رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ آبان ۱۳۸۷
«با خانم و آقای زمانه» برنامه هشتم

مجتبا پورمحسن: چیزی به نام تن زن را فراموش کرده‌ایم

لیدا حسینی‌نژاد
مریم اقدمی

«یوسف پیامبر» سریالی است به کارگردانی فرج‌الله سلحشور که این روزها از شبکه‌ یک سیما پخش می‌شود.

همکار ما مجتبا‌ پورمحسن نقدی درباره این سریال برای سایت زمانه با عنوان «انحلال زن و زلیخا در سکسی‌ترین صحنه‌ی تلویزیون ایران» نوشته که با واکنش قابل ‌توجه‌ خوانندگان سایت مواجه شده است.

او در این نقد به ایراد‌های فنی، صحنه‌پردازی نامناسب و گریم بد و ضعف‌های دیگر این سریال پرداخته است. اما نکته‌ی اصلی این یادداشت، نقد صحنه‌ی ابراز تمایل زلیخا به یوسف است که به نظر نویسنده خیلی ضعیف از کار درآمده است.

مرتبط کردن این قسمت از سریال به نحوه‌ نگاه جامعه به زن باعث شده که این نقد کامنت‌های زیادی داشته باشد. به همین بهانه سراغ مجتبا پورمحسن رفتیم تا به نظرات خواننده‌ها پاسخ بدهد.

Download it Here!

مجتبی جان، یادداشت تو که از یک‌شنبه‌ شب به روی سایت رفته، تا به حال بیش از ۸۰ کامنت داشته است. یکی از کامنت‌گذارها به اسم علی می‌گوید اگر کلمه‌ «سکسی» را در عنوان نقد نمی‌گذاشتی مطلبت این‌همه خواننده نداشت. آیا فکر می‌کنی تعداد زیاد کامنت‌ها به خاطر استفاده از واژه‌ سکسی باشد؟

این‌که این کامنت‌گذار عزیز اشاره ‌کرده‌اند اگر کلمه‌ «سکسی»ترین نبود مطلب را نمی‌خواندند، نظر ایشان است. اما چرا این واژه را به کار بردم، خُب، می‌تواند در جلب مخاطب موثر باشد.

در این شکی نیست که این سکسی‌ترین صحنه‌ی تلویزیون ایران در ۳۰ سالی که از انقلاب گذشته بوده است. برای توصیف صحنه‌ای که در آن زنی به یک مرد پیشنهاد سکس می‌دهد، به جای سکسی چه باید بگویم؟ بامزه‌ترین صحنه‌ی تلویزیون ایران؟ این‌که نمی‌شد.

تعداد دیگری از این کامنت‌گذارها نوشته‌اند در این مطلب از هر دری سخنی گفته‌ای. به قول یکی از کامنت‌گذارها آسمان ریسمان را به هم بافته‌ای و خوانندگان نتوانسته‌اند بین بعضی مطالب ارتباطی پیدا کنند.

شاید چیزی که باعث شده است این تصور به وجود بیایید این بوده که من اول نقد را شروع کردم و بعد بیشتر به یک بخش از کار پرداخته‌ام.

اگر می‌خواستم به هر کدام از بخش‌ها همین‌قدر مفصل بپردازم، نقد خیلی مفصل‌تری می‌شد که برای صفحات وب مناسب نیست.

این امکان وجود داشت که برای هر کدام از این وجوه بیشتر نوشت، اما آسمان ریسمان را به هم پیوند نزده‌ام چون به نظر خودم این فراتر از یک نقد سینمایی است - فراتر نه به معنای برتر ـ این نقد در حوزه‌ی اندیشه‌ی سینما یا اندیشه‌ی تصویر است. من این موضوع را نقد کرده‌ام، نه صرفاً سریال را.

در راستای همین نقد تصویر که می‌گویی، کامنت‌گذاری به نام منصور گفته است متاسفانه کسانی که چند وقت به یک کشور دیگر می‌روند می‌خواهند تمدن چندین‌ساله‌ی ایران را با فرهنگ صرفاً برهنگی غرب مقایسه کنند. بعد هم پرسیده است اگر این خانم‌ها لخت شوند و همه‌جایشان دیده شود و یا مثل غربی‌ها در فیلم‌هایشان سکس و همخوابگی داشته باشند آیا هنرمندترند و کارگردان چنین سریال یا فیلمی قوی‌تر است؟

دقیقاً متوجه نشدم، منظور ایشان این است که من خارج از کشور می‌روم یا افراد دیگر، چون من در ایران زندگی می‌کنم و به غرب نرفته‌ام تا با مشاهده‌ی یک‌سری مسایل ناگهان تغییر کنم.

اما در مورد خانم گلشیفته ‌فراهانی یا هر فرد دیگری که چنین تصوری دارند، فکر می‌کنم یک چیز را اشتباه گرفته‌اند. من نگفته‌ام زلیخا باید در آن صحنه لخت می‌شد. بلکه به یک بیماری اشاره کردم.

حرف من این است که این زن باید نقش خود را به عنوان یک زن ایفا می‌کرد و طبق روایات مذهبی خانم زلیخا در آن صحنه به یوسف پیشنهاد سکس می‌دهد.

من می‌گویم در طول ۳۰ سال این‌قدر این زن عقب نگه ‌داشته شده است و در سریال‌ها و گره‌های داستانی جنس دوم بوده است که وقتی قرار است این صحنه را به ضرورت داستان اجرا کند، باز هم کم آورده است.

جدا از مساله‌ ضعف فنی، یک ضعف اجتماعی است که در ما نهادینه شده است. که به نظر من باید بیشتر به آن پرداخته شود.

به آن معنا نیست که زلیخا باید در آن صحنه لخت می‌شد و یا در آن صحنه سکس می‌بود. به نظر من، به ضرورت داستان سریال، این صحنه باید می‌بود. اما اجرایی که ما دیدیم مضحک بود.


مجتبا پورمحسن، شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار

مجتبا، به گلشیفته ‌فراهانی اشاره کردی و در نقدت هم این را آورده‌ای. می‌توانی ربط گلشیفته‌ فراهانی را به این قضیه توضیح بدهی؟

بعد از آن‌که از اجرای آقای سلحشور از این صحنه حرف زدم و ایراد گرفتم به این قضیه اشاره کردم که خانم کتایون ریاحی هم با وجود آن‌که برای اجرای این صحنه امکان زیادی در اختیارش بود، از پس آن برنیامد.

خانم کتایون ریاحی نقش زنان اغواگر را خیلی خوب بازی می‌کند. در فیلم «شام آخر» با چشم و حرکت‌های صورتش آن اغوا را اجرا کرد، اما در این‌جا که این امکان فراهم شده، نتوانست از پس آن برآید.

ربط این موضوع با گلشیفته فراهانی این است که چند روز پیش عکسی از خانم گلشیفته‌ فراهانی در مراسم افتتاحیه‌ی فیلم خود در آمریکا منتشر شد. خیلی‌ها گفتند خوب بود، عده‌ای گفتند بد بود.

کاری به این قضیه ندارم. چیزی که من در عکس خانم گلشیفته‌ فراهانی دیدم اضطرابی بود که از دوربین داشت. در حالی که این آدم خیلی جلوی دوربین رفته است.

در منزل خودش بدون روسری بوده ولی از آن‌جایی که سال‌هاست آدمی از جنس خودش بدون روسری و آنچه را در ایران به بی‌حجاب معروف است، جلوی دوربین ندیده از قرار گرفتن در آن حالت، مضطرب شده است. این در طول سال‌ها نهادینه شده است و یک بیماری کلی است.

برای همین است که وقتی این امکان برای خانم کتایون ریاحی به‌وجود آمده که مثلاً به یوسف بگوید می‌خواهم خودم را در اختیار تو بگذارم، با اجرای قشنگی توام نیست و اصلاً یک زن اغواگر نیست.

به نظر من فقدان این صحنه‌ها در کار حرفه‌ای بازیگران ما باعث شده است که اصلاً چیزی به نام تن را که با آن اجرا می‌کنند، فراموش کنند.

اشاره‌ی کوتاهی به مونیکا ‌بلوچی، بازیگر بزرگ ایتالیایی می‌کنم، وقتی از ایشان در مورد سکس و تنشان پرسیده بودند، گفته بود سکسی بودن تن من، جزو من و هویت من است، هیچ بدم نمی‌آید که از این‌نظر جلب توجه کنم.

کتایون ریاحی، گلشیفته‌ فراهانی و میترا‌ حجار که زمانی در آمریکا حضور یافته بود، هنگامی که بدون روسری جلوی دوربین قرار می‌گیرند، خودشان را در موقعیتی می‌بینند که سرشار از اضطراب است و تنشان نمی‌داند چه حرکتی باید انجام دهد.

یکی دیگر از کامنت‌گذارها گفته است با نکاتی که به عنوان ایراد فنی بیان کرده‌اید موافق است. اما می‌گوید اگر شما جای آقای سلحشور بودید با این محدودیت‌ها و خطوط قرمزی که در صدا و سیما وجود دارد، در مورد صحنه‌هایی مثل وقتی که زلیخا از یوسف دعوت به همخوابگی می‌کند، با توجه به این‌که امکان هیچ‌گونه حرکت فیزیکی یا تصویر القا‌کننده وجود ندارد چه کار می‌کردید؟ یا آقای سلحشور چگونه می‌توانست این صحنه را دربیاورد؟

به نظر شما وقتی آقای سلحشور این مجوز را گرفته‌اند که خانم زلیخا در صحنه‌ به یوسف بگوید: «می‌خواهم خودم را در اختیار تو قرار دهم»، یعنی تا این حد به خط قرمز نزدیک شده است. در مقابل، این جمله که تن تو را می‌خواهم از دید عامه بار سکسی کمتری دارد.

بنابراین فکر نمی‌کنم مشکل خط قرمز بوده باشد. چون از خط قرمز رد شده است که البته به نظر من درست رد نشده است.

چیزی که در آن صحنه به‌ عنوان شیطان نشان می‌دهد، نشانه آن است که زن در این‌جا عامل است و فقط می‌خواهد بگوید زن کار شیطان را کرده است.

وگرنه همان کلماتی که می‌گوید از نظر سکسی خطوط قرمز را رد کرده است، مگر دیگر چه می‌خواست بگوید؟ مساله‌ی من در مورد اجرا است نه در مورد چیزی که گفته است.

پس ایراد را می‌توان به کارگردان گرفت و نه خانم کتایون ریاحی؟

ایراد اصلی به آقای سلحشور است. بالاخره آقای سلحشور، خانم کتایون ریاحی و مدیران صدا و سیما همه باید به این درک رسیده باشند که می‌خواهیم صحنه‌ی سکسی یوسف و زلیخا را اجرا کنیم.

اما این محدودیت‌ها نشان می‌دهد ما باید خیلی تلاش کنیم و خیلی چیزها باید عوض شود که بتوانیم یک صحنه‌ی سکسی به‌وجود بیاوریم.

این چیزی نبود که در نقد شما دیده شود و حداقل برای من قابل لمس نبود.

شاید این‌طور بود، در آخر مطلبم اشاره کرده‌ام که مساله فقط در حد این موارد نیست و کلاً همه‌ی ما دچار مشکل شده‌ایم. شاید نقدم این را نرساند و ممکن است از این نظر حق با منتقد و شما باشد.

تعدادی از کامنت‌گذاران هم به این نکته اشاره کرده‌اند که انگار نویسنده با کارگردان خصومت شخصی دارد. انگار تو مشکلی با سلحشور داشتی یا این‌که وقتی همه دارند سلحشور را نقد می‌کنند خب، مجتبا هم می‌آید و نقدش می‌کند.

کاری به این‌که دیگران نقد کرده‌اند‌، ندارم. من سریالی را دیده‌ام و فکر نمی‌کنم از ابتدا تا انتهای متن توهین یا بی‌احترامی یا حرف بدون مدرکی در مورد آقای سلحشور زده باشم.

از این قضیه هم ایراد نگرفته‌ام که ایشان به خاطر نزدیک بودن به راس هرم قدرت این امکان را داشته است که بتواند مجوز عبور از خط قرمز را بگیرد که جزو ضعفش محسوب نمی‌شود و در واقع امکانی را به‌وجود آورده است.

خوب شد که به این قضیه اشاره کردی. من هم می‌خواهم بر این نکته تاکید کنم که بخش عمده‌ای از قضیه در مورد حافظه‌ عمومی جامعه‌ی ما در رابطه با موجودیت زن است.

زن، حتا در ذهن خود زن و نه فقط در ذهن فرج‌الله سلحشور حذف شده است. من هیچ خصومت شخصی با ایشان ندارم. نه ایشان را دیده‌ام و نه مثلاً ایشان در آثار خود به نویسندگان گیر داده است که من در صدد مقابله بر‌آیم.

Share/Save/Bookmark

در همین رابطه:
معصومه ناصری: زن ایرانی ناموس کسی نیست
لوا زند: ثبت تاریخ به ضرر کسی نیست
رضا جمالی: ختنه‌ی زنان مثل سنگسار است
اردوان روزبه: احقاق حق، دشمنی نیست
پرویز جاهد: زبان عامیانه، صریح‌تر و بی‌پرواتر است

نظرهای خوانندگان

خدا رحمت كند ملانصرالدين را كه وقتي نامه مينوشت خودش هم همراه نامه اش ميرفت .
جناب پورمحسن ! وقتي بابت يك مقاله مجبور ميشي يك مصاحبه بكني و توضيح بدي كه منظور من "الف" بود و "ب" نبود يعني اين كه نويسنده بدي هستي.حالا هرچي بيشتر مصاحبه كني و توضيح بدي بيشتر ضعف نويسندگي خودت رو نشون ميدي.
اصلا تا حالا ديدي يه آدمهايي امثال بهنود يا قائد وقتي مقاله مينويسند راه بيفتند و در موردش توضيح بدن؟

------------------------------------------------------------------------
زمانه: دوست گرامی
اگر بخش‌های پیشین سری برنامه‌های «با خانم و آقای زمانه» را شنیده یا خوانده باشید، باید بدانید که دو تهیه‌کننده این برنامه به سراغ نویسنده یا سازنده برنامه‌ای می‌روند که بحث‌برانگیز شده و تلاش می‌کنند ابهامات موجود را برطرف کنند.
در نتیجه، این آقای پورمحسن نبوده است که تصمیم به انجام مصاحبه گرفته است.

-- بدون نام ، Oct 14, 2008 در ساعت 07:11 PM

به نظر می رسد که رادیو زمانه در برخی از قسمت ها دچار یک نوع بی برنامگی شده است. مصاحبه با کسانی که مقاله ی جنجالی می نویسند ارج نهادن به چیزی، جز عوام گری و دامن زدن به کارهای پوپولیستی جنجال برانگیز نیست! تکلیف کسانی که در زمانه کار با ارزش ارائه می دهند و کامنت نمی گیرند چه می شود. اصلاً نفس مصاحبه ی با همکاران چیزی است که در زمانه دارد مد می شود. در هیچ کدام از رادیوهای وطنی و خارجی چنین چیزی را تجربه نکرده ایم

-- Saied ، Oct 14, 2008 در ساعت 07:11 PM

جسارت آقای پورمحسن قابل تحسین است. ـ برای انتخاب و طرح مصاحبه ها و سوژه هایی که کمتر کسی انجام می دهد. ـ اما نداشتن اطلاعات کافی و ضعف تجربه از نقاط عمده ضعف کار اوست. امیدوارم روزی او را به یک عنوان یک برنامه ساز ششدانگ ببینم.

-- آرام ، Oct 15, 2008 در ساعت 07:11 PM

از سالها قبل در بوق کرده بودند که گروهی از اکابر هنر و خبره ی کار باهمکاریی دانشمندان علم و دین ، دست اندر کار ساختن سریالی بر اساس سرگذشت یوسف پیامبر شده اند .

از آنجا که این داستان ، حواشی و زیروبالای زیادی دارد خیلیها منتظر پخش آن بودند . یکیش خود من .!! خلاصه انتظار به سر رسید .

اما مسلمان نشنود کافر نبیند . بخدا قسم اگر مدیریت ساخت این سریال را به نمکی محلمان داده بودند ، با آنکه هیچ از نحو نخوانده ، باز بهتر از این آقایان بی لیاقت درش میآورد .

آن از کارکتر کودکی یوسف . یک پسربچه لوس و بی نمک و ویشیل که شبیه خنگ ها هی به اطرافش نگاه میکرد و چون به او گفته بودند باید لبخند به لب داشته باشی مثل عقب مانده های ذهنی دائما چسخند میزد . زیر ابروانش را هم گرفته بودند که مثلا زیباتر جلوه کند اما شده بود عین پت پستچی .

انتخاب کتایون ریاحی برای نقش زلیخا از آن هم جالبتر است . یک زن جاافتاده ی پا به سن گذاشته ، عاشق پسربچه ای میشود که جای مادر اوست .

بابام جان ! براساس کتاب جریر طبری که بهترین رفرنس برای این قصه است ، یوسف وقتی به خانه زلیخا وارد میشود یک مرد جاافتاده است نه یک بچه لوس و ننر . مگر میشود یک زن به بچه ای که در خانه خودش بزرگ شده دل ببازد ؟ آخر حماقت هم حدی دارد . ما داریم از زلیخا زن عزیز مصر صحبت میکنیم نه از علویه خانم .

در قصه یوسف ، جائی هست که دوستان زلیخا او را بخاطر دل باختن به یک برده مسخره میکنند . زلیخا برای نشان دادن زیبائی خیره کننده یوسف ، آنها را به خانه اش دعوت میکند. جلو هرکدام ترنج و چاقوئی هم میگذارد . بعد یوسف را از برابر آنها عبور میدهد . همه زنها به روایت طبری دستشان را میبرند بس که یوسف زیباست.

خوب دیوانه ها ! اگر یوسف از کودکی در خانه زلیخا بزرگ شده باشد که پس همیشه در معرض دید عموم بوده و هیچ انگشتی از دیدن دوباره او بریده نمیشود !

امیدوارم که جیب آقایان سلحشور و شورجه از بودجه چند میلیاردی این سریال خوب پرشده باشد . اما یک پیشنهاد دارم .

ما در خانه مان یک کوزه قدیمی داریم . آقایان لطف کنند دستپخت خودشان را توی این کوزه بگذارند و آبش را بخورند اماقسمشان میدهم به خدا که اسم هنرمند را دیگر روی خودشان نگذارند .

البته عیوب فیلم به همینجا ختم نمیشود . از دکوپاژ فیلم گرفته تا نورپردازی و صداگذاری و انتخاب پرسوناژ و غیره تماما محل بحث و ایراد است

-- mahmood ، Oct 15, 2008 در ساعت 07:11 PM

کامنت آقای محمود خیلی با حال و مفید بود.

-- بدون نام ، Oct 15, 2008 در ساعت 07:11 PM

نقد آقاي پورمحسن هرچه كه بود باعث شد كه ما ببيندگان عزيز و محترم شبكه هاي تلويزيوني ايران اسلامي دق دلي مان را مثل يك گوجه ي گنديده پرت كنيم به ساحت سازندگان زحمت كش سريال هفت ميليون دلاري يوسف پيامبر .
اين هم گوجه ي من : در سريال آقاي سلحشور وقتي يوسف به دربار زليخا رفت زليخا چهل سال را شيرين داشت ويوسف نوجواني چهارده -پانزده ساله مي نمود . زمان عاشقيت زليخا، يوسف بيست وچندي داشت ولابد زليخا نيز پنجاه واندي . خدائئش هركه به جاي يوسف بود با اين ساخت وپرداخت ماهرانه آقاي سلحشور از يك زن پنجاه ساله پابه فرار نمي گذاشت ؟
آيا اين پايين آوردن ارزش عصمت يوسف نبود ؟

-- اردي صولتي ، Oct 18, 2008 در ساعت 07:11 PM

من هم با آقاي سعيد موافقم كه پرداختن به نويسندگاني كه جنجالي مي نويسند اما سواد و دانش عميقي از مسائل ندارند راديو زمانه را به قهقرا مي برد
آقاي پورمحسن از هر مديومي در جهت مطرح كردن خود استفاده مي كند . هنوز تعطيلي روزنامه ي شرق به واسطه مصاحبه جنجالي ايشان فراموشمان نشده و نخواهد شد .

-- فريال ، Oct 18, 2008 در ساعت 07:11 PM

روزنامه شرق به خاطر اقای پور محسن توقیف نشد که حالا این آدم بخواهد پزش را بدهد.در واقع این روزنامه به دلیل ساقی خانوم توقیف شد.دیگر اینکه عموما آقای پور محسن در مورد صحنه ها و مسائل جنسی توجه ویژه دارند.زمانه هم که دیگر دارد گندش را در می آورد.من از مسوولان رادیو زمانه می پرسم شما اگر می خواستید یک سایت همسر یابی باشید چه عکسی از نویسندگان و مصاحبه شونده گان خود می گذاشتید.آخه تو رو خدا این چه عکسی است از پور محسن گذاشته اید.بابا خجالت بکسید.این معصومه ناصری که اونجاست چه کار می کنه.معصومه تو حتی در مورد این عکس ها نمی تونی نظر بدی.نبوی رو ولش کن.اگه به اون بود که عکس لخت همه رو می زاشت.

-- ساسان ، Nov 12, 2008 در ساعت 07:11 PM