رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ دی ۱۳۸۸

آسمان سرپناه

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بسیار پر معناست ! ساده لوحی مفرط در کنار میز چایی عصرانه !

-- نفیسه ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PM

بسیار زیبا ومعنا دار
با سپاس

-- nadi ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PM

زندگی و مرگ در کنار هم

-- farshid ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PM

No Comment

-- بدون نام ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PM

چه زیبا! چه غمگین!
دلم برای جوون هامون سوخت.

-- شهرزاد ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PM

امیدوارم مبارزات بدون خشونت جنبش سبز به نتیجه برسد.امین. و چکمه بزرگ دیکتاتوری وخشونت برای همیشه از کشورمان و از ذهن و فکرمان رخت بربندد.امین

-- sasan ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PM

آدم تصور میکند که «٣٠ سال تجربه تلخ» میباید «برای جبران اشتباهات انجام شده» کافی باشد, اما متأسفانه در این پنج, شیشماه گذشته شاهد این بوده ایم که خیلی ها هنوز در آن چهارچوب فکری «خواب آلوده» خود به سر میبرند.
چه کسی میگوید که میباید «اسارت, تجاوز و اعدام» را بی چون و چرا قبول کرده و فقط در «خیال و رویا» آنچه که «دنیاي آزاد» است را برای خود آرزو کنیم...!؟؟
کجاست آن عشق به میهن, عشق به ملت و عشق به آزادی؟؟؟

-- سعید ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PM

THIS IS THE MYSTERY OF LIFE IN IRAN.

-- SERAHAT ، Nov 24, 2009 در ساعت 12:54 PM

سلام مانای عزیز، ممنون از کارهای قشنگت. این کار آخر منو یاد دوستانی میاندازه که تمایل دارند از درون به اصلاح سیستم بپردازند. نمی دونم برداشت درستی داشتم یا نه؟!

-- یک هم وطن ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

ان هذا ما کنتم به تمترون :) + حدید 26 + سوره قدر + قصص 71 و 72 + یوسف 88 + ولفجر

-- دخان 50 ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

آسمان "خالی" و "اثیری" است، اما آیا چکمه هم؟

-- صوفی ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

lمبارزه بدون خشونت اگر همراه با آگاهی واقعی دین و کنار گذاشتن خرافات باشد بسیار موثر خواهد بو.با تشکر فراوان از شما آقای نیستانی -

-- محسن ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

خیالی خوش !

-- ارسطو ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

ظرافت کار «مانا» آنجاست که ...
که شخص در حال چای خوردن نیست. این تصویر تاکید میکند که دنیای اطراف ما به دست خود ما ترسیم میشود.
مدتی بود از خدا گلایه داشتم که خدایا چرا اجتماع ما را رها کرده ای ؟ مگر تو خدای «جامعه» نیستی؟. داشتم به این باور میرسیدم که خدا فقط «خدای افراد» است نه «خدای اجتماعات» . من بارها و بارها در زندگی شخصی ام خدا را با چشم عقل دیده ام. اما هرگز حضور او را در جامعه ندیده بودم. داستانهایی در کتب مذهبی بود که حضور خدا را در جامعه نشان میداد اما من آنها را تجربه نکرده بودم و شاید برخی از این مطالب را بتوان در زمره تحریفات کتب مذهبی و حتی خود قرآن دانست.
مدتی تحقیق کردم تا بالاخره جوابهای خود را در نوشته های دکتر سروش یافتم.
این تصویر مانا یکی از مقالات چندین صفحه ای دکتر سروش را در یک کادر چند سانتی خلاصه کرده است.
به کسانی که کارهای مانا را درک میکنند و عمق هنر او را در میابند توصیه میکنم به سایت دکتر سروش هم مراجعه کنند . من مانا را در «هنر» همسنگ دکتر سروش در «فلسفه» میدانم. و مطمئنم کسانی که در سطحی قرار دارند که از کارهای مانا لذت فراوان ببرند از نظرات دکتر سروش نیز به همان میزان لذت خواهند برد.
این کار مانا در زمره کارهایی است که حرف فلسفی در خود دارد. وقایع نگاری نیست. انتقاد نیست. پیشنهاد هم نیست. یک حقیقت است. یک باور است. که اگر به درستی آنرا دریابیم ، تاثر عمیقی بر اندیشه ، گفتار و  نهایتأ کردار ما خواهد داشت.
درود بر اندیشه مانا

-- ایرانی ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

اِنّ اللهَ لا یُغَیّر ما بِقوم حَتی یُغَیِروا ما بِاَنفُسِهِم
همانا خداوند آنچه بر جامعه میرود را عوض نمیکند مگر آنکه خودشان آنچه بر آنان میرود را تغییر دهند.

-- ایرانی ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

خواهش از کامنت گذاران...
از کامنت گذارانی که فقط به :
- زیبا بودن کار
- تعریف از مانا نیستانی
- درست بودن مطلب بدون توضیح علت آن
- و مواردی از این قبیل
که برای خواننده کامنتها حاوی اطلاعات مفید نیست خواهش میکنیم بجای این روش بیایند و ...
- تفسیر خود را از تصویر بنویسند.
- کشفیات و یافته های لذتبخش خود را از تصویر بنویسند.
- نکات ابهام را یادآوری کنند
- خلاصه یه چیزی بنویسند که خواندنش برای مردم مفید باشد و نه فقط صرف وقت !
با تشکر قلبی و قبلی .

-- یک شهروند ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

من دو برداشت از این طرح مانا دارم: یک: آنچه که از آسمان بر ما نازل گشته بسان چکمه ی سنگین و نظامی است که تهدید آمیز بر بالای سرمان ایستاده. چکمه، نظامی است. سمبل زور و اطاعت کورکورانه. ولی ما به آن رنگ و جلا می دهیم. در زیر آن آسمانی زیبا تصور می کنیم که سرپناه ماست، با خورشیدی تابان که به زندگی مان نور و گرمی می بخشد. چرا؟ برای فرار از این تهدید مدام؟ و یا ناتوان از مقابله با آن، پس لااقل دیدنش را قابل تحمل کنیم؟
دو: جای آسمان و سرپناه مان را چکمه ای عظیم و ترسناک گرفته که هر آن ممکن است بر سرمان فرود آید. ناتوان از مقابله و کنار زدنش، آسمان خودمان را به آن زیبائی که در تصور داشتیم در زیرش نقش می زنیم ...

-- کتایون ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

دوستی در کامنت ها از اقای سروش نام برد من به وب سایت ایشان رفتم و توانستم یک سخنرانی را گوش دهم و لذت ببرم.نامه اقای سروش به خامنه ای واقعا خواندنی است.

-- sasan ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

اگر هر کس کامنت میگذاره اسم واقعی خودش را در انتها بنویسه من متشکر او میشوم.

-- husain ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

یکی از کامنت گذاران با نام (ایرانی)دو نظر داده است که خیلی جالب است فقط اگر اسم واقعی خودش را بنویسد بهتر است.متشکر

-- sasan ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

be nazaram be tedade adama nazarhaye motafaveti mitune vjud dashte bashe dar morede in tasvir ..ama bitafavot nist be fazate emruz iran ...mardomi ke shadid tu fesharand ama say mikonan zendegiro baraye khodeshun ziba konan ... 

-- sheler ، Nov 25, 2009 در ساعت 12:54 PM

امید به آزادی:من زندانیم ،ایرانییم ،آفتاب را،آسمان هم ابر را دوست دارم ازخشونت بیزارم .

-- رامسری ، Nov 26, 2009 در ساعت 12:54 PM

به نظر من این وضعیت گروهی از مردم ایران رو نشون میده که از ناامیدی به پوچی رسیده اند.
کاش در کنارش گروه دیگر رو نشون میداد که چگونه به چشمهای مرگ زل میزنند و اون رو شرمنده میکنندتا آزادی زنده بمونه.

-- سحر ، Dec 3, 2009 در ساعت 12:54 PM

یک هفته پس زمینه کامپیوترم بود كه یادم نره برای چی زنده ام

-- samira ، Dec 4, 2009 در ساعت 12:54 PM

20

-- مازيار ، Dec 15, 2009 در ساعت 12:54 PM

دشمن ات را دوست بدار!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ولی چگونه؟

-- تلنگر ، Jan 16, 2010 در ساعت 12:54 PM