین دیدگاه‌هایی است که آن‌چه‌را که تاکتیک اسب تراوا می‌خواندند طراحی شد که نتیجه‌اش همانی بود که در ۲۲ بهمن شاهد بودیم.

ایرادی که به دیدگاه اول وارد است این است که با بالا بردن انتظارات به شکلی غیرمعقول مردم را به گوشت جلوی آتش تبدیل می‌کند و بدون در نظرگرفتن عناصر «غیرقابل‌حذف» برای پیروز شدن در یک مبارزه سیاسی (مانند گسترش محدوده جغرافیایی مبارزه، حضور طبقات و گروهای مختلف در صف مخالفین، اعتصابات و فشارهای اقتصادی) که به‌واقع مانند دو ماراتنی است که طرفین منازعه در یک مسیر طولانی و طاقت‌فرسا باید بتوانند بر یک‌دیگر تاثیر بگذارند.

در نهایت کسی پیروز است که از توانایی بیشتری در مبارزه برخوردار باشد. منظور از توانایی مسلما صرف داشتن توان جسمانی برای ورزشکار یا اکثریتی قابل توجه که هرآن بتواند خود را به رخ دیگری بکشاند نیست.

منظور آمادگی‌های ذهنی لازم برای رویارویی در شرایط مختلف حال پیروزمندانه و یا غیرپیروزمندانه و قدرت کنترل بر خویش در این شرایط است از یک‌طرف، و از طرف دیگر مدیریت، انسجام و برنامه‌ریزی درست و منطقی فارغ از احساسات در طول نزاع است.


اثری از جیودی سکارابوتولی در حمایت از جنبش سبز

رؤیاپردازی‌های شاعرانه چیزی را جز همان نگون‌بختی که «حضرت فردوسی» در کلام گهربارش فرموده برای ما ایرانیان به همراه نداشته است:

از آن روز دشمن به ما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت

بنابراین سخن از آکسیون نهایی و بدون توجه به درنظر گرفتن آثار و نتایج آن (مثل شکست‌های مقطعی) که از بدیهایت یک مبارزه سیاسی راهی جز دل‌سردی و یاس در مبارزین ایجاد نمی‌کند اگر نتوانند به انتظارات موردنظر دست یابند.

در پاسخ به گروه دوم نیز باید گفت که اساسا پذیرش یا عدم پذیرش جنبش سبز توسط کشورهای غربی هیچ کمکی به حال و احوال این جنبش نخواهد کرد. حتا می‌تواند خود بستری مناسب برای ایجاد شکاف و نابودی جنبش بی‌انجامد.

بدون‌شک همه بر این مسئله آگاهییم که غرب فقط به دنبال منافع خود در این جریان است و مسلما اگر می‌توانست با دولت کودتا بر سر مسئله هسته‌ای کنار آید همان کاری را با مخالفان دولت می‌کرد که با اپوزیسیون لیبی کرد و با حمایت خود از معمر قذافی سال‌ها تلاش اپوزیسیون را بی‌نتیجه ساخت.

از آن روز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد


۵. حضرت مولانا و مرد خرمافروش

درخصوص حکومت اسلامی، ما با یک پیش‌آگاهی روبه‌روه هستیم که می‌توان آن‌را همان‌گونه که حسین بشیریه «فروپاشی اسطوره‌های رژیم» می‌نامند، بدانیم.

یعنی درواقع رژیم تمام مفاهیم و ارزش‌هایی را که بر پاییه آن وجود خود را توجیه می‌کرد از دست داده و دیگر نه از آن وحدت اسلامی خبری است که با دست یازیدن بدان بتواند همه را در زیر چتر خود نگه دارد، نه از آن اقتصاد اسلامی که قرار بود پشتیبان محرومین و مستضعفین باشد، و نه دیگر از آن ایدئولوژی اسلامی که قرار بود بهشت برین ایزدی را بر روی زمین آورد.

در روز عاشورا رژیم با دستان خویش تقدس خودساخته خویش را نابود ساخت، یعنی جایی‌که خود را دنباله‌رو خط پیامبران و معصومین می‌دانست.

آن‌چه از رژیم باقی مانده، تنها یک چیز است که با آن بتواند خود را توجیه کند: «خشونت محض».

بنابراین در چنین فضایی کار حکیمانه «رویاپردازی» و «تندروی غیرلازم» نیست. مهم آن است که جنبش بتواند از زیر این فشارها سربلند درآید که خوشبختانه درآمده است.

پس داشتن انتظارات نامعقول آن‌هم به گونه‌ای سریع، خود ناخدمتی به جنبش است.

هرچند عمدی در این‌باره وجود نداشته باشد. درخصوص جنبش سبز نیز با تمام اشتباهاتی که اندیشمندان اصلاح‌طلب انجام داده‌اند، خوشبختانه هنوز بسان همان مرد خرمافروش داستان حضرت مولانا است.

چنان‌که حضرت می‌فرماید: «مرد خرمافروشی بود که همسایه‌ای داشت که او را می‌آزرد، یک روز این همسایه یک دانه خرما از جلوی دکان برداشت، آن‌را خورد و هسته آن‌را به طرف مرد خرمافروش پرت کرد، مرد از این عمل همسایه‌اش برآشفت و اعتراض کرد، اما همسایه توجهی نکرد و روزهای بعد هم این کار خود را ادامه داد.

خرمافروش چندین بار اعتراض کرد و مدتی هم نصیحتش کرد اما او هم‌چنان به کار خود ادامه می‌داد. چندی به همین منوال سپری شد و خرمافروش هم که دید صحبت کردن و اعتراض فایده ندارد خاموش شد.

اما هرروز هسته خرماهای پرت شده را جمع می‌کرد، مرد همسایه که شرایط را این‌گونه می‌دید احساس پیروزی می‌کرد؛ و این مسئله را ضعف طرف مقابل و قدرت خود می‌دید.

تا این‌که یک روز وقتی دوباره خرمافروش هسته خرمای پرت‌شده را از روی زمین برداشت و داخل کیسه انداخت متوجه شد که تعداد هسته‌ها خیلی زیاد است، پس کیسه را برداشت و نزد همسایه‌اش رفت به او گفت این تمام هسته خرماهایی است که تو به طرف من پرت کرده‌ای، و کیسه هسته‌ها را محکم بر سر همسایه‌اش کوبید، و همسایه نامبارکش را به درک فرستاد.»

داستان جنبش سبز و حکومت هم همین است، اگر دامنه اعتراض‌ها کم شده است و مردم از نصیحت حکومت دست برداشته‌اند و از طرف دیگر حکومت دارد بشکن می‌زند و رجز می‌خواند، باید بداند مردم در حال جمع‌آوری هسته‌های خرما هستند که بدون شک در موقع مقتضی آن‌را بر سر حکومت خواهند کوبید.

7. پری رقاصه و اصلاح‌طلبان

کلام آخر را باید به حق متوجه آن دسته از اندیشمندان اصلاح‌طلب سازیم که خود را «عقل‌کل» قلمداد می‌کنند و دیگران را یک مشت خارج‌نشین رادیکال بی‌خبر از همه جا.

تئوری‌هایی من‌درآوردی از خود طرح می‌کنند و از همگان می‌خواهند که با آنان هم‌راه و هم‌دوش شوند، که اگر غیر از این کنند «ناآگاه» می‌خوانندشان.

در واقع این گروه از اندیشمندان را نمی‌توان با کسی جز «پری رقاصه» مقایسه کرد که تنها هدفش خودنمایی و نه ارائه «هنر رقصیدن» بود.

پری رقاصه اساسا هیچ‌گاه نه تعهدی به هنر رقصیدن داشت؛ و نه علم کافی و وافی برای این امر. او فقط از شلوغی و جاروجنجال خوشش می‌آمد.

در واقع در چنین فضایی بود که پری رقاصه می‌توانست خود را عرضه کند و توجه‌ها را به خود جلب کند. شاید اگر «وحشی بافقی» امروز در میان‌مان بود می‌گفت:


هر که هوس سوختن ما می‌کرد
کاش می‌آمد از دور تماشا می‌کرد

به واقع آن‌چه را که تاکتیک «اسب تروا» نامیدند و ملتی را با خود هم‌راه ساختند که جز خسران و سرخوردگی چیزی را به هم‌راه نداشت، آیا می‌توانست جز از ذهنی «پوچ» که هیچ‌گونه مسئولیتی را نیز در قبال آثار و نتایج آن قبول نمی‌کند، تراوش شود.

بدین‌گونه از اصلاح‌طلبان تنها چیزی که می‌توان گفت آن است که اندکی «انصاف» روا دارند و تأملی در آن چه می‌گویند و می‌نویسند داشته باشند. در اندرز «زال» به کیکاووس پادشاه کیانی آمده است:

خردمند پیروز و با هنگ و سنگ
به نیک و بد خود شناسد درنگ
به هوش و به اندیشه و هنگ و رای
درآرد زمین و زمان زیر پای
بر اندیشه آن‌کس که دانا بود
زکاری که بر وی توانا بود

این خردمندی امروز مسلما بیش از پیش احساس می‌شود چرا که نتیجه هر اشتباه و خیر سری را مردم مظلوم و ستمدیده با «خون» خویش در کف خیابان‌ها می‌دهند.

چنان‌که مرحوم «عزت ابراهیم‌نژاد» از شهدای ۱۸ تیر ۷۸ چنین سرود:

ما را به خاطر بیاور
ما را که تازه جوانانی بیست ‌و دو ساله بودیم
شور عشق در سینه داشتیم
وپیش از آن که عاشق شویم
سینه بر خاک سوده مردیم

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

برخورد خردمندانه و جا افتاده ای بود فقط یاد آوری می کنم که ایده اسب تروا خارج کشوری بوده

-- بدون نام ، Feb 13, 2010 در ساعت 04:32 PM

آیا این گفته واقیعت دارد که نمایش ۲۲ بهمن یک برنامه از پیش طراحی شده توسط عناصری از اصلاح طلبان که هنوز سر در سازش با رژیم (انتشار مجدد کارگزاران ...)دارند بوده است تا ۲۲ بهمن بدون هیچ گونه مشکلی پایان پذیرد ؟ارزش نمادین این روز را برای ۲ بال رژیم فراموش نکنیم و ترس از خروش مردم در این روز و از بین بردن این آخرین نماد حکومت و فلسفه پیدایش این رژیم خون و جهل ؟ آقای موسوی و کروبی باید بیش از این مواظب خود باشند که بصورت قربانیهای بعدی این رژیم در نیایند .

-- arad ، Feb 13, 2010 در ساعت 04:32 PM

نویسنده بهتر بود این قدر در پی شاهد مثال های جور واجور نمی گشت. از مولوی و وحشی بافقی و پری بلنده و فیورنتینا و...

-- خسرو ، Feb 13, 2010 در ساعت 04:32 PM

به اعتقاد من نه تنها در اصول گرایان اختلاف به وجود امده, بلکه تعدادی از اصلاح طلبان هم که در ابتدا نمی دونستن کار این همه بیخ پیدا می کنه,به نوعی می خواهن صف خودشون رو از میرحسین و کروبی جدا کنند.به همین جهت مشکل ٢٢ بهمن اتفاقی نبود بلکه به نظر می رسد یک دستهایی هم در کار بود که می خواست به نوعی به جنبش سبز ضربه وارد کند,به خصوص می دانیم طیف اصول گرایان میانه رو مثل اقایان رضایی,عماد افروغ و مطهری هنوز اعتقاد به صلح و سازش به این معنا که نظام باید از مجازات رهبران جنبش خوداری کند. پیدا شدن چنین دیدگاهی برخی از اصلاح طلبان را که هنوز منافعی درنظام دارند می تواند وا دارد که در لباس دوست اما در خدمت دشمن به جنبش خیانت کنند.پس خیلی مهم که مردم به این موضوع توجه کنندو خودشان حافظ جنبش باشند و از طرف دیگه سعی کنند از اموری را که میر حسین و کروبی گفته اند فقط توجه کنند.در هر صورت این هم خودش درس عبرتی بود که می تواند در اینده مسبب پیروزی بشه.

-- بی نام ، Feb 13, 2010 در ساعت 04:32 PM

ایده اسب تروا مال داخل کشور و اقای موسوی نبود. از خارج آمده بود.
دوم اینکه تیتر این مطلب را هر کس انتخاب کرده سلیقه بدی داشته است. تیتر بد می تواند مطلب را بکشد.
سوم اینکه هدایت شناسایی خیلی اسم مستعار تابلویی است. یک اسم بهتر انتخاب کنید.

-- مریم ، Feb 15, 2010 در ساعت 04:32 PM

خواهش می کنم نام فردوسی را با این پیشوند مسخره "حضرت" که ما را به یاد امامان تازی می اندازد خراب نکنید. ان سروده ای که نوشته اید از فردوسی نیست. پیش ازنوشتن بیشتر پژوهش کنید. پیروز باشد.

-- Hushang ، Feb 15, 2010 در ساعت 04:32 PM

Proje-ye Asb-e Troa dar vaghea az tarafe yeki az amelan-e hokumat barnamerizi shode bud, va afsus ke JARAS motavajjeh nashod va onu montasher kard. Mir Hosain va Karrubi dar anche migan o mikonan sedaghat darand

-- Mohammad ، Feb 15, 2010 در ساعت 04:32 PM

کسانی در خارج از کشور این ایده را میان سبزها گستراندند و باعث شدند دولتی ها جمعیت سبز ها را به نفع خود مصادره کنند. باید به این افراد شک کرد .

-- مینا ، Feb 15, 2010 در ساعت 04:32 PM