رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۸ اردیبهشت ۱۳۸۹

سیزده به در

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سلام مهندس. سال نو مبارک.
گاهی فکر می کنم برای این مزدوران که وحشی تر از اینها در دنیا وجود ندارد زبان جنبش سبز بیش از حد ملایم است. با اینها باید با زبان مسلسل صحبت کرد
---------------------------------------------------
سال نوی شما هم مبارک دکتر جان
خب مسلسل آنها که سنگین تر و پر خشاب تر است. بر فرض هم که با مسلسل زدید و کشتید و تمام شد. غلاف کردن اش بعدا سخت می شود

-- امین ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

بازم مثل همیشه عالی بود

-- alireza ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

حالت معصوم و دوستانه دخترک و نشستنش منو یاد اون صحنه از فیلم فرانکشتن قدیمی میندازه، اون قسمت که فرانکشتن لب رودخونه به دختر کوچولویی برخورد میکنه اما دخترک چون هنوز خیلی خام و بی تجربه و از همه مهم تر بدون پیش فرض های خاص در مورد ظاهر افراده، نه فقط از فرانکشتن نمی ترسه که حتی باهاش دوست هم میشه ...

البته بعدش ...

منتهی فرانکشتن، که محصول آزمایش های نادرست و به خطا رفته یک دانشمند نه چندان عاقل بود، اگر هم دست به جنایت می زد تقصیر خودش نبود چون مغز یه آدم ناقص رو گذاشته بودن توی سرش ... اما این آقایون برادرای اسلامی که این همه ادعای عقل و نبوغ و علم و "اشرف مخلوقات" بودنشون دنیا رو برداشته چی؟

تازه فرانکشتن با دست خالی و بدون اسلحه و باتوم آدم میکشت اون هم وقتی که خیلی عصبانی میشد و حسابی آزارش میدادن ...

اگه از من بپرسی، فرانکشتن رو حتی محاکمه نشده میتونم ببخشم اما وقتی به آدم مزدور و جانی که به خاطر یه لقمه نون حلال (؟) و به بهانه رفتن توی بهشت خیالی خدا دست به جنایت میزنه، میشه حتی بعد از یک "محاکمه عادلانه" بخشیدش؟ بخصوص اون کسایی که مزدور رو اجیر میکنن، اونا چی؟

-- daorgee ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

:) تو کسری از ثانیه لبخندی از سر یه رضایت دلنشین، ساده و دوست داشتنی به لبم نشوند این کارتون. بسیار زیبا، ساده، عمیق و گویاست. از حالت دختر بچه خیلی‌ خوشم اومد . ممنون مانا. دست مریزاد. :)

-- Mostafa ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

بند فضای امنیتی،خود همیشه در بند است.
جسم را می توان بر بند کشید اما اندیشه را هرگز.
مثل همیشه گیرا و زیبا. باسپاس و تشکر فراوان از مانای عزیز. دایی علی

-- دایی علی ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

خیلی قشنگ و تامل برانگیزه . به خصوص بند کفش اون غول بیابونی که به سبزه چمن گره خورده. مانا نیستانی شما در کاریکاتورهایت به راستی حس را به مخاطب القا می کنی . لطفا از بابابزرگ بیشتر کاریکاتور بکش.

-- غزل سبز ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

ما نیاز یه «جنبش سرخ» داریم.

-- آریا ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

گویا سالی تیره‌تر برایمان رقم زنند! بهار گذشته را با زردی آغازیدند و در سرِ چشمه این سال «اندیشه» سرخ‌شان آواز میخواند. چه لذتی میبرند از سرخی خون!
اشک

-- بدون نام ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

کلی چمن های گره خورده دیگه هست که سبز نیست، فقط جنبش سبز ه که سبز ِ سبز ِ!
سبز باشید عزیزان آزادی خواه.
امیدهامون رو به دل هامون گره بزنیم تا سبز شود فردایمان.
ای کاش همه ی نحوست ها توو این سیزده به در شود!

-- شهرزاد ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید

-- بابک ایرانی ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

مانا جان بازگشت زیبات رو به فضای واقعی کارهای خودت به خودم تبریک می گم. می دونم چرت و پرت نوشتم! پس اگر به درد همه نمی خوره لازم نیست تاییدش کنی. با تشکرات فراوان

-- محسن ، Apr 1, 2010 در ساعت 07:39 AM

همان بهتر که آدم امیدوارباشه،دخترخانم هم بند پوتین پوش رابسبزه گره زد باامید به بازداشت.

-- رامسری ، Apr 2, 2010 در ساعت 07:39 AM

v

-- یک هموطن ، Apr 5, 2010 در ساعت 07:39 AM

Y........cheghad mitoone negahet bozorg bashe mana..........

-- amir irani ، Apr 28, 2010 در ساعت 07:39 AM