رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۷ مرداد ۱۳۸۷

الکساندر سالژنتسین، نویسنده‌ای نامحبوب در آسیای میانه

شهزاده سمرقندی
shahzoda@radiozamaneh.com

Download it Here!

چند روز است که الکساندر سالژنتسین، نویسنده نامدار روس درگذشته و در کشورهای آسیای میانه مردم دوباره به مرور خاطرات سال‌های ۱۹۹۰ خود برگشته‌اند و شاید به گفته‌های این نویسنده با دید دیگری نگاه می‌کنند.

سالژنتسین معتقد بود که آسیای میانه باید از اتحاد جماهیر شوروی آن زمان جدا شود. وی آسیای میانه را سدی برای پیشرفت روسیه به عنوان یک کشور متعهد می‌دانست.

این موضوع را با چند نفر از صاحب نظران در میان گذاشتم.


ابتدا با ادش استد نویسنده تاجیک مقیم سمرقند صحبت کردم. ادش استد می‌گوید: «در سال‌های حکومت اتحاد شوری او یک روشنفکر بود که جسورانه از روش‌های استالینی انتقاد می‌کرد. یکی از آثار او با نام «یک روز ایوان دنیسوویچ» در یک مجله منتشر شد و تا مدت‌ها دست به دست بین روشنفکران تاجیک می‌چرخید. هر چند این اثر هیچ تأثیری در ادبیات تاجیک نداشت.»

او ادامه می‌دهد: «سالژنتسین، در آخر عمرش یک کتابچه نوشت با نام «چگونه روسیه را بازسازی کنیم» و در آن از آسیای میانه را به عنوان «شکم اضافه» روسیه نام برد که باعث ناراحتی و دلخوری روشنفکران این منطقه شد. لحن او برخورنده بود و اگر همین استدلال را با روش دیگری بیان می‌کرد، شاید تا این حد باعث ناراحتی نمی‌شد.»

این گفته‌های ادش استد برایم جالب بود که ببینم خبر درگذشت سالژنتسین در رسانه‌های تاجیکستان چگونه پوشش یافت. از او با چه عنوان و چه نوع نویسنده‌ای یاد می‌شد و آیا اصلا یادآوری شد؟

این پرسش را با نورالدین قرشیویف رییس انجمن ملی رسانه‌های مستقل تاجیکستان در میان گذاشتم.

آقای نورالدین می‌گوید: «مرگ سالژنیتسن در رسانه‌های تاجیکستان انعکاس داشته؛ اما در تاجیکستان روزنامه‌ها هفته‌ای دو بار منتشر می‌شوند. او به عنوان یک ادیب و شخص مهم در ادبیات روس مطرح است؛ اما به نظر من اگر او قهرمان است، قهرمان مردم روس است و در مورد او بین قومیت‌های مختلف آسیای میانه نظر خوبی وجود نداشت.»

از او می‌پرسم چرا آثار این نویسنده روس به تاجیکی ترجمه نشده است: «حزب کمونیستی برای تبلیغ این گونه آثار فضای مناسبی ایجاد نمی‌کرد. او برای آثار ضد رژیم کمونیستی مطرح بود و برای همین به جایزه نوبل دست یافت. اما در سال‌های ۷۰، امکان نداشت که چنین آثاری بین دیگر ملت‌ها نشر شود.»


الکساندر سالژنتسین که از سال ۱۹۵۳ به مدت دو سال به قزاقستان تبعید و به سرطان مبتلا شد و با تأخیر طولانی به او اجازه دادند که به تاشکند پایتخت ازبکستان برود و مریضی خود را طبابت کند.

در این مدت سالژنتسین فرصت داشت که وضعیت آن روز آسیای میانه را از نزدیک تجربه کند و در پایان عمر خود نتیجه‌گیری از ساخت سیاسی اتحاد جماهیر شوری به دست خوانندگان خود دهد.

این نوشته او با انتقاد شدید ادیبان و روشنفکران و همین طور سیاستمداران آن روز آسیای میانه روبه‌رو شد.

در مورد همین موضوع با مارک گریگوریان منتقد ادبی مقیم لندن صحبت کردم.

آقای گریگوریان معتقد است که سالژنتسین نویسنده مخاطبان از ۶۰ سال به بالاست: «وی از آن دسته نویسندگانی بود که به جرم خواندن نوشته‌هایش، ممکن بود آدم‌ها زندانی شوند.»


آقای گریگوریان می‌گوید که سالژنستین از جسورترین نویسندگان دوران خود بود. وی تنها افشاگر محیط زندان‌های دوران استالینی بود.

سالژنتسین نقش مهمی در گشودن چشم مردم داشت تا بدانند در واقعیت در داخل اتحاد جماهیر شوروی چه می‌گذرد.

از گریگوریان می پرسم سیاستی که این نویسنده فقید نسبت به آسیای میانه و قومیت‌های دیگر داشت، باعث بدنامی او بین دیگر قومیت‌های اتحاد شوری آن دوران شد. به نظر شما سالژنستین چرا فکر می‌کرد که آسیای میانه یک مرز سرطان‌زا برای اتحاد روسیه است؟

آقای گریگوریان می‌گوید: «باید به یاد داشته باشیم که سالژنتسین کتاب «چگونه روسیه را بازسازی کنیم» را در سال ۱۹۹۰ یعنی در دورانی که هنوز اتحاد جماهیر شوری وجود داشت، نوشت.

او پیشنهادهای زیادی در این زمینه می‌آورد؛ مثل دو بخش کردن قزاقستان و تغییر پایتخت روسیه. وی دنبال راه‌های سبک و راحت ساخت و اداره آن سرزمین بود.»


از آقای گریگوریان می‌پرسم که شما سالژنتسین را ادیب می‌دانید و یا سیاستمداری که در فکر رهبری درست و یا راهنمایی سیاستمداران روسیه است؟

او پاسخ می‌دهد: «من سالژنتسین را ادیب می‌دانم. هر چند او به عنوان ادیب حتی در دوران خود از مد افتاده بود. به خاطر موضوع‌هایی که دنبال می‌کرد.»

می‌پرسم در سال‌های آخر سالژنتسین به چه کارهایی مشغول بود؟ آیا وی با سیاست پوتین موافق بود؟

آقای مارک گریگوریان در جواب می‌گوید: «تا جایی که می‌دانم، او منتقد سیاست روز نبود. با رسانه‌ها صحبت نمی‌کرد. وقتی یلتسین به او بالاترین جایزه روسیه را پیشنهاد کرد، سالژنتیسن آن‌را نپذیرفت. اما وقتی پوتین به او جایزه دولتی روسیه را پیشنهاد کرد، وی پذیرفت.»

او ادامه می‌دهد: «این نویسنده فکر می‌کرد که روسیه باید در دست‌های قوی و محکمی باشد. چون می‌دانست که رهبری کشوری مثل روسیه سخت و دشوار است.»

در پایان با رضا آبیدوف شاعر و نویسنده تبعیدی ازبک صحبت کردم. از او می‌پرسم آیا سالژنتسین در ازبکستان شناخته شده بود و کارهای او خواننده داشت؟

آقای آبیدوف می‌گوید: «سالژنتسین هر چند به اندازه محبوبیتی که پیش نسل بالاتر ازبک دارد، بین نسل جوان محبوب نبود، اما او را به عنوان یک چهره سیاسی می‌شناختند.»

او ادامه می‌دهد: «سالژنتیسن در ازبکستان بعد از بازسازی شناخته شد. هر چند به صورت پوشیده و پنهانی کسانی هم بودند که کارهای او را می‌خوانند؛ ولی بسیار محدود.

در این زمان هم افراد محدودی با کارهای او آشنا هستند و در بین جوانان ازبک شاید بشود گفت که هیچ محبوبیتی ندارد.»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

هميشه از دل مسايل روز، نكات قابل توجهي را بيرون مي‌كشيد. در اين كار شما، ظرافت انعكاس يك نگاه انتقادي نسبت به نويسنده‌ي فقيد روسيه قابل كتمان نيست. هميشه شرايطي پيش مي‌آيد كه نويسندگان بعد از رسيدن به اوج شهرت، دچار توهم جايگاه مي‌شوند. گاهي رهبران، نويسنده مي‌شوند و رمان مي‌نويسند يا شعر مي‌گويند، گاهي نويسندگان، سياستمدار مي‌شوند، و مي‌خواهند جامعه را به توسعه و رفاه هدايت كنند. سالژنيسين هم به گمانم دچار چنين خطايي شده بود. يعني به نكته‌اي كه بارها از سوي كارشناسان اقتصادي مطرح شده بود اشاره كرد. حتما طرح چنان نگاهي از سوي او، يك كاركرد تبليغاتي داشت، يا شايد هم مي‌خواست زمينه‌ي رواني چنين جدايي را براي مردم روس مهيا كند. ترديد ندارم جز او، در همان دوران، طرح جدايي جمهوري‌هاي آسياي ميانه را ديگران هم مطرح كرده بودند. ولي سيل كه بيايد آسياي ميانه ـ اروپا سوا نمي‌كند، همان‌طور كه ديديم فقط آسياي ميانه نبود كه جدا شد، اكراين، بيلوروس، و ... هم جدا شدند. بايد ديد آيا اين جدايي‌ها با نظر نويسنده‌ي فقيد روسيه همخواني داشته يا نه؟

-- فرنام كيان‌زاد ، Aug 7, 2008 در ساعت 07:00 PM

بغرنج مطرح شده نزد این مرد بزرگ ناهمخوانی و سنگلاخ تفکری اسلام بود که آنرا ناهمخوان با تفکر و ادبیات و هنر مدرن و در شکل بسیار بالنده و بسیار سرکش روسی آن به دیده داشت. سولژنتسین یک نگاه انسانی ولی متکبرانه و از بالا به اقوام بزور شمشیر تناب دار مسلمون شده داشت. او به حق معتقد بود که مردمی که بزور شمشیر مسلمون شده اند به مثال کسانی هستند که آنها را بزور به یک بیماری بسیار مسری سرایت داده شده باشند. برای همین هم این اقوام بزور مسلمون شده و بیمار را که برای روسیه سرکش و تکبر دار دردسردار بودند را شکم پایین روسیه نامید، و حتا در مقاله ای آنها را آپاندیس مضره و روده ی اضافه نام کرد و خواهان جراحی آن شد. اگر چه این گونه گویش بسیار ناگوار است ولی البته نکته ی بسیار مفیدی را برای ما اهالی بیمارـاستان این دیار رقم می زند. و آن ناسازگاری علم و هنر و ادبیات مدرن است با روحیه ی پر تب و تاب و مالیخولیا یی اسلام و باید اعتراف کرد که نمونه ایران برای ما و هم برای مبرهن کردن گفته ی این مرد بزرگ که ما چه دوستش بداریم و چه دوستدارش نباشیم یکی از نوابق جهان دوقرن بیست و بیست و یکم است. ما باید به اعماق فلسفه ی این مرد بزرگ برویم زیرا او بالا تر از این بود که یک تحقیر محقر و پیش پا افتاده به پای ما بیندازد حرف او حرف بسیار بزرگی بود که باید ما ساکنان ولایت اسلامی شده را بیدار مان کند. سلام بر اقوام ایرانویچه. و هم به امید بیداریشان و دوریشان از جهل. حتا از سیلی کسی چون او. و او کسی نیست جز سولژینتسین و بسیاری دیگر و حتا بزرگی دیگر و در نوعی بخصوص چون سلمان روشدی، و در ایران هم البته احمد کسروی که از درون پستو هم خبر داشت و اتفاقا همه ی اینها به نوعی به قربانیگاه همین اسلام و بیمار آن رفته و می روند.

-- پرخنده ، Aug 7, 2008 در ساعت 07:00 PM

البته خانم بزرگوار ما هم نظری داده بودیم. و شما آنرا آورده نکردید.
. . . . .
زمانه ـ اگر نظرتان جز این است که در بالا آمده، بدانید که به دست ما نرسیده است. پس دوباره بفرستید.
. . .

-- بدون نام ، Aug 7, 2008 در ساعت 07:00 PM