ادبیات آرژانتین چگونه جهانی شد؟امیر رسولیآرژانتین تا دو قرن پیش مستعمرهی اسپانیا بود. میراث استعمار برای آرژانتین زبان اسپانیایی بهعنوان یک زبان اروپایی بود. تردیدی نیست که این زبان به جهانی شدن ادبیات آرژانتین کمک کرد. بیجهت نبود که در اوایل قرن بیستم کسانی مانند سعید نفیسی خواهان تغییر خط و تغییر زبان فارسی به انگلیسی بودند. اما زبان فقط کافی نیست. اگر آرژانتین را با کشورهای دیگری که مستعمرهی اسپانیا بودند مقایسه کنیم، میبینیم ادبیات آرژانتین غنیتر و فراگیرتر است. چرا؟ چه عاملی باعث شد که ادبیات آرژانتین جهانی شود؟ پاسخ این پرسش ساده است: ویکتوریا اوکامپو.
ویکتوریا اوکامپو یک دختر اشرافزادهی پولدار آرژانتینی بود که در جوانی نشریهی ادبی «سور» (به معنای جنوب) را با ثروت پدرش تأسیس کرد. او در نشریهی ادبی سور ۴۰ سال تمام ادبیات آرژانتین را به جهانیان عرضه کرد و آثار نویسندگانی مثل الیوت، جویس، ویرجینا ولف، فاکنر، تاگور و بسیاری دیگر از چهرههای ادبی جهان را بهطور مستقیم و بدون تأخیر به آرژانتین برد. سردبیر نشریهی «سور» کسی جز خورخه لوئیس بورخس نمیتوانست باشد.ویکتوریا اوکامپو ۱۷سالش که بود در دفترچهی خاطراتش نوشت: «من تصمیم گرفتم که زندگیام را وقف هنر کنم.» ویکتوریا هنرمند نشد. او شاعر و نویسنده هم نبود. با این حال بعد از چهل سال فعالیت ادبی دهها جلد کتاب که مجموعهای از مقالات و سرمقالات او در نشریهی سور و یک سند تاریخی از چگونگی جهانی شدن ادبیات آرژانتین است از او به جای ماند. در نمایشگاه کتاب فرانکفورت که از روز چهارشنبه ششم اکتبر تا شنبه دهم اکتبر با محوریت ادبیات آرژانتین برگزار میشود، بیوگرافی اوکامبو تحت عنوان «زندگی من اثر من است» عرضه میشود. در شمال بونئوس آیرس، در محلهی «ریو دلا پلاتا» یک ویلای سه طبقهی اشرافی با یک باغ زیبا قرار دارد. در این ویلا شخصیتهایی مانند فریدریکو گارسیا لورکا، ایگور استراوینسکی، رابیندرانات تاگور، والنتین هوگو و البته خورخه لوئیس بورخس رفت و آمد میکردند. از همین جا بود که ادبیات آرژانتین از ورای میراث استعمار سربرآورد و در جهان مطرح شد. یونسکو ویلای ویکتوریا اوکامپو را امروزه به یک مرکز فرهنگی تبدیل کرده و وظیفهی آن پاسداری از میراث فرهنگی اوکامپو و معرفی ادبیات آرژانتین در جهان است. ویکتوریا اوکامپو در کودکی به هر چه دوست داشت دست پیدا میکرد. در نوجوانی بود که بهخاطر خاستگاه اشرافی و تربیت مذهبی با محدودیتهایی روبرو شد. از او انتظار داشتند که با یکی از اشرافزادهها ازدواج کند و یک زندگی متعارف اما یکنواخت و خستهکننده را در پیش بگیرد. درست مثل مادرش یا زن عموهایش و دیگر زنهایی که هر روز میدید.
زنهایی خیانت دیده، اما بیتصمیم و کاملاً وابسته به شوهر. اوکامپو این نوع زندگی را نپذیرفت و راه دیگری در پیش گرفت. انتهای این راه، بعد از ۴۰ سال، در سال ۱۹۷۵وقتی که او ۸۵ سال داشت به آشنایی با سوزان سونتاگ (فمینیست و نظریهپرداز و منتقد پست مدرن در آمریکا) انجامید. اوکامپو دربارهی آشنایی و دیدار با سوزان سونتاگ مینویسد: « او نمیدانست که یک زن، وقتی در سال ۱۹۱۰ بیست سال بیشتر نداشت، با چه مشکلاتی روبرو بود. اما من که گذشته و حال را میشناختم مثل مادری که دخترش را گم کرده و حالا بعد از سالها او را در خوابها و خیالهایش بازیافته باشد، از دلیری و هوش سرشار و خیرهکنندهی او شگفتزده شده بودم.» اوکامپو نخستین بار با اورتگا فیلسوف اسپانیایی آشنا شد. او موضوعی را برای بحث انتخاب کرده بود و فیلسوف جوان هم به او میدان داده بود. اوکامپو دربارهی این نخستین تجربه مینویسد: «مثل این بود که در جشنی شرکت کرده بودم. آیا این جشن به افتخار من برگزار شده بود؟» اورتگا در نامههایی که از اسپانیا برای او مینوشت، ویکتوریا را «مونالیزای جنوب» خطاب میکرد. در سال ۱۹۲۴ رابیندرانات تاگور، شاعر هندی و برندهی نوبل ادبی سر راه لیما بیمار شد و مجبور شد در بونئوس آیرس بماند. ویکتوریا اوکامپو برای شاعر سالخورده با ریش انبوه سفید ویلایی اجاره کرد و دو ماه از محضر تاگور بهره برد. تاگور از معاشرت با این دختر جوان لذت میبرد و در مدت اقامتش در بونئوس آیرس اشعاری عاشقانه سرود که بعدها به شکل دفتری منتشر شد. تاگور این مجموعه را به ویکتوریا اهداء کرده بود. تاگور که ظاهراً خاطرخواه این دختر جوان و زیبا شده بود، پیش از ادامهی سفرش در نامهای به اوکامپو به کنایه نوشت: «متأسفم که نتوانستم همهی وجوه شخصیتی شما را بشناسم.»
اوکامپو عاشق آثار فیلسوفان، شاعران و نویسندگان بود، اما شاعران، فیلسوفانی و نویسندگانی که بهواسطهی آثارشان سر راه او قرار میگرفتند به او دل میباختند.در سال ۱۹۲۹ والدو فرنک، نویسندهی ملیگرای آمریکایی به او پیشنهاد داد، یک نشریهی ادبی منتشر کند. اوکامپو بیش از یک سال دربارهی این موضوع فکر کرد و سرانجام نشریهی «سور» را بنیان گذاشت. پدرش پیش از انتشار نخستین شمارهی «سور» درگذشت. او پیشگویی کرده بود که ویکتوریا روزی همهی ثروتش را به باد میدهد و عاقبت به خاک سیاه مینشیند. ویکتوریا همهی ثروتش را برای انتشار «سور» خرج کرد، اما به خاک سیاه ننشست و نامش در تاریخ ادبیات آرژانتین جاودانه شد. انتشار «سور» تا اواسط سالهای دههی ۹۰ ادامه پیدا کرد و بعد از مرگ اوکامپو هم چند شمارهای انتشار داد، اما سرانجام تعطیل شد. اوکامپو نخستین مجموعه مقالاتش را هم در همان سال انتشار نخستین شمارهی «سور» منتشر کرد. در دفترچهی خاطراتش نوشته بود: «مادرم از انتشار این کتاب خبر ندارد. میترسیدم نگران شود. درست مثل کسی که خبردار شود پسرش قصد دارد سرزمینی را که پر از آدمخور است کشف کند.» با این حال او تا زنده بود اجازه نمیداد کسی نویسنده خطابش کند. اعتقاد داشت که مقالاتش در واقع نامههایی هستند برای عموم مردم. اوکامپو تلاش میکرد «سور» را از گزند سیاست روز دور نگه دارد. او از روی اعتقاد قلبی با فاشیستها ضدیت داشت و این ضدیت در «سور» هم بازتاب پیدا کرده بود. در این نشریه بود که برای نخستین بار آرژانتین با آثار مهمترین نویسندگان جهان در آن زمان، با چهرههایی مانند آندره مالرو، تی اس الیوت، ویلیام فاکنر، توماس من، آلبر کامو، ویرجینا وولف، والتر بنیامین، تئودور آدورنو، و فریدریش دورنمات آشنا شد.
اوکامپو در سال ۱۹۳۵مینویسد: «من انسانی هستم سیریناپذیر. اعتقاد دارم که اگر ما گرسنه باشیم میتوانیم به برخی چیزها دست پیدا کنیم.» گرسنگی او نسبت به ادبیات و اندیشه حد نداشت. او آنچه را که مییافت، سخاوتمندانه به کشورش عرضه میکرد، از نظر شخصیتی و فکری خودش را رشد میداد و همگام با او ادبیات و فلسفه هم در آرژانتین رشد پیدا میکرد و متحول میشد. نویسندگانی مانند خولیو کورتازار، ماریو وارگاس لیوسا به صراحت به تأثیر ماهنامهی «سور» در بالندگی آثارشان اشاره کردهاند. بورخس که در بسیاری از مواقع با اوکامپو اختلاف نظر و سلیقه داشت گفته است: «بدون ویکتوریا اوکامپو ادبیات آرژانتین هرگز متحول نمیشد.»وقتی که ویکتوریا اوکامپو در سال ۱۹۷۹درگذشت، اوکتاویو پاز نوشت: «سور فقط یک نشریهی ادبی نبود. سور یک سنت ادبی بود.» در همین زمینه: • ادبیات سیاسی آرژانتین در نمایشگاه کتاب فرانکفورت، میترا داودی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|