رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۶
داستان 67، قلم زرین زمانه

کدام لبخند

لبخند بي مورد گفت:اخرين دفاعتان شنيده مي شود
ولبخند تلخ جواب داد: حتي اگر دفاعي هم داشته باشم شنيده نمي شود پس سكوت اختيار مي كنم

تا تلخي لبخند بنويسددفاعي نداشت كه در ساعت 12 روز شنبه ثبت شود

و لبخند بي حالت چكش را بكوبد وحكم را قرائت كندكه : شما به علت كدام جرم نكرده كه ثابت هم نمي شود متهم مي شويد به تحمل مرگ.

و فضا پر مي شود ازهمهمه لبخند هاي پر حسرت تا

يكي لبخند بگويد:برو خدا به همرات ننه.

ولبخند ديگري جو بگيردش و بگويد:از اولش هم آخرش معلوم بود.

و ناگهان صداي چكش.همهمه لبخند هاي پر حسرت وسكوت هر سه به نوبت جاي يكديگر را گرفتند

يك هفته ديگر كه بشود لبخندي بي دغدغه از پشت تلفن خواهد گفت: آره تازه شام خوردم.مرغ بريوني.ودر غياب زنش ادامه بدهد كه براي نيمه شبم يه قولهايي از زن همسايه بالايي گرفتم. ميدوني كه چي مي گم؟

ولبخند خسته در جايي ديگر دستور بدهد:دسته آماده.رو به هدف.آتش

تا چيزي به گوش نرسد مگر قهقه ي خنده اي از پشت تلفن كه حالادر سكوتي بي لبخند صدايش را گم مي كرد.

Share/Save/Bookmark