رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ شهریور ۱۳۸۸

تغییر رژیم مُرد؛ زنده‌باد تغییر رژیم

جان هانا، فارین پالسی، ترجمه‌ی احسان نوروزی

به‌رغم پاسخ ناامیدکننده ایران در هفته جاری به درخواست جامعه جهانی برای مذاکره بر سر برنامه هسته‌ای این کشور، دولت باراک اوباما هم‌چنان امیدوار است که تلفیقی از ارائه مشوق‌ها و افزایش فشارها بتواند جمهوری اسلامی را متقاعد کند که از تلاش برای دست‌یابی به بمب صرف‌نظر کند.

اما واقعیت این است که تحولات و آشفتگی‌های پس از انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران موجب شد یکی از عناصر اصلی استراتژی اوباما برای انجام این معامله، یعنی آمادگی او برای پذیرش مشروعیت و دوام رژیم ایران، که سخنی از آن به میان نیامده بود، بیش از همیشه اعتبار و موضوعیت خود را از دست بدهد.

وقتی اوباما وارد کاخ ریاست‌جمهوری شد مصمم بود که با رویکردی کاملا متفاوت با رویکرد «محور شرارت» جرج بوش، انرژی تازه‌ای به دیپلماسی بدهد. رئیس‌جمهور ایالات متحده از همان آغاز کار «دستی باز» به سوی رهبران ایران دراز کرد و به آنها وعده داد که بر اساس «منافع مشترک و احترام متقابل» با آنها مذاکره خواهد کرد.

او خواست دیرینه آمریکا که آغاز مذاکرات را منوط به پذیرش قطعنامه‌های سازمان ملل مبنی بر تعلیق برنامه غنی‌سازی اورانیوم می‌کرد، کنار گذاشت و به‌جای آن پیشنهاد کرد تا گفت‌وگوها بدون پیش‌شرط و با هدف حل و فصل مسائل مهم میان دو کشور آغاز شود، حتی زمانی که تولید اورانیوم غنی‌شده در ایران با همان شتاب گذشته در جریان بود.

مهم‌تر آن‌که شاید اوباما به عنوان یکی از محورهای اساسی تلاش خود در جهت فائق آمدن بر رهبران ایران، سعی می‌کند این‌طور به نظر برسد که حتی برای تسکین دادن بزرگ‌ترین هراس رژیم هم آماده است: فقدان مشروعیت رژیم در چشم مردمی که در همان کشور زندگی می‌کنند.

سال‌های سال رهبران ایران شورش‌های حمایت‌شده توسط آمریکا یا «انقلاب مخملی» را جدی‌ترین تهدید موجود علیه موجودیت خود ‌می‌دیدند. مقامات ایرانی همواره دولت بوش را به‌خاطر لحن تهاجمی و کوشش‌های نسبی آن برای ترویج دموکراسی، به تلاش برای تغییر رژیم متهم می‌کردند.


اوباما به‌سرعت گزینه تغییر رژیم را از روی میز حذف کرد. او بر متوقف کردن پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران متمرکز شد و آن را اولویت خود قرار داد، با این پیش‌فرض (به‌غایت اشتباه) که حاکمیت تئوکراسی بر ایران، مستحکم و متصلب شده و پابرجا خواهد ماند. اوباما خیلی زود این پیام را برای رهبران ایران فرستاد که مشروعیت جمهوری اسلامی از نگاه او قابل مناقشه نیست و امور داخلی ایران ارتباطی با نگرانی‌های ایالات متحده ندارد.

اخیرا گفته شده که رئیس‌جمهور اوباما دو نامه محرمانه برای آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران،‌ ارسال کرده و در این نامه‌ها به وی اطمینان داده که آمریکا مایل است سازشی تاریخی میان واشنگتن و تهران محقق شود. پیام تصویری ماه مارس رئیس‌جمهور به مناسبت سال جدید ایرانیان نیز برجسته‌ترین اقدام او در عرصه عمومی بود که به‌وضوح تغییر رویکرد ایالات متحده در قبال ایران را برای عموم مردم به نمایش گذاشت.

از آنجایی که جرج بوش در زمان ریاست‌جمهوری خود در بیانات و اقدامات مشابه فقط مردم ایران را خطاب قرار می‌داد،‌ رئیس‌جمهور اوباما تلاش کرد تا با لحنی محترمانه خطاب به رهبران ایران هم سخن بگوید و نشانه‌هایی از تغییر رویکرد را به نمایش بگذارد. بوش همواره به بی‌رحمی رژیم علیه شهروندان ایرانی اشاره می‌کرد، اما اوباما حتی اشاره‌ای هم به حقوق بشر در ایران نکرد. بوش همواره مشروعیت رهبران غیرانتخابی (انتصابی) ایران را به چالش می‌کشید، اما اوباما بر تمایل خود به این‌که «جمهوری اسلامی ایران ... جایگاه شایسته‌ای را در میان دیگر کشورهای جهان به دست آورد» سخن گفت.

البته اطمینان دادن به رژیم‌های مستبد درباره اهداف و نیات خیرخواهانه ایالات متحده در قبال استقرار و طول عمر آنها اقدام خاص و جدیدی نیست،‌ به‌خصوص هنگامی که این اقدام بخشی از برنامه‌ای برای معامله با طرف دیگر و تامین کردن اهداف و منافعی باشد که برای ایالات متحده از اهمیت بیشتری برخوردارند.

در واقع این موضوع در مورد ایران سابقه هم دارد. در سال ۱۹۸۱ دولت جیمی کارتر در بخشی از پیمان الجزایر که امضای آن به بحران گروگان‌گیری ایرانی‌ها پایان داد، متعهد شد «که سیاست ایالات متحده از این پس این‌گونه خواهد بود که مستقیم یا غیرمستقیم، از نظر سیاسی یا نظامی، در امور داخلی ایران مداخله نکند.» و چه کسی تردید دارد در این‌که رهبر مقتدر لیبی، معمر قذافی هم پیش از واگذاری سلاح‌های کشتار جمعی خود در سال ۲۰۰۳ می‌خواست اطمینان حاصل کند که جرج بوش با ضربه زدن به او سرنوشتی مشابه صدام حسین برایش رقم نمی‌زند؟

با این وجود، به کار گرفتن این استراتژی تحسین‌برانگیز که همواره بر پایه مصالحه‌جویی آمریکا استوار است،‌ در قبال تئوکراسی انقلابی ایران را تا چند ماه پیش شاید بتوان در همین چارچوب قابل تحلیل دانست و توجیه‌اش کرد، اما با در نظر گرفتن رویدادهای پس از انتخابات در ایران و واقعیت‌های موجود، تردیدهای جدی نسبت به آن وارد است.


رژیم حاکم بر ایران علاوه بر تقلب گسترده و دست‌کاری آرا، وحشیانه به معترضان حمله و آنان را سرکوب کرد، زندانیان را شکنجه و به برخی از آنها تجاوز کرد و دادگاه‌های نمایشی مضحکی را برای محاکمه آنها به راه انداخت.

به‌رغم سرکوب گسترده، اصول اساسی و ارکان این تئوکراسی به‌طور فزاینده‌ای به چالش کشیده می‌شود و هر هفته که می‌گذرد چالش‌های پیش‌روی این نظام به‌طور محسوسی افزایش می‌یابد؛ مردم فریاد «مرگ بر دیکتاتور» سر می‌دهند! پایه‌های مشروعیت رژیم به شدت سست شده و شکننده بودن آن بر کسی پوشیده نیست و چشم‌انداز فروپاشی آن هرگز تا این حد آشکار و واقعی نبوده و نخواهد بود.

طنز ماجرا اینجاست که درست در شرایطی که دولت اوباما برای کنار گذاشتن گزینه تغییر رژیم آماده به نظر می‌رسد، مردم ایران آن را به یک احتمال دست‌یافتنی تبدیل کرده‌اند. تراژیک‌تر از این نمی‌شود که آمریکا بخواهد اقدامی در جهت تقویت دیکتاتوری حاکم بر ایران انجام دهد، آن هم در حالی که به نظر می‌رسد بسیاری از ایرانیان برای خلاص شدن از دست این رژیم حاضر به پذیرش هر هزینه و خطری هستند.

از نظر استراتژیک هم پذیرش ریسک اقدام برای نجات این رژیم از فروپاشی، اصلا دورنگرانه نیست، چون هیچ چیزی بیشتر از جایگزین کردن جمهوری اسلامی با یک حکومت دموکراتیک‌ نمی‌تواند احتمال حل و فصل صلح‌آمیز مساله هسته‌ای ایران را تقویت کند و چشم‌انداز روشن‌تری را پیش‌روی ما قرار دهد. نکته دیگر این‌که در عرصه عمل، بعید به نظر می‌رسد که رهبران ایران در شرایط کنونی با ارائه تضمین دیگری از سوی ایالات متحده مبنی بر عدم مداخله در امور داخلی آن کشور به آرامش برسند. آنها در حال تجربه کردن بدترین کابوس‌های عمر خود هستند و به نظر می‌رسد متقاعد شده‌اند که واشنگتن هم در این وقایع دست دارد.

متقاعد کردن تئوکرات‌های روان‌پریش و ضدآمریکایی به صرف‌نظر کردن از تسلیحات هسته‌ای همیشه از شانس کمی برای موفقیت برخوردار بوده و بحران سیاسی فزاینده در ایران، انجام آن را دشوارتر از پیش هم ساخته است.

اما همین بحران سیاسی، امیدبخش‌ترین فرصت ممکن برای از بین بردن تهدید اتمی ایران - بدون وقوع جنگ - را فراهم کرده است. به هر حال الان شرایط برای مذاکره فراهم شده است، اما اوباما نباید کاری کند که این فرصت تاریخی از دست برود.





منبع

Share/Save/Bookmark