رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۶ تیر ۱۳۸۷
خالد حردانی اعدام نمی‌شود

پایان خوش تراژدی ارتفاع پست

مهرداد توانافرد

پس از هفت سال کش و قوس بین زندگی و مرگ، که در طول آن «خالد حردانی» دست‌کم دو بار تا پای اعدام رفته بود، این متهم خوزستانی یک پرونده هواپیماربایی بالاخره مورد عفو و بخشش قرار گرفت و از اعدام رهایی یافت.

محمد مصطفایی، وکیل خالد، عصر روز دوشنبه این خبر را اعلام کرد. او خبر داده که هنوز پرونده موکلش به شعبه شش اجرای احکام دادسرای انقلاب ارسال نشده و در نتیجه زندان هم از این موضوع خبر ندارد. اما در مراجعه حضوری وکیل به شعبه، اصل خبر عفو خالد حردانی مورد تأیید قرار گرفته است.

بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی، اختیار عفو یا تخفیف مجازات محکومان قضایی با رهبر نظام است و وی می‌تواند بر اساس پیشنهاد رییس قوه قضاییه، محکومان دادگاه‌ها را مورد بخشودگی قرار دهد.

پیش از این، یک بار درخواست عفو خانواده خالد و دو متهم دیگر این پرونده که به اعدام محکوم شده‌اند، از سوی هاشمی شاهرودی، رییس قوه قضاییه رد شده بود. این موضوع مربوط به دو سال پیش، یعنی تابستان ۱۳۸۴ است؛ زمانی که تقریباً شش ماه از توقف اجرای حکم اعدام وی به دلیل دستور هاشمی شاهرودی می‌گذشت.

ماجرای «کوچ اجباری»
شاید نام «خالد حردانی» برای بسیاری در ایران آشنا نباشد؛ اما بی‌تردید بسیاری از ایرانیان فیلم «ارتفاع پست» به کارگردانی «ابراهیم حاتمی‌کیا» را دیده‌اند و نام «قاسم» شخصیت اول داستان آن را به خاطر دارند: مرد جنوبی زحمت‌کش و نسبتاً جوانی که به علت بیکاری و مشکلات مالی تصمیم می‌گیرد با دزدیدن یک هواپیما از کشور خارج شود و طبق دیالوگ فیلمنامه نافذ «ارتفاع پست»: به جایی برود که «آب باشد، امنیت باشد، کار باشد.»

قطعاً بازی زیبا و پر احساس «حمید فرخ‌نژاد» در نقش «قاسم» در برابر «لیلا حاتمی» در نقش همسر قاسم، به خوبی واقعیت تلخ زندگی قاسم را نشان می‌داد و هر بیننده‌ای را هم‌دل و بلکه حامی او می‌ساخت:

قاسم به قصد یافتن شغل و زندگی بهتر، تصمیم به هواپیماربایی می‌گیرد. او در این مسیر خانواده‌اش را نیز همراه خود می‌کند؛ شاید تا دزدیدن هواپیما آسان‌تر باشد. قبل از حرکت هم تمام پل‌های پشت سر خود را خراب می‌کند؛ کاری که در فیلم با پاره کردن و دور انداختن کارت‌های شناسایی خود در مسیر فرودگاه نشان می‌دهد.

خالد حردانی، «قاسم» ارتفاع پست است؛ داستان این فیلم، اگر چه با اندکی تغییر، بسیار شبیه ماجرای واقعی خالد است؛ ماجرایی که انگیزه حاتمی‌کیا از ساختن این فیلم بوده است. این کارگردان سینمای ایران در یک جلسه مطبوعاتی در حاشیه جشنواره فیلم فجر در بهمن ماه ۱۳۸۰ گفت که وقتی خبر این هواپیماربایی عجیب (همراه با خانواده و بدون انگیزه‌ی سیاسی) را شنیده است، در جلسات دادگاه متهمان (در اسفندماه ۷۹) حضور یافته و سپس به سرعت، از این ماجرا ایده‌ی فیلم ارتفاع پست را گرفته و در سال ۸۰ نیز آن را اجرا کرده است.

حاتمی‌کیا در این مصاحبه مطبوعاتی (در بهمن ۸۰) آرزو کرد که «این بازیچه‌های دست تقدیر از کام مرگ رها شوند.» اما این چنین نشد. پرونده متهمان این هواپیماربایی خانوادگی، پس از صدور حکم اعدام برای سه متهم اصلی و احکام زندان از ۱.۵ تا ۱۰ سال برای دیگر متهمان، در سیکل‌های اداری بین دادگاه انقلاب و دیوان عالی کشور در رفت و برگشت بود تا در نهایت در آخرین هفته دی ماه ۱۳۸۳ اعلام شد که این سه متهم، خالد حردانی و دو برادر همسر او، صبح روز سه شنبه ۲۹ دی ماه اعدام می‌شوند.

«ندا پورمنصوری» همسر حردانی پس از آن از هاشمی شاهرودی درخواست ملاقات حضوری کرد. هم‌زمان محمود علیزاده طباطبایی، وکیل این متهمان نیز درخواست کرد اجرای حکم ۲۴ ساعت به تعویق بیفتد که مورد موافقت واقع شد.

صبح روز سه‌شنبه که همسر خالد حردانی به دیدار شاهرودی رفت، روزنامه شرق نیز گزارش مفصلی در خصوص این ماجرا و ارتباط این پرونده با فیلم «ارتفاع پست» منتشر کرد. این گزارش که با عنوان «هواپیماربایان ارتفاع پست چهارشنبه اعدام مى شوند» به تیتر یک روزنامه تبدیل شده بود، تأثیر زیادی در جلب توجه افکار عمومی به این پرونده داشت.

بسیاری برای اولین بار فهمیدند «خالد حردانی» همان «قاسم» است؛ هواپیماربایی که تقریباً همه بینندگان فیلم ارتفاع پست، با وجود غیرقانونی و مجرمانه بودن عمل او، حق را به او می‌دادند.

او کار می‌خواست، و نانی برای زن و بچه‌اش؛ با محبت بود و روراست، اگرچه تصمیمش قدری احمقانه می‌نمود. اما نامی که خود او برای این عمل انتخاب کرد، گویای ناچاری او بود و گویایی فیلمنامه: کوچ اجباری!

هاشمی شاهرودی - شاید تحت تأثیر «ارتفاع پست» و یا به خاطر رایزنی‌های عمادالدین باقی، رییس «انجمن دفاع از حقوق زندانیان» - آن روز دستور توقف اجرای حکم اعدام این سه تن را صادر کرد.

سال گذشته، در آخرین روزهای بهمن ماه و هم‌زمان با اجرای حکم اعدام دو تن از متهمان بمب‌گذاری در اهواز، خبر اجرای حکم اعدام خالد حردانی نیز توسط خبرگزاری نیمه‌رسمی مهر منتشر شد. اما این خبر هم به سرعت از سوی مقامات قضایی تکذیب شد.

«ارتفاع پست» واقعی به روایت روزنامه ایران
صبح روز ۲۳ آبان ماه ۱۳۷۹ خالد حردانی و همسرش ندا پورمنصوری، به همراه ۱۸ تن از اعضای سه خانواده فامیل آن‌ها، از جمله فرهنگ و شهرام پورمنصوری دو برادر ندا، سوار یک هواپیمای «یاک ۴۰» روسی شدند. آن‌ها در ۶۰ مایلی مسیر اهواز به بندرعباس، در حالی که ۱۵ دقیقه به فرود این هواپیما مانده بود، اقدام به ربودن هواپیما کردند.

روزنامه ایران در گزارشی به تاریخ ۲۱ اسفند ۷۹ حادثه را این گونه روایت کرده است: «هواپیمای پرواز شماره ۱۴۹۳ وقتی از باند فرودگاه برخاست. چهار زن و ۱۴ مرد مسافر به مرور نقشه پرداخته و هر کدام با بیرون کشیدن چاقو، خنجر و پنجه بوکس به انتظار شروع عملیات هواپیماربایی نشستند. در این بین مردی دست در جورابش کرد و تپانچه‌ای را از میان کف پا و کفش بیرون آورد و شمارش معکوس شروع شد.

وقتی هواپیما به فاصله ۶۰ مایلی فرودگاه بندرعباس رسید، مرد مسافری از روی صندلی برخاست و با تظاهر به دل‌درد شدید و حالت تهوع از میان هم‌دستان خود و هفت مسافر دیگر گذشت و به مأمور گارد پرواز نزدیک شد و به محض رسیدن با ضربات مشت و پنجه بوکس به وی حمله کرد.

همین که دیگر مأموران گارد پرواز به درگیری پی بردند، برای حفظ امنیت در هواپیما به سمت مرد مهاجم دویدند و در این حین دو تن دیگر از هواپیماربایان در حالی که چاقو و کلت به دست داشتند با آنان درگیر شدند. مأموران گارد پرواز که با ۱۸ هواپیماربا مواجه شده بودند، برای دفاع از خود اسلحه به دست گرفتند و درگیری مسلحانه به وجود آمد و پس از شلیک چندگلوله توسط مأموران و هواپیماربایان، مجروحان حادثه در گوشه‌ای افتادند.

طراح اصلی هواپیماربایی که سعی داشت با شلیک گلوله و انفجار کپسول اکسیژن قفل در کابین هواپیما را بشکند و با ورود به آن، خلبان روسی را وادار به تغییر مسیر کند، با تیزبینی مأمور گارد پرواز، هدف گلوله قرار گرفت ودر کنار کابین روی کف هواپیما افتاد و دوستان وی که یکی از کلت‌های گارد پرواز را گرفته بودند و تپانچه دیگری نیز در دست داشتند به سمت مأموران نشانه رفته و تهدیدشان کردند.

در این وضعیت یک مأمور گارد پرواز که دچار خون‌ریزی شدید شده بود، وقتی دید حریف هواپیماربایان نمی شود. در حالی که یکی از مسافران زن به آن‌ها ناسزا می گفت، سعی کرد با ترفندی وقت را تلف کند و به بهانه این که خلبان فارسی نمی‌داند، وعده داد در صورت دست کشیدن هواپیماربایان از حمله، خلبان را قانع خواهد کرد که مسیر هواپیما را به سمت کشورهای عربی تغییر دهد...»

اما خالد حردانی، متهم ردیف اول، در جلسه دادگاه روایت ملموس‌تری از ماجرا ارائه داد؛ روایتی که الهام‌بخش حاتمی‌کیا در ارتفاع پست بود: «کار ما بدون برنامه بود. یعنی برنامه از پیش تعیین‌شده‌ای نداشتیم و اگر از قبل نقشه‌ای برای هواپیماربایی در دستمان بود، موفق می‌شدیم. ضمناً ما عضو هیچ گروه یا حزب سیاسی نیستیم...

من نمی‌دانستم افرادی که همراهم به هواپیما آمده‌اند، با خودشان چاقو و پنجه بوکس دارند و متوجه نشدم چه کسی مأموران را با چاقو زخمی کرد و فکر می‌کنم در حین درگیری، مأمور بر اثر تیراندازی با گلوله خودش مجروح شده است که در همین ماجرا من نیز توسط مأموران مورد اصابت گلوله قرار گرفتم. تمام متهمانی که اینجا حضور دارند، بین ۱۸ تا ۲۰ ساله هستند و همه بیکارند و این اقدام به خاطر فقر اقتصادی بود.

تولد در ناکجاآبادی به نام «بند ۲۰۹ اوین»
در آخرین سکانس «ارتفاع پست» همسر «قاسم» که حامله است، نوزاد خود را به دنیا می‌آورد. این هم وجه مشترک فیلم و واقعیت بود. آن فرزند «ولید حردانی» نام دارد. او که اندکی پس از زندانی شدن مادرش، در سلول انفرادی بند ۲۰۹ اوین به دنیا آمد، امروز هفت‌ساله است و چشم‌انتظار پدر.

در تیر ماه سال گذشته، او نامه‌ای به هاشمی شاهرودی نوشت و درخواست کرد او که «می‌تواند با یک امضا پدرش را آزاد کند» این کار را انجام دهد تا او بتواند پدرش را برای اولین بار در آغوش بگیرد. احتمالاً این آرزوی او پس از یک سال و اندی، به زودی محقق خواهد شد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بعید نیست جان این بی‌نوا را همان فیلم نجات داده باشد. شاید حساب اثرات منفی تیتر‌های خبری فردای اعدام را کرده‌اند که فیلم ارتفاع پست را به یاد مردم بیاورد. مثلن همین تیتر اینچنین می‌بود: "پایان تراژیک ارتفاع پست"

-- احسان اخباری ، Oct 30, 2007 در ساعت 08:50 PM

چقدر خوشحالم که پایان خوبی داشت امیدوارم خالد، کار ، امنیت و آب هم پیدا کند

-- پروین ، Nov 1, 2007 در ساعت 08:50 PM

وای برما. وای بر ما که در کشوری زندگی می کنیم که زندگی و مرگ انسانها در دست منحصر به فرد شخص واحدی قرار می گیرد. عفو، رهبر نظام، چرا؟ آیا او آدم نیست؟ آیا نمی شود روزی اسهال داشته باشد؟ نمی شود روزی سرخوش و شاد ازهرچیزی باشد؟ آیا تصمیمی که برای یک موضوع واحد در آن دو وضعیت می گیرد عین هم خواهند بود؟ فکر کنید آن تصمیم به مرگ و زندگی کسی مربوط باشد. مرگ و زندگی ما در دست انسان های دیگر است و این وحشتناک است. مطمئنا اگر آن انسان های تصمیم گیرنده، فرهیخته تر، آزاد اندیش تر، بزرگ منش تر، و مهربان تر باشند و هرچه از دیوهای پلید و خبیثی چون هاشرودی و سیالی دگا(هانمه ای) دور تر باشند، وضع ما بهتر خواهد بود. وای برما که در قرن 21 به سان رعیتان قرن ها پیش زندگی می کنیم. وای برما.

-- روح الله ، May 23, 2008 در ساعت 08:50 PM

امید وارم ولید هرچه زود تر پدرش را بیبند

-- شهروز ، Jul 6, 2008 در ساعت 08:50 PM